تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٢٣

چالِشیدن = م. ث من شما را می چالِشم تا دیگر وارد این بحث های مسخره نژاد پرستی نشوید

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١١٦

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٤٦

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٣٧

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٤١

Signify = دالیدن Signifier = دالنده Signified = دالیده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٢٧

فداییدن/وقفیدن = م. ث کل زندگی خودش رو، به پژوهیدن در زمینه" زروُزیستشناسی = chronobiology" وقفید.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٢٢

سرکوبیدن م. ث نیازی نیست تا احساسات خودت را بِسَرکوبی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٨

ثبتیدن = ثبت کردن م. ث = برای ثبتیدن این سند ها باید اول برید دفتر مرکزی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٢٩

نقلیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٣٣

ظبطیدن = ظبط کردن م. ث = برای ظبطیدن این برنامه باید مجوز داشته باشید. ثبتیدن = ثبت کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٥

گُذَرمَنعی/گذرمنعِش فعل = گُذرمنعیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٣٣

پشتیبانیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٢٥

اَثَریدن = اثر کردن بر روی چیزی یا کسی This food affects your body negatively. این غذا روی بدن شما منفیانه می اَثَرَد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

زیوانیدن ( فعل/کارواژه ایی پهلوی ) م. ث = زیوانیدن این سبک موسیقی به دست فلانی انجامید. زندهاندن = کسی/چیزی را زنده کردن. م ث = چطوری اون تازه پر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٥

فعل/کارواژه آن پاسخیدن = پاسخ دادن. م. ث اگر بتوانید درست بپاسخید، به مرحله بعدی می روید.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٩

عِلَتیدن = م. ث جنگ، مرگ هزاران بیگناه را عِلَتید. سَبَبیدن = م. ث این کُنش/ژیرش به کنش/ژیرش دیگری می سَبَبَد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٥

فتیشیدن م. ث همه چی که نباید بِفِتیشی. باید محدودیت داشته باشه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٤

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلیدن/اندروصلان = Interconnecting اندروصلان مانند خندان ( چیزی که می اَندروَصلد = کسی که می خندد ) اندروصلنده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

خالییدن = خالی کردن خالییدن زباله وسط خیابان بسیار کاره زشتی است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٢

پارادخش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

فکریدن = think فکرنده/فکرگر = thinker فکریده = thinked فکراندن = to make s. b think فکراننده/فکرانگر = s. b/s. th that makes s. b thinks فکرانیده = ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٢٨

دَرکیدن = فقط معشوق است که عشق را همان طور که است می دَرکد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

اَخمتَخمیدن = اخم کردن. م. ث اگه بیاَخمتَمی نمی برمت شهره بازی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٢

وارد کردن. Import م. ث باید مراقب واردیدن این تعداد بسیار زیاد واژگان بیگانه به زبان فارسی باشیم.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

مریض شدن. م. ث اگه زمستان لباس نپوشی، می مَریضی و اونوقت خونه نشین می شی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

مریض کردن. م. ث این قارچ ها آدم رو می مریضونه .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلیدن/اندروصلان = Interconnecting اندروصلان مانند خندان ( چیزی که می اَندروَصلد = کسی که می خندد ) اندروصلنده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٩

میانبُریدن = م. ث اگر از اینجا بِمیانبُری، زود تر می رسی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Signify = دالیدن Signifier = دالنده Signified = دالیده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

فعل/کارواژه آن = بُروجَعبیدَن ( از کوتاه شده "بُرون = بیرون" و جعبه ) م. ث سِپهر، من دارم الان وسایل خونه ام رو می جعبَم ( داخل جعبه می گذارم ) . خو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بیمار شدن. م. ث خوردن گِلاب ( آب گِل دار ) باعث می شه فرد بِبیماره.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بیمار کردن. م. ث اگه ورزش نکنی راحت هر چیزی می بیمارونتت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

ناخوش شدن. م. ث وقتی عرق و الکل می خوری، یکم می ناخوشی و حالت بعد بهتر می شه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بِهبودیدن = م. ث این ماده رو بزن رو زخم، خودش می بِهبوده. بهبوداندن = م. ث هیچ دکتری نمی تواند این زخم را بِبهبواند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

Normal نرمال/عادی Normalize عادییدن، نرمالیدن Normalization عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Normal نرمال/عادی Normalize عادییدن، نرمالیدن Normalization عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٢٥

شوکیدن = شوکه شدن م. ث = آدم واقعا می شوکه وقتی این صحنه ها رو می بینه. شوکاندن = شوکه کردن م. ث = انگار که کاری به جز شوکوندن بقیه نداری؟!!!!!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Signify = دالیدن Signifier = دالنده Signified = دالیده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

گِرِهیدن/گِرِستَن م. ث این ۲ تا نخ ر بهم بِگِرهون.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٢

درمانیدن = م. ث این بیماری را فقط دکتر فلانی می تواند بِدرماند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

To quote نقل کردن. م. ث آیا در این کتاب شما از استاد فلانی چیزی نَقلیدید؟

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

نگهداشتن To keep/to hold

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بازپُریدن You have to reload the guns شما باید تنفگ ها را بِبازپُرید. شما باید خشاب تفنگ ها رو باز پر کنید. شما باید دوباره برای تفنگ ها خشاب گذاری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Radical رادیکال/ Radically رادیکالانه/ Radicalize رادیکالیدن/ Radicalizer رادیکالنده/ Radicalized رادیکالیده/ Radicalizing رادیکالیدن، رادیکالان ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

هماندرمانیک/

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

طوعیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

مُرَبییدن = to coach م. ث = مربییدن ورزشکاران حرفه ایی دانش زیادی رو می طلبه.