پیشنهادهای کرام (٣٧٥)
چالِشیدن = م. ث من شما را می چالِشم تا دیگر وارد این بحث های مسخره نژاد پرستی نشوید
اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...
اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...
اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...
Signify = دالیدن Signifier = دالنده Signified = دالیده
سرکوبیدن م. ث نیازی نیست تا احساسات خودت را بِسَرکوبی.
فداییدن/وقفیدن = م. ث کل زندگی خودش رو، به پژوهیدن در زمینه" زروُزیستشناسی = chronobiology" وقفید.
نقلیدن
ظبطیدن = ظبط کردن م. ث = برای ظبطیدن این برنامه باید مجوز داشته باشید. ثبتیدن = ثبت کردن.
ثبتیدن = ثبت کردن م. ث = برای ثبتیدن این سند ها باید اول برید دفتر مرکزی.
پشتیبانیدن.
Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری
اَثَریدن = اثر کردن بر روی چیزی یا کسی This food affects your body negatively. این غذا روی بدن شما منفیانه می اَثَرَد.
فتیشیدن م. ث همه چی که نباید بِفِتیشی. باید محدودیت داشته باشه.
زیوانیدن ( فعل/کارواژه ایی پهلوی ) م. ث = زیوانیدن این سبک موسیقی به دست فلانی انجامید. زندهاندن = کسی/چیزی را زنده کردن. م ث = چطوری اون تازه پر ...
اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلیدن/اندروصلان = Interconnecting اندروصلان مانند خندان ( چیزی که می اَندروَصلد = کسی که می خندد ) اندروصلنده ...
خالییدن = خالی کردن خالییدن زباله وسط خیابان بسیار کاره زشتی است.
اَخمتَخمیدن = اخم کردن. م. ث اگه بیاَخمتَمی نمی برمت شهره بازی.
پارادخش
فعل/کارواژه آن پاسخیدن = پاسخ دادن. م. ث اگر بتوانید درست بپاسخید، به مرحله بعدی می روید.
گُذَرمَنعی/گذرمنعِش فعل = گُذرمنعیدن
دَرکیدن = فقط معشوق است که عشق را همان طور که است می دَرکد.
Signify = دالیدن Signifier = دالنده Signified = دالیده
فکریدن = think فکرنده/فکرگر = thinker فکریده = thinked فکراندن = to make s. b think فکراننده/فکرانگر = s. b/s. th that makes s. b thinks فکرانیده = ...
مریض شدن. م. ث اگه زمستان لباس نپوشی، می مَریضی و اونوقت خونه نشین می شی.
مریض کردن. م. ث این قارچ ها آدم رو می مریضونه .
Normal نرمال/عادی Normalize عادییدن، نرمالیدن Normalization عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )
عِلَتیدن = م. ث جنگ، مرگ هزاران بیگناه را عِلَتید. سَبَبیدن = م. ث این کُنش/ژیرش به کنش/ژیرش دیگری می سَبَبَد.
اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلیدن/اندروصلان = Interconnecting اندروصلان مانند خندان ( چیزی که می اَندروَصلد = کسی که می خندد ) اندروصلنده ...
شوکیدن = شوکه شدن م. ث = آدم واقعا می شوکه وقتی این صحنه ها رو می بینه. شوکاندن = شوکه کردن م. ث = انگار که کاری به جز شوکوندن بقیه نداری؟!!!!!
بِهبودیدن = م. ث این ماده رو بزن رو زخم، خودش می بِهبوده. بهبوداندن = م. ث هیچ دکتری نمی تواند این زخم را بِبهبواند.
میانبُریدن = م. ث اگر از اینجا بِمیانبُری، زود تر می رسی.
بیمار کردن. م. ث اگه ورزش نکنی راحت هر چیزی می بیمارونتت.
فعل/کارواژه آن = بُروجَعبیدَن ( از کوتاه شده "بُرون = بیرون" و جعبه ) م. ث سِپهر، من دارم الان وسایل خونه ام رو می جعبَم ( داخل جعبه می گذارم ) . خو ...
ناخوش شدن. م. ث وقتی عرق و الکل می خوری، یکم می ناخوشی و حالت بعد بهتر می شه.
بیمار شدن. م. ث خوردن گِلاب ( آب گِل دار ) باعث می شه فرد بِبیماره.
درمانیدن = م. ث این بیماری را فقط دکتر فلانی می تواند بِدرماند
Normal نرمال/عادی Normalize عادییدن، نرمالیدن Normalization عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )
Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری
Signify = دالیدن Signifier = دالنده Signified = دالیده
وارد کردن. Import م. ث باید مراقب واردیدن این تعداد بسیار زیاد واژگان بیگانه به زبان فارسی باشیم.
مُرَبییدن = to coach م. ث = مربییدن ورزشکاران حرفه ایی دانش زیادی رو می طلبه.
یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...
هماندرمانیک/
To quote نقل کردن. م. ث آیا در این کتاب شما از استاد فلانی چیزی نَقلیدید؟
نگهداشتن To keep/to hold
نُطقیدن سخنرانیدن خُطبیدن
Osteopath اُستُخودرماننده Ostepathy اُستخودرمانی Ostepathist اُستخودرمانگر Ostephatic استُخودرمانیک Osteopathically اُستخودرمانیکانه
Radical رادیکال/ Radically رادیکالانه/ Radicalize رادیکالیدن/ Radicalizer رادیکالنده/ Radicalized رادیکالیده/ Radicalizing رادیکالیدن، رادیکالان ( ...
خجلیدن = خجالت زده شدن/خجالت کشیدن خجلاندن = باعث خجلیدن کسی شدن.