دال

/dAl/

مترادف دال: حاکی، مشعر، رهنما، هادی، کج، منحنی، عقاب، کرکس، نسر

معنی انگلیسی:
symbol, eagle, suggestive or expressive of, denoting

لغت نامه دهخدا

دال. ( حرف ، اِ ) د. نام حرف دهم از الفبای فارسی وهشتم از الفبای عرب و در حساب جمل نماینده عدد چهار و در حساب ترتیبی نماینده عدد ده است و باصطلاح تقویم علامت ستاره عطارد نیز هست. ( آنندراج ). رفیق ذال و پیش از حرف ذال آید و پس از حرف خاء :
که دال نیز چون ذال است در کتابت لیک
به ششصدونودوشش کم است دال از ذال.
انوری.
مشبه ٌبه قد کمانی و زلف خم است :
نیک ماند خم زلفین سیاه تو بدال
نیک ماند شکن جعد پریش تو به جیم.
فرخی.
حلقه حا را کالف اقلیم داد
طوق ز دال و کمر از میم داد.
نظامی.
و از تبدیلات آن درعرب به لام است چون : معکود، معکول ؛ ای محبوس. و معده ، معله ؛ ای اختلسه. تأبد، تأبل ؛ ای قل. و الوغد، الوغل ؛ ای النذل. و العدس ، العلس. ( نشوءاللغةالعربیة ص 34 ). و نیز رجوع به «د» شود. || در اصطلاح ، خمیده و کج و منحنی. ( ناظم الاطباء ). منحنی و ناراست همانند دال. مقابل الف که راست و ناخمیده است :
ز بهر آنکه بجعد و بزلف او مانم
بحیله تن را گه جیم کردمی گه دال.
فرخی.
زمان چیست بنگر چرا سال گشت ؟
الف نقطه چون بود و چون دال گشت.
اسدی.
ماهی که قاف تاقاف از عکس اوست روشن
چون روی تو بدیده پشتی چو دال کرده.
عطار.
|| ( نف ) دار. دارنده. ( ناظم الاطباء ). مبدل دار است که مخفف دارنده باشد. || ( اِ ) قسمی از بریدن و دوختن. ( لغت محلی شوشتر،نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). || بزبان هندی ( با اندک تغییری در گفتن ) انداختن. ( لغت محلی شوشتر ). || بزبان هندی ، شاخ درخت. ( لغت محلی شوشتر ). || بزبان هندی ، پسر. ( لغت محلی شوشتر ). || بزبان هندی ، مقشر هر چیز را گویند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || نقشهاکه بر پارچه دوزند. نقش که بر جامه دوزند. ( نظام قاری ، دیوان البسه ص 199 ) :
رخت ابیاری نگر از دگمه هابنموده دال
انگله در جیب او چون حلقه اندر دور جیم.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 96 ).
نیست جز دال مجرح بضمیرم نقشی
چکنم حرف دگر یاد نداد استادم.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 141 ).
چو دال شرب سفیدست و نرمدست بنفش
بیا بنفشه و نرگس به گلستان بنگر.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 16 ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

عقاب، عقاب سیاه، پرنده شکاری شبیه کرکس، دلالت کننده، راهنمایی کننده، راه نماینده
( اسم ) دلالت کننده هدایت کننده نشان دهنده راهنماینده .
فریفتن کسی را

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - عقاب . ۲ - مرغی لاشخور از نوع کرکس .
(لّ ) [ ع . ] (اِفا. ) دلالت کننده ، هدایت کننده ، نشان دهنده .
خال (اِمر. ) نهال نو نشانده و پیوند نکرده .

فرهنگ عمید

نام حرف «د».
= کرکس: مردکی را به دشت گرگ درید / زو بخوردند کرکس و دالان (ناصرخسرو۱: ۵۲۹ ).
۱. دلالت کننده و راهنمایی کننده، راه نماینده.
۲. [مقابلِ مدلول] (منطق ) امری که به وسیلۀ آن علم به امر دیگر حاصل شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{signifier, signifiant} [زبان شناسی] در زبان شناسی سوسوری، صورت آوایی ذهنی

گویش مازنی

/daal/ لاشخور & نوک پستان حیوان اهلی

واژه نامه بختیاریکا

پاره. مثلاً شِر و دال یعنی پاره پوره
چی دال چرنیدِن
داد؛ سر و صدا؛ دال قال؛ داد و قال
عدس سرخ رنگ؛ ماش قرمز رنگ
کرکس
اَلو

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دال، از اصطلاحات علم منطق بوده و به معنی شیء دلالت کننده بر شیء دیگر است.
واژه دالّ در لغت، اسم فاعل از ریشه دلل و به معنای راهنمایی کننده است و در اصطلاح، به چیزی گفته می شود که علم به آن سبب علم به چیز دیگر می گردد، چه لفظ باشد چه طبع و چه عقل، مانند: دود که دالّ بر وجود آتش است، یا مانند دلالت جای پا بر رونده، دلالت سرخی چهره بر تب و دلالت لفظ انسان بر معنای حیوان ناطق. شیء اوّل را «دالّ» و شیء دوم را مدلول گویند.بنابراین، دالّ یعنی دلالت کننده، راهنمایی کننده و کاشف، و چیزی که علم به آن، سبب علم به چیز دیگر شود؛ مثل جای پا، سرخی چهره و لفظ انسان در مثال های فوق، و مدلول یعنی منکشف و راهنمایی شده و چیزی که به کمک چیز دیگر به آن علم حاصل شود؛ مثل: رونده، تب و معنای حیوان ناطق در مثال های فوق.نکته: برخی از منطقیان در تقسیم دلالت به دلالت لفظی و غیر لفظی، دالّ را منشأ تقسیم قرار داده و گفته اند: «دالّ اگر لفظ باشد دلالت، لفظی است در غیر این صورت دلالت غیر لفظی خواهد بود».در کتاب المنطق آمده است:«کل شی ء اذا علمت بوجوده، فینتقل ذهنک منه الی وجود شی ء آخر نسمیه دالاًّ»

دانشنامه عمومی

دال (سرده). دال، دِژکاک[ ۳] یا جپس ( نام علمی: Gyps ) نام یک سرده از تیره بازان بومی آفریقا و جنوب اوراسیا است. سرده دژکاک شامل نیمی از گونه های کرکس های جهان قدیم می شود. [ ۴]
ماری جولز سزار ساویگنی جانورشناس اهل فرانسه سرده جپس ( دال ) را در سال ۱۸۰۹ پایه گذاری کرد. ویژگی های مشترک گونه های این سرده شامل دارا بودن سری باریک، گردنی بلند و باریک با یک پوشش زینتی در اطراف گردن است که توسط پرهای بلند و سبک تشکیل شده است. تاج نوک بزرگ این پرندگان کمی فشرده شده و سوراخ های بینی بزرگ آن ها نیز به صورت عرضی بر روی نوک تنظیم شده است. گونه های دال دارای ۶ تا ۷ پر بالی هستند که در بین آن ها پر نخست کوتاه ترین و پر چهارم بلندترین آن ها است. [ ۵]
کرکس پشت سفید آفریقایی ( Gyps africanus )
دال کفل سفید ( Gyps bengalensis )
دال دماغه ( Gyps coprotheres )
• دال ( Gyps fulvus )
کرکس هیمالیا ( Gyps himalayensis )
کرکس هندی ( Gyps indicus )
کرکس روپل ( Gyps rueppelli )
کرکس نوک باریک ( Gyps tenuirostris )
عکس دال (سرده)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

دال (پرندگان). دال (پرندگان)(griffon vulture)
دال
دال
دال
دال
دال
دال برّ قدیم. در جنوب اروپا، غرب، مرکز آسیا، و بخش هایی از افریقا یافت می شود. این پرنده سری بدون پر (تاس)، و گردنی یقه دار دارد. طولش به۱.۵ متر می رسد. طول بال های باز آن۲.۷ متر است. گونۀ Gyps fulvus در خانوادۀ قوشیان قرار دارد. در سال ۲۰۰۰، در هندوستان بیماری ناشناخته ای باعث مرگ و میر این پرندگان، و در بخش هایی از هندوستان باعث نابودی کامل آن ها شد. این بیماری در حال گسترش به پاکستان و نپال است و با توجه به توانایی حرکت این پرندگان احتمالاً در تمامی مناطق پراکنش دال، از اسپانیا تا افریقای جنوبی و تایلند، گسترش می یابد. دال Gyps fulvus یکی از پرندگان خانوادۀ باز یا لاشخور است که در ایران نیز یافت می شود. دال پشت سفید (Gyps bengalensis) نیز در ایران شناسایی شده است. هر دو گونه در جنوب شرقی دیده می شوند و در سال های اخیر از تعدادشان کاسته شده است.

دال (خوراک). در آشپزی هندی، نام عام شماری از غذاهای همراه هندی. از آن جا که بیشتر کاری ها تنگ آب اند، لازم است غذایی همراه نیز بر سر سفره آورده شود تا خورندگان برنج خود را با آن تر کنند. از انواع دال: دال هندی، فراهم آمده از عدس قرمز، لپۀ ریگ شور، پیاز خردکرده، سیر کوبیده، لپه، فلفل قرمز و سیاهِ ساییده، زردچوبه، روغن، و نمک؛ دال عدس بوشهری، فراهم آمده از اقلام دال هندی به اضافۀ سیب زمینی پوست گرفتۀ خردکرده. شیوۀ پخت همۀ دال ها تقریباً یکسان است.

دال (منطق). دالّ (منطق)
(در لغت به معنی دلالت کننده) در اصطلاح منطق، امری که از علم بدان علم به امری دیگر که از آن به مدلول تعبیر می شود، حاصل شود، مثل علم به دود (دالّ) که سبب علم به آتش (مدلول) می شود یا شنیدن سرفه (علم به سرفه یا دالّ) که موجب علم به درد سینۀ سرفه کننده (مدلول) می شود.

جدول کلمات

عقاب سیاه

پیشنهاد کاربران

دال در زبان تالشی به کرکس گفته میشه همچنین به مترسکی که در کشتزارها نصب میشه دال میگن. به فردی که انتظار میره کاری رو انجام بده ولی اون فرد بی حرکت بمونه و فقط نگاه کنه اصطلاحا دال گفته میشه. به کمربند
...
[مشاهده متن کامل]
هم دالَ میگن که احتمالا بخاطر این هست که کمر یا شلوار رو ثابت نگه میداره یا به دلیل این که چرم ها در گذشته حالت خشک تری داشتن و خیلی از چیزهای کم انعطاف رو به دوال تشبیه کردن. در انگلیسی هم به عروسک دال میگن. احتمالا حرف دال در حروف الفبا به شکل این پرنده در اسمان که از زمین دیده میشه اشاره داره و ازش گرفته شده . اینطور به نظر میاد این واژه صرف نظر از اینکه در گذشته در اصل به عقاب گفته می شده یا لاشخور خودش و واژه های شبیه بهش اشاره به بی تحرکی و ثابت بودن داره مثل روش پرواز این پرنده که با سوار شدن به جریانات هوای گرم بال زدن رو متوقف میکنه و با چرخش به بالا میره.

در زبان کوردی و گویش هاش ( لکی و لوری و کله ی و گوران و کرمانج و هورامی و . . . ) که ریشه ی زبان ( مادها ) رو دارند، دال به معنی عقاب هستش. در زبان عامیانه هم به عقاب دال میگن. . . آثار دوران ماد و هخامنشیان
...
[مشاهده متن کامل]
تندیس مشهور ( شیر دال ) که بدن شیر و سر عقاب رو داره وهمین نشون میده در زبان کوردهای مادی واشکانی و پهلوی دال یعنی عقاب.

به نظرم در زبان لکی به دال کسی رفتن یعنی سراغ کسی رفتن، پیش کسی رفتن مثلا در این مصراع
تا روژی که تو بایین ار دالم
به نظرم یعنی تا روزی که تو به سراغم بیایی یا به سروقتم بیایی
در زبان گیلکی دال به معنی خُل یا انسان سبک مغز و نادان است
در زبان ترکی دقیق نمیدونم که چند تا معنی داره ولی مرسوم ترینش به معنی عقب، پشت سر است
دال به عقاب سیاه رنگ هم گفته می شود
◇◇◇
نگاه کفتر جلدی به کوهساران گفت
که داده بال و پرم را به پنجه دالت؟
دال مخف دلالت کننده بر کاری ویا حرفی. دلالت کننده
لری خرم آبادی: تکه سنگی که به عنوان هدف و نشانه جهت تیر انداری کاشته می شود
دال یعنی، دلالت، بیانگر، حکایت، مبنی
پیشتر به همه حشرات و پرندگان را شامل می شد.
مردکی را به دشت گرگ درید / زو بخوردند کرکس و دالان ( ناصرخسرو )
مازنی:DAAL عقاب -
دال پر نزوئن : daal par nazzooen کنایه از جای بسیار خلوت - جایی که دال پرواز نکند . معمولا دال ( پرنده ای لاشخورو کمیاب - عقاب ) در جاهای بسیار خلوت قابل دیدن است.
دال در زبان لری یعنی عقاب، دال گره هم به کرکس میگن که گر به معنای بی مو است،
معنی دیگر دال در لری شر است مثلا میگن دال خوابید ینی شر یا دعوا خوابید .
مه خوم ملایریم
Dahl در زبان هندی ، معنای حبوبات می دهد
دال ( Dal ) :در زبان ترکی یعنی شاخه
Signify = دالیدن
Signifier = دالنده
Signified = دالیده
دالینو:گروه اجرا و طراحی تزئینات ساختمانی مثل ورق طلا پتینه طرح سنگ و . . . . . در دلیجان
دال، دلالت، مدلول :
x به y دلالت داره، x دال هست، y مدلول هست.
دلالت نسبت دال رو به مدلول میرسونه، مثلا توعلوم منطق داریم لفظ با مفهوم انقد نزدیک همن که فرقش رو شما متوجه نمیشی، میگی پفک مفهوم پفک جلو چشماته، اینجا لفظ داله و مفهوم مدلول، کلمه ی پفک داله و مفهوم پفک مدلول هست.
در گویش دری افغانستان
دال= نوعی حبوبات ( لپه ) در افغانستان و پاکستان ، گویند.
دالخور= به صورت تصغیر به پاکستانی ها در افغانستان گویند.
دال = پیر و گوژ پشت وخمیده را نیز گویند: قامتت چو دال گشته است؟!
...
[مشاهده متن کامل]

دال بر = بریدن چیزی به صورت زیگزاگ ، خصوصن لبه شال و پارچه های گلدوزی شده.
دال خورک = نوعی پرنده بسیار کوچک
دالدار = برخوردار از وضعیت خوب زندگی و مایه دار !
دالی =ﺣﺮﮐﺖ ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭﻭﯼ ﭼﻬﺎﺭﭼﺮﺧﻪ ﻣﺘﺤﺮﮎ ( Dolly ) ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺳﻮﮊﻩ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺳﻮﮊﻩ ﺭﺍ در سینما، ﺩﺍﻟﯽ ﮔﻮﻳﻨﺪ.
دالدار =

دال در کردی کرمانشاهی به معنی عقاب است. نشان معروف تخت جمشید به نام شیردال از این کلمه است چون سر عقاب و تن شیر دارد.
در گویش زبان بختیاری واژه دال= به معنای همان کرکس پرنده مردارخوار است. شعری در بختیاری می گویددرمورد دال: ( هرکی رفیقه داله/ خوراکس گوشته مورداله ) _ مصرع اول ( هر کس دوست ورفیق دال باشد. مصرع دوم ( خوراک وغذایش گوشت اجساد مرده است.
سقف پل در راه سازی استفاده می شود

در زبان لری به معنی عقاب
طایفه لر دالوند ( الوند )
دال ( آل. ال )
گواه ، نشان
دال هم ریشه با واژه انگلیسی tall است به معنی "پرنده بلند پرواز" یا همان عقاب اربی. در زبان پارسی پهلوی آن را دالمن یا تالمن می گفتند که از دو بخش دال ( بلند ) من/مان ( جایگاه ) ساخته شده است و به معنی "پرنده بلند پرواز" می باشد.
در نهاوند دال به معنی جنگ و دعوا یا هیا هو و بلوا نیز بکار میرود البته دوست همدانی ماهم اشاره کردن به معنی نوبت ! که در نهاوند هم به معنی نوبت استفاده میشود الان من تو هندوستان هستم و شام دال درست کرد خانم دوستم جای همه خالی
در صنعت ساختمان به سقفی که میلگرد هایی بصورت مشبک و پوشش بتنی سرتاسری داشته باشه دال گفته میشود : )
در زبان محلی همدان. به معنی نوبت
دیگه دال دال ماست. یعنی حالا دیگه نوبت ماست
دالِ تو هم میشه. یعنی نوبت تو هم می شود
شعر
رفیقان را چه پیش آمد چه حال است
که پرسیدن ز حال ما محال است
تو خالی کن دلت را از تمامی
که این بی همدمی حکماً به دال است
فرنودآور
دلیل ، برهان ، حاکی .
دال واژه ای است هندی و به غذاٸی گفته می شودکه با استفاده از یکی حبوبات، مثلا عدس یا نخود، به طرز خاصی پخته می گردد. در شبه قاره هند، حبوبات مصرف بسیاری دارد و از مواد غذاٸی اصلی آنها به شمار می آید. حبوبات سرشار از پروتین گیاهی است و شکل اصلی غذا را تشکیل
...
[مشاهده متن کامل]

می دهد و به جای پروتین گوشتی مصرف می شود. دال در هند، پاکستان، جنوب ایران و سایر نقاط دنیا محبوبت دارد.

ولادمیر ایوانویچ دال، دهم نوامبر 1801 - بیست و دوم دسامیر 1872، از بررگترین فرهنگ نویسان زبان روسی. او یکی از بنیانگذاران انجمن گیتاشناسی روسیه بود. دست کم شش زبان می دانست، از جمله ترکی و یکی از نخستین
...
[مشاهده متن کامل]
ترک شناسان روس بشمار است. در دوران زندگی اش به گرد آوری و دبیزش ( مستند سازی ) تاریخ شفاهی منطقه پرداخت که بعدها به زبان روسی منتشر و بخشی از "فرهنگ مردم" مدرن شد. پدرش، کریستین فُن دال، پزشک و زبانشناس دانمارکی و توانا در زبانهای آلمانی، انگلیسی، فرانسه، روسی، یدیش، لاتین، یونانی و عبری بود. مامش، ماریا فرایتاگ، تبارآلمانی - فرانسه ( هوگونت ) داشت. دانشی تبار بود و دست کم آشنا به پنج زبان. زادگاه دال آن بخش از امپراطوری روسیه تزاری بود که امروزه اکراین است. دوره ای درمدرسه نیروی دریائی روسیه دید و پزشکی خواند و در هر دو سمت خدمت دوران جنگ داشت. از نو جوانی شیفته لغت و فرهنگ مردم بود و در هردو به اوج رسید و کارهای نمایان کرد. پیاده به روستاها می رفت به گردآوری ضرب المثلها و افسانه های پریان زبانهای اسلاوی گوناگون منطقه زندگی خود می پرداخت. اولین مجوعه داستانهای پریانش در 1832 بزبان روسی منتشر شد. برخی دیگر را دوستش الکساندر پوشکین به نظم در آورده است که ازجمله محبوب ترین متون زبان روسی است. در سال1838 بعضویت آکادمی علوم روسیه در آمد. در دهه بعد نام مستعار قزاق لوهانسکی را برای خود برگزید و چنیدین داستان رئالیستی به سبک نیکلای گوگول منتشر کرد. در دهه های 1850 و 1860 به تلاشهای لغت شناسی و سفرهای گسترده اش ادامه داد. شاهکارش، فرهنگ توضیحی زبان زنده کبیر روس، Explanatory Dictionary of the Live Great Russian Language در چهار جلد در 1863 - 1866منتشر شد. چند سال بعد گفته ها و ضرب المثلهای مردم روس، The Sayings and Bywords of the Russian People را با بیش از سی هزار مطلع منتشر کرد. این هر دو بارها چاپ شده اند. به گفته بائر "گرچه دال گرد آورنده ای بزرگ بود در تنظیم کارهایش مشکل داشت و نظام الفبائی اش رضایت بخش نبود تا اینکه دانشمند زبانشناس لهستانی، ژان بودئن دو کورتنی در ویراستهای سوم و چهارم فرهنگ به تجدید نظر کامل در آن پرداخت. " فردیناند دو سوسور از دیدگاههای زبانشناسی دو کورتنی در کارهای خود استفاده کرده است.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس