پیشنهادهای امیر حسین (٤٧٣)
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...
Test: سنجش Testing: سنجیدن
فرقش اینه که فارسی هندو اروپایی و عربی سامیه، ولی ترکی و مغولی هردو آلتایی هستند و گوک ترک ها از نسل مغول ها و ساکن مغولستان بودند.
گَت در فارسی و مازندرانی به چم بزرگ می باشد و با Great در انگلیسی همریشه است: A great amount: مقدار زیاد
ریشه خانه، خانواده، خانوار، خانمان: پارسی باستان ( هخامنشی ) : کانا پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : خانک پارسی نوین: خانه خانِواده: خانه واده ( واده ...
واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...
واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...
واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...
واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...
واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...
گذاربندی Installation گذاربستن To Install گذاربند Installer
ژاد: جنس ژادینگی: جنسیت
ژاد: جنس ژادینگی: جنسیت
خلیج واژه فارسی است خَل از خلیدگی به چم به سمتی خم شدن می آید: خون که گرفت گردنت را / خار که خلید دامنت را ( نظامی گنجوی ) . خَل هنوز در زبان لری کار ...
ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...
ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...
ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...
واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غنز و خنز درو ...
ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...
واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غنز و خنز درو ...
ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...
فعل، فاعل، مفعول: کُنِش، کنشگر، کنشگیر پویه، پوینده، پوییده کارواژه، کارور، کارگیر کنش، کنا، کنیک یات، یاتاک، یاتیک ( فعل در اوستایی: یاتَ )
فعل، فاعل، مفعول: کُنِش، کنشگر، کنشگیر پویه، پوینده، پوییده کارواژه، کارور، کارگیر کنش، کنا، کنیک یات، یاتاک، یاتیک ( فعل در اوستایی: یاتَ )
فعل، فاعل، مفعول: کُنِش، کنشگر، کنشگیر پویه، پوینده، پوییده کارواژه، کارور، کارگیر کنش، کنا، کنیک یات، یاتاک، یاتیک ( فعل در اوستایی: یاتَ )
شجاندن خاک دریا شود بسوزد آب بفسرد نار و برق بشجاید. دقیقی
شجیدن خاک دریا شود بسوزد آب بفسرد نار و برق بشجاید. دقیقی
گویش دری: گپ زدن تبری ( مازندرانی ) : گپ بَزوئِن
در گویش دری: گپ زدن تبری ( مازندرانی ) : گپ بَزوئِن
دَمِه
دَد و دَدِه در فارسی به چم جانور وحشی است که در پهلوی ساساتی دَتَک و دَتَگ بوده. در زبان های ایرانی و گویش های آنها مانند فارسی و لری و تبری ( مازندر ...
برابر پارسی: جانور: جان ( حی ) ور ( وان ) جانور دَدِه: حیوان وحشی
دَد و دَدِه در فارسی به چم جانور وحشی است که در پهلوی ساساتی دَتَک و دَتَگ بوده. در زبان های ایرانی و گویش های آنها مانند فارسی و لری و تبری ( مازندر ...
یکی از اندک باره هایی که جناب ع درست میگه. کمک ترکیه و فارسی نیست. برابر فارسی کمک میشه یاری کمک کردن: یاری رساندن
تو مازندرانی با ریخت "سِه" کاربرد داره: مِه سِه: واسه من وِ سِه: واسه او
بالان نام تله ( دام ) ی است که شکارچیان در جنگل برای به دام انداختن گرگها و حیوانات وحشی از آن بهره می برند. گرگ بالان دیده یعنی گرگی که از این دام ...
بالان نام تله ( دام ) ی است که شکارچیان در جنگل برای به دام انداختن گرگها و حیوانات وحشی از آن بهره می برند. گرگ بالان دیده یعنی گرگی که از این دام ...
برابر پارسی فلش بک: آیژپس
برابر پارسی: آیژپَس آیژ: جرقه، شراره
اُزواردن، اُسوَردن در پهلوی Uzvārtan ازواراندن: فهماندن ازوارش: فهم
مادر در پهلوی ساسانی: ماتَر، مات، مام پدر در پهلوی ساسانی: پیتَر، پیت، پاپک ( پدر کوچک ) ، پاپا پیرس: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی مامان ...
واژگان مامان و بابا در پارسی میانه با ریخت مام و پاپا بکار میرفتند. پدر در پهلوی ساسانی: پیتَر، پیت، پاپک ( پدر کوچک ) ، پاپا مادر در پهلوی ساسانی: ...
سکس: سپوژ در پهلوی ساسانی سکس کردم: سپوختم سکس میکنم: می سپوزم گُشنی کردن خفت و خیز مَرزیدن نزدیکی آمیزش کردن
سپوژ در پهلوی ساسانی سپوختم: سکس کردم می سپوزم: سکس می کنم گُشنی کردن خفت و خیز مَرزیدن نزدیکی آمیزش گاییدن کردن
آگَهِش
خانه در پارسی کهن ( هخامنشی ) کانا ( kānā ) و در پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) خانک ( xānak ) بوده که در پارسی نو به ریخت خانه درآمده و هیچ ربطی به زب ...
در پارسی غِیش، اندوه، اَندَمه، چَشاک، فَژَم، فَرَم، موژ
این اوزرا یه تنه همه فارسی و عربی و انگلیسی رو زده به نام تورکا دوست گرامی خوش فارسیه و در پهلوی ساسانی با ریخت Xvaš بکار میرفته بد هم vat بوده. گِل ...