پیشنهادهای امیر حسین (٤٧٧)
برخی از روی تعصبات فمنیستی زبان فارسی را جنسیت زده می نامند، و در حالی که هیچ دانش زبان شناسانه ی ندارند به گویشور امر و نهی می کنند. واژگان مردم، ن ...
برخی از روی تعصبات فمنیستی زبان فارسی را جنسیت زده می نامند، و در حالی که هیچ دانش زبان شناسانه ی ندارند به گویشور امر و نهی می کنند. واژگان مردم، ن ...
برخی از روی تعصبات فمنیستی زبان فارسی را جنسیت زده می نامند، و در حالی که هیچ دانش زبان شناسانه ی ندارند به گویشور امر و نهی می کنند. واژگان مردم، ن ...
اگر نام بارلی با ریشه ی ایرانی / ترکی را درنظر داشته باشیم، معنای پرثمر و سودمند میدهد، ولی در انگلیسی یک نام خانوادگی به معنی گیاه جو است
صابون ریشه هندو اروپایی دارد
"ولی" مخفف "ولیک" است که خود کوتاه شده ی "ولیکن" است "اما" هم ریشه عربی دارد واژه ی مهجور "پَن" معادل فارسی آنهاست
اما عربی است ولی مخفف ولیک است که خود کوتاه شده ی ولیکن است واژه ی مهجور "پَن" معادل فارسی آنهاست
دهخدا: کُر. ( اسم ) ۱. فرزند آدمی. ( آنندراج ) . و این کلمه در تداول کردان و لران بمعنی پسر است. ۲. مخفف کُرّه است، چه از انسان و چه از حیوان چنانک ...
زبان های کردی و فارسی هر دو ریشه در زبان نیاایرانی ( protoiranian ) دارند و واژگان مشابه یا مشترک آنها وام واژه نیستند. کدیور یکایک سپاهی شدند دلیرا ...
زبان های کردی و فارسی هر دو ریشه در زبان نیاایرانی ( protoiranian ) دارند و واژگان مشابه یا مشترک آنها وام واژه نیستند. کدیور یکایک سپاهی شدند دلیرا ...
هیچ زبانی پاک از وام واژه نیست. برای نمونه واژگان زبان انگلیسی، 29 درصد از ریشه فرانسوی، 29 درصد از ریشه لاتین، 6 درصد از ریشه یونانی، 10 درصد از ری ...
هیچ زبانی پاک از وام واژه نیست. برای نمونه واژگان زبان انگلیسی، 29 درصد از ریشه فرانسوی، 29 درصد از ریشه لاتین، 6 درصد از ریشه یونانی، 10 درصد از ری ...
هیچ زبانی پاک از وام واژه نیست. برای نمونه واژگان زبان انگلیسی، 29 درصد از ریشه فرانسوی، 29 درصد از ریشه لاتین، 6 درصد از ریشه یونانی، 10 درصد از ری ...
هیچ زبانی پاک از وام واژه نیست. برای نمونه واژگان زبان انگلیسی، 29 درصد از ریشه فرانسوی، 29 درصد از ریشه لاتین، 6 درصد از ریشه یونانی، 10 درصد از ری ...
در پارسی: گـــَده، گدک: شکمبه، معده در کردی، لری، پشتو: گدَه: معده بامدادان چو ثریدِ گدک و پاچه زنند می خورند از پیِ آن کله و گیپا در کار
در پارسی: گـــَده، گدک: شکمبه، معده در کردی، لری، پشتو: گدَه: معده بامدادان چو ثریدِ گدک و پاچه زنند می خورند از پیِ آن کله و گیپا در کار
در پارسی: گـــَده، گدک: شکمبه، معده در کردی، لری، پشتو: گدَه: معده بامدادان چو ثریدِ گدک و پاچه زنند می خورند از پیِ آن کله و گیپا در کار
در پارسی: گـــَده، گدک: شکمبه، معده در کردی، لری، پشتو: گدَه: معده بامدادان چو ثریدِ گدک و پاچه زنند می خورند از پیِ آن کله و گیپا در کار
تئیست: خداباور آتئیست: بی خدا ریشه این واژگان ثئوس در زبان یونانی باستان به معنی خدا است و ارتباطی با دین ندارد. بنا بر تعاریف معتبر امروزی، کسی که خ ...
شیم در زبان تپوری ( طبری، مازندرانی ) به چم و معنای "ماهی" است.
پهلوی ساسانی: vāyendak پهلوی اشکانی: wāyendag اوستایی: vāy ( پرواز کردن )
پهلوی ساسانی: vāyendak پهلوی اشکانی: wāyendag اوستایی: vāy ( پرواز کردن )
سیما ریشه هندواروپایی دارد و با واژه های فارسی دیم ( چهره ) و دیدن هم ریشه است. هندواروپایی: dheye ( دیدن ) > یونانی: sema ( چیزهای دیده شده، نشان ...
لودان لودگاه ( لوده گاه )
واژگون: چپه پارگون: نیمه چپه
سنودن: احترام گذاشتن ( سنودن: سنای مانند نمودن: نمای، آزمودن: آزمای، گشودن: گشای، پیمودن: پیمای، و . . . ) سنایش: کنش سنودن سنا: احترام
Elder: مِهتر Junior: کِهتر
کامیدن: طلبیدن کامنده: طالب کامیده: مطلوب کامند: طلبه داوکام: داوطلب پارشکام: تجزیه طلب
کامیدن: طلبیدن کامنده: طالب کامیده: مطلوب کامند: طلبه داوکام: داوطلب پارشکام: تجزیه طلب
کامیدن: طلبیدن کامنده: طالب کامیده: مطلوب کامند: طلبه داوکام: داوطلب پارشکام: تجزیه طلب
کامیدن: طلبیدن کامنده: طالب کامیده: مطلوب کامند: طلبه داوکام: داوطلب پارشکام: تجزیه طلب
سامان ریشه در واژه پهاوی ساسانی ( فارسی میانه ) sahmān دارد. پیرس ها: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی دیمه 296: sāmān, sahmān فرهنگ کوچک زبا ...
زبان های کردی و فارسی هر دو ریشه در زبان نیاایرانی ( protoiranian ) دارند و واژگان مشابه یا مشترک آنها وام واژه نیستند.
کالیبر و واژگان عربی قالب، قلب، انقلاب، و . . . ریشه در واژه فارسی کالب دارند. پیرس: فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
همانطور که بارها اشاره کردم تمام منابعی که شما اوردید درست هستند ولی همگی در نهایت به زبان نیاترکی در دشت های مغولستان میرسند و نه فراتر از آن. منابع ...
همانطور که بارها اشاره کردم تمام منابعی که شما اوردید درست هستند ولی همگی در نهایت به زبان نیاترکی در دشت های مغولستان میرسند و نه فراتر از آن. منابع ...
بوشیدن
من میگم قز در نیاترکی وام واژه هست درست مثل کوچک و خاتون شما منبع میارید که در نیا ترکی وجود داشته؟ کیژ و کچ کردی مشابهش در خیلی از زبان های هم خانوا ...
من میگم قز در نیاترکی وام واژه هست درست مثل کوچک و خاتون شما منبع میارید که در نیا ترکی وجود داشته؟ کیژ و کچ کردی مشابهش در خیلی از زبان های هم خانوا ...
منبع اینکه کچ، کیژ ( کردی ) کچی ( لری ) کج ( بلوچی ) کیجا ( مازندرانی، گیلکی ) و . . . ریشه ایرانی دارند و واژه آذری کهن "کینا" به معنی دختر و واژه ت ...
منبع اینکه کچ، کیژ ( کردی ) کچی ( لری ) کج ( بلوچی ) کیجا ( مازندرانی، گیلکی ) و . . . ریشه ایرانی دارند و واژه آذری کهن "کینا" به معنی دختر و واژه ت ...
برپایه نسک ریشه واژگان فارسی، الفیده دکتر علی نورائی، چاقو واژه ای ایرانی و همریشه با چکش و چاکوچ است.
زبان شناسان و تاریخدانان متذکر می شوند که تقریباً تمامی عنوان های فرمان روایان در زبان ترکی اولیه از ریشه ایرانی هستند. منبع: در همین سایت گوک ترک ...
زبان شناسان و تاریخدانان متذکر می شوند که تقریباً تمامی عنوان های فرمان روایان در زبان ترکی اولیه از ریشه ایرانی هستند. منبع: در همین سایت گوک ترک ...
زبان شناسان و تاریخدانان متذکر می شوند که تقریباً تمامی عنوان های فرمان روایان در زبان ترکی اولیه از ریشه ایرانی هستند. منبع: در همین سایت گوک ترک ...
مانی: meaning ( مانک یا ماناک در فارسی میانه: معنی ) یانی: means ( یان و یانی در اوستایی: یعنی )
مانی: meaning ( مانک یا ماناک در فارسی میانه: معنی ) یانی: means ( یان و یانی در اوستایی: یعنی )
واژه ترک ( تورک ) ریشه چینی دارد و معنی آغازین آن مردم قدرتمند است. گوک ترک ها ( در منابع چینی: 突厥 ) نخستین قبایل ترک و ساکن مغولستان بودند ( مراجعه ...
واژه قز/قیز در ترکی آذربایجانی بازمانده ای از زبان کهن پهلوی آذری است. فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : Kech کردی سورانی: کچ / کیژ کردی کورمانجی: ke ...
واژه قز/قیز در ترکی آذربایجانی بازمانده ای از زبان کهن پهلوی آذری است. فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : Kech کردی سورانی: کچ کردی کورمانجی: ke� مازن ...
فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : Kech کردی کورمانجی: Keč کردی سورانی: کچ / کیژ مازندرانی: کیجا آذری: قز / قیز واژه قز/قیز در ترکی آذربایجانی بازمانده ...
به صورت . . . : به دیمار، به دیمه ی
بن اکنون راب ( فعل ) شولیدن ( درهم شدن، آشفتن، شوریدن ) اوگ ( پسوندی در پهلوی ساسانی که امروزه او، اوک، اوغ و اوخ گشته است )
گُن در کردی کوتاسته ی گُند فارسی به چم بیضه است. ( گند ) دهخدا: خایه باشد که به عربی خصیه خوانند. ( برهان ) . خایه. ( آنندراج ) . بیضه. تخم. عُنبُ ...
برپایه نسک ریشه واژگان فارسی، الفیده دکتر علی نورائی، راب ( فعل ) to pollute هم ریشه با آلودن در فارسی است.
برپایه نسک ریشه واژگان فارسی، الفیده دکتر علی نورائی، راب ( فعل ) to pollute هم ریشه با آلودن در فارسی است.
برپایه نسک ریشه واژگان فارسی، الفیده دکتر علی نورائی، اشراق و شرق و مشرق برامده از واژه فارسی میانه Čirāg و فارسی دری چراغ هستند.
آلودن: to pollute آلودگی: pollution آلایش: کنش آلودن
آلودن: to pollute آلودگی: pollution آلایش: کنش آلودن
برپایه نسک ریشه واژگان فارسی، الفیده دکتر علی نورائی، اشراق و شرق و مشرق برامده از واژه فارسی میانه Čirāg و فارسی دری چراغ هستند.
دارو در فارسی میانه dārug بوده است و پسوند ug در همه واژه های ساسانی به او در فارسی دری دگریده شده است مانند bānug: بانو پی رس ها: ۱. فرهنگ فارسی به ...
پل از پرد در فارسی میانه می آید و با واژگان بردن، بار، port، export همریشه است ( نیاهندواروپایی: bher )
بایستن: Must شایستن: Should واسیدن: Would ( دکتر جاوید پاژین )
دار ریشه ایرانی و هندو اروپایی دارد فارسی: دار، درخت کوردی: دار، درەخت لری: دار مازندرانی: دار گیلکی: دار اردو: درخت سنسکریت: Taru انگلیسی: Tree روسی ...
بایستن: Must شایستن: Should واسیدن: Would ( دکتر جاوید پاژین )
برآمده از ابنه ای
واژگان şef در کردی کورمانجی و ترکی استانبولی از chef در فرانسوی می ایند و ریشه ایرانی ندارند.
در فارسی میانه و اوستایی هامین به چم تابستان بوده است
کردی از زبان های ایرانی شمال غربی مانند گلیکی و پارتی، و لری از زبان های جنوب غربی مانند فارسی است. تمام زبان های رایج در ایران به جز ترکی آذری و ترک ...
کردی از زبان های ایرانی شمال غربی مانند گلیکی و پارتی، و لری از زبان های جنوب غربی مانند فارسی است. تمام زبان های رایج در ایران به جز ترکی آذری و ترک ...
در فارسی: تمایل داشتن زوشیدن کامیدن
ارمنی: "սխալ "mistake, error سنسکریت: "स्खलति "to stumble نیاهندواروپایی: "skʰal "to stumble*
Aks: عکس PIE: h₃�kʷs "eye", from�*h₃ekʷ - �“to see”� �* - s Proto - Indo - Iranian:�*H�kš Proto - Iranian: *H�xši Avestan: 𐬀𐬱 Middle Persian: aš " ...
وات: حرف واکه: مصوت بی واک / هم خوان: صامت نویسه: کاراکتر
مانک یا ماناک در فرهنگ پهلوی بجای "معنی" بکار برده شده است. ( پی رس: واژه یاب ابوالقاسم پرتو )
گفتن: To say واختن: to speak آواختن ( =خُنیدن ) : To sing نواختن: To play سخیدن: To talk پاسخیدن: To answer درنجیدن: To articulate گپیدن: To chat * ...
ریشه هندواروپایی کارد، skert است و با واژه های انگلیسی share، سنسکریت कृत्त، اوستایی kart، فارسی باستان klyn، فارسی میانه kirrēnītan، فارسی نو کاله، ...
لِم: technique لمیک: technical لمیکانه: technically تَشنیک: technique تشنیکی: technical تشنیکانه: technically * ایک پسوند زابنده ( صفت ساز ) پارسی ...
لِم: technique لمیک: technical لمیکانه: technically تَشنیک: technique تشنیکی: technical تشنیکانه: technically * ایک پسوند زابنده ( صفت ساز ) پارسی ...
فیریدن
هناسه در بسیاری از زبان های ایرانی از جمله کوردی، لری، لکی، فارسی ( اصفهان، فارس، سمنان، بوشهر، کهگیلویه، مرکزی، . . . ) بکار می رود. از آنجا که در خ ...
هناسه در بسیاری از زبان های ایرانی از جمله کوردی، لری، لکی، فارسی ( اصفهان، فارس، سمنان، بوشهر، کهگیلویه، مرکزی، . . . ) بکار می رود. از آنجا که در خ ...
هاوندهای پارسی: سامانه راژمان هاستم هنداد
آشورده
در عربی فور به چم جوشش است، که فوران را ساخته است.
هاوندهای پارسی the: - ه ماشینه: the car دختره: the girl ام - ام شهر: this city ام روز: today ( الیوم ) هاوند های پارسی a / an: - ی کتابی: a book ...
فارسی: ایمه کردی و لری: ایسه مازندرانی: اسا
هاوند پارسی: ایمه I've already seen it من ایمه آن را دیده ام you are already two days late تو ایمه دو روز دیری داری
واژه دراز آویز زینتی بجای کروات ساخته دست مردم است برای تمسخر زبان فارسی و ربطی به فرهنگستان ندارد. همینطور واژه هایی مانند کش لقمه و رایانک مالشی. ...
واژه دراز آویز زینتی بجای کروات ساخته دست مردم است برای تمسخر زبان فارسی و ربطی به فرهنگستان ندارد. همینطور واژه هایی مانند کش لقمه و رایانک مالشی.
در پارسی هم کشتن و هم ورزیدن به چم ( معنی ) کاشتن و کشاورزی کردن هستند. واژه کشاورز برامده از کشتاورز است که به برزگر و ورزکار می چمد.
وایاختن: to regress وایازش سنی: age regression
وایاختن: to regress وایازش سنی: age regression
وایازش سنی وایاختن: to regress
در فارسی: لِرتیدن
ست و ستی ریشه ایرانی دارند و به چم بانو هستند. ریشه نیا هندو اروپایی: *str�H به معنی زن ریشه نیا ایرانی: *str�H - čī سنسکریت:�स्त्री� ( strī́ ) او ...
ست و ستی ریشه ایرانی دارند و به چم بانو هستند. ریشه نیا هندو اروپایی: *str�H به معنی زن ریشه نیا ایرانی: *str�H - čī سنسکریت:�स्त्री� ( strī́ ) او ...
Feminism articulated the shadow side of men and the light side of women but neglected the shadow side of women and the light side of men. - Warren Fa ...
لفت دادن
به فارسی: استخر، کول
پریشه: پریش پسوند نام ساز "ــه" شنجه: تشنج در عربی از شنج در فارسی می آید. چه شنجیدن در فارسی و چه تشنج در عربی به چم و معنی درکشیدن و منقبض شدن هست ...
پریشیک: پریش پسوند صفت ساز "ایک" ( مانند تاریک، نزدیک ) شنجیک: تشنج در عربی از شنج در فارسی می آید. چه شنجیدن در فارسی و چه تشنج در عربی به چم و مع ...
پریشیک: پریش پسوند صفت ساز "ایک" ( مانند تاریک، نزدیک ) شنجیک: تشنج در عربی از شنج در فارسی می آید. چه شنجیدن در فارسی و چه تشنج در عربی به چم و مع ...
سانژه ( سان: علامت، ژه: پسوند تصغیر )
در مازندرانی: کیجا: girl دِتِر: daughter ریکا: boy پِسِر: son
در مازندرانی ریکا: boy پِسِر: son کیجا: girl دِتِر: daughter
در اوستایی واژه jani ( جَنی ) به دو معنی زن ( a woman ) و زایانیدن ( to give birth ) وجود دارد ( فرهنگ واژه های اوستایی احسان بهرامی صفحه ۵۴۴ ) بناب ...
در اوستایی واژه jani ( جَنی ) به دو معنی زن ( a woman ) و زایانیدن ( to give birth ) وجود دارد ( فرهنگ واژه های اوستایی احسان بهرامی صفحه ۵۴۴ ) بناب ...
در فارسی آغوش: hug آغیدن: to hug واژه آغوش در فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) āgoš بوده است. پسوند "اوش" همانند "ایشن" و "اِش" کنش ساز است، بنابراین از ...
سِریدن: تکیه دادن ( اوستایی: sri، نیا ایرانی: srai، سنسکریت: śray ) سِرین: تکیه گاه، باسن
سِریدن: تکیه دادن ( اوستایی: sri، نیا ایرانی: srai، سنسکریت: śray ) سِرین: تکیه گاه، باسن
دهیوپد در پهلوی که به دری دِهبُد می شود
زاییدن در فارسی میانه zātan و zāhitan بوده فرهنگ پهلوی دکتر بهرام فره وشی صفحه ۲۷۶ زادن و زاییدن با زن، زیستن، زندگی و افزودن همریشه هستند و همینطور ...
در فارسی: لِرتیدن
قاضی: کازی ( kādik در پارسی میانه ) قضاوت کردن: کازیدن پیرس: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی دیمه ۳۸۹
قاضی: کازی ( kādik در پارسی میانه ) پیرس: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی دیمه ۳۸۹
در فارسی: قهرمانانه ( قهرمان معرب کهرومان در فارسی میانه ) یَلانه یلیک
در فارسی: قهرمان ( معرب کهرومان در فارسی میانه ) یَل
داوکام
چو تیر انداختی در روی دشمن حذر کن کاندر" آماجش" نشستی ( سعدی )
ستیدن ( ستدن، ستادن )
اَفسیدن: عمل تقسیم، تقسیم در ریاضی ( از افس در اوستایی ) وِشکیدن: تقسیم کردن بین افراد ( از وشکیدن در پارسی میانه ) بهریدن: تسهیم کردن، بهره دادن، ...
اَفسیدن: عمل تقسیم، تقسیم در ریاضی ( از افس در اوستایی ) وِشکیدن: تقسیم کردن بین افراد ( از وشکیدن در پارسی میانه ) بهریدن: تسهیم کردن، بهره دادن، ...
اَفسیدن: عمل تقسیم، تقسیم در ریاضی ( از افس در اوستایی ) وِشکیدن: تقسیم کردن بین افراد ( از وشکیدن در پارسی میانه ) بهریدن: تسهیم کردن، بهره دادن، ...
در فارسی: ایرنگ فارسی میانه: ērang
یازیدن فاژیدن
پریشه
در فارسی: هیلیدن
در پارسی: هیلیدن که همریشه با هشتن و هلیدن است
کرته ( پارسی میانه: kartak )
پارسی میانه: kahuna, kahwan, kaxvan پیرس "فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی" زبان پارتی: ( kafwan ( old ) , kafwanift ( being old, old age پیر ...
فارسی: کهن، کهنه پارسی میانه: kahuna, kahwan, kaxvan پیرس "فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی" زبان پارتی: ( kafwan ( old ) , kafwanift ( bein ...
پارسی میانه: kahuna, kahwan, kaxvan پیرس "فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی" زبان پارتی: ( kafwan ( old ) , kafwanift ( being old, old age پیر ...
این پیشوند هندو اروپایی است و با واژگان فارسی پار ( پارسال ) ، پری ( پری سال ) پیر، پارینه همریشه است
فارسی وارون عربی که سامیه یک زبان هندو اروپاییه و واسه هر وام واژه ی عربی هم هاوند ( معادل ) داره. هفتاد درصد زبان انگلیسی از فرانسوی و لاتین و یونان ...
بیریدن بیر در فارسی: حافظه، از بر کردن، حفظ کردن بیر در کوردی: فکر، یاد بیدار: بیردار
بیریدن بیر در فارسی: حافظه، از بر کردن، حفظ کردن بیر در کوردی: فکر، یاد بیدار: بیردار
ورتش لبز ( لپز ) به لفز مانند آب تابه به آفتابه و دبتر به دفتر است، که آب و دب با ریخت آپ و دپ هم به کار میرفته اند مانند لب و لپ
واژه های عربی زیر ریشه اوستایی دارند: فکر: Ava Kara ذکر: Adhiri Kara نکر: Ni Kara بکر: Aipi Kara سکر: Os kara شکر: Asha Kara مکر: Aiwi Kara حکر: Akh ...
نشتن
بلعیدن فاریدن اوباریدن
فاریدن اوباریدن
در فارسی: فارش از کنش فاریدن
تکه پاره بخش گارس
پزا بجای پیتزا، از کنش پختن
دار ریشه ایرانی و هندو اروپایی دارد فارسی: دار، درخت کوردی: دار، درەخت لری: دار مازندرانی: دار گیلکی: دار اردو: درخت سنسکریت: Taru انگلیسی: Tree روسی ...
کُهیدن در فارسی: سرفه کردن که که زدن، کهه زدن
کُهیدن در فارسی: سرفه کردن که که زدن، کهه زدن
پَزا، از کنش پختن
Science علم ( عربی ) ویستا ( فارسی ) Knowledge دانش ( فارسی ) Information اطلاعات ( عربی ) ازدایش ( فارسی ) Announcement اطلاعیه ( عربی ) آگهش ...
Science علم ( عربی ) ویستا ( فارسی ) Knowledge دانش ( فارسی ) Information اطلاعات ( عربی ) ازدایش ( فارسی ) Announcement اطلاعیه ( عربی ) آگهش ...
Science علم ( عربی ) ویستا ( فارسی ) Knowledge دانش ( فارسی ) Information اطلاعات ( عربی ) ازدایش ( فارسی ) Announcement اطلاعیه ( عربی ) آگهش ...
Science علم ( عربی ) ویستا ( فارسی ) Knowledge دانش ( فارسی ) Information اطلاعات ( عربی ) ازدایش ( فارسی ) Announcement اطلاعیه ( عربی ) آگهش ...
Science علم ( عربی ) ویستا ( فارسی ) Knowledge دانش ( فارسی ) Information اطلاعات ( عربی ) ازدایش ( فارسی ) Announcement اطلاعیه ( عربی ) آگهش ...
Date هنگامه ( فارسی ) History ویستار، ویستاره ( فارسی ) تاریخ ( عربی، برای هردو مفهوم به کار می رود. ممکن است برساخته از دیریک / دیروک در زبان های ...
History ویستار، ویستاره ( فارسی ) Date هنگامه ( فارسی ) تاریخ ( عربی، برای هردو مفهوم به کار می رود. ممکن است برساخته از دیریک / دیروک در زبان های ...
تاپیدن: To thump
دایره ( عربی، از ریشه دور Dor در فارسی، Dorag در فارسی میانه ) دوریه ( فارسی ) دورال ( فارسی ) پرهون ( فارسی ) گردال ( فارسی ) چنبر ( فارسی ) د ...
دورال
کوتاه شده ی اَزوش است. زوش به چم لذت و علاقه است و پیشوند اَ آن را منفی می کند. فارسی میانه: Doshitan
مینو: روح، عالم معنا مینویی: روحانی، معنوی مینیدن: معنی دادن مینه: معنی
مینه: معنی مینیدن: معنی دادن مینو: روح، معنی و مفهوم انسان مینویی: روحانی، معنوی
هَزیدن: خارج شدن، To exit ( فارسی میانه: Uzitan ) هزاندن: خارج کردن هزش: خروج هزیت: خروجی هزیفتن: حذف کردن هزینه: خرج ( فارسی میانه: Uzenak ) خرج: ...
استمان ( Ostemān ) استه: استخوان، پی، اصل، همریشه با استوار و ایستادن و آستانه و استان مان: مکان، بنا، ساختار، خانه، همریشه با ماندن چم استمان: ساخت ...
استمان ( Ostemān ) استه: استخوان، پی، اصل، همریشه با استوار و ایستادن و آستانه و استان مان: مکان، بنا، ساختار، خانه، همریشه با ماندن چم استمان: ساخت ...
بَری، بَرین: منسوب به بر، والا
آفمایش
خرجیدن خرج یک واژه فارسی است که در فارسی میانه هرگ آمده. پیرس: دیمه ۴۳ از نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته د. ن. مکنزی
خرجیدن خرج یک واژه فارسی است که در فارسی میانه هرگ آمده. پیرس: دیمه ۴۳ از نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته د. ن. مکنزی
وجود داشتن هستیدن آزیستن
نماره از کنش نماردن، به چم اشاره کردن
کاغذ دیواری، رولادی ( لاد: دیوار )
برهیختن، استخراج کردن
هَزیدن: خارج شدن ( فارسی میانه: Uzitan ) هزاندن: خارج کردن هزش: خروج هزینه: خرج ( فارسی میانه: Uzenak )
هَزیدن: خارج شدن ( فارسی میانه: Uzitan ) هزاندن: خارج کردن هزش: خروج هزینه: خرج ( فارسی میانه: Uzenak )
وارستگی
وارسته
برابر پارسی: ناریستام ( نار: مونث، مخالف نر در فارسی میانه و اوستایی )
Feminism articulated the shadow side of men and the light side of women but neglected the shadow side of women and the light side of men. - Warren Fa ...
تپسیدن: To type تپسه: Key تپسین: Keyboard پی رس: @paarsitek
تپسیدن: To type تپسه: Key تپسین: Keyboard پی رس: @paarsitek
تپسیدن: To type تپسه: Key تپسین: Keyboard پی رس: @paarsitek
رون ( Ron ) ، شَوَند، فرنود
در فارسی: - شَوَند - فرنود - رون ( Ron )
سون: سو، سوی
= سمت و سوی
Feminism articulated the shadow side of men and the light side of women but neglected the shadow side of women and the light side of men. - Warren Fa ...
برابر پارسی: ناریستام ( نار: مونث، مخالف نر در فارسی میانه و اوستایی )
تَراوات
در پارسی: نِشپیل
گریه کردن، گریستن، زاریدن، بِرمیدن
زِنیدن: محافظت کردن زِنوَر: حافظ، محافظ زِنش: محافظت در فارسی میانه Zēnēnīdan : محافظت کردن، look after، preserve Zēnhār : محافظت، protection Zēn : ...
زِنیدن: محافظت کردن زِنوَر: حافظ، محافظ زِنش: محافظت در فارسی میانه Zēnēnīdan : محافظت کردن، look after، preserve Zēnhār : محافظت، protection Zēn : ...
زِنیدن: محافظت کردن زِنوَر: حافظ، محافظ زِنش: محافظت در فارسی میانه Zēnēnīdan : محافظت کردن، look after، preserve Zēnhār : محافظت، protection Zēn : ...
زِنیدن: محافظت کردن زِنوَر: حافظ، محافظ زِنش: محافظت در فارسی میانه Zēnēnīdan : محافظت کردن، look after، preserve Zēnhār : محافظت، protection Zēn : ...
زِنیدن: محافظت کردن زِنوَر: حافظ، محافظ زِنش: محافظت در فارسی میانه Zēnēnīdan : محافظت کردن، look after، preserve Zēnhār : محافظت، protection Zēn : ...
در مازندرانی: چه انده ( اندازه، قدر ) - چقدر
در فارسی: بالکانه، پالگانه
در فارسی: بالکانه، پالگانه ز عود و چندن او را آستانه درش سیمین و زرین بالکانه
چزاندن، شنجیدن
اذیت کردن: آزردن شنجیدن چزاندن
افسوس: در فارسی میانه apsos
افسوس در پهلوی با ریخت اپسوس apsōs بکار می رفته است به معنی ریشخند
قورباغه معرب کربَکه است. پیشوند خر/کر به چم بزرگ، و بک = وک، پک، غوک است که در فارسی میانه وک آمده. خرگوش: دارای گوش بزرگ خرچنگ: دارای چنگال بزرگ خ ...
ناویدن، ناوبری کردن Navigation: ناوش
جدا: از پهلوی ساسانی Yutāk ( بنگرید به یسن، خورتن، و خانک که به جشن، خوردن و خانه ورتیده شدند ) جُدیدن: جدا شدن جداندن: جدا کردن ( پهلوی: Yutākenita ...
هواناوی، ناوش هوایی
لرداک: مقعد، مخرج لَرد: خارج، بیرون
لرداک: مقعد، مخرج لَرد: خارج، بیرون
ناوش، ناوبری
مازندرانی: وا پهلوی: وای اوستایی: وایو
ورزیده
He's been stiff and stand - offish lately او اخیرا خشک و دیرجوش بوده است
همبیشت
Hustle and bustle of the crowd هیاهوی جمعیت
زاور: خادم، Servant زاویدن: خدمت کردن، To serve زاویس: Service زاویته: خدمات، Server
نَریک: مذکر ناریک: مونث نَژیت: خنثی ( اوستایی naečit )
ناریک: مونث نَریک: مذکر نَژیت: خنثی ( اوستایی naečit )
خنثی معرب واژه خنزک در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) است. بهتر است ساختار واژه هایی که بکار می بریم با دستور زبان ما هماهنگ باشد تا فارسی به پویا ...
خنثی معرب واژه خنزک در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) است. بهتر است ساختار واژه هایی که بکار می بریم با دستور زبان ما هماهنگ باشد تا فارسی به پویا ...
سُهیدن: To feel سهش: Feeling
- نیاز داشتن، نیاختن I needed a fresh air به هوای تازه می نیاختم
هولس: روح هولسه: روحیه، حوصله
قورباقه معرب کربَکه است. پیشوند خر/کر به چم بزرگ، و بک = وک، پک، غوک است که در فارسی میانه وک آمده. خرگوش: دارای گوش بزرگ خرچنگ: دارای چنگال بزرگ خ ...
پیشوند خر/کر به چم بزرگ است خرگوش: دارای گوش بزرگ خرچنگ: دارای چنگال بزرگ خرمگس: مگس بزرگ کرگدن: دارای گردن بزرگ کربَکه: بک ( =وک ) بزرگ، معرب آن قو ...
نفرت در عربی با واژه نفرین در فارسی همریشه است که در فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) با همین ریخت بکار می رفته و در اوستایی ni frina بوده. بهتر است ساخت ...
آذری: Qiz کوردی: Kizh فارسی میانه: Kech مازندرانی: Kijă
آذری: Qiz کوردی: Kizh فارسی میانه: Kech مازندرانی: Kijă
خانه واده، خانه وار، خانه مان از خانه ( فارسی میانه خانک، فارسی کهن کانا ) می آیند واده یک پسوند اوستایی است، مانند نواده ( نوه واده ) وار در اینجا ...
هالا اِسا ( ایسه ) نون، اکنون، کنون ایدون ایدر اینک
همریشه با بی در بینی
لَرد: خارج لردش: خروج لردیدن: خارج شدن لرداک: مخرج لرده، لردشگاه: خروجی
گُر: Heat ( Proto Iranian: *gar ) گرسنه: Hungry تر: Wet ترسنه: Thirsty در گویش بندری: گرستن: پختن، گرستار: آشپز، گرسگاه: آشپزخانه، گره: گر، حرارت
گُر: Heat ( Proto Iranian: *gar ) گرسنه: Hungry تر: Wet ترسنه: Thirsty در گویش بندری: گرستن: پختن، گرستار: آشپز، گرسگاه: آشپزخانه، گره: گر، حرارت
Gor: Heat Goresneh: Hungry Tar: Wet Taresneh: Thirsty
در مازندرانی گرسنه: وشنا - تشنه: تشنا
گفتن: To say واختن: to speak آواختن ( =خُنیدن ) : To sing نواختن: To play سخیدن: To talk پاسخیدن: To answer درنجیدن: To articulate گپیدن: To chat * ...
پاسخ دادن، پواختن
ماشیدن: to motion ( پارسی میانه: Moshitan ) ماشه ( محرک تفنگ ) ماشین ( حرکت کننده )
ماشیدن: to motion ( پارسی میانه: Moshitan ) ماشه ( محرک تفنگ ) ماشین ( حرکت کننده )
ماشیدن: حرکت کردن ( پارسی میانه: Moshitan ) ماشه ( محرک تفنگ ) ماشین ( حرکت کننده )
ماشیدن: to motion ( پارسی میانه: Moshitan ) ماشه ( محرک تفنگ ) ماشین ( حرکت کننده )
سرودن آواختن خُنیدن ( آهنگ= خنیا )
دیوال
زیویدن ( زیو، زیوید ) زندگی می کنم: می زیوم مانند روسی: Я Живу فارسی میانه: Ziwestan
هِرِس ( Heres ) در مازندرانی به چم صبر کن از کنش هرسائن
لمس کردن، سودن، مجیدن
مجیدن، برمجیدن، سودن، بسودن، بساویدن، برماسیدن
بو کردن، سمیدن
بو کردن، بوییدن، سِمیدن
بوییدن، سِمیدن
به فارسی: بیر، ویر، جاوَر، هولسه ( از هولس به چم روح، روحیه )
ویسانی
ویسان
کمنا
کمنا
در مازندرانی بِشتِن ( بِشت، اِل ) بشتِمِه: گذاشتم ِالِمِبه: می گذارم
جهیدن ( To jump ) پریدن ( To fly )
راشتن ( راز، راشت ) : To rise افراشتن ( افراز، افراشت ) : To rise up
انکار ( بر وزن افعال، نکر ) از واژه پهلوی ساسانی ( فارسی میانه ) nakirāyih, nikērāyih با همین چم و معنی برساخته شده است، که آن هم ریشه در اوستایی Ni ...
مَریدن، فِسُردن
در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) اسپاش به معنی فضا بوده که با واژه انگلیسی Space همریشه است
شب و روز از رفتن بی درنگ ز شبگیر و ایوارش آید بتنگ ایوار در فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) با ریخت Ēvārak وجود داشت.
کین ( Hate ) کینیدن ( کین، کینید ) ( To hate )
I bought a book من کتابی را خریدم I bought the book من کتابه را خریدم
به فارسی: دِرَنجیدن deranjidan ( فارسی میانه: Deranjitan )
واژه های عربی زیر ریشه اوستایی دارند: فکر: Ava Kara ذکر: Adhiri Kara نکر: Ni Kara بکر: Aipi Kara سکر: Os kara شکر: Asha Kara مکر: Aiwi Kara حکر: Akh ...
واژه های عربی زیر ریشه اوستایی دارند: فکر: Ava Kara ذکر: Adhiri Kara نکر: Ni Kara بکر: Aipi Kara سکر: Os kara شکر: Asha Kara مکر: Aiwi Kara حکر: Akh ...
نِه وشتن: Writing down نِه شستن: Sitting down نِه گریستن: Looking down اف روختن: Firing up اف زودن: Adding up اف راشتن: Rising up
اف روختن: Firing up اف زودن: Adding up اف راشتن: Rising up نِه وشتن: Writing down نِه شستن: Sitting down نِه گریستن: Looking down
در اوستایی: خوَسورَ ( Xvasura ) فارسی: خسور Xosur سورانی: خەزوور Xezur کلهری: خەسۊرە Xesure هرمزگانی: خوَسِرگ Xwaserg بلوچی: وَسرِگ Waserg
بس، بسیار و بسا، از وس ( was ) در پهلوی ساسانی می آیند که واژه هایی مانند وسیها ( wasihā ) و وسیار ( wasyār ) را ساخته بود. وس به عربی رفته و با ایجا ...
Mood به فارسی: جاوَر
در اوستایی mithokht
وایسادن ( وایساد، وایس ) ( از وا ایستادن ) : او می وایسد He waits
بی از آن > بی ز اون > بیزون، بدون
زبان تپوری ( مازندرانی ) : تینار
پسوند قید در زبان پهلوی ساسانی iha است که به اسم یا صفت اضافه می شود و قید حالت می سازد: tanihā "تنها"، rāstihā "به راستی". پی رس: کتاب زبان پهلوی، ...
پیرایشگر آرایشگر میشه hairdresser
همریشه با وار در شلوار و گوشوار
همریشه با لیسیدن
به فارسی: جاوَر
خروج > اُزین ( پارسی میانه: Uzēnag ) خارج شدن > اُزیدن ( پارسی میانه: Uzidan ) ( I exit: می ازینم ) پی رس: فرهنگ کوچک زبان پهلوی مکنزی
زیویدن ( فارسی میانه: Ziwestan ) بزیوی ایران!
در زبان تالشی که یک زبان ایرانیک است مازگ Māzg گفته میشود
در زبان تالشی : تَم ( tam ) و تام ( tām )
تنها در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) تَنیها Tanihā بوده است. منابع: فرهنگ کوچک زبان پهلوی از دنیل نیل مکنزی صفحه ۱۴۵ فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر ...
سرفه در گیلکی: خوفِه Xufe در کردی: کوخ Kux در لری: کُفِه Kofe که با Cough در انگلیسی همریشه اند.
سرفه در گیلکی: خوفِه Xufe در کردی: کوخ Kux در لری: کُفِه Kofe که با Cough در انگلیسی همریشه اند.
در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) اسنیزک ( Snizak ) به چم برف بوده و همریشه با واژه ی Sneeze در انگلیسی به چم عطسه، Snow در انگلیسی به چم برف، Сне ...
در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) اسنیزک ( Snizak ) به چم برف بوده و همریشه با واژه ی Sneeze در انگلیسی به چم عطسه، Snow در انگلیسی به چم برف، Сне ...
مازندرانی: اِسا کردی و لری: ایسه
پارسی میانه: کَفچَک پارسی نو: کفچه زبان مازندرانی: کَچِه
اضافه: اِسپین ( اوستایی: Spin, Spu ) حرف اضافه: اِسپوواک
با تاریک همریشه است. تار: سیاه، تیره و تار ایک: پسوند صفت ساز در پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) که در انگلیسی هم وجود دارد و امروزه در فارسی به ای تبد ...
در زبان مازندرانی: کنگ Keng، موس Mus
واژه چاقو از چاکو در پارسی به چم چاک دادن می آید و با چکش همریشه است. نغز است بدانید ریخت کهن تر واژه چکوش، چاکوش و چاکوچ بوده است که در لغت نامه دهخ ...
برگرفته از واژه ساسانی سُخرآب به چم آب سرخ که امروزه به نام سهراب در فارسی و واژه شراب در عربی دگریده.
اضافه: اِسپین ( اوستایی: Spin, Spu ) حرف اضافه: اِسپوواک
برف در پارسی ( پارسی میانه: Snizak ) همریشه با Snow و Снег
به چم کلبه در زبان مازندرانی
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...
Test: سنجش Testing: سنجیدن
فرقش اینه که فارسی هندو اروپایی و عربی سامیه، ولی ترکی و مغولی هردو آلتایی هستند و گوک ترک ها از نسل مغول ها و ساکن مغولستان بودند.
گَت در فارسی و مازندرانی به چم بزرگ می باشد و با Great در انگلیسی همریشه است: A great amount: مقدار زیاد
ریشه خانه، خانواده، خانوار، خانمان: پارسی باستان ( هخامنشی ) : کانا پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : خانک پارسی نوین: خانه خانِواده: خانه واده ( واده ...
واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...
واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...
واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...
واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...
واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...
گذاربندی Installation گذاربستن To Install گذاربند Installer
ژاد: جنس ژادینگی: جنسیت
ژاد: جنس ژادینگی: جنسیت
خلیج واژه فارسی است خَل از خلیدگی به چم به سمتی خم شدن می آید: خون که گرفت گردنت را / خار که خلید دامنت را ( نظامی گنجوی ) . خَل هنوز در زبان لری کار ...
ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...
ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...
ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...
واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غنز و خنز درو ...
ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...
واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غنز و خنز درو ...
ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...
فعل، فاعل، مفعول: کُنِش، کنشگر، کنشگیر پویه، پوینده، پوییده کارواژه، کارور، کارگیر کنش، کنا، کنیک یات، یاتاک، یاتیک ( فعل در اوستایی: یاتَ )
فعل، فاعل، مفعول: کُنِش، کنشگر، کنشگیر پویه، پوینده، پوییده کارواژه، کارور، کارگیر کنش، کنا، کنیک یات، یاتاک، یاتیک ( فعل در اوستایی: یاتَ )
فعل، فاعل، مفعول: کُنِش، کنشگر، کنشگیر پویه، پوینده، پوییده کارواژه، کارور، کارگیر کنش، کنا، کنیک یات، یاتاک، یاتیک ( فعل در اوستایی: یاتَ )
شجاندن خاک دریا شود بسوزد آب بفسرد نار و برق بشجاید. دقیقی
شجیدن خاک دریا شود بسوزد آب بفسرد نار و برق بشجاید. دقیقی
گویش دری: گپ زدن تبری ( مازندرانی ) : گپ بَزوئِن
در گویش دری: گپ زدن تبری ( مازندرانی ) : گپ بَزوئِن
دَمِه
دَد و دَدِه در فارسی به چم جانور وحشی است که در پهلوی ساساتی دَتَک و دَتَگ بوده. در زبان های ایرانی و گویش های آنها مانند فارسی و لری و تبری ( مازندر ...
برابر پارسی: جانور: جان ( حی ) ور ( وان ) جانور دَدِه: حیوان وحشی
دَد و دَدِه در فارسی به چم جانور وحشی است که در پهلوی ساساتی دَتَک و دَتَگ بوده. در زبان های ایرانی و گویش های آنها مانند فارسی و لری و تبری ( مازندر ...
یکی از اندک باره هایی که جناب ع درست میگه. کمک ترکیه و فارسی نیست. برابر فارسی کمک میشه یاری کمک کردن: یاری رساندن
تو مازندرانی با ریخت "سِه" کاربرد داره: مِه سِه: واسه من وِ سِه: واسه او
بالان نام تله ( دام ) ی است که شکارچیان در جنگل برای به دام انداختن گرگها و حیوانات وحشی از آن بهره می برند. گرگ بالان دیده یعنی گرگی که از این دام ...
بالان نام تله ( دام ) ی است که شکارچیان در جنگل برای به دام انداختن گرگها و حیوانات وحشی از آن بهره می برند. گرگ بالان دیده یعنی گرگی که از این دام ...
برابر پارسی فلش بک: آیژپس
برابر پارسی: آیژپَس آیژ: جرقه، شراره
اُزواردن، اُسوَردن در پهلوی Uzvārtan ازواراندن: فهماندن ازوارش: فهم
مادر در پهلوی ساسانی: ماتَر، مات، مام پدر در پهلوی ساسانی: پیتَر، پیت، پاپک ( پدر کوچک ) ، پاپا پیرس: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی مامان ...
واژگان مامان و بابا در پارسی میانه با ریخت مام و پاپا بکار میرفتند. پدر در پهلوی ساسانی: پیتَر، پیت، پاپک ( پدر کوچک ) ، پاپا مادر در پهلوی ساسانی: ...
سکس: سپوژ در پهلوی ساسانی سکس کردم: سپوختم سکس میکنم: می سپوزم گُشنی کردن خفت و خیز مَرزیدن نزدیکی آمیزش کردن
سپوژ در پهلوی ساسانی سپوختم: سکس کردم می سپوزم: سکس می کنم گُشنی کردن خفت و خیز مَرزیدن نزدیکی آمیزش گاییدن کردن
آگَهِش
خانه در پارسی کهن ( هخامنشی ) کانا ( kānā ) و در پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) خانک ( xānak ) بوده که در پارسی نو به ریخت خانه درآمده و هیچ ربطی به زب ...
در پارسی غِیش، اندوه، اَندَمه، چَشاک، فَژَم، فَرَم، موژ
این اوزرا یه تنه همه فارسی و عربی و انگلیسی رو زده به نام تورکا دوست گرامی خوش فارسیه و در پهلوی ساسانی با ریخت Xvaš بکار میرفته بد هم vat بوده. گِل ...
این اوزرا یه تنه همه فارسی و عربی و انگلیسی رو زده به نام تورکا دوست گرامی خوش فارسیه و در پهلوی ساسانی با ریخت Xvaš بکار میرفته بد هم vat بوده. گِل ...
گُل در پهلوی ساسانی با دو ریخت vart و gul بکار میرفته. گِل در پهلوی ساسانی با ریخت gil بکار میرفته. پیرس: فرهنگ واژگان فارسی به پهلوی دکتر بهرام فر ...
جنگ در پهلوی ساسانی با همین ریخت ( jang ) بکار میرفته. فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی
بله نه تنها انگلیسی و فارسی و عربی، بلکه خدا هم تورک است.
درسته کل فارسی و عربی تورکیه اصلا خدا هم تورکه.
دبستان ( برگرفته از واژه دپ پارسی باستان و پهلوی ساسانی dip به مینه نوشتن و پسوند جای ستان، جایی که در آن نوشتن می آموزند ) دبیرستان ( دبیر برگرفته ...
همه زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های ...
در پهلوی او با ریخت Oy بوده که کاربردش مانند he و she بود، ولی وی با ریخت Awē مانند him و her در جایگاه کنشگیریگ بکار میرفته. همینجور هم برای oyšān ک ...
وینارش ( پهلوی: vinārišn )
هَتا ( برگرفته از هاتا در پارسی ) ایچ در پایان ( اگر ایچ: حتی اگر )
مجبور کردن: وادار کردن، واداشتن مجبور بودن: ناچار بودن مجبور شدن: ناچار شدن
در پارسی بُنِه: بنا ( پهلوی: بُنَگ ) بنه بر این
در پارسی بُنِه: بنا ( پهلوی: بُنَگ ) بنه بر آن
در پارسی بُنِه: بنا ( پهلوی: بُنَگ ) بنه بر این
در پارسی بُنِه: بنا ( پهلوی: بُنَگ ) بنه بر این
در پارسی بُنِه: بنا ( پهلوی: بُنَگ ) بنه بر
در پهلوی بُنَگ بود که در دری بُنِه شد و بکار میرود. بنا معرب آن است.
واژ به واژ
واکاوی بررسی ارزیابی
واژ به واژ
واژ به واژ
همه زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های ...
برابر پارسی: آبِفت
نرخی، بهابر کرایه تازی است.
نماهنگ
پهلوی: Pul Ster Stir Denār ( دینار ) Pārak ( پول خرد ) پیرس: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی
مازندرانی: پیل
در زند و پازند رَمن است. رمنش رمنیدن رمنیده شدن
کفش در پهلوی ساسانی: کفش kafš کفشَک kafšak مُگ mog مُک mok موک muk مُچَک močak مُزَک mozak نالین nālin گیوَک ( گیوه ) givak کفاش در پهلوی ساسانی: کف ...
برابر پارسی آن روسپی است.
گی در مازندرانی: گُه گِی: بیشتر به همژادگرای مرد گفته میشود ولی در گفتار توده انگلیسی به همژادگرای زن هم گفته میشود و واژه لزبین کاربرد کمتری دارد.
همژادگرایی
کفش در پهلوی ساسانی: کفش kafš کفشَک kafšak مُگ mog مُک mok موک muk مُچَک močak مُزَک mozak نالین nālin گیوَک ( گیوه ) givak کفاش در پهلوی ساسانی: کف ...
به شیر نوشیدنی در پهلوی ساسانی شیر، پِم و جیو و به شیر دده شِر و شَگر گفته میشد. پَم بَخِردِن در مازندرانی به چم نوشیدن شیر است که با پِم در پهلوی ...
پارسی تازی گشته، گورَب ( برهان ) ، پایتابه، پاتابه ( آنندراج )
فرمند بلندپایه کیا ( آقا ) پیشوا ( امام )
روسی: Дверь ( dvier ) پارسی میانه: dvar, dar پارسی باستان: duvar اوستایی: duar هلندی: deur انگلیسی: dor آلمانی: tur یونانی: θύρα ( tyra ) سایت Oxfo ...
کِتِه ( kete ) در مازندرانی به چم توله میباشد. سگ کته: توله سگ کَته ( kate ) در پارسی به چم برنج دمپخت میباشد.
در پهلوی: آختن: axtan آهیختن: ahixtan آهنجیدن: ahanjitan ( فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی ) دکتر کزازی در مورد واژه ی " آهیختن" می نویسد ...
در پهلوی: آختن: axtan آهیختن: ahixtan آهنجیدن: ahanjitan ( فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی ) دکتر کزازی در مورد واژه ی " آهیختن" می نویسد ...
پارسی باستان ( هخامنشی ) : کانا پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : خانک پارسی نوین: خانه خانوار: خانه وار ( وار به چم دارنده: امیدوار، سوگوار ) خانِواده ...
خانه در پارسی کهن ( هخامنشی ) کانا ( kānā ) و در پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) خانک ( xānak ) بوده که در پارسی نو به ریخت خانه درآمده و هیچ ربطی به زب ...
شیء: ژانس ( اوستایی: زانثَ )
ژانس ( اوستایی: زانثَ )
ترازنش در پهلوی ساسانی: tarāzenišnih
پارسی پهلوی: شوسر šusr
هست، هستی دارد
روسپیزا، روسپی زاده ( پهلوی ساسانی: ruspik zātak )
لازم نیست، لزومی ندارد: نیاز نیست، نیازی ندارد
در پهلوی ( پارسی میانه ) کارت kārt
همه زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های ...
واژه هشت در پهلوی ساسانی ( پارسی میانه ) hištan هیشتن به چم اجازه دادن بوده که با تاثیر متفاوت است.
در پارسی میانه hištan به چم اجازه دادن
در زبان پهلوی ساسانی هیشتن ( hištan ) به چم اجازه دادن است.
متفاوت بودن: ناسان بودن فرق داشتن: بونش داشتن، بونیدن
فیلم: رخشاره تصویر: فرتور ( پرتور در اوستایی و فارسی میانه )
امید بخشی فعلا شمایی که داری بدون ذکر منبع جعل و تحریف میکنی
زن در پهلوی ساسانی به دو چهر زن ( zan ) و ژن ( žan ) وجود داشته.
لاس: جنس ماده لاس زدن، لاسیدن: عشق بازی کردن
در پهلوی ساسانی: duxtar، duxt، doxt
نرخ
گام برداشتن، گام زدن
بزرگ در پهلوی ساسانی: Vazurg Vazurk Vuzurg کوچک در پهلوی ساسانی: Kučak Kotak پیرس: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی
بزرگ در پهلوی ساسانی: Vazurg Vazurk Vuzurg کوچک در پهلوی ساسانی: Kučak Kotak پیرس ( منبع ) : فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی
پارسی باستان ( هخامنشی ) : کوتَکا kutakā پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : کوتَک kotak، کوچک kučak پارسی نو: کوچک kučak
خدا نگهدار، در پناه خدا، بدرود
کردی و فارسی جدا نیستند. هردو یک ریشه دارند و زبانی ایرانیک هستند. لیو و لب از یک ریشه اند. فرای، فره و مله با همین چم ها در زبان های پارسی از جمله پ ...
تساک و گاس Gās: hour Tasāk: clock
در پهلوی naxvist و nazdist: نخست fratom و frāhist: نخستین، اول ترین frātomih: الویت
در مازندرانی: پیرمار piyermār
جای گرفتن
در پهلوی ساسانی: کمیست
مادر در زبان تپوریج ( طبری، مازندرانی ) نِنا Nenā و پدر بِبا Bebā
واگویش، آوایش در برخی موارد: خوانش
همه زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های ...
در صورتی که وجود داشته باشد: چنانچه هستی داشته باشد، اگر هستنده باشد
در گویش مازندرانی گپ بزوئن: حرف زدن در دری افغانستان هم این واژه به کار میرود
در گویش مازندرانی گپ بزوئن: حرف زدن در دری افغانستان هم این واژه به کار میرود
خدمت عربیه پس پیشخدمت برابر پارسی گارسون نیست گماشته، پیشکار
آژفنداک، تیراژه
پهلوی ساسانی: ماناکی زبان فارسی: مانائی مانا: شبیه به . . . ماندن: شبیه . . . بودن.
پهلوی ساسانی: کرپک karpak گویش های امروزی: کلپک kalpak, kalpok کلپاسه، کلپسه kalpāse, kalpese
یه جا گفتی هرچی آن داره تورکیه یه جا میگی هرچی ق و غ داره تورکیه الان میگی هرچی تهش ک داره تورکیه تو اول بگو کدوم کلمه ها تورکی نیستن فارسی ها خودش م ...
واژه ای هندو اروپایی به مینه پا که با leg در انگلیسی همریشه است. لری: لنگ، مازندرانی ( طبری ) : لینگ
کرختار
دبیرستان ( مدرسه در دوره راهنمایی، دبیر برگرفته از واژه پارسی پهلوی ساسانی دپیر dipir، dapir به چم نویسنده. خود واژه دبیرستان با ریخت dipiristān در پ ...
دبستان ( مدرسه در دوره ابتدایی، برگرفته از واژه دپ پارسی باستان و dip پهلوی ساسانی به چم نوشتن و پسوند جای ستان، جایی که در آن نوشتن می آموزند ) دبی ...
دبستان ( مدرسه در دوره ابتدایی، برگرفته از واژه دپ پارسی باستان و dip پهلوی ساسانی به چم نوشتن و پسوند جای ستان، جایی که در آن نوشتن می آموزند ) دبی ...
دبستان ( مدرسه در دوره ابتدایی، برگرفته از واژه دپ پارسی باستان و dip پهلوی ساسانی به چم نوشتن و پسوند جای ستان، جایی که در آن نوشتن می آموزند ) دبی ...
یک واژه هندو اروپایی که پرکاربرد ترین شکل آن پاپا است ( انگلیسی: papa، یونانی: παπά، روسی: Папа، فرانسوی: papa ) . مخالف آن واژه مامان است ( انگلیسی: ...
چته؟: چه ات است؟ تورا چه است؟
خر اینجا به معنی بسیار و بزرگ است نه حیوان چهار پا! مثل خرپول ( دارای پول زیاد ) یا خرگوش ( دارای گوش بزرگ )
در زبان اوستایی وار به معنی باران بود. اصل کلمه وارش است که در فارسی وات "و" به "ب" تغییر کرده.
دریافتن، پی بردن
قهوه ای در پارسی میانه ( پهلوی ) : بُر Bor
پارسی میانه ( پهلوی ) : وَبز wabz گویش های امروزی: وَیز vayz
پارسی میانه ( پهلوی ) : بَت bat
در زبان پارسی میانه ( پهلوی ) آلوه
چو، بسان، مانند، به نمونه
قبلا: پیشتر، در گذشته بعدا: پستر، در آینده
یعنی گزارش دادن!
در پهلوی ( فارسی میانه ) روچ
جاوَر: به مینهء حال باشد. چنانکه اگر گویند: چه جاور داری ؟ مراد آن باشد که چه حال داری.
باشایان
زبان مازندرانی: تکاپو
پندار آسوده
پهلوی: handešišn ( اندیشه ) men menišn ( منش ) mānak sikāl ( سگال ) uskār uskārišn varom
در فارسی میانه ( پهلوی ) وارِن، وَردِن، گولِن، گولگون
روز خوش
پاپوش دوختن
مانند، چو، به سان، آسا
قطعا متن قرآن مقدس است و برابر با ترجمه نیست چون از زبان خداست، ولی همان خدا قادر است کتابی به همان ارزش به زبانی دیگر نازل کند و این کلام خداست که م ...
آقا محمد، اول اینکه در قسمت های شمالی کشور هند به زبان هندی صحبت میشود که هندو اروپایی است، ولی در قسمت های جنوبی این کشور به زبان های دراویدی صحبت م ...
پیمان: در پهلوی ساسانی پتمان patmān و در اوستائی پَتی مانَ بوده است. دشمن: در پهلوی دوشمِن dušmen و دوژمِن duhmen بوده است. ستاک واژه من به چم اندی ...
محمد سبحانی کاری به واژه محمد ندارم ولی این زبان عربی گویا در هزاران سال عمر خود یک واژه از زبان های دیگه وام نگرفته؟ فردوسی هدفش زنده نگه داشتن واژه ...
وی در فارسی پهلوی به ریخت اوی به کار می رفت. شباهت های زیادی بین فارسی و کردی وجود داره و دلیلش اینه که هردو زبان ایرانیک هستن این واژگان هم ریشه هست ...
قهرمان: این واژه در پهلوی ساسانی کوهرومان kuhr - u - mān به چم فرد کار اندیش و چاره یاب بوده. آسمان: در پهلوی ساسانی آسمان āsmān و به همین چم بوده. ...
آسمان: در پهلوی ساسانی آسمان āsmān و به همین چم بوده. قهرمان: این واژه در پهلوی ساسانی کوهرومان kuhr - u - mān به چم فرد کار اندیش و چاره یاب بوده. ...
بهره بری
مینو: روح مینوی: روحانی، معنوی
همه زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های ...
این واژه هندو اروپاییه و عربی نیست: روسی: mozg فارسی میانه ( پهلوی ) : mazg فارسی امروزی: Maqz
این واژه هندو اروپاییه و عربی نیست: روسی: mozg فارسی میانه ( پهلوی ) : mazg فارسی امروزی: Maqz