تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

. یک دَرِّه فاصله بودن بین چیزی با چیز دیگری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خَمیازِهَنده = کسی که خمیازه می کشه . خمیازهانو = برنامه ایی که اینقدر مسخرست می خَمیازهونَتِت .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

خمیازیدن = خمیازه کشیدن. م. ث = وقتی خمیازید دهنش مثل قار علی صدر باز شد. دَهَندَرهیدن = دهن دره کردن. م . ث = حواست باشه، وقتی دهندَرِهید، قَند ر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

خمیازهیدن = خمیازه کشیدن. م. ث = وقتی خمیازید دهنش مثل قار علی صدر باز شد. دَهَندَرهیدن = دهن دره کردن. م . ث = حواست باشه، وقتی دهندَرِهید، قَند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

آروغیدن/اوروغیدن ( عامیانه ) آروغ زدن. م. ث = جوری اوروغید، چهار ستون خونه لرزید. آروغاندن/اروغون ( خودمونی تر ) باعث آروغ زدن شدن . م. ث = بیص ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

سی زدن = سیگار کشیدن. ( زبون خودمونی ) سییدن = سیگار دودیدن م . ث = من که بیستَم/۲۰ ( حالم خوبه ) ولی یه می سییَم/سی میزنم ۵۰ بِشَم. *البته تبلیغ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

زَبام = زبانِ عام زبونِگون = زبان همگان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

کانالیدن سوقاندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تمام - چپ ( ترم سیاسی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

تمام - راست ( ترم سیاسی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بُلنگاره = از بُل و نگاره . نگاره ایی که در نگاریدن/کشیدن آن غُلو شده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١١

بُلیدَن = از پیشوند بُل که چم/معنای ( بیش , زیاد ) را دارد . مانند بولهَوس ( با هوس عربی ) ، بلکامه، بلغاک و. . . . . . . They try to exaggerate al ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بُرِشَکیدَن = ( بُریدن => بُرش ک = بُرشکیدن ) I nicked my chin while I was shaving. موقع اصصلاح، خودمو برشکیدم.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بازپُریدن You have to reload the guns شما باید تنفگ ها را بِبازپُرید. شما باید خشاب تفنگ ها رو باز پر کنید. شما باید دوباره برای تفنگ ها خشاب گذاری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Radical رادیکال/ Radically رادیکالانه/ Radicalize رادیکالیدن/ Radicalizer رادیکالنده/ Radicalized رادیکالیده/ Radicalizing رادیکالیدن، رادیکالان ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١١

Radical رادیکال/ Radically رادیکالانه/ Radicalize رادیکالیدن/ Radicalizer رادیکالنده/ Radicalized رادیکالیده/ Radicalizing رادیکالیدن، رادیکالان ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Radical رادیکال/ Radically رادیکالانه/ Radicalize رادیکالیدن/ Radicalizer رادیکالنده/ Radicalized رادیکالیده/ Radicalizing رادیکالیدن، رادیکالان ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Radical رادیکال/ Radically رادیکالانه/ Radicalize رادیکالیدن/ Radicalizer رادیکالنده/ Radicalized رادیکالیده/ Radicalizing رادیکالیدن، رادیکالان ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٢٥

اَثَریدن = اثر کردن بر روی چیزی یا کسی This food affects your body negatively. این غذا روی بدن شما منفیانه می اَثَرَد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

سرزنیدن = You shouldn't havr reproached him. نباید می سَرزنیدی او را. نباید می سرزنیدیش.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Philosophy = فلسفه Philosopher = فیلسوف، فلسفنده، فلسفگَر. Philosophize = فلسفیدن Philosophizer = فلسفنده Philosophizing = فلسفیدن، فلسفان ( مانند خ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Philosophy = فلسفه Philosopher = فیلسوف، فلسفنده، فلسفگَر. Philosophize = فلسفیدن Philosophizing = فلسفیدن، فلسفان ( مانند خندان ) Philosophization ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Philosophy = فلسفه Philosopher = فیلسوف، فلسفنده، فلسفگَر. Philosophize = فلسفیدن Philosophizing = فلسفیدن، فلسفان ( مانند خندان ) Philosophization ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Philosophy = فلسفه Philosopher = فیلسوف، فلسفنده، فلسفگَر. Philosophize = فلسفیدن Philosophizing = فلسفیدن، فلسفان ( مانند خندان ) Philosophization ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Philosophy = فلسفه Philosopher = فیلسوف، فلسفنده، فلسفگَر. Philosophize = فلسفیدن Philosophizing = فلسفیدن، فلسفان ( مانند خندان ) Philosophization ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

دروغیدن = دروغ گفتن دروغاندن = کسی را به دروغ واداشتن. دروغنده، دورغگر، دروغگو. . . . . . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٤

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلیدن/اندروصلان = Interconnecting اندروصلان مانند خندان ( چیزی که می اَندروَصلد = کسی که می خندد ) اندروصلنده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلیدن/اندروصلان = Interconnecting اندروصلان مانند خندان ( چیزی که می اَندروَصلد = کسی که می خندد ) اندروصلنده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٣٧

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١١٦

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٤٦

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلنده = Interconnector اندروصلیده = interconnected اندروصلِش = interconnection اندروصلین = interconnective ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٨

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٢

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از derivare لاتین می آید ( de rivus ) به معنای ( to lead or draw off ) می شود کارواژه روییدن را همره با پسوند جدایَنده "گ" ( در کارواژه های گداختن، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

از derivare لاتین می آید ( de rivus ) به معنای ( to lead or draw off ) می شود کارواژه روییدن را همره با پسوند جدایَنده "گ" ( در کارواژه های گداختن، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

از derivare لاتین می آید ( de rivus ) به معنای ( to lead or draw off ) می شود کارواژه روییدن را همره با پسوند جدایَنده "گ" ( در کارواژه های گداختن، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

از derivare لاتین می آید ( de rivus ) به معنای ( to lead or draw off ) می شود کارواژه روییدن را همره با پسوند جدایَنده "گ" ( در کارواژه های گداختن، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

از derivare لاتین می آید ( de rivus ) به معنای ( to lead or draw off ) می شود کارواژه روییدن را همره با پسوند جدایَنده "گ" ( در کارواژه های گداختن، ...