زجه

لغت نامه دهخدا

زجه. [ زَ ج َ / ج ِ ] ( ص ، اِ ) زن نوزا که آنرا زاج نیز گویند. ( از شرفنامه ٔمنیری ). زنی را گویند که زاییده باشد و او را تا چهل روز زجه میتوان گفت. و با جیم فارسی هم هست. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به زاج و زچه شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) زن نوزاییده ( تا چهل روز ) .
زن نو زا که آنرا زاج نیز گویند

فرهنگ معین

(زَ جِ ) (ص . ) زاج ، زچه ، زن زائو.

فرهنگ عمید

= زاج٢

پیشنهاد کاربران

ضجه یا زجه
یعنی ناله ای سر دادن
ناله ای شبانه و سحری
مثلاً یه روز میگفتم فلونی از این کاری که در حق عشق کردی
نالهای شبانه سر دادم
ناله حسرت
ضجه و فریاد سر دادم
اونم عین خیالش نبود
خب ضجه رو همچی مینویسن سرش ۵۰ تومن پول بردم
دست و پا زدن
جیغ زدن
زجه=زنی که تازه زاییده باشد
ضجه= فریاد و ناله و جیغ
من نمیدانم چرا در همین جا فردی به اشتباه زجه را جیغ معنی کرده و نزدیک به صد تا لایک خورده است؟
زجهیدن

بپرس