چاقو

/CAqu/

مترادف چاقو: تیغ، خنجر، دشنه، سنان، شفره، شمشیر، کارد، سکین

برابر پارسی: کارد کوچک

معنی انگلیسی:
knife, shiv

لغت نامه دهخدا

چاقو. ( اِ ) چقو. ( آنندراج ). آلت بریدن چیزها که دارای دسته و تیغه است و تیغه اش تاه شده در میان دسته جا میگیرد. ( نظام ). کارد کوچک که غالباًتیغه آن به دسته تا می شود. ( ناظم الاطباء ). نوعی از کارد و مانند به استره و سرش در شکم میباشد. ( آنندراج ). قلم تراش. چاکو. ( ناظم الاطباء ). چیقو. ( آنندراج ). || قسمتی از کارد است. ( فرهنگ نظام ).
- امثال :
چاقو دسته خودش را نبرد ؛ در مورد اینکه شخص خویشان و یاران خود را حمایت کند و به آنان آسیب و گزند نرساند.
صد تا چاقو میسازد که یکیش هم دسته ندارد ؛ مثل است در مقام بیان دروغگویی کس. ( فرهنگ نظام ).
قول او و چاقوی جیب سگ ؛ در مورد بدقولی و گزافه گویی اشخاص به کار رود.

چاقو. ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش زرند شهرستان ساوه. سکنه 14 تن. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

آلت کوچک برای بریدن وتراشیدن که دارای دسته کوتاه، وتیغه آن تامیشود، ولبه اش دردست فرومیرود
( اسم ) آلتی مرکب از تیغ. فولادین و دسته های چوبین و آن برای بریدن و تراشیدن بکار رود.
ده کوچکی است از بخش زرند شهرستان ساوه.

فرهنگ معین

(اِ. ) آلتی مرکب از تیغة فولادین که به دسته ای وصل است و آن برای بریدن و تراشیدن به کار رود. ،~ی بی دسته ساختن کنایه از: کار ناتمام و بی ارزش کردن .

فرهنگ عمید

وسیله ای کوچک برای بریدن و تراشیدن که دارای دسته و تیغۀ تیز است و گاهی تیغۀ آن تا می شود و لبه اش در دسته فرومی رود.
* چاقو انداختن: = * چاقو زدن
* چاقو خوردن: (مصدر لازم ) مورد اصابت چاقو قرار گرفتن.
* چاقو زدن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) با چاقو زخمی کردن.
* چاقو کشیدن: تهدید کردن با چاقو هنگام نزاع.
* چاقوی ضامن دار: نوعی چاقو با دکمه یا فنر که با فشار دادن آن تیغۀ چاقو از دسته خارج می شود.

واژه نامه بختیاریکا

چکنا؛درّا؛ چَقّو؛ کارد؛ دَمی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] چاقو, وسیله ای برنده است. از این عنوان به مناسبت در بابهای صلات، حج، صید و ذباحه و اطعمه و اشربه سخن رفته است.
چاقو که از یک دسته و تیغه تشکیل می شود برای بریدن اشیا به کار می رود.
کاربرد چاقو در فقه
همراه داشتن چاقوی نجس و مانند آن، که ساتر عورت نیستند، بنابر قول گروهی در نماز اشکال ندارد. همراه داشتن سلاح برای مُحرم حرام است؛ لیکن همراه داشتن چاقوی کوچک که معمولاً مورد نیاز است، جایز می باشد. ذبح حیوان با آلتی تیز و برنده از جنس آهن، مانند چاقو صحیح است. مستحب است قبل از ذبح، چاقو تیز گردد تا حیوان کمتر آزار ببیند. در اینکه ذبح با چاقوی فلزی از غیر جنس آهن صحیح است یا نه، اختلاف است. از این رو، در صحّت ذبح با چاقوی استیل اختلاف است. پاره کردن نان با چاقو مکروه است.

[ویکی فقه] چاقو (قرآن). چاقو کارد کوچکی است که غالبا تیغه آن به دسته، تا می شود در مواردی در قرآن کریم از چاقو نام برده است.
داستان بریده شدن دستهای زنان مصر، به دست خودشان با چاقو در اثر دیدن جمال حیرت انگیز یوسف - علیه السلام- در سوره یوسف آمده است :فلما سمعت بمکرهن... و ءاتت کل وحدة منهن سکینـا وقالت اخرج علیهن فلما راینه اکبرنه وقطعن ایدیهن... «پس چون (همسر عزیز) از مکرشان اطلاع یافت نزد آنان (کسی) فرستاد و محفلی برایشان آماده ساخت و به هر یک از آنان ( میوه و) کاردی داد و (به یوسف) گفت بر آنان درآی پس چون (زنان) او را دیدند وی را بس شگرف یافتند و (از شدت هیجان) دستهای خود را بریدند و گفتند منزه است خدا این بشر نیست این جز فرشته ای بزرگوار نیست.»
← مکر زنان حیله گر مصر
در سوره یوسف آیه ۳۱ به استفاده از چاقو برای خوردن خوردنیها، در مصر باستان و عصر یوسف -علیه السلام- استفاده شده است :فلما سمعت بمکرهن... و ءاتت کل وحدة منهن سکینـا... «پس چون (همسر عزیز) از مکرشان اطلاع یافت نزد آنان (کسی) فرستاد و محفلی برایشان آماده ساخت و به هر یک از آنان ( میوه و) کاردی داد و (به یوسف) گفت بر آنان درآی پس چون (زنان) او را دیدند وی را بس شگرف یافتند و (از شدت هیجان) دستهای خود را بریدند و گفتند منزه است خدا این بشر نیست این جز فرشته ای بزرگوار نیست.»
استفاده از خوردنیها
ماجرای اعطای چاقو از سوی زلیخا به زنان دعوت شده، برای استفاده از خوردنیها در سوره یوسف بیان شده است:فلما سمعت بمکرهن ارسلت الیهن... وءاتت کل وحدة منهن سکینـا.

دانشنامه عمومی

چاقو یا کارد ابزاری تیز است که برای بریدن به کار می رود. رایج ترین طرح برای یک چاقو به شکل یک تیغهٔ تیز فلزی است که به وسیلهٔ یک زبانه به یک دسته پیوند داده شده است. از چاقوها از دوران نوسنگی تاکنون نیز به عنوان ابزار یا جنگ افزار بهره گیری شده است. از چاقوهای نخستین، ابزارهای دیگری مانند ساطور، خنجر و شمشیر مشتق شده اند. کارد و چاقو این دو واژه هر یک برای آلت یا وسیله ای برنده به کار می رود ولی آلتی که کارد نامیده می شود با آلتی که چاقو خوانده می شود فرق دارد. چاقو آلتی است که لبهٔ برندهٔ آن در دستهٔ آن بر می گردد و می خوابد و لذا می توان آن را در جیب هم گذاشت ولی کارد وسیله ایست که لبهٔ آن روی دسته بر نمی گردد. پس آلت برنده ای که همراه با چنگال سر میز غذا خوری می گذارند کارد است نه چاقو.
کاردهای گوناگونی وجود دارند که برای کارکردهای گوناگون به کار می روند، مانند: کارد میوه خوری، غذاخوری، چاقوی حکاکی، گل کنی، دالبُرزنی، توپی کنی، ضامن دار و جز اینها.
ابزاری که برای تیز کردن لبهٔ چاقو به کار می رود، چاقوتیزکن نام دارد. استان زنجان از مراکز برجستهٔ چاقوسازی در ایران است. [ نیازمند منبع]
دربارهٔ ریشهٔ واژهٔ «چاقو» میان متخصصان واژه شناسی اتفاق نظر وجود ندارد. ویلهلم آیلرس[ ۱] معتقد است که این واژه برگرفته از /čāγūk*/ است و آن هم از / - čākū - ka*/ مأخوذ است و با «چاکِ» فارسی، به معنی «شکاف» و نیز به معنی «زدن» و «ضربه زدن» ریشهٔ مشترک دارد. [ ۲] اما گرهارد دورفر[ ۳] نوشته است که «چاقو» برگرفته از /čaqu/ در مغولی است. دورفر می نویسد که واژهٔ ترکیِ / - čaq/ به معنی «ضربه زدن»، «نیش زدن» و همچنین «گَزیدن»، برگرفته از مغولی است. [ ۴] توضیح: «چَک» به معنی «سیلی» نیز با «چاک» به معنی «ضربه زدن» و نیز با «چکش» هم ریشه است. جانی چِئونگ[ ۵] گفته است که ریشهٔ این واژه ها / - čak/ یا / - čag/ به معنی «زدن، ضربه زدن» است. آیلرس[ ۶] و شاپکا[ ۷] معتقدند که «چَکاچاک»، «چَکاچَک»، «چاکاچاک» و «چاک چاک»، که به معنی صدای گرز و به هم خوردنِ شمشیر و امثال آنهاست، با همین واژه ها مرتبط است. ظاهراً همهٔ واژه های اخیر نام آوا هستند.
چاقوی راجرز ( به انگلیسی: Rogers ) نام شرکت چاقوسازی ای در بریتانیا است که چاقویی به همین نام می سازد. این کمپانی در دوران پادشاهی قاجار و پهلوی در ایران دارای نمایندگی های کوچک و سازندگانی بوده است. [ پیوند مرده]
عکس چاقوعکس چاقوعکس چاقوعکس چاقوعکس چاقو

چاقو (فیلم ۲۰۱۴). چاقو ( به تامیلی: Kaththi ) فیلمی محصول سال ۲۰۱۴ و به کارگردانی ای آر موروگادوس است. در این فیلم بازیگرانی همچون ویجای، سامانتا روت پرابو، نیل نیتین موکش، توتا روی چادری، ساتیش و ای آر موروگادوس ایفای نقش کرده اند.
عکس چاقو (فیلم ۲۰۱۴)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

سکین

مترادف ها

knife (اسم)
شمشیر، تیغه، کارد، نیشتر، چاقو، گزلیک

whittle (اسم)
ساطور، چاقو

فارسی به عربی

سکین

پیشنهاد کاربران

افسوس میخورم به حال این ، از خرد بی بهرگان که تعصب را جایگزین اندیشیدن کردن و میکوشند واژگان پارسی را به زبان های دیگر بچسبانند
دوست گرامی ، دیس درست این واژه چاکو است و هنوز در جای جای ایران به همین دیس به کار برده میشود و صد در صد ریشه پارسی دارد اگر چه که ریخت کنونی اش ( چاقو ) پارسی نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

میخواهی به زبانت خدمت کنی این راهش نیست .

واژه چاقو
دکتر کزازی در مورد واژه ی " چاک" می نویسد : ( ( ریشه و معنای بنیادین چاک بر من روشن نیست. آیا ”چاک “ ریختی است از چک، در چکیدن؟ سرشکهای آب نیز، آنگاه که فرو می ریزند، فرو می شکافند و از هم می پاشند. انگار که چاق در ”چاقو ”نیز ریختی است از "چاک ": چاقو ( =چاکو ) ابزاریست که با آن چیزی را چاک می زنند و می شکافند. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( فکند آن تن شاهزاده به خاک
به چنگال کردش کمرگاه چاک ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 243. )

آقا سامان عزیز نبودن دست نوشته دلیلی بر بی زبانی و لال بودن افراد اون منطقه نمیشه ، از ایران باستان با اون همه شکوه و عظمت که قطعا اقرار میکنم تمدنی بسیار فراتر از قبایل ترک داشتند هیچ کتاب درست حسابی
...
[مشاهده متن کامل]
ای باقی نمانده ، این در حالی است که قبایل ترک هم در بیش 1500 سال پیش کتیبه هایی با خطی شبیه به نوشتار چینی داشتند که هنوز هم موجوده پس قرار نیست بگید با هر نوشته مواجه شدیم بین پارسی و ترکی بودنش باید پارسی رو در نظر بگیریم چه بسا واژه پارسی در طی حمله اعراب و . . . از بین رفته باشه و واژه ترکی جای اون رو گرفته باشه . در ظمن همین الان هم در شمال و شمال شرق روسیه مثل یوکوتسک مردمی زندگی می کنند که با زبان یوکوتسک ) زیر مجموعه ترکی ( حرف می زنند و به هیچ وجه با ایرانی ها و اعراب تماس نداشته اند که بخواهند از آنها وام واژه بگیرند ولی همچنان بسیاری از لغات و واژگانشان با ترکی آذربایجانی و ترکمنی و ترکیه ای مشترک است

چاقو یک واژه کاملا پارسی است چون ترکی بوچاک می دانم چرا بعضی دوستان واژه پارسی فکر می کنند ترکی هست هیچ واژه ترکی وارد پارسی نشده واژه چاقو صد درصد پارسی است.
پیچاق یا چاقو . پیچاق یک کلمه کاملا ترکی و احتمالا مغولی است به معنای بریدن ، دروکردن، هنوزهم استفاده می شود ، مثلا روستائیان می گویند بوغدا پیچاق، یا تره پیچاق یعنی گندم قطع کنیم یا همان ببریم که فارس
...
[مشاهده متن کامل]
میگوید دروکنیم پس کلمه پیچاق ازبرش دادن خبر میدهد ومغولهاهم به شمشیر پیچاق می گفتند. وازطرفی در فارسی هم چاک دادن وجود دارد و ممکن است این واژه ها هردومعنی خودشان را حفظ کرده و هیچ تداخلی درهم نداشته باشند وصرف داشتن ، ، ق، ، دلیل منطقی برای داشتن اشتراک نیست،

چاقو در زبان آریایی اوستایی وجود دارد و به شکل اکو که بعد در زبان دیگر آریایی ها یعنی پارسی به شکل چاکو در آمده است.
در ترکی به چاقو "پیچاق" می گویند. مشخص است پیچاق و چاقو هم ریشه است. و پیچاق هم یک واژه تُرکی با ریشه پارسی آریایی است.
...
[مشاهده متن کامل]

شاید بعضی از افراد بگویند اگر هم ریشه است چرا تُرکی نباشد ؟چرا آریایی پارسی باشد؟
باید بگویم که تُرکی یک زبان با قدمت بسیار پایین نسبت به سه زبان آریایی یعنی ( سانسکریت، اوستایی، پارسی ) است.
در این حد که هیچ آثار و دست نوشته تُرکی ای وجود ندارد که بشود از لحاظ قدمتی با آثار فردوسی و رودکی و. . . . پارسیگو برابری کند. پس وقتی صحبت از زبان های آریایی سانسکریت ، اوستایی ، پارسی میشود که هزاران هزار سال قبل تر از آثار بزرگ پارسی شکل گرفته اند باید دهنتونو ببندید در غیر این صورت بیسوادی و بی دانشی شما مشخص میشود که البته شده.
سانسکریت یک زبان آریایی و هم ریشه با اوستایی و پارسی است که این زبان ها زبانهای پارسیان آریایی است و سانسکریت مادر تمام زبان های هندواروپایی است.

برپایه نسک ریشه واژگان فارسی، الفیده دکتر علی نورائی، چاقو واژه ای ایرانی و همریشه با چکش و چاکوچ است.
چاقو
در لکی به چاقو چَکو می گویند
چاقو یک واژه پارسی است که در پارسی میانه چاکو بوده که ک به ق دگردیسیده مانند کوات که شده قباد
ناموسا ادعا نکنید
نه پارس ها نه آذری ها
با مدرک وارد بشید و مانند دوست عزیز از پرتور ( تصویر ) استفاده کنید.
در ترکی به چاقو "پیچاق" می گویند.
سه حرف چ ، ا ، ق با ترتیب یکسان در هر دو واژه ی چاقو و پیچاق وجود دارند و این یعنی به احتمال قوی این دو واژه همریشه هستند
بنظر من چاقو هم واژه ای ترکیست.
چاقو کلمه ای تورکی است که از پیچاق تورکی به معنی کار د گرفته شده و در فارسی به صورت خلاصه چاقو در امده است
نزدیکیِ واژه پارسیِ ( چاقو/چاکو ) با واژگانِ ( چَکو و چَکوش ( چَکُش ) ) نیز سنجیدنی است.
به تاربرگِ واژه یِ ( چَکُش ) مراجعه کنید.
پیوستِ دیدگاهِ پیشینم:
واژه ( چاقو/چاکو ) برگرفته از واژه اوستایی ( اَکو ) به چمِ ( ابزارِ تیز و بُرنده ) است؛
چنانکه در رویه یِ 36 و 37 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا ) آمده است:
چاقوچاقو
بی کاری و مزدوری به همراه دروغهای پانمغولی چه ها که نمی کند. ببینم آروغ کجایی است؟ البته که آروغ از چرت و پرتهای شما گرانمایه تر است. دست کُن تو خُرجین اردوغان و الهام اووف شاید آرسنال و آرسن ونگر هم واژهای
...
[مشاهده متن کامل]
مغولی باشند. آخه چه جوری از آچماق به چاقو رسیدی؟ ، مگر نشانه مصدری ماق هم تکه تکه می شود؟ مگر آچماق فعل نیست، چاقو اسم است، چگونه فعل و اسم را گره زدی؟ ( آک ) و ( اوک ) پسوند زبان پهلوی است نه مغولی.

آرش بیشتر از این که یک اسم فارسی باشد یک اسم ترکی است
آغراش ( از واژه آغئر ) >>> آراش>>> آرش = متین ، نجیب
آرئش ( از واژه آیرئ یا همان آرئ ) >>> آرش = پاک ، مطهر ، بی آلایش
آغارئش ( آک = تابش نور، سفید ) >>> آرش = سفیدی ، نور ، فروزندگی
...
[مشاهده متن کامل]

آراش ( آرا ) >>> آرش = متمایز ، منحصر به فرد ، استثنایی
و. . . .
از طرفی اسامی که با " آر" در ترکی شروع می شوند خیلی بیشتر از اسامی انگشت شماری هستند که در فارسی موجود است که البته بیشتر آن ترکی است مانند:
آراز - آران - آرال - آرئچا - آرکان - آرهان - آرتان - آرسو - آرماچ - آرانا ( آرئ آنا ) - آرقون - آرزو - آرمان - آرامان - آرئتای - آرآلپ - آرلا - آرئن - آرئنچ - آرتاقوت - آرقوت - آرسُی - آرتوغ - آرشئن - آرسالان - آرقوتای - آرجان - آرتو - آرتام - آرپ - آرلاس - آرتای - آرتونچ - آرپاقوت - آرپای - آرپان - آرپئنای - آراس - آرئنای - آرئناز - آرقوش - آربای - آرشان - آرپتو - آرپتوغ - آرآسلان - آرتونقا - آرآجای - آرسودا - آرسئن - آرتئن - آرئسای - آرپا - آرمینای - آرپَر - آربایتو - آرچا - آراِل - آرچین - آرآد و. . . .
از طرفی اینکه شهرت یک فرد با اسم پیامبر اسلام آغاز شود جای بسی افتخار است
محمد یعنی ستوده
از طرفی در ترکی برای محمد اسم معادل نیز " تاپدوق" می شود به معنی ستوده ، مورد ستایش واقع شده که از فعل " تاپماق" که به یک معنی به معنی ستودن می باشد مشتق شده است .

چکا چاک شمشیرها
چاقو از فعل ترکی " آچماق" ، آچماک" به معنی باز کردن ، شکافت دادن گرفته شده که از آن مشتق " آچاک" یا " آچاق" ( آچئق ) به معنی باز یا شکافته و. . . به دست می آید
از " آچاک" , " آچاق" مشتق " آچاکو" یا " آچاقو"، " آچاقئ" به دست آمده که به شکل " چاقو" وارد فارسی شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

حتی " چاک" در فارسی با معنی شکاف ، شکافتگی ، درز و. . . . نیز از فعل ترکی آچماق گرفته شده است و چاکیدن نیز یک مصدر جعلی دیگر در فارسی می باشد .
پس چه چاقو باشد چه چاکو به هر صورت خاستگاه ترکی دارد

از طرفی اگر از دیدگاه " چالقو" نیز به قضیه نگاه کنیم باز ریشه آن برمی گردد به فعل " آچماق" واز آن " آچئلماق" یا " آچالماق" به معنی باز شدن ، شکافت یافتن که با حذف " آ" از آن شکلواژه " چالقو" یا " چئلقو" شکل گرفته و با از دست دادن " ل" به شکل " چاقو" وارد فارسی شده است .

1 - ( چاقو یا چاکو ) واژه ای پارسی است که با دگرگونی آوایی ( ک ) به ( ق ) همراه بوده است.
2 - ( اوک ) پسوند کُناکی ( فاعلی ) در زبان پارسی میانه بوده است که در واژگانی همچون
تَرازو ( ترازوک ) به معنای ترازنده و گَزوک به معنای گَزنده نیز دیده می شود ( چاکو ( چاکوک ) به معنای چاکَنده می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

3 - دگرگونی آوایی ( ک ) به ( ق ) در واژگانی همچون ( کَلات و کَلا ) به ( قلعه ) در عربی و ( قلا ) رخ داده است. ( چاکو به چاقو )

دوستان ترک واژه تراکتور رو که به صورت تیراختور تلفظ میکنند چند سال دیگه میگن که تراکتور ترکی هست و از تیراختور گرفته شده
چاقو معرب شده چاکو هست و از چاک دادن گرفته شده
چاقو معرب واژه چاکو است
در زبان عربی با آن که کاف دارند ولی واژه های کاف دار بیگانه را که درون زبانشان میکنند به قاف دگرگون میکنند
چاکو از چاک خوردن می آید ولی این واژه سگدی است که درون زبان پارسی شده و نزدیک پنجاه واژه سگدی را در پارسی میبینم
...
[مشاهده متن کامل]

مانند بیگ که ما پیش از اسلام بگ میگفتید روسها که زبان سکایی هندو اروپایی دارند میگویند بوگ زبان سکایی دیگر اکراینی است که میگویند به زبان سکایی دیگر انگلیسیها هستند میگویند بیگ همه به ماناک بزرگ میدهد یا سرپرستبزرگ
سگدی هم زبان سکایی ولی ایرانی خاوری است نه ایرانی باختری این واژه چاکو از زبان سگدی درون زبان ما شده
مانند زالو
جانداری که خون آدم را میمکد و آدم سفید مانند زال میشود پس زالو یعنی زال کننده یا شاهو
کسی که کسی دیگر را شاه میکند یعنی شاه کننده
چاکو هم یعنی چاک کننده که البته ریشه چاک هم در زبان پارسیست هم سگدی

واژه چاقو از چاکو در پارسی به چم چاک دادن می آید و با چکش همریشه است. نغز است بدانید ریخت کهن تر واژه چکوش، چاکوش و چاکوچ بوده است که در لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین ثبت شده اند.
بر دیده زد به چاکوچ دشنام و میخ چوب
اهل جوین را ز یمین و یسار نعل
( پوربهای جامی )
چاقو همان چاکو است در واژه چکش هم میتوان چک به چم شکافتن را دید بسیار روشن است که این واژه پارسی است
دوستان عزیز این واژه کاملا ترکی هست و ربطی ب چاک ندارد
چاک ی کلمه ی فارسی هست و ربطی ب چاقو ندارد

چاقو از پیچاق ب معنی وسیله برای برش است
معادل فارسیش کارد میشه
به درستی این واژه چاکو بوده که با لهجه ترکی تبدیل به چاقو شده . بجای چاقو بگوییم چاکو . استان فارس هنوز هم مانند هزاران سال پیش چاکو گفته میشود
همه زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های پهلوی و اوستایی نیز نویسه ای جدا برای غ وجود دارد. برای نمونه بَغ، مُغ و دوغ در زبان پهلوی ساسانی بکار رفته اند. ق نیز در برخی زبان های ایرانی شرقی وجود داشته است. در فارسی واژگانی که ق دارند به دو دسته تقسیم میشوند: یا ترکی و عربی اند، یا واژگان کهن ایرانی که در پارسی نو برخی از حروفشان تبدیل به ق شده است. یعنی قِ این واژگان در گذشته حرف دیگری بوده است. همچون : قشنگ که برگرفته از خشنگ در زبان ایرانیِ سغذی میباشد ، یعنی در این واژه خ به ق دگرگون شده است. یا واژه قرمز که برگرفته از کرمیر در پارسی میانه است ، یعنی ک به ق دگرگون شده است. واژگان این دسته خود به دو دسته تقسیم میشوند :
...
[مشاهده متن کامل]

الف - واژگانی که از زبان ایرانیِ سغذی آمده اند و ( ( خ ) ) یا ( ( ک ) ) آنها به ( ( ق ) ) دگرگون شده است :
قشنگ که برگرفته از سغذی xšank میباشد. / قاطر که برگرفته از سغذی xara - tara میباشد. / قند که برگرفته از سغذی xanda میباشد. / نقره که برگرفته از سغذی nākrtē میباشد. / قانون که از سغذی kanonā آمده است. و . . .
ب - واژگان پارسی ای که در گذشته دارای حرف ( ( ک ) ) بوده اند و معمولا توسط عربی این حرف به ( ( ق ) ) دگرگون شده است :
قابوس که در گذشته کاووس بوده است. در پارسی میانه kayos و در اوستایی kāvāusān آمده است. / قالب که در گذشته کالب بوده است. در پارسی میانه kalpād آمده است.
/قز و قزاغند که در گذشته کز و کژاکند بوده اند. در پارسی میانه kač و در پارسی باستان kaž آمده است. / قفیز که در گذشته کویز بوده است که در پارسی میانه kafiz , kapič و در پارسی باستان kapithe آمده است.
/چاقو که در گذشته چاکو بوده است و هم ریشه با چکوش میباشد. / قپان که در گذشته کپان بوده است و احتمالا برگرفته از لاتین campania است. / قهرمان که در گذشته کهرمان بوده است. در اوستایی kara - manah آمده است.
/قاقم ( گونه ای سمور ) که برگرفته از پارسی میانه kākom میباشد. / قبا که برگرفته از پارسی میانه kapāh میباشد. / قباد که برگرفته از پارسی میانه kavāt میباشد. / قومس ( نام شهری ) که برگرفته از پارسی میانه kūmis میباشد. / قیصر که از پارسی میانه kaysar , kēsar آمده است. / قنات که برگرفته از پارسی میانه kānakih , kahas میباشد. / قرابه ( گونه ای ظرف شیشه ای ) که برگرفته از پارسی میانه karāveh میباشد. / قوطی که برگرفته از پارسی میانه kiwōt میباشد. / قربان که برگرفته از کرپان اوستایی میباشد. / قاف که برگرفته از پارسی میانه kāf میباشد. / قم ( نام شهر ) که برگرفته از کمب می باشد. و نمونه های بسیار دیگر از این دست.

چاقو کلمه ای ترکی هست ک نیاز ب اثباط نداره و در فرهنگ واژه ها اشاره شده
❇️✳️ریشه یابی کلمات چاقو و چاق در فارسی
همانطور که به ادعای دوستان میباشد این فعل را باز هم فارسی معرفی میکنند و از فعل چاکیدن میدانند اما واقعا مسخره هست چون زبانی که ق ندارد چگونه مدام کلماتش چاقو , چاق با ق تمام میشود واقعا باید آن ها دزدی کلمات را کنار گذارند
...
[مشاهده متن کامل]

⏹⏹⏹⏹⏹
حال به بررسی آن دو کلمه میرسیم و شگفتی ترکی در ارتباط بین آن هارا خواهیم دید
چاخماق - شاخماق این دو فعل در بین مردم رایج است و به معنی درخشیدن ( با سرعت ) جرقه زدن
در پرانتز که با سرعت را نوشتم مربوط به چاغ در ترکی است به معنی زمان
🔼بدین معنی است که چاغماق همان چاخماق - چاقماق است
ما در ترکی فعلی به طور چاغلاماق چای ( چاغ ) به معنی رود و خروشیدن داریم
کم ارتباط نیست با کلمه سرعت
و حتی چاخان به معنی جفنگ هم با همین ارتباط دارد بدین شکل که تند تند حرف زدن ریشه ی چاخان باشد
به منبع الدار فنی این کلمه در گذشته به معنی تبر را هم داشته
باز هم مرتبط هستند لقبی است که به تبر دادند زود از بین بر
باز هم متصل به سرعت است
چاخی ( چاقو ) که به فارسی وارد شده و در گذشته به معنی تبر بوده به سرعت ربط دارد ینی چیزی که فوری میبرد
حالا ربطش با چاق ( پوتا ) چیست؟
بله این کلمه در این تفسیر به کسی است که به سرعت بزرگ شده و پف کرده است
حتی کلمه چاخیر به معنی باده هم بی ربط با زمان نیست
چیزی که زود عقل را میپراند✳️
حتی این کلمه با کلمه ی چاققال به معنی شغال هم هم ریشه هست به معنی اینکه این حیوان پر جست و خیز است
حال کوته فکران نه ریشه میابند نه تفسیر میکنند و فقط کارشان این است که بگویند کلمات دخیل در ما ترکی نیست یک نوع حسادت زبانی است

واژه چاقو خود برگرفته از واژه پارسی چاکو ( از کارواژه چاکیدن ) می باشد.
واژه های پارسی دیگری نیز با واژه چاکو هممعنا هستند:چیلان، دَشنَک یا دَشنَگ ( دشنه کوچک ) ، کارد
چاقو=چاکو
چاک ( چاکیدن، چاک دادن ) و ( پسوند نامساز بستگی ، نمونه های دیگرش ترسو، گیو، کاهو ( کاهگونه ) ، بانو ( از بان ( پان ) میاد در نگهبان نمونه اش را میبینید ) ، آسو، شاهو، خالو، زالو، تلخو، اخمو و. . . است )


واژه چاقو دگرگون شده واژه چاکو که از چاک ( شکاف، پارگی ) و پسوند واو ساخته شده است مانند الگو که واژه اُلگ ( نمونه ) و پسوند واو برا نامیدن ابزار ساخته شده است
در گفتار لری :
چَقو : کاردی که نوک و تیزی آن خم می شود و درون دسته خود قرار می گیرد.
چَک، چَق=صدای شکستن چیزی خشک
چَکنیدن ( پرکاربرد در گفتار لری ) = خم کردن و شکستن تفنگ بادی یا تفنگ ته پُر برای گذاشتن فشنگ، خم کردن تیغ کارد برای جا گرفتن در دسته، خم کردن چوب تا اینکه بشکند، شکستن چیزی خشک، با تبر یا تیشه زدن روی چوب یا چیزی خشک و آن را دو نیم کردن، چکیدن آب و شکستن آب در جهت دیگری و. . . .
...
[مشاهده متن کامل]

که در فارسی چِکیدن گفته می شود.
چاقو فارسی نوین شده چَقو است و چَقو گفتاری روان شده و سپس نوشتاری شده از چَکو می باشد.
حرف های ( ک، گ، ق، غ ) گاهی به جای هم برای ساخت واژه در گذشته استفاده می شود که در زبان مردم زاگرس، آذربایجان، کردستان و عراق و. . . . رخ داده و ربطی به عربی یا ترکی یا. . . بودن واژه ندارد.

در اصل چاکو و چکو است به معنی چاک دهنده ، شکاف دهنده
دکتر کزازی در مورد واژه ی " چاک" می نویسد : ( ( ریشه و معنای بنیادین چاک بر من روشن نیست. . . انگار که چاق در ”چاقو ”نیز ریختی است از "چاک ": چاقو ( =چاکو ) ابزاریست که با آن چیزی را چاک می زنند و می شکافند. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 243. )
وسیله ای بسیار تیز
کارد
وسیله ای برنده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس