پیشنهادهای امیر حسین (٤٧٣)
کمنا
کمنا
در مازندرانی بِشتِن ( بِشت، اِل ) بشتِمِه: گذاشتم ِالِمِبه: می گذارم
جهیدن ( To jump ) پریدن ( To fly )
راشتن ( راز، راشت ) : To rise افراشتن ( افراز، افراشت ) : To rise up
انکار ( بر وزن افعال، نکر ) از واژه پهلوی ساسانی ( فارسی میانه ) nakirāyih, nikērāyih با همین چم و معنی برساخته شده است، که آن هم ریشه در اوستایی Ni ...
مَریدن، فِسُردن
در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) اسپاش به معنی فضا بوده که با واژه انگلیسی Space همریشه است
شب و روز از رفتن بی درنگ ز شبگیر و ایوارش آید بتنگ ایوار در فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) با ریخت Ēvārak وجود داشت.
کین ( Hate ) کینیدن ( کین، کینید ) ( To hate )
I bought a book من کتابی را خریدم I bought the book من کتابه را خریدم
به فارسی: دِرَنجیدن deranjidan ( فارسی میانه: Deranjitan )
واژه های عربی زیر ریشه اوستایی دارند: فکر: Ava Kara ذکر: Adhiri Kara نکر: Ni Kara بکر: Aipi Kara سکر: Os kara شکر: Asha Kara مکر: Aiwi Kara حکر: Akh ...
واژه های عربی زیر ریشه اوستایی دارند: فکر: Ava Kara ذکر: Adhiri Kara نکر: Ni Kara بکر: Aipi Kara سکر: Os kara شکر: Asha Kara مکر: Aiwi Kara حکر: Akh ...
نِه وشتن: Writing down نِه شستن: Sitting down نِه گریستن: Looking down اف روختن: Firing up اف زودن: Adding up اف راشتن: Rising up
اف روختن: Firing up اف زودن: Adding up اف راشتن: Rising up نِه وشتن: Writing down نِه شستن: Sitting down نِه گریستن: Looking down
در اوستایی: خوَسورَ ( Xvasura ) فارسی: خسور Xosur سورانی: خەزوور Xezur کلهری: خەسۊرە Xesure هرمزگانی: خوَسِرگ Xwaserg بلوچی: وَسرِگ Waserg
بس، بسیار و بسا، از وس ( was ) در پهلوی ساسانی می آیند که واژه هایی مانند وسیها ( wasihā ) و وسیار ( wasyār ) را ساخته بود. وس به عربی رفته و با ایجا ...
Mood به فارسی: جاوَر
در اوستایی mithokht
وایسادن ( وایساد، وایس ) ( از وا ایستادن ) : او می وایسد He waits
بی از آن > بی ز اون > بیزون، بدون
زبان تپوری ( مازندرانی ) : تینار
پسوند قید در زبان پهلوی ساسانی iha است که به اسم یا صفت اضافه می شود و قید حالت می سازد: tanihā "تنها"، rāstihā "به راستی". پی رس: کتاب زبان پهلوی، ...
پیرایشگر آرایشگر میشه hairdresser
همریشه با وار در شلوار و گوشوار
همریشه با لیسیدن
به فارسی: جاوَر
خروج > اُزین ( پارسی میانه: Uzēnag ) خارج شدن > اُزیدن ( پارسی میانه: Uzidan ) ( I exit: می ازینم ) پی رس: فرهنگ کوچک زبان پهلوی مکنزی
زیویدن ( فارسی میانه: Ziwestan ) بزیوی ایران!
در زبان تالشی که یک زبان ایرانیک است مازگ Māzg گفته میشود
در زبان تالشی : تَم ( tam ) و تام ( tām )
تنها در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) تَنیها Tanihā بوده است. منابع: فرهنگ کوچک زبان پهلوی از دنیل نیل مکنزی صفحه ۱۴۵ فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر ...
سرفه در گیلکی: خوفِه Xufe در کردی: کوخ Kux در لری: کُفِه Kofe که با Cough در انگلیسی همریشه اند.
سرفه در گیلکی: خوفِه Xufe در کردی: کوخ Kux در لری: کُفِه Kofe که با Cough در انگلیسی همریشه اند.
در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) اسنیزک ( Snizak ) به چم برف بوده و همریشه با واژه ی Sneeze در انگلیسی به چم عطسه، Snow در انگلیسی به چم برف، Сне ...
در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) اسنیزک ( Snizak ) به چم برف بوده و همریشه با واژه ی Sneeze در انگلیسی به چم عطسه، Snow در انگلیسی به چم برف، Сне ...
مازندرانی: اِسا کردی و لری: ایسه
پارسی میانه: کَفچَک پارسی نو: کفچه زبان مازندرانی: کَچِه
اضافه: اِسپین ( اوستایی: Spin, Spu ) حرف اضافه: اِسپوواک
با تاریک همریشه است. تار: سیاه، تیره و تار ایک: پسوند صفت ساز در پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) که در انگلیسی هم وجود دارد و امروزه در فارسی به ای تبد ...
در زبان مازندرانی: کنگ Keng، موس Mus
واژه چاقو از چاکو در پارسی به چم چاک دادن می آید و با چکش همریشه است. نغز است بدانید ریخت کهن تر واژه چکوش، چاکوش و چاکوچ بوده است که در لغت نامه دهخ ...
برگرفته از واژه ساسانی سُخرآب به چم آب سرخ که امروزه به نام سهراب در فارسی و واژه شراب در عربی دگریده.
اضافه: اِسپین ( اوستایی: Spin, Spu ) حرف اضافه: اِسپوواک
برف در پارسی ( پارسی میانه: Snizak ) همریشه با Snow و Снег
به چم کلبه در زبان مازندرانی
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...
ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...