تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٢٦

چالِشیدن = م. ث من شما را می چالِشم تا دیگر وارد این بحث های مسخره نژاد پرستی نشوید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٢٨

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٥١

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٤٢

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٤٦

Signify = دالیدن Signifier = دالنده Signified = دالیده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٢٧

سرکوبیدن م. ث نیازی نیست تا احساسات خودت را بِسَرکوبی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٢٩

فداییدن/وقفیدن = م. ث کل زندگی خودش رو، به پژوهیدن در زمینه" زروُزیستشناسی = chronobiology" وقفید.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٣١

نقلیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٣٥

ظبطیدن = ظبط کردن م. ث = برای ظبطیدن این برنامه باید مجوز داشته باشید. ثبتیدن = ثبت کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٨

ثبتیدن = ثبت کردن م. ث = برای ثبتیدن این سند ها باید اول برید دفتر مرکزی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٣٧

پشتیبانیدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٢٧

اَثَریدن = اثر کردن بر روی چیزی یا کسی This food affects your body negatively. این غذا روی بدن شما منفیانه می اَثَرَد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٨

فتیشیدن م. ث همه چی که نباید بِفِتیشی. باید محدودیت داشته باشه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

زیوانیدن ( فعل/کارواژه ایی پهلوی ) م. ث = زیوانیدن این سبک موسیقی به دست فلانی انجامید. زندهاندن = کسی/چیزی را زنده کردن. م ث = چطوری اون تازه پر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلیدن/اندروصلان = Interconnecting اندروصلان مانند خندان ( چیزی که می اَندروَصلد = کسی که می خندد ) اندروصلنده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

خالییدن = خالی کردن خالییدن زباله وسط خیابان بسیار کاره زشتی است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٢٠

اَخمتَخمیدن = اخم کردن. م. ث اگه بیاَخمتَمی نمی برمت شهره بازی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٥

پارادخش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٥

فعل/کارواژه آن پاسخیدن = پاسخ دادن. م. ث اگر بتوانید درست بپاسخید، به مرحله بعدی می روید.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٥

گُذَرمَنعی/گذرمنعِش فعل = گُذرمنعیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٣٠

دَرکیدن = فقط معشوق است که عشق را همان طور که است می دَرکد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Signify = دالیدن Signifier = دالنده Signified = دالیده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

فکریدن = think فکرنده/فکرگر = thinker فکریده = thinked فکراندن = to make s. b think فکراننده/فکرانگر = s. b/s. th that makes s. b thinks فکرانیده = ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

مریض شدن. م. ث اگه زمستان لباس نپوشی، می مَریضی و اونوقت خونه نشین می شی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

مریض کردن. م. ث این قارچ ها آدم رو می مریضونه .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٥

Normal نرمال/عادی Normalize عادییدن، نرمالیدن Normalization عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٩

عِلَتیدن = م. ث جنگ، مرگ هزاران بیگناه را عِلَتید. سَبَبیدن = م. ث این کُنش/ژیرش به کنش/ژیرش دیگری می سَبَبَد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلیدن/اندروصلان = Interconnecting اندروصلان مانند خندان ( چیزی که می اَندروَصلد = کسی که می خندد ) اندروصلنده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٢٦

شوکیدن = شوکه شدن م. ث = آدم واقعا می شوکه وقتی این صحنه ها رو می بینه. شوکاندن = شوکه کردن م. ث = انگار که کاری به جز شوکوندن بقیه نداری؟!!!!!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

بِهبودیدن = م. ث این ماده رو بزن رو زخم، خودش می بِهبوده. بهبوداندن = م. ث هیچ دکتری نمی تواند این زخم را بِبهبواند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٢٢

میانبُریدن = م. ث اگر از اینجا بِمیانبُری، زود تر می رسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بیمار کردن. م. ث اگه ورزش نکنی راحت هر چیزی می بیمارونتت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

فعل/کارواژه آن = بُروجَعبیدَن ( از کوتاه شده "بُرون = بیرون" و جعبه ) م. ث سِپهر، من دارم الان وسایل خونه ام رو می جعبَم ( داخل جعبه می گذارم ) . خو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ناخوش شدن. م. ث وقتی عرق و الکل می خوری، یکم می ناخوشی و حالت بعد بهتر می شه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بیمار شدن. م. ث خوردن گِلاب ( آب گِل دار ) باعث می شه فرد بِبیماره.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

درمانیدن = م. ث این بیماری را فقط دکتر فلانی می تواند بِدرماند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Normal نرمال/عادی Normalize عادییدن، نرمالیدن Normalization عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Signify = دالیدن Signifier = دالنده Signified = دالیده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٢

وارد کردن. Import م. ث باید مراقب واردیدن این تعداد بسیار زیاد واژگان بیگانه به زبان فارسی باشیم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

مُرَبییدن = to coach م. ث = مربییدن ورزشکاران حرفه ایی دانش زیادی رو می طلبه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

هماندرمانیک/

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

To quote نقل کردن. م. ث آیا در این کتاب شما از استاد فلانی چیزی نَقلیدید؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

نگهداشتن To keep/to hold

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

نُطقیدن سخنرانیدن خُطبیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Osteopath اُستُخودرماننده Ostepathy اُستخودرمانی Ostepathist اُستخودرمانگر Ostephatic استُخودرمانیک Osteopathically اُستخودرمانیکانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Radical رادیکال/ Radically رادیکالانه/ Radicalize رادیکالیدن/ Radicalizer رادیکالنده/ Radicalized رادیکالیده/ Radicalizing رادیکالیدن، رادیکالان ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خجلیدن = خجالت زده شدن/خجالت کشیدن خجلاندن = باعث خجلیدن کسی شدن.