تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بِرمِستَن/بِرمِهیدن = گریه کردن. م. ث اگه اینجا بِشینی و بِبرمهی کاری درست میشه؟ *جالبه بدونید که برمه در پهلوی هم وجود داشته. و الان هم در شمال ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بِرمِستَن/بِرمِهیدن = گریه کردن. م. ث اگه اینجا بِشینی و بِبرمهی کاری درست میشه؟ *جالبه بدونید که برمه در پهلوی هم وجود داشته. و الان هم در شمال ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دگریدن. تغییر پیدا گردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

توییتیدن = توییت کردن. م. ث هر روز بیست بار می توییتی . اصلا این همه موضوع از کجا میاری؟!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ذبحیدن. م. ث ذبحیدن این زبان بسته ها دور از انسانیته .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ذبحیدن. م. ث ذبحیدن این زبان بسته ها دور از انسانیته .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ذبحیدن. م. ث ذبحیدن این زبان بسته ها دور از انسانیته .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سلاخیدن چجوری دلت میاد این حیوان ها رو بِسَلاخی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سلاخیدن چجوری دلت میاد این حیوان ها رو بِسَلاخی. To slaughter

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

حملهیدن = حمله کردن م. ث پس از حملهیدن مسلمانان به ایران بود که ایرانیان خط پهلوی را فراموشیدند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

عفویدن/بخشیدن شما مارو بی دلیل نَدستگیر، نیازی نیست که بِعَفوی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

عفویدن. شما مارو بی دلیل نَدستگیر، نیازی نیست که بِعَفوی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

رِخنیدن = رخنه کردن داخل چیزی یا جایی. م. ث تیر عشق او رخنید داخل قلب من.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

رِخنیدن = رخنه کردن داخل چیزی یا جایی. م. ث تیر عشق او رخنید داخل قلب من.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

To make an oath سوگند یاد کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پَربایلدن ( از پربال در پهلوی به معنای پروریدن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در پهلوی "پَتان" بوده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دُمپاییدن = از دُم و پاییدن. دنبال کسی آرام آرام رفتن و او را پاییدن. م. ث میدونستی که اگه به پلیس بگم اونشب ستاره ( اسم دختر ) رو دمپاییدی، میایند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به چَم ( origin, اصل، ریشه ) ( در پهلوی ) البته فِرَگان فرژایش ( تلفظ ) اصلی آن اَستش.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فرَگان. ( در پهلوی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

عادی سازی/ معمولی جلوه دادن. از شونی یک = شونیک ( در پهلوی ) م. ث شونیکیدن گند ی که زدی واقعا ناممکنه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شونیک/شونی ( در پهلوی ) به چم/معنای عادی/معمولی. ordinary

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

شونی/شونیک ( در پهلوی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

شونی/شونیک ( در پهلوی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

شونی/شونیک ( در پهلوی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

وشکیدن = در پهلوی به چم/معنای تقسیم. م. ث باید آن را به ۳ بخش بِوِشکیم .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

وشکیدن = در پهلوی به چم/معنای تقسیم. م. ث باید آن را به ۳ بخش بِوِشکیم .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

وشکیدن = در پهلوی به چم/معنای تقسیم. م. ث باید آن را به ۳ بخش بِوِشکیم .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوزستان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نزاریدن = نزاز و ضعیف شدن. م. ث بدون پروتئین، بدن می نزارد. نزاراندن = نزار و ضیف کردن. م. ث این بیماری، بدن را طوری می نزاراند که به مرگ می انج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نزاریدن = نزاز و ضعیف شدن. م. ث بدون پروتئین، بدن می نزارد. نزاراندن = نزار و ضیف کردن. م. ث این بیماری، بدن را طوری می نزاراند که به مرگ می انج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

نزاریدن = نزاز و ضعیف شدن. م. ث بدون پروتئین، بدن می نزارد. نزاراندن = نزار و ضیف کردن. م. ث این بیماری، بدن را طوری می نزاراند که به مرگ می انج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

نزاریدن = نزاز و ضعیف شدن. م. ث بدون پروتئین، بدن می نزارد. نزاراندن = نزار و ضیف کردن. م. ث این بیماری، بدن را طوری می نزاراند که به مرگ می انج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ضعفیدن = ضعیف شدن. م. ث بکارگیری بی - در - و - پیکر واژگان بیگانه، باعث می شود تا زبان فارسی بِضعفد. ضعفاندن = ضعیف کردن. م. ث این دارو، راژمان ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضعفیدن = ضعیف شدن. م. ث بکارگیری بی - در - و - پیکر واژگان بیگانه، باعث می شود تا زبان فارسی بِضعفد. ضعفاندن = ضعیف کردن. م. ث این دارو، راژمان ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضعفیدن = ضعیف شدن. م. ث بکارگیری بی - در - و - پیکر واژگان بیگانه، باعث می شود تا زبان فارسی بِضعفد. ضعفاندن = ضعیف کردن. م. ث این دارو، راژمان ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضعفیدن = ضعیف شدن. م. ث بکارگیری بی - در - و - پیکر واژگان بیگانه، باعث می شود تا زبان فارسی بِضعفد. ضعفاندن = ضعیف کردن. م. ث این دارو، راژمان ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

تغییر کردن یا تغییر دادن ( با توجه به شرایط یکی از این دو را معنی می دهد )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

باعث ایجاد تغییر شدن. تغییر دادن .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

آخوندیدن = مانند آخوند رفتار کردن. دری وری گفتن. چرتُپرتیدن. دروغیدن. مغلطه کردن. م. ث وقتی شما میاید تا بِبَحثید، دیگه باید دست از آخوندیدن برداری ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فردینیدن = مانند فردین رفتار کردن. م. ث تو فقط وقتی رفیقات رو می بینی می فَردینی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

صادریدن export م. ث صادریدن نفت، فقط و فقط جیب یک سری را می پُرَد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٢٠

صادریدن export م. ث صادریدن نفت، فقط و فقط جیب یک سری را می پُرَد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٢

وارد کردن. Import م. ث باید مراقب واردیدن این تعداد بسیار زیاد واژگان بیگانه به زبان فارسی باشیم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

وارد کردن. Import م. ث باید مراقب واردیدن این تعداد بسیار زیاد واژگان بیگانه به زبان فارسی باشیم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیرون کردن. م. ث بیرونیدن تمامی واژگان بیگانه از زبان فارسی، کاری عقلانی نیست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Normal نرمال/عادی Normalize عادییدن، نرمالیدن Normalization عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٥

Normal نرمال/عادی Normalize عادییدن، نرمالیدن Normalization عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

قُماریدن = م. ث وقتی می قُماری، کل بدنت از آدرنالین لبریز میشه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

با اقای" امینی" که واپرسیدن را پیشنهادند، موافقم. فقط اگر بخواهیم جداگونه این کارواژه/فعل را بصرفیم مشکل ایجاد می شود. انسجام معنی آن واژه از بین می ...