embarrass

/emˈberəs//ɪmˈbærəs/

معنی: دست پاچه کردن، خجالت دادن، ژولیده کردن، براشفتن، شرمسار شدن
معانی دیگر: خجلت زده کردن، شرمنده کردن، تو رو دربایستی انداختن، کم رو کردن، کنف کردن، خیط کردن، اشکال ایجاد کردن، (کار را) کند کردن، دشوار کردن، دچار اشکال مالی کردن، وام دار کردن، به قرض انداختن، بدهکار کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: embarrasses, embarrassing, embarrassed
(1) تعریف: to shame, disconcert, make ill at ease, or make painfully self-conscious.
مترادف: abash, chagrin, discountenance, humiliate, make a monkey out of, mortify, shame
مشابه: burn, confuse, discomfit, discomfort, discompose, disconcert, humble, upset

- I embarrassed myself trying to do that dance in front of all those people.
[ترجمه امیر] از رقصیدن جلوی اون همه ادم خجالت زده شدم.
|
[ترجمه گوگل] من از خودم خجالت کشیدم که سعی کردم آن رقص را جلوی همه آن مردم انجام دهم
[ترجمه ترگمان] از خودم خجالت می کشیدم که بخوام جلوی همه اون آدما برقصم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her father's questioning of her boyfriend embarrassed her intensely.
[ترجمه گوگل] سوال پدرش از دوست پسرش او را به شدت شرمنده کرد
[ترجمه ترگمان] سوال پدرش در مورد دوست پسرش، او را خیلی ناراحت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It embarrassed me to find I didn't have enough money to pay for the groceries.
[ترجمه گوگل] برای من خجالت کشید که متوجه شدم پول کافی برای پرداخت هزینه مواد غذایی ندارم
[ترجمه ترگمان] این باعث شرمندگی من شد که متوجه شدم پول کافی برای پرداخت the ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It embarrassed us that our team lost every game in the tournament.
[ترجمه گوگل] باعث شرمساری ما شد که تیم ما در هر بازی در مسابقات شکست خورد
[ترجمه ترگمان] ما رو ناراحت کرد که تیم ما هر بازی رو توی مسآبقه از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It always embarrasses her when her parents make a big fuss in public.
[ترجمه گوگل] وقتی پدر و مادرش در انظار عمومی سروصدا می کنند همیشه باعث شرمساری او می شود
[ترجمه ترگمان] همیشه او را دست پاچه می کند که پدر و مادرش در ملا عام سر و صدا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to beset with obstacles; impede.
مترادف: encumber, hinder, impede, obstruct
متضاد: disembarrass
مشابه: beleaguer, beset, burden, frustrate, handicap, thwart

(3) تعریف: to burden with financial problems.
مترادف: straiten
مشابه: strain, stretch

(4) تعریف: to complicate (a problem).
مترادف: complicate, entangle, involve, snarl
مشابه: confuse, muddle
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: embarrassedly (adv.), embarrassingly (adv.)
• : تعریف: to become unpleasantly self-conscious or disconcerted.

- He embarrasses at any hint of praise.
[ترجمه گوگل] او با هر نشانه ای از ستایش خجالت می کشد
[ترجمه ترگمان] هیچ نشانه ای از تحسین و ستایش از خود بروز نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. don't embarrass the child in front of the guests!
بچه را جلو مهمانان خجالت نده !

2. He didn't want to embarrass her by asking questions.
[ترجمه گوگل]نمی خواست با سوال کردن او را شرمنده کند
[ترجمه ترگمان]نمی خواست با پرسیدن سوال او را خجالت زده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The speech was a deliberate attempt to embarrass the government.
[ترجمه گوگل]این سخنرانی تلاشی عمدی برای شرمساری دولت بود
[ترجمه ترگمان]این سخنرانی یک تلاش عمدی برای شرمسار کردن دولت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She may embarrass you with her uncouth behavior.
[ترجمه گوگل]او ممکن است شما را با رفتار نابهنجار خود شرمنده کند
[ترجمه ترگمان]ممکنه تو رو با رفتارهای عجیب و غریب خجالت زده کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She dragged up that incident just to embarrass me.
[ترجمه گوگل]او آن حادثه را طولانی کرد تا من را شرمنده کند
[ترجمه ترگمان]اون اتفاق افتاد تا منو خجالت زده کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I didn't want to embarrass him by kissing him in front of his friends.
[ترجمه گوگل]نمی خواستم با بوسیدنش جلوی دوستانش شرمنده اش کنم
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Are you trying to embarrass me?
[ترجمه گوگل]داری سعی میکنی منو شرمنده کنی؟
[ترجمه ترگمان]داری سعی می کنی منو خجالت زده کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has decided that he doesn't want to embarrass the movement and will therefore step down.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفته است که نمی خواهد جنبش را شرمنده کند و بنابراین کناره گیری خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفته است که نمی خواهد جنبش را شرمسار کند و بنابراین استعفا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The speech was deliberately designed to embarrass the prime minister.
[ترجمه گوگل]این سخنرانی عمداً برای شرمساری نخست وزیر طراحی شده بود
[ترجمه ترگمان]این سخنرانی عمدا برای شرمسار کردن نخست وزیر طراحی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You didn't embarrass me in the slightest.
[ترجمه گوگل]تو ذره ای شرمنده ام نکردی
[ترجمه ترگمان]تو اصلا منو خجالت زده نکردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I didn't want to embarrass her in front of her friends.
[ترجمه گوگل]نمی خواستم جلوی دوستانش شرمنده اش کنم
[ترجمه ترگمان]نمی خواستم جلوی دوستانش او را شرمنده کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Republicans are trying to embarrass the president by thwarting his economic program.
[ترجمه گوگل]جمهوری خواهان سعی دارند با خنثی کردن برنامه اقتصادی رئیس جمهور، او را شرمنده کنند
[ترجمه ترگمان]جمهوری خواهان تلاش می کنند تا رئیس جمهور را با خنثی کردن برنامه اقتصادی اش شرمسار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The motion was advanced in order to embarrass the progress of the bill.
[ترجمه گوگل]این طرح به منظور خجالت کشیدن پیشرفت لایحه مطرح شد
[ترجمه ترگمان]این حرکت به منظور شرمسار کردن پیشرفت لایحه پیش رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I did not embarrass her with my effusions.
[ترجمه گوگل]من او را با افیوژن هایم شرمنده نکردم
[ترجمه ترگمان] من اونو با effusions خجالت زده نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دست پاچه کردن (فعل)
abash, overwhelm, baffle, fluster, confuse, incommode, embarrass, disconcert

خجالت دادن (فعل)
abash, shame, embarrass, put to shame

ژولیده کردن (فعل)
confuse, embarrass, dishevel, daze, ruffle, bemuse, tangle

براشفتن (فعل)
embarrass, excite, ruffle

شرمسار شدن (فعل)
embarrass

انگلیسی به انگلیسی

• cause unease, cause anxiety; shame, confuse
if something embarrasses you, it makes you feel shy or ashamed.
if something embarrasses a politician, it causes political problems for them.
see also embarrassed, embarrassing.

پیشنهاد کاربران

دستپاچه شدن
معذب کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : embarrass
✅️ اسم ( noun ) : embarrassment
✅️ صفت ( adjective ) : embarrassing / embarrassed
✅️ قید ( adverb ) : embarrassingly
خیتیدن.
خیتاندن.
خجلیدن = خجالت زده شدن/خجالت کشیدن
خجلاندن = باعث خجلیدن کسی شدن.
شرمساریدن = شرمسار شدن
شرمساراندن = شرمسار کردن
embarce: ریشه فرانسوی
form of en - "in" ( see en - ( 1 ) ) brace, braz "the arms, "
( درمیان بازوها ) : آغوش، درآغوش کشیدن
embarrass: ریشه ایتالیائی
from assimilated form of in - "into, upon" ( from PIE root *en "in" ) Vulgar Latin *barra "bar"
...
[مشاهده متن کامل]

درمیان میله : به محکمه کشیدن، شرمسار کردن، خجل کردن، وامدار کردن
پیج اینستاگرام 504essentialword & 504ewords

فعل:
1 ) خجالت زده کردن کسی خصوصا جلوی دیگران/اصطلاحا ضایع کردن دیگران جلوی بقیه
He didn't want to embarrass her by asking questions
2 ) سیاه نمایی کردن /مخالف حزب سیاسی یا دولت اقداماتی انجام دادن / بد جلوه دادن دولت یا حزب خاص
...
[مشاهده متن کامل]

The revelations in the press have embarrassed the government

دست پاچه ، خجالتی ، ژولیده کردن ،
خجالت کشیدن
shame
shy
to make somebody feel shy, uncomfortable or ashamed, especially in a social situation ( ibid )
واژه embarrass که به معنی خجالت کشیدن هستش رو با embrace که به معنای با آغوش باز پذیرفتن هستش رو اشتباه نگیرید که ، ، ، خانوم مینو به اشتباه بیان کردند
embarrass نه خجالت معنی می دهد و نه شرمساری یا مشابه آن. معنی آن سرافکندگی است.
ضایع کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس