interconnectedness

جمله های نمونه

1. The radical interconnectedness of culture is redeemed for a radical politics, and via transgressive reinscription.
[ترجمه گوگل]پیوند رادیکال فرهنگ برای یک سیاست رادیکال و از طریق بازنویسی متجاوزانه جبران می شود
[ترجمه ترگمان]پیوستگی رادیکال فرهنگ برای یک سیاست رادیکال و از طریق transgressive reinscription جبران می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It's a transformation moment towards interconnectedness and away from isolation.
[ترجمه گوگل]این یک لحظه دگرگونی به سوی پیوستگی و دوری از انزوا است
[ترجمه ترگمان]این یک لحظه تحول به سمت ارتباط متقابل و دور از انزوا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The climate events reflect humanity's interconnectedness. They are also a warning. Today's triple threat of energy, climate and food challenges affects us all.
[ترجمه گوگل]رویدادهای اقلیمی نشان دهنده ارتباط متقابل بشریت است آنها همچنین یک هشدار هستند تهدید سه گانه امروز چالش های انرژی، آب و هوا و غذا همه ما را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]رویداده ای آب و هوایی ارتباط متقابل بشر را بازتاب می دهند آن ها همچنین یک هشدار هستند تهدید سه برابر امروز انرژی، آب و هوا و چالش های غذایی همگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Our growing, global interconnectedness via the internet is a great opportunity, both for corporations, their employees and the public.
[ترجمه گوگل]ارتباط رو به رشد و جهانی ما از طریق اینترنت یک فرصت عالی است، هم برای شرکت ها، هم برای کارکنان آنها و هم برای عموم
[ترجمه ترگمان]ارتباط رو به رشد ما از طریق اینترنت یک فرصت عالی است، هم برای شرکت ها، هم کارکنان و هم برای عموم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Finally, our electronic interconnectedness spreads panic just as far and just as fast.
[ترجمه گوگل]در نهایت، اتصال الکترونیکی ما به همان اندازه و به همان سرعت وحشت را گسترش می دهد
[ترجمه ترگمان]در نهایت، ارتباط الکترونیکی ما هم با سرعت و هم به همین سرعت گسترش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To get a handle on all this interconnectedness and grasp the ways information travels through complex systems, theorists have spawned a new field called network science.
[ترجمه گوگل]نظریه پردازان برای دستیابی به همه این ارتباط های متقابل و درک راه هایی که اطلاعات در سیستم های پیچیده حرکت می کنند، زمینه جدیدی به نام علم شبکه را ایجاد کرده اند
[ترجمه ترگمان]برای به دست آوردن یک دسته در تمام این ارتباط متقابل و درک راه هایی که اطلاعات از طریق سیستم های پیچیده به حرکت در می آیند، نظریه پردازان زمینه ای جدید به نام علم شبکه را بوجود آورده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This is a reflection of the oneness and interconnectedness of all of life.
[ترجمه گوگل]این بازتابی از یکپارچگی و به هم پیوستگی همه زندگی است
[ترجمه ترگمان]این بازتابی از یگانگی و ارتباط متقابل همه زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You can do all of the above as an individual, but the web is about interconnectedness, so the next step is to get involved in the community.
[ترجمه گوگل]شما می توانید همه موارد فوق را به عنوان یک فرد انجام دهید، اما وب در مورد ارتباط متقابل است، بنابراین قدم بعدی این است که در جامعه مشارکت کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید تمام موارد بالا را به عنوان یک فرد انجام دهید، اما وب در مورد ارتباط متقابل است، بنابراین گام بعدی درگیر شدن در جامعه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Let us also recognize that older generations themselves stand to learn a great deal from the experiences and examples of young people as they come of age in a world of accelerating interconnectedness.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید همچنین بدانیم که نسل‌های قدیمی‌تر خود می‌خواهند از تجربیات و نمونه‌های جوانان در دنیایی که به هم پیوسته‌ای شتاب‌دهنده به سن می‌رسند، چیزهای زیادی بیاموزند
[ترجمه ترگمان]همچنین به ما نشان دهید که نسل های مسن تر خود برای یادگیری یک معامله بزرگ از تجربیات و نمونه های جوانان که در دنیای interconnectedness شتاب دارند، قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But I also think there is a greater understanding of the interconnectedness of things, that what they do in their individual lives can have broader implications.
[ترجمه گوگل]اما من همچنین فکر می کنم درک بیشتری از به هم پیوستگی چیزها وجود دارد، که آنچه آنها در زندگی فردی خود انجام می دهند می تواند پیامدهای گسترده تری داشته باشد
[ترجمه ترگمان]اما من همچنین فکر می کنم درک بیشتری از ارتباط متقابل چیزها وجود دارد، کاری که آن ها در زندگی فردی خود انجام می دهند، می تواند مفاهیم بزرگتری داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Diversity of ecosystems, behaviors, and processes are important too, contributing richness and beauty, robustness and flexibility and interconnectedness to the living communities on Earth.
[ترجمه گوگل]تنوع اکوسیستم ها، رفتارها و فرآیندها نیز مهم هستند و به غنا و زیبایی، استحکام و انعطاف پذیری و به هم پیوستگی جوامع زنده روی زمین کمک می کنند
[ترجمه ترگمان]تنوع اکوسیستم، رفتارها و فرایندها هم مهم هستند، به غنای و زیبایی، نیرومندی و انعطاف پذیری و ارتباط متقابل با جوامع زنده روی زمین کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Of the communities I've lived in or have been part of, it has more interconnectedness to it.
[ترجمه گوگل]از میان جوامعی که من در آن زندگی کرده ام یا بخشی از آن بوده ام، ارتباط بیشتری با آن دارد
[ترجمه ترگمان]از جامعه ای که در آن زندگی کرده ام یا بخشی از آن بوده ام، ارتباط بیشتری با آن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We have been told that the financial crisis is so severe and so contagious because it comes at a time of unprecedented interconnectedness.
[ترجمه گوگل]به ما گفته شده است که بحران مالی بسیار شدید و بسیار مسری است زیرا در زمان ارتباط بی سابقه ای رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]به ما گفته شده است که بحران مالی بسیار شدید و بسیار مسری است، زیرا در زمانی از ارتباط متقابل بی سابقه رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To make smart meter and smart grid initiatives work, utility providers must deal with an incredible amount of software interconnectedness and legacy enablement.
[ترجمه گوگل]برای اینکه کنتورهای هوشمند و ابتکارات شبکه هوشمند کار کنند، ارائه‌دهندگان ابزار باید با مقدار باورنکردنی اتصال نرم‌افزاری و قابلیت‌های قدیمی مقابله کنند
[ترجمه ترگمان]برای اینکه کنتور هوشمند و ابتکارات شبکه هوشمند کار کنند، ارائه دهندگان خدمات باید با مقدار باورنکردنی از interconnectedness و enablement های نرم افزاری سروکار داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• state of being mutually linked, condition of being connected to each other

پیشنهاد کاربران

☑️ اندرهابستگی
اندرهابستگی
( Andarhābastegi )
�اندر� ( inter ) و �هابستگی� ( connectedness )
• برای واژه های دقیق انگلیسی، نمیشه واژه های مردم پسند و آشنای پرابهام بکار برد؛ شلختگی و نابسامانی که در زبان ما هست دستاورد کوشش های عربزده های دوران قاجار است؛ اون احمق های نادون هر واژه ی انگلیسی که می دیدند بجای جستجو در پارسی، یکراست اون رو از فرهنگ های عربی - انگلیسی می گرفتند؛ غافل از اینکه زبان خودمون بسیار سازگار و همپوش بر انگلیسی ست و مثل آب خوردن از پس همتاسازی بر میاد.
...
[مشاهده متن کامل]

• ازین گذشته، احمقانه است که برای واژگانی که از پیشوند تشکیل شده اند، همتاهای آمیخته و چند واژه ای برابرنهاده بشن؛ چراکه همیشه پیشوندها از واژه ها پویاتر و کارا تر اند.
• دوستان ناآشنا و خودواژه ساز همچون آقای کرام و عجمنده، بی هیچ پژوهشی درباره ی برابرنهاده های انجمن ها و نهادها، دستبکارِ آفرینش میشن.
• ازین رو برای فهم درست بگرت های ( concepts ) انگلیسی که بی ابهام اند، باید از برابرنهاد های دقیق پارسی انجمن، بازدیسان پارسی و فرهنگستان زبان و ادب بهره برد؛ تا با بگرت دیگه ای جابجا شناخته نشن.
• این واژه در دانش و ویستا ( Science ) کاربرد فراوان داره.
واژه ی �اندرهابند� و جداشدگانِ اون، در نوشتارهای دانشیک و فنی بارها بکار رفتند.
• سایِن ها ( nuances ) رو باهم جابجا نشناسیم.

✔️ بهم پیوستگی
Do you think that geography is important nowadays
Yes, I do think that geography is important nowadays. With globalization and the ⭐interconnectedness⭐ of the world, it’s crucial to have a basic understanding of different countries and their cultures
به هم پیوستگی
همبستگی متقابل
اَندَروَصلیدَن =
Interconnect
اندروصلنده =
Interconnector
اندروصلیده =
interconnected
اندروصلِش =
interconnection
اندروصلین =
interconnective
اندروصلینگی =
Interconnectivty
...
[مشاهده متن کامل]

اندروصلینیدن = Interconnectivate
اندروصلینِش = interconnectivation
اندروصلیدهیَّت =
Interconnectedness

همپیوستگی ، همبستگی، همبسته بودن
ارتباط متقابل
همبستگی داخلی، همبستگی درونی

بپرس