پیشنهاد‌های امیر حسین (٤٧٧)

بازدید
١,٥٠٦
تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برخی از روی تعصبات فمنیستی زبان فارسی را جنسیت زده می نامند، و در حالی که هیچ دانش زبان شناسانه ی ندارند به گویشور امر و نهی می کنند. واژگان مردم، ن ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

برخی از روی تعصبات فمنیستی زبان فارسی را جنسیت زده می نامند، و در حالی که هیچ دانش زبان شناسانه ی ندارند به گویشور امر و نهی می کنند. واژگان مردم، ن ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برخی از روی تعصبات فمنیستی زبان فارسی را جنسیت زده می نامند، و در حالی که هیچ دانش زبان شناسانه ی ندارند به گویشور امر و نهی می کنند. واژگان مردم، ن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگر نام بارلی با ریشه ی ایرانی / ترکی را درنظر داشته باشیم، معنای پرثمر و سودمند میدهد، ولی در انگلیسی یک نام خانوادگی به معنی گیاه جو است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صابون ریشه هندو اروپایی دارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

"ولی" مخفف "ولیک" است که خود کوتاه شده ی "ولیکن" است "اما" هم ریشه عربی دارد واژه ی مهجور "پَن" معادل فارسی آنهاست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اما عربی است ولی مخفف ولیک است که خود کوتاه شده ی ولیکن است واژه ی مهجور "پَن" معادل فارسی آنهاست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دهخدا: کُر. ( اسم ) ۱. فرزند آدمی. ( آنندراج ) . و این کلمه در تداول کردان و لران بمعنی پسر است. ۲. مخفف کُرّه است، چه از انسان و چه از حیوان چنانک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

زبان های کردی و فارسی هر دو ریشه در زبان نیاایرانی ( protoiranian ) دارند و واژگان مشابه یا مشترک آنها وام واژه نیستند. کدیور یکایک سپاهی شدند دلیرا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

زبان های کردی و فارسی هر دو ریشه در زبان نیاایرانی ( protoiranian ) دارند و واژگان مشابه یا مشترک آنها وام واژه نیستند. کدیور یکایک سپاهی شدند دلیرا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

هیچ زبانی پاک از وام واژه نیست. برای نمونه واژگان زبان انگلیسی، 29 درصد از ریشه فرانسوی، 29 درصد از ریشه لاتین، 6 درصد از ریشه یونانی، 10 درصد از ری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

هیچ زبانی پاک از وام واژه نیست. برای نمونه واژگان زبان انگلیسی، 29 درصد از ریشه فرانسوی، 29 درصد از ریشه لاتین، 6 درصد از ریشه یونانی، 10 درصد از ری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

هیچ زبانی پاک از وام واژه نیست. برای نمونه واژگان زبان انگلیسی، 29 درصد از ریشه فرانسوی، 29 درصد از ریشه لاتین، 6 درصد از ریشه یونانی، 10 درصد از ری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

هیچ زبانی پاک از وام واژه نیست. برای نمونه واژگان زبان انگلیسی، 29 درصد از ریشه فرانسوی، 29 درصد از ریشه لاتین، 6 درصد از ریشه یونانی، 10 درصد از ری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

در پارسی: گـــَده، گدک: شکمبه، معده در کردی، لری، پشتو: گدَه: معده بامدادان چو ثریدِ گدک و پاچه زنند می خورند از پیِ آن کله و گیپا در کار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

در پارسی: گـــَده، گدک: شکمبه، معده در کردی، لری، پشتو: گدَه: معده بامدادان چو ثریدِ گدک و پاچه زنند می خورند از پیِ آن کله و گیپا در کار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در پارسی: گـــَده، گدک: شکمبه، معده در کردی، لری، پشتو: گدَه: معده بامدادان چو ثریدِ گدک و پاچه زنند می خورند از پیِ آن کله و گیپا در کار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

در پارسی: گـــَده، گدک: شکمبه، معده در کردی، لری، پشتو: گدَه: معده بامدادان چو ثریدِ گدک و پاچه زنند می خورند از پیِ آن کله و گیپا در کار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

تئیست: خداباور آتئیست: بی خدا ریشه این واژگان ثئوس در زبان یونانی باستان به معنی خدا است و ارتباطی با دین ندارد. بنا بر تعاریف معتبر امروزی، کسی که خ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

شیم در زبان تپوری ( طبری، مازندرانی ) به چم و معنای "ماهی" است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پهلوی ساسانی: vāyendak پهلوی اشکانی: wāyendag اوستایی: vāy ( پرواز کردن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

پهلوی ساسانی: vāyendak پهلوی اشکانی: wāyendag اوستایی: vāy ( پرواز کردن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

سیما ریشه هندواروپایی دارد و با واژه های فارسی دیم ( چهره ) و دیدن هم ریشه است. هندواروپایی: dheye ( دیدن ) > یونانی: sema ( چیزهای دیده شده، نشان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

لودان لودگاه ( لوده گاه )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژگون: چپه پارگون: نیمه چپه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

سنودن: احترام گذاشتن ( سنودن: سنای مانند نمودن: نمای، آزمودن: آزمای، گشودن: گشای، پیمودن: پیمای، و . . . ) سنایش: کنش سنودن سنا: احترام

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

Elder: مِهتر Junior: کِهتر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

کامیدن: طلبیدن کامنده: طالب کامیده: مطلوب کامند: طلبه داوکام: داوطلب پارشکام: تجزیه طلب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

کامیدن: طلبیدن کامنده: طالب کامیده: مطلوب کامند: طلبه داوکام: داوطلب پارشکام: تجزیه طلب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

کامیدن: طلبیدن کامنده: طالب کامیده: مطلوب کامند: طلبه داوکام: داوطلب پارشکام: تجزیه طلب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

کامیدن: طلبیدن کامنده: طالب کامیده: مطلوب کامند: طلبه داوکام: داوطلب پارشکام: تجزیه طلب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

سامان ریشه در واژه پهاوی ساسانی ( فارسی میانه ) sahmān دارد. پیرس ها: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی دیمه 296: sāmān, sahmān فرهنگ کوچک زبا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

زبان های کردی و فارسی هر دو ریشه در زبان نیاایرانی ( protoiranian ) دارند و واژگان مشابه یا مشترک آنها وام واژه نیستند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

کالیبر و واژگان عربی قالب، قلب، انقلاب، و . . . ریشه در واژه فارسی کالب دارند. پیرس: فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

همانطور که بارها اشاره کردم تمام منابعی که شما اوردید درست هستند ولی همگی در نهایت به زبان نیاترکی در دشت های مغولستان میرسند و نه فراتر از آن. منابع ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

همانطور که بارها اشاره کردم تمام منابعی که شما اوردید درست هستند ولی همگی در نهایت به زبان نیاترکی در دشت های مغولستان میرسند و نه فراتر از آن. منابع ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

بوشیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

من میگم قز در نیاترکی وام واژه هست درست مثل کوچک و خاتون شما منبع میارید که در نیا ترکی وجود داشته؟ کیژ و کچ کردی مشابهش در خیلی از زبان های هم خانوا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

من میگم قز در نیاترکی وام واژه هست درست مثل کوچک و خاتون شما منبع میارید که در نیا ترکی وجود داشته؟ کیژ و کچ کردی مشابهش در خیلی از زبان های هم خانوا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

منبع اینکه کچ، کیژ ( کردی ) کچی ( لری ) کج ( بلوچی ) کیجا ( مازندرانی، گیلکی ) و . . . ریشه ایرانی دارند و واژه آذری کهن "کینا" به معنی دختر و واژه ت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

منبع اینکه کچ، کیژ ( کردی ) کچی ( لری ) کج ( بلوچی ) کیجا ( مازندرانی، گیلکی ) و . . . ریشه ایرانی دارند و واژه آذری کهن "کینا" به معنی دختر و واژه ت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

برپایه نسک ریشه واژگان فارسی، الفیده دکتر علی نورائی، چاقو واژه ای ایرانی و همریشه با چکش و چاکوچ است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

زبان شناسان و تاریخدانان متذکر می شوند که تقریباً تمامی عنوان های فرمان روایان در زبان ترکی اولیه از ریشه ایرانی هستند. منبع: در همین سایت گوک ترک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

زبان شناسان و تاریخدانان متذکر می شوند که تقریباً تمامی عنوان های فرمان روایان در زبان ترکی اولیه از ریشه ایرانی هستند. منبع: در همین سایت گوک ترک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

زبان شناسان و تاریخدانان متذکر می شوند که تقریباً تمامی عنوان های فرمان روایان در زبان ترکی اولیه از ریشه ایرانی هستند. منبع: در همین سایت گوک ترک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

مانی: meaning ( مانک یا ماناک در فارسی میانه: معنی ) یانی: means ( یان و یانی در اوستایی: یعنی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

مانی: meaning ( مانک یا ماناک در فارسی میانه: معنی ) یانی: means ( یان و یانی در اوستایی: یعنی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

واژه ترک ( تورک ) ریشه چینی دارد و معنی آغازین آن مردم قدرتمند است. گوک ترک ها ( در منابع چینی: 突厥 ) نخستین قبایل ترک و ساکن مغولستان بودند ( مراجعه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٨

واژه قز/قیز در ترکی آذربایجانی بازمانده ای از زبان کهن پهلوی آذری است. فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : Kech کردی سورانی: کچ / کیژ کردی کورمانجی: ke ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

واژه قز/قیز در ترکی آذربایجانی بازمانده ای از زبان کهن پهلوی آذری است. فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : Kech کردی سورانی: کچ کردی کورمانجی: ke� مازن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : Kech کردی کورمانجی: Keč کردی سورانی: کچ / کیژ مازندرانی: کیجا آذری: قز / قیز واژه قز/قیز در ترکی آذربایجانی بازمانده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به صورت . . . : به دیمار، به دیمه ی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

بن اکنون راب ( فعل ) شولیدن ( درهم شدن، آشفتن، شوریدن ) اوگ ( پسوندی در پهلوی ساسانی که امروزه او، اوک، اوغ و اوخ گشته است )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

گُن در کردی کوتاسته ی گُند فارسی به چم بیضه است. ( گند ) دهخدا: خایه باشد که به عربی خصیه خوانند. ( برهان ) . خایه. ( آنندراج ) . بیضه. تخم. عُنبُ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

برپایه نسک ریشه واژگان فارسی، الفیده دکتر علی نورائی، راب ( فعل ) to pollute هم ریشه با آلودن در فارسی است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

برپایه نسک ریشه واژگان فارسی، الفیده دکتر علی نورائی، راب ( فعل ) to pollute هم ریشه با آلودن در فارسی است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

برپایه نسک ریشه واژگان فارسی، الفیده دکتر علی نورائی، اشراق و شرق و مشرق برامده از واژه فارسی میانه Čirāg و فارسی دری چراغ هستند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

آلودن: to pollute آلودگی: pollution آلایش: کنش آلودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

آلودن: to pollute آلودگی: pollution آلایش: کنش آلودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

برپایه نسک ریشه واژگان فارسی، الفیده دکتر علی نورائی، اشراق و شرق و مشرق برامده از واژه فارسی میانه Čirāg و فارسی دری چراغ هستند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دارو در فارسی میانه dārug بوده است و پسوند ug در همه واژه های ساسانی به او در فارسی دری دگریده شده است مانند bānug: بانو پی رس ها: ۱. فرهنگ فارسی به ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

پل از پرد در فارسی میانه می آید و با واژگان بردن، بار، port، export همریشه است ( نیاهندواروپایی: bher )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بایستن: Must شایستن: Should واسیدن: Would ( دکتر جاوید پاژین )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

دار ریشه ایرانی و هندو اروپایی دارد فارسی: دار، درخت کوردی: دار، درەخت لری: دار مازندرانی: دار گیلکی: دار اردو: درخت سنسکریت: Taru انگلیسی: Tree روسی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

بایستن: Must شایستن: Should واسیدن: Would ( دکتر جاوید پاژین )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

برآمده از ابنه ای

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

واژگان şef در کردی کورمانجی و ترکی استانبولی از chef در فرانسوی می ایند و ریشه ایرانی ندارند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

در فارسی میانه و اوستایی هامین به چم تابستان بوده است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

کردی از زبان های ایرانی شمال غربی مانند گلیکی و پارتی، و لری از زبان های جنوب غربی مانند فارسی است. تمام زبان های رایج در ایران به جز ترکی آذری و ترک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

کردی از زبان های ایرانی شمال غربی مانند گلیکی و پارتی، و لری از زبان های جنوب غربی مانند فارسی است. تمام زبان های رایج در ایران به جز ترکی آذری و ترک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

در فارسی: تمایل داشتن زوشیدن کامیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ارمنی: "սխալ "mistake, error سنسکریت: "स्खलति "to stumble نیاهندواروپایی: "skʰal "to stumble*

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Aks: عکس PIE: h₃�kʷs "eye", from�*h₃ekʷ - �“to see”� ‎�* - s Proto - Indo - Iranian:�*H�kš Proto - Iranian: *H�xši Avestan: 𐬀𐬱 Middle Persian: aš " ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

وات: حرف واکه: مصوت بی واک / هم خوان: صامت نویسه: کاراکتر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢١

مانک یا ماناک در فرهنگ پهلوی بجای "معنی" بکار برده شده است. ( پی رس: واژه یاب ابوالقاسم پرتو )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

گفتن: To say واختن: to speak آواختن ( =خُنیدن ) : To sing نواختن: To play سخیدن: To talk پاسخیدن: To answer درنجیدن: To articulate گپیدن: To chat * ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

ریشه هندواروپایی کارد، skert است و با واژه های انگلیسی share، سنسکریت कृत्त، اوستایی kart، فارسی باستان klyn، فارسی میانه kirrēnītan، فارسی نو کاله، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

لِم: technique لمیک: technical لمیکانه: technically تَشنیک: technique تشنیکی: technical تشنیکانه: technically * ایک پسوند زابنده ( صفت ساز ) پارسی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

لِم: technique لمیک: technical لمیکانه: technically تَشنیک: technique تشنیکی: technical تشنیکانه: technically * ایک پسوند زابنده ( صفت ساز ) پارسی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

فیریدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

هناسه در بسیاری از زبان های ایرانی از جمله کوردی، لری، لکی، فارسی ( اصفهان، فارس، سمنان، بوشهر، کهگیلویه، مرکزی، . . . ) بکار می رود. از آنجا که در خ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

هناسه در بسیاری از زبان های ایرانی از جمله کوردی، لری، لکی، فارسی ( اصفهان، فارس، سمنان، بوشهر، کهگیلویه، مرکزی، . . . ) بکار می رود. از آنجا که در خ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

هاوندهای پارسی: سامانه راژمان هاستم هنداد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

آشورده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

در عربی فور به چم جوشش است، که فوران را ساخته است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

هاوندهای پارسی the: - ه ماشینه: the car دختره: the girl ام - ام شهر: this city ام روز: today ( الیوم ) هاوند های پارسی a / an: - ی کتابی: a book ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

فارسی: ایمه کردی و لری: ایسه مازندرانی: اسا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

هاوند پارسی: ایمه I've already seen it من ایمه آن را دیده ام you are already two days late تو ایمه دو روز دیری داری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

واژه دراز آویز زینتی بجای کروات ساخته دست مردم است برای تمسخر زبان فارسی و ربطی به فرهنگستان ندارد. همینطور واژه هایی مانند کش لقمه و رایانک مالشی. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

واژه دراز آویز زینتی بجای کروات ساخته دست مردم است برای تمسخر زبان فارسی و ربطی به فرهنگستان ندارد. همینطور واژه هایی مانند کش لقمه و رایانک مالشی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

در پارسی هم کشتن و هم ورزیدن به چم ( معنی ) کاشتن و کشاورزی کردن هستند. واژه کشاورز برامده از کشتاورز است که به برزگر و ورزکار می چمد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

وایاختن: to regress وایازش سنی: age regression

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

وایاختن: to regress وایازش سنی: age regression

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

وایازش سنی وایاختن: to regress

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در فارسی: لِرتیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ست و ستی ریشه ایرانی دارند و به چم بانو هستند. ریشه نیا هندو اروپایی: *str�H به معنی زن ریشه نیا ایرانی: *str�H - čī سنسکریت:�स्त्री� ( strī́ ) او ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ست و ستی ریشه ایرانی دارند و به چم بانو هستند. ریشه نیا هندو اروپایی: *str�H به معنی زن ریشه نیا ایرانی: *str�H - čī سنسکریت:�स्त्री� ( strī́ ) او ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Feminism articulated the shadow side of men and the light side of women but neglected the shadow side of women and the light side of men. - Warren Fa ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

لفت دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

به فارسی: استخر، کول

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

پریشه: پریش پسوند نام ساز "ــه" شنجه: تشنج در عربی از شنج در فارسی می آید. چه شنجیدن در فارسی و چه تشنج در عربی به چم و معنی درکشیدن و منقبض شدن هست ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

پریشیک: پریش پسوند صفت ساز "ایک" ( مانند تاریک، نزدیک ) شنجیک: تشنج در عربی از شنج در فارسی می آید. چه شنجیدن در فارسی و چه تشنج در عربی به چم و مع ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

پریشیک: پریش پسوند صفت ساز "ایک" ( مانند تاریک، نزدیک ) شنجیک: تشنج در عربی از شنج در فارسی می آید. چه شنجیدن در فارسی و چه تشنج در عربی به چم و مع ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

سانژه ( سان: علامت، ژه: پسوند تصغیر )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

در مازندرانی: کیجا: girl دِتِر: daughter ریکا: boy پِسِر: son

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در مازندرانی ریکا: boy پِسِر: son کیجا: girl دِتِر: daughter

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

در اوستایی واژه jani ( جَنی ) به دو معنی زن ( a woman ) و زایانیدن ( to give birth ) وجود دارد ( فرهنگ واژه های اوستایی احسان بهرامی صفحه ۵۴۴ ) بناب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

در اوستایی واژه jani ( جَنی ) به دو معنی زن ( a woman ) و زایانیدن ( to give birth ) وجود دارد ( فرهنگ واژه های اوستایی احسان بهرامی صفحه ۵۴۴ ) بناب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در فارسی آغوش: hug آغیدن: to hug واژه آغوش در فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) āgoš بوده است. پسوند "اوش" همانند "ایشن" و "اِش" کنش ساز است، بنابراین از ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

سِریدن: تکیه دادن ( اوستایی: sri، نیا ایرانی: srai، سنسکریت: śray ) سِرین: تکیه گاه، باسن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

سِریدن: تکیه دادن ( اوستایی: sri، نیا ایرانی: srai، سنسکریت: śray ) سِرین: تکیه گاه، باسن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

دهیوپد در پهلوی که به دری دِهبُد می شود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

زاییدن در فارسی میانه zātan و zāhitan بوده فرهنگ پهلوی دکتر بهرام فره وشی صفحه ۲۷۶ زادن و زاییدن با زن، زیستن، زندگی و افزودن همریشه هستند و همینطور ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

در فارسی: لِرتیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

قاضی: کازی ( kādik در پارسی میانه ) قضاوت کردن: کازیدن پیرس: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی دیمه ۳۸۹

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

قاضی: کازی ( kādik در پارسی میانه ) پیرس: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی دیمه ۳۸۹

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

در فارسی: قهرمانانه ( قهرمان معرب کهرومان در فارسی میانه ) یَلانه یلیک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

در فارسی: قهرمان ( معرب کهرومان در فارسی میانه ) یَل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

داوکام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

چو تیر انداختی در روی دشمن حذر کن کاندر" آماجش" نشستی ( سعدی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

ستیدن ( ستدن، ستادن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

اَفسیدن: عمل تقسیم، تقسیم در ریاضی ( از افس در اوستایی ) وِشکیدن: تقسیم کردن بین افراد ( از وشکیدن در پارسی میانه ) بهریدن: تسهیم کردن، بهره دادن، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

اَفسیدن: عمل تقسیم، تقسیم در ریاضی ( از افس در اوستایی ) وِشکیدن: تقسیم کردن بین افراد ( از وشکیدن در پارسی میانه ) بهریدن: تسهیم کردن، بهره دادن، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

اَفسیدن: عمل تقسیم، تقسیم در ریاضی ( از افس در اوستایی ) وِشکیدن: تقسیم کردن بین افراد ( از وشکیدن در پارسی میانه ) بهریدن: تسهیم کردن، بهره دادن، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

در فارسی: ایرنگ فارسی میانه: ērang

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

یازیدن فاژیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

پریشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

در فارسی: هیلیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در پارسی: هیلیدن که همریشه با هشتن و هلیدن است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

کرته ( پارسی میانه: kartak )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

پارسی میانه: kahuna, kahwan, kaxvan پیرس "فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی" زبان پارتی: ( kafwan ( old ) , kafwanift ( being old, old age پیر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

فارسی: کهن، کهنه پارسی میانه: kahuna, kahwan, kaxvan پیرس "فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی" زبان پارتی: ( kafwan ( old ) , kafwanift ( bein ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

پارسی میانه: kahuna, kahwan, kaxvan پیرس "فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی" زبان پارتی: ( kafwan ( old ) , kafwanift ( being old, old age پیر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

این پیشوند هندو اروپایی است و با واژگان فارسی پار ( پارسال ) ، پری ( پری سال ) پیر، پارینه همریشه است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

فارسی وارون عربی که سامیه یک زبان هندو اروپاییه و واسه هر وام واژه ی عربی هم هاوند ( معادل ) داره. هفتاد درصد زبان انگلیسی از فرانسوی و لاتین و یونان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بیریدن بیر در فارسی: حافظه، از بر کردن، حفظ کردن بیر در کوردی: فکر، یاد بیدار: بیردار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بیریدن بیر در فارسی: حافظه، از بر کردن، حفظ کردن بیر در کوردی: فکر، یاد بیدار: بیردار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

ورتش لبز ( لپز ) به لفز مانند آب تابه به آفتابه و دبتر به دفتر است، که آب و دب با ریخت آپ و دپ هم به کار میرفته اند مانند لب و لپ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

واژه های عربی زیر ریشه اوستایی دارند: فکر: Ava Kara ذکر: Adhiri Kara نکر: Ni Kara بکر: Aipi Kara سکر: Os kara شکر: Asha Kara مکر: Aiwi Kara حکر: Akh ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

نشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بلعیدن فاریدن اوباریدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

فاریدن اوباریدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

در فارسی: فارش از کنش فاریدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

تکه پاره بخش گارس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

پزا بجای پیتزا، از کنش پختن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

دار ریشه ایرانی و هندو اروپایی دارد فارسی: دار، درخت کوردی: دار، درەخت لری: دار مازندرانی: دار گیلکی: دار اردو: درخت سنسکریت: Taru انگلیسی: Tree روسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

کُهیدن در فارسی: سرفه کردن که که زدن، کهه زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

کُهیدن در فارسی: سرفه کردن که که زدن، کهه زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

پَزا، از کنش پختن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Science علم ( عربی ) ویستا ( فارسی ) Knowledge دانش ( فارسی ) Information اطلاعات ( عربی ) ازدایش ( فارسی ) Announcement اطلاعیه ( عربی ) آگهش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

Science علم ( عربی ) ویستا ( فارسی ) Knowledge دانش ( فارسی ) Information اطلاعات ( عربی ) ازدایش ( فارسی ) Announcement اطلاعیه ( عربی ) آگهش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Science علم ( عربی ) ویستا ( فارسی ) Knowledge دانش ( فارسی ) Information اطلاعات ( عربی ) ازدایش ( فارسی ) Announcement اطلاعیه ( عربی ) آگهش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

Science علم ( عربی ) ویستا ( فارسی ) Knowledge دانش ( فارسی ) Information اطلاعات ( عربی ) ازدایش ( فارسی ) Announcement اطلاعیه ( عربی ) آگهش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Science علم ( عربی ) ویستا ( فارسی ) Knowledge دانش ( فارسی ) Information اطلاعات ( عربی ) ازدایش ( فارسی ) Announcement اطلاعیه ( عربی ) آگهش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Date هنگامه ( فارسی ) History ویستار، ویستاره ( فارسی ) تاریخ ( عربی، برای هردو مفهوم به کار می رود. ممکن است برساخته از دیریک / دیروک در زبان های ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

History ویستار، ویستاره ( فارسی ) Date هنگامه ( فارسی ) تاریخ ( عربی، برای هردو مفهوم به کار می رود. ممکن است برساخته از دیریک / دیروک در زبان های ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

تاپیدن: To thump

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

دایره ( عربی، از ریشه دور Dor در فارسی، Dorag در فارسی میانه ) دوریه ( فارسی ) دورال ( فارسی ) پرهون ( فارسی ) گردال ( فارسی ) چنبر ( فارسی ) د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دورال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

کوتاه شده ی اَزوش است. زوش به چم لذت و علاقه است و پیشوند اَ آن را منفی می کند. فارسی میانه: Doshitan

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

مینو: روح، عالم معنا مینویی: روحانی، معنوی مینیدن: معنی دادن مینه: معنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

مینه: معنی مینیدن: معنی دادن مینو: روح، معنی و مفهوم انسان مینویی: روحانی، معنوی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

هَزیدن: خارج شدن، To exit ( فارسی میانه: Uzitan ) هزاندن: خارج کردن هزش: خروج هزیت: خروجی هزیفتن: حذف کردن هزینه: خرج ( فارسی میانه: Uzenak ) خرج: ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

استمان ( Ostemān ) استه: استخوان، پی، اصل، همریشه با استوار و ایستادن و آستانه و استان مان: مکان، بنا، ساختار، خانه، همریشه با ماندن چم استمان: ساخت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

استمان ( Ostemān ) استه: استخوان، پی، اصل، همریشه با استوار و ایستادن و آستانه و استان مان: مکان، بنا، ساختار، خانه، همریشه با ماندن چم استمان: ساخت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بَری، بَرین: منسوب به بر، والا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

آفمایش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

خرجیدن خرج یک واژه فارسی است که در فارسی میانه هرگ آمده. پیرس: دیمه ۴۳ از نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته د. ن. مکنزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

خرجیدن خرج یک واژه فارسی است که در فارسی میانه هرگ آمده. پیرس: دیمه ۴۳ از نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته د. ن. مکنزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

وجود داشتن هستیدن آزیستن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

نماره از کنش نماردن، به چم اشاره کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

کاغذ دیواری، رولادی ( لاد: دیوار )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

برهیختن، استخراج کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

هَزیدن: خارج شدن ( فارسی میانه: Uzitan ) هزاندن: خارج کردن هزش: خروج هزینه: خرج ( فارسی میانه: Uzenak )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

هَزیدن: خارج شدن ( فارسی میانه: Uzitan ) هزاندن: خارج کردن هزش: خروج هزینه: خرج ( فارسی میانه: Uzenak )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

وارستگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

وارسته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

برابر پارسی: ناریستام ( نار: مونث، مخالف نر در فارسی میانه و اوستایی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

Feminism articulated the shadow side of men and the light side of women but neglected the shadow side of women and the light side of men. - Warren Fa ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

تپسیدن: To type تپسه: Key تپسین: Keyboard پی رس: @paarsitek

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تپسیدن: To type تپسه: Key تپسین: Keyboard پی رس: @paarsitek

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

تپسیدن: To type تپسه: Key تپسین: Keyboard پی رس: @paarsitek

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

رون ( Ron ) ، شَوَند، فرنود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

در فارسی: - شَوَند - فرنود - رون ( Ron )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

سون: سو، سوی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

= سمت و سوی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

Feminism articulated the shadow side of men and the light side of women but neglected the shadow side of women and the light side of men. - Warren Fa ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

برابر پارسی: ناریستام ( نار: مونث، مخالف نر در فارسی میانه و اوستایی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

تَراوات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

در پارسی: نِشپیل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

گریه کردن، گریستن، زاریدن، بِرمیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

زِنیدن: محافظت کردن زِنوَر: حافظ، محافظ زِنش: محافظت در فارسی میانه Zēnēnīdan : محافظت کردن، look after، preserve Zēnhār : محافظت، protection Zēn : ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

زِنیدن: محافظت کردن زِنوَر: حافظ، محافظ زِنش: محافظت در فارسی میانه Zēnēnīdan : محافظت کردن، look after، preserve Zēnhār : محافظت، protection Zēn : ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

زِنیدن: محافظت کردن زِنوَر: حافظ، محافظ زِنش: محافظت در فارسی میانه Zēnēnīdan : محافظت کردن، look after، preserve Zēnhār : محافظت، protection Zēn : ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

زِنیدن: محافظت کردن زِنوَر: حافظ، محافظ زِنش: محافظت در فارسی میانه Zēnēnīdan : محافظت کردن، look after، preserve Zēnhār : محافظت، protection Zēn : ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

زِنیدن: محافظت کردن زِنوَر: حافظ، محافظ زِنش: محافظت در فارسی میانه Zēnēnīdan : محافظت کردن، look after، preserve Zēnhār : محافظت، protection Zēn : ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

در مازندرانی: چه انده ( اندازه، قدر ) - چقدر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

در فارسی: بالکانه، پالگانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

در فارسی: بالکانه، پالگانه ز عود و چندن او را آستانه درش سیمین و زرین بالکانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

چزاندن، شنجیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

اذیت کردن: آزردن شنجیدن چزاندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

افسوس: در فارسی میانه apsos

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

افسوس در پهلوی با ریخت اپسوس apsōs بکار می رفته است به معنی ریشخند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

قورباغه معرب کربَکه است. پیشوند خر/کر به چم بزرگ، و بک = وک، پک، غوک است که در فارسی میانه وک آمده. خرگوش: دارای گوش بزرگ خرچنگ: دارای چنگال بزرگ خ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

ناویدن، ناوبری کردن Navigation: ناوش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

جدا: از پهلوی ساسانی Yutāk ( بنگرید به یسن، خورتن، و خانک که به جشن، خوردن و خانه ورتیده شدند ) جُدیدن: جدا شدن جداندن: جدا کردن ( پهلوی: Yutākenita ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

هواناوی، ناوش هوایی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

لرداک: مقعد، مخرج لَرد: خارج، بیرون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

لرداک: مقعد، مخرج لَرد: خارج، بیرون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

ناوش، ناوبری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

مازندرانی: وا پهلوی: وای اوستایی: وایو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ورزیده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

He's been stiff and stand - offish lately او اخیرا خشک و دیرجوش بوده است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

همبیشت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

Hustle and bustle of the crowd هیاهوی جمعیت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

زاور: خادم، Servant زاویدن: خدمت کردن، To serve زاویس: Service زاویته: خدمات، Server

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

نَریک: مذکر ناریک: مونث نَژیت: خنثی ( اوستایی naečit )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

ناریک: مونث نَریک: مذکر نَژیت: خنثی ( اوستایی naečit )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣١

خنثی معرب واژه خنزک در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) است. بهتر است ساختار واژه هایی که بکار می بریم با دستور زبان ما هماهنگ باشد تا فارسی به پویا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

خنثی معرب واژه خنزک در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) است. بهتر است ساختار واژه هایی که بکار می بریم با دستور زبان ما هماهنگ باشد تا فارسی به پویا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

سُهیدن: To feel سهش: Feeling

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

- نیاز داشتن، نیاختن I needed a fresh air به هوای تازه می نیاختم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

هولس: روح هولسه: روحیه، حوصله

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

قورباقه معرب کربَکه است. پیشوند خر/کر به چم بزرگ، و بک = وک، پک، غوک است که در فارسی میانه وک آمده. خرگوش: دارای گوش بزرگ خرچنگ: دارای چنگال بزرگ خ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

پیشوند خر/کر به چم بزرگ است خرگوش: دارای گوش بزرگ خرچنگ: دارای چنگال بزرگ خرمگس: مگس بزرگ کرگدن: دارای گردن بزرگ کربَکه: بک ( =وک ) بزرگ، معرب آن قو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

نفرت در عربی با واژه نفرین در فارسی همریشه است که در فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) با همین ریخت بکار می رفته و در اوستایی ni frina بوده. بهتر است ساخت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

آذری: Qiz کوردی: Kizh فارسی میانه: Kech مازندرانی: Kijă

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

آذری: Qiz کوردی: Kizh فارسی میانه: Kech مازندرانی: Kijă

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

خانه واده، خانه وار، خانه مان از خانه ( فارسی میانه خانک، فارسی کهن کانا ) می آیند واده یک پسوند اوستایی است، مانند نواده ( نوه واده ) وار در اینجا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

هالا اِسا ( ایسه ) نون، اکنون، کنون ایدون ایدر اینک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

همریشه با بی در بینی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

لَرد: خارج لردش: خروج لردیدن: خارج شدن لرداک: مخرج لرده، لردشگاه: خروجی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

گُر: Heat ( Proto Iranian: *gar ) گرسنه: Hungry تر: Wet ترسنه: Thirsty در گویش بندری: گرستن: پختن، گرستار: آشپز، گرسگاه: آشپزخانه، گره: گر، حرارت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گُر: Heat ( Proto Iranian: *gar ) گرسنه: Hungry تر: Wet ترسنه: Thirsty در گویش بندری: گرستن: پختن، گرستار: آشپز، گرسگاه: آشپزخانه، گره: گر، حرارت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Gor: Heat Goresneh: Hungry Tar: Wet Taresneh: Thirsty

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

در مازندرانی گرسنه: وشنا - تشنه: تشنا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

گفتن: To say واختن: to speak آواختن ( =خُنیدن ) : To sing نواختن: To play سخیدن: To talk پاسخیدن: To answer درنجیدن: To articulate گپیدن: To chat * ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

پاسخ دادن، پواختن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ماشیدن: to motion ( پارسی میانه: Moshitan ) ماشه ( محرک تفنگ ) ماشین ( حرکت کننده )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

ماشیدن: to motion ( پارسی میانه: Moshitan ) ماشه ( محرک تفنگ ) ماشین ( حرکت کننده )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ماشیدن: حرکت کردن ( پارسی میانه: Moshitan ) ماشه ( محرک تفنگ ) ماشین ( حرکت کننده )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ماشیدن: to motion ( پارسی میانه: Moshitan ) ماشه ( محرک تفنگ ) ماشین ( حرکت کننده )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

سرودن آواختن خُنیدن ( آهنگ= خنیا )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

دیوال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

زیویدن ( زیو، زیوید ) زندگی می کنم: می زیوم مانند روسی: Я Живу فارسی میانه: Ziwestan

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

هِرِس ( Heres ) در مازندرانی به چم صبر کن از کنش هرسائن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

لمس کردن، سودن، مجیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

مجیدن، برمجیدن، سودن، بسودن، بساویدن، برماسیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

بو کردن، سمیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

بو کردن، بوییدن، سِمیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

بوییدن، سِمیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

به فارسی: بیر، ویر، جاوَر، هولسه ( از هولس به چم روح، روحیه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

ویسانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ویسان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

کمنا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

کمنا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

در مازندرانی بِشتِن ( بِشت، اِل ) بشتِمِه: گذاشتم ِالِمِبه: می گذارم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

جهیدن ( To jump ) پریدن ( To fly )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

راشتن ( راز، راشت ) : To rise افراشتن ( افراز، افراشت ) : To rise up

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

انکار ( بر وزن افعال، نکر ) از واژه پهلوی ساسانی ( فارسی میانه ) nakirāyih, nikērāyih با همین چم و معنی برساخته شده است، که آن هم ریشه در اوستایی Ni ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

مَریدن، فِسُردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) اسپاش به معنی فضا بوده که با واژه انگلیسی Space همریشه است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

شب و روز از رفتن بی درنگ ز شبگیر و ایوارش آید بتنگ ایوار در فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) با ریخت Ēvārak وجود داشت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

کین ( Hate ) کینیدن ( کین، کینید ) ( To hate )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

I bought a book من کتابی را خریدم I bought the book من کتابه را خریدم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به فارسی: دِرَنجیدن deranjidan ( فارسی میانه: Deranjitan )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

واژه های عربی زیر ریشه اوستایی دارند: فکر: Ava Kara ذکر: Adhiri Kara نکر: Ni Kara بکر: Aipi Kara سکر: Os kara شکر: Asha Kara مکر: Aiwi Kara حکر: Akh ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

واژه های عربی زیر ریشه اوستایی دارند: فکر: Ava Kara ذکر: Adhiri Kara نکر: Ni Kara بکر: Aipi Kara سکر: Os kara شکر: Asha Kara مکر: Aiwi Kara حکر: Akh ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

نِه وشتن: Writing down نِه شستن: Sitting down نِه گریستن: Looking down اف روختن: Firing up اف زودن: Adding up اف راشتن: Rising up

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

اف روختن: Firing up اف زودن: Adding up اف راشتن: Rising up نِه وشتن: Writing down نِه شستن: Sitting down نِه گریستن: Looking down

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در اوستایی: خوَسورَ ( Xvasura ) فارسی: خسور Xosur سورانی: خەزوور Xezur کلهری: خەسۊرە Xesure هرمزگانی: خوَسِرگ Xwaserg بلوچی: وَسرِگ Waserg

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

بس، بسیار و بسا، از وس ( was ) در پهلوی ساسانی می آیند که واژه هایی مانند وسیها ( wasihā ) و وسیار ( wasyār ) را ساخته بود. وس به عربی رفته و با ایجا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Mood به فارسی: جاوَر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

در اوستایی mithokht

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

وایسادن ( وایساد، وایس ) ( از وا ایستادن ) : او می وایسد He waits

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بی از آن > بی ز اون > بیزون، بدون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

زبان تپوری ( مازندرانی ) : تینار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

پسوند قید در زبان پهلوی ساسانی iha است که به اسم یا صفت اضافه می شود و قید حالت می سازد: tanihā "تنها"، rāstihā "به راستی". پی رس: کتاب زبان پهلوی، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

پیرایشگر آرایشگر میشه hairdresser

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

همریشه با وار در شلوار و گوشوار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

همریشه با لیسیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به فارسی: جاوَر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

خروج > اُزین ( پارسی میانه: Uzēnag ) خارج شدن > اُزیدن ( پارسی میانه: Uzidan ) ( I exit: می ازینم ) پی رس: فرهنگ کوچک زبان پهلوی مکنزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

زیویدن ( فارسی میانه: Ziwestan ) بزیوی ایران!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

در زبان تالشی که یک زبان ایرانیک است مازگ Māzg گفته میشود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

در زبان تالشی : تَم ( tam ) و تام ( tām )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

تنها در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) تَنیها Tanihā بوده است. منابع: فرهنگ کوچک زبان پهلوی از دنیل نیل مکنزی صفحه ۱۴۵ فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

سرفه در گیلکی: خوفِه Xufe در کردی: کوخ Kux در لری: کُفِه Kofe که با Cough در انگلیسی همریشه اند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

سرفه در گیلکی: خوفِه Xufe در کردی: کوخ Kux در لری: کُفِه Kofe که با Cough در انگلیسی همریشه اند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) اسنیزک ( Snizak ) به چم برف بوده و همریشه با واژه ی Sneeze در انگلیسی به چم عطسه، Snow در انگلیسی به چم برف، Сне ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) اسنیزک ( Snizak ) به چم برف بوده و همریشه با واژه ی Sneeze در انگلیسی به چم عطسه، Snow در انگلیسی به چم برف، Сне ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

مازندرانی: اِسا کردی و لری: ایسه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

پارسی میانه: کَفچَک پارسی نو: کفچه زبان مازندرانی: کَچِه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

اضافه: اِسپین ( اوستایی: Spin, Spu ) حرف اضافه: اِسپوواک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

با تاریک همریشه است. تار: سیاه، تیره و تار ایک: پسوند صفت ساز در پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) که در انگلیسی هم وجود دارد و امروزه در فارسی به ای تبد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

در زبان مازندرانی: کنگ Keng، موس Mus

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

واژه چاقو از چاکو در پارسی به چم چاک دادن می آید و با چکش همریشه است. نغز است بدانید ریخت کهن تر واژه چکوش، چاکوش و چاکوچ بوده است که در لغت نامه دهخ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

برگرفته از واژه ساسانی سُخرآب به چم آب سرخ که امروزه به نام سهراب در فارسی و واژه شراب در عربی دگریده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اضافه: اِسپین ( اوستایی: Spin, Spu ) حرف اضافه: اِسپوواک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

برف در پارسی ( پارسی میانه: Snizak ) همریشه با Snow و Снег

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به چم کلبه در زبان مازندرانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه ) ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه ) دقیقه ( Minute ) : زَم ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Test: سنجش Testing: سنجیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

فرقش اینه که فارسی هندو اروپایی و عربی سامیه، ولی ترکی و مغولی هردو آلتایی هستند و گوک ترک ها از نسل مغول ها و ساکن مغولستان بودند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

گَت در فارسی و مازندرانی به چم بزرگ می باشد و با Great در انگلیسی همریشه است: A great amount: مقدار زیاد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

ریشه خانه، خانواده، خانوار، خانمان: پارسی باستان ( هخامنشی ) : کانا پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : خانک پارسی نوین: خانه خانِواده: خانه واده ( واده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

واژه انگلیسی Assassin بنا بر سایت دانشگاه زبانشناسی آکسفورد و منابع معتبر دیگر از واژه عربی حشاشیون ( پیروان حسن صباح ) می آید و حشیش از پهلوی ساسانی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

گذاربندی Installation گذاربستن To Install گذاربند Installer

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ژاد: جنس ژادینگی: جنسیت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

ژاد: جنس ژادینگی: جنسیت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

خلیج واژه فارسی است خَل از خلیدگی به چم به سمتی خم شدن می آید: خون که گرفت گردنت را / خار که خلید دامنت را ( نظامی گنجوی ) . خَل هنوز در زبان لری کار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غنز و خنز درو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غنز و خنز درو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ریشه یابی: واژه گنج در پهلوی ساسانی با همین ریخت و چم به کار میرفته است. این واژه در پهلوی مانوی به ریخت گنز درآمد و کاربرد یافت. سپس به صورت کنز، غن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

فعل، فاعل، مفعول: کُنِش، کنشگر، کنشگیر پویه، پوینده، پوییده کارواژه، کارور، کارگیر کنش، کنا، کنیک یات، یاتاک، یاتیک ( فعل در اوستایی: یاتَ )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

فعل، فاعل، مفعول: کُنِش، کنشگر، کنشگیر پویه، پوینده، پوییده کارواژه، کارور، کارگیر کنش، کنا، کنیک یات، یاتاک، یاتیک ( فعل در اوستایی: یاتَ )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

فعل، فاعل، مفعول: کُنِش، کنشگر، کنشگیر پویه، پوینده، پوییده کارواژه، کارور، کارگیر کنش، کنا، کنیک یات، یاتاک، یاتیک ( فعل در اوستایی: یاتَ )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

شجاندن خاک دریا شود بسوزد آب بفسرد نار و برق بشجاید. دقیقی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

شجیدن خاک دریا شود بسوزد آب بفسرد نار و برق بشجاید. دقیقی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

گویش دری: گپ زدن تبری ( مازندرانی ) : گپ بَزوئِن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

در گویش دری: گپ زدن تبری ( مازندرانی ) : گپ بَزوئِن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دَمِه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

دَد و دَدِه در فارسی به چم جانور وحشی است که در پهلوی ساساتی دَتَک و دَتَگ بوده. در زبان های ایرانی و گویش های آنها مانند فارسی و لری و تبری ( مازندر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

برابر پارسی: جانور: جان ( حی ) ور ( وان ) جانور دَدِه: حیوان وحشی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دَد و دَدِه در فارسی به چم جانور وحشی است که در پهلوی ساساتی دَتَک و دَتَگ بوده. در زبان های ایرانی و گویش های آنها مانند فارسی و لری و تبری ( مازندر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

یکی از اندک باره هایی که جناب ع درست میگه. کمک ترکیه و فارسی نیست. برابر فارسی کمک میشه یاری کمک کردن: یاری رساندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

تو مازندرانی با ریخت "سِه" کاربرد داره: مِه سِه: واسه من وِ سِه: واسه او

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

بالان نام تله ( دام ) ی است که شکارچیان در جنگل برای به دام انداختن گرگها و حیوانات وحشی از آن بهره می برند. گرگ بالان دیده یعنی گرگی که از این دام ...

پیشنهاد
٥

بالان نام تله ( دام ) ی است که شکارچیان در جنگل برای به دام انداختن گرگها و حیوانات وحشی از آن بهره می برند. گرگ بالان دیده یعنی گرگی که از این دام ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

برابر پارسی فلش بک: آیژپس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

برابر پارسی: آیژپَس آیژ: جرقه، شراره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

اُزواردن، اُسوَردن در پهلوی Uzvārtan ازواراندن: فهماندن ازوارش: فهم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

مادر در پهلوی ساسانی: ماتَر، مات، مام پدر در پهلوی ساسانی: پیتَر، پیت، پاپک ( پدر کوچک ) ، پاپا پیرس: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی مامان ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

واژگان مامان و بابا در پارسی میانه با ریخت مام و پاپا بکار میرفتند. پدر در پهلوی ساسانی: پیتَر، پیت، پاپک ( پدر کوچک ) ، پاپا مادر در پهلوی ساسانی: ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

سکس: سپوژ در پهلوی ساسانی سکس کردم: سپوختم سکس میکنم: می سپوزم گُشنی کردن خفت و خیز مَرزیدن نزدیکی آمیزش کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨٤

سپوژ در پهلوی ساسانی سپوختم: سکس کردم می سپوزم: سکس می کنم گُشنی کردن خفت و خیز مَرزیدن نزدیکی آمیزش گاییدن کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

آگَهِش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

خانه در پارسی کهن ( هخامنشی ) کانا ( kānā ) و در پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) خانک ( xānak ) بوده که در پارسی نو به ریخت خانه درآمده و هیچ ربطی به زب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

در پارسی غِیش، اندوه، اَندَمه، چَشاک، فَژَم، فَرَم، موژ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

این اوزرا یه تنه همه فارسی و عربی و انگلیسی رو زده به نام تورکا دوست گرامی خوش فارسیه و در پهلوی ساسانی با ریخت Xvaš بکار میرفته بد هم vat بوده. گِل ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

این اوزرا یه تنه همه فارسی و عربی و انگلیسی رو زده به نام تورکا دوست گرامی خوش فارسیه و در پهلوی ساسانی با ریخت Xvaš بکار میرفته بد هم vat بوده. گِل ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

گُل در پهلوی ساسانی با دو ریخت vart و gul بکار میرفته. گِل در پهلوی ساسانی با ریخت gil بکار میرفته. پیرس: فرهنگ واژگان فارسی به پهلوی دکتر بهرام فر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

جنگ در پهلوی ساسانی با همین ریخت ( jang ) بکار میرفته. فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

بله نه تنها انگلیسی و فارسی و عربی، بلکه خدا هم تورک است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

درسته کل فارسی و عربی تورکیه اصلا خدا هم تورکه.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

دبستان ( برگرفته از واژه دپ پارسی باستان و پهلوی ساسانی dip به مینه نوشتن و پسوند جای ستان، جایی که در آن نوشتن می آموزند ) دبیرستان ( دبیر برگرفته ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

همه زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

در پهلوی او با ریخت Oy بوده که کاربردش مانند he و she بود، ولی وی با ریخت Awē مانند him و her در جایگاه کنشگیریگ بکار میرفته. همینجور هم برای oyšān ک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

وینارش ( پهلوی: vinārišn )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

هَتا ( برگرفته از هاتا در پارسی ) ایچ در پایان ( اگر ایچ: حتی اگر )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

مجبور کردن: وادار کردن، واداشتن مجبور بودن: ناچار بودن مجبور شدن: ناچار شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

در پارسی بُنِه: بنا ( پهلوی: بُنَگ ) بنه بر این

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

در پارسی بُنِه: بنا ( پهلوی: بُنَگ ) بنه بر آن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

در پارسی بُنِه: بنا ( پهلوی: بُنَگ ) بنه بر این

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

در پارسی بُنِه: بنا ( پهلوی: بُنَگ ) بنه بر این

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

در پارسی بُنِه: بنا ( پهلوی: بُنَگ ) بنه بر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

در پهلوی بُنَگ بود که در دری بُنِه شد و بکار میرود. بنا معرب آن است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژ به واژ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

واکاوی بررسی ارزیابی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

واژ به واژ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژ به واژ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

همه زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

برابر پارسی: آبِفت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

نرخی، بهابر کرایه تازی است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

نماهنگ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

پهلوی: Pul Ster Stir Denār ( دینار ) Pārak ( پول خرد ) پیرس: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

مازندرانی: پیل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

در زند و پازند رَمن است. رمنش رمنیدن رمنیده شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

کفش در پهلوی ساسانی: کفش kafš کفشَک kafšak مُگ mog مُک mok موک muk مُچَک močak مُزَک mozak نالین nālin گیوَک ( گیوه ) givak کفاش در پهلوی ساسانی: کف ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

برابر پارسی آن روسپی است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

گی در مازندرانی: گُه گِی: بیشتر به همژادگرای مرد گفته میشود ولی در گفتار توده انگلیسی به همژادگرای زن هم گفته میشود و واژه لزبین کاربرد کمتری دارد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

همژادگرایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

کفش در پهلوی ساسانی: کفش kafš کفشَک kafšak مُگ mog مُک mok موک muk مُچَک močak مُزَک mozak نالین nālin گیوَک ( گیوه ) givak کفاش در پهلوی ساسانی: کف ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به شیر نوشیدنی در پهلوی ساسانی شیر، پِم و جیو و به شیر دده شِر و شَگر گفته میشد. پَم بَخِردِن در مازندرانی به چم نوشیدن شیر است که با پِم در پهلوی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

پارسی تازی گشته، گورَب ( برهان ) ، پایتابه، پاتابه ( آنندراج )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

فرمند بلندپایه کیا ( آقا ) پیشوا ( امام )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

روسی: Дверь ( dvier ) پارسی میانه: dvar, dar پارسی باستان: duvar اوستایی: duar هلندی: deur انگلیسی: dor آلمانی: tur یونانی: θύρα ( tyra ) سایت Oxfo ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

کِتِه ( kete ) در مازندرانی به چم توله میباشد. سگ کته: توله سگ کَته ( kate ) در پارسی به چم برنج دمپخت میباشد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

در پهلوی: آختن: axtan آهیختن: ahixtan آهنجیدن: ahanjitan ( فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی ) دکتر کزازی در مورد واژه ی " آهیختن" می نویسد ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

در پهلوی: آختن: axtan آهیختن: ahixtan آهنجیدن: ahanjitan ( فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی ) دکتر کزازی در مورد واژه ی " آهیختن" می نویسد ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

پارسی باستان ( هخامنشی ) : کانا پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : خانک پارسی نوین: خانه خانوار: خانه وار ( وار به چم دارنده: امیدوار، سوگوار ) خانِواده ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

خانه در پارسی کهن ( هخامنشی ) کانا ( kānā ) و در پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) خانک ( xānak ) بوده که در پارسی نو به ریخت خانه درآمده و هیچ ربطی به زب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

شیء: ژانس ( اوستایی: زانثَ )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

ژانس ( اوستایی: زانثَ )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

ترازنش در پهلوی ساسانی: tarāzenišnih

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

پارسی پهلوی: شوسر šusr

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

هست، هستی دارد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

روسپیزا، روسپی زاده ( پهلوی ساسانی: ruspik zātak )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

لازم نیست، لزومی ندارد: نیاز نیست، نیازی ندارد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در پهلوی ( پارسی میانه ) کارت kārt

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

همه زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

واژه هشت در پهلوی ساسانی ( پارسی میانه ) hištan هیشتن به چم اجازه دادن بوده که با تاثیر متفاوت است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

در پارسی میانه hištan به چم اجازه دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

در زبان پهلوی ساسانی هیشتن ( hištan ) به چم اجازه دادن است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

متفاوت بودن: ناسان بودن فرق داشتن: بونش داشتن، بونیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

فیلم: رخشاره تصویر: فرتور ( پرتور در اوستایی و فارسی میانه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

امید بخشی فعلا شمایی که داری بدون ذکر منبع جعل و تحریف میکنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

زن در پهلوی ساسانی به دو چهر زن ( zan ) و ژن ( žan ) وجود داشته.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

لاس: جنس ماده لاس زدن، لاسیدن: عشق بازی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

در پهلوی ساسانی: duxtar، duxt، doxt

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

نرخ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

گام برداشتن، گام زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

بزرگ در پهلوی ساسانی: Vazurg Vazurk Vuzurg کوچک در پهلوی ساسانی: Kučak Kotak پیرس: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

بزرگ در پهلوی ساسانی: Vazurg Vazurk Vuzurg کوچک در پهلوی ساسانی: Kučak Kotak پیرس ( منبع ) : فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

پارسی باستان ( هخامنشی ) : کوتَکا kutakā پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : کوتَک kotak، کوچک kučak پارسی نو: کوچک kučak

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

خدا نگهدار، در پناه خدا، بدرود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

کردی و فارسی جدا نیستند. هردو یک ریشه دارند و زبانی ایرانیک هستند. لیو و لب از یک ریشه اند. فرای، فره و مله با همین چم ها در زبان های پارسی از جمله پ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

تساک و گاس Gās: hour Tasāk: clock

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

در پهلوی naxvist و nazdist: نخست fratom و frāhist: نخستین، اول ترین frātomih: الویت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

در مازندرانی: پیرمار piyermār

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

جای گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

در پهلوی ساسانی: کمیست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

مادر در زبان تپوریج ( طبری، مازندرانی ) نِنا Nenā و پدر بِبا Bebā

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

واگویش، آوایش در برخی موارد: خوانش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

همه زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

در صورتی که وجود داشته باشد: چنانچه هستی داشته باشد، اگر هستنده باشد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش مازندرانی گپ بزوئن: حرف زدن در دری افغانستان هم این واژه به کار میرود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

در گویش مازندرانی گپ بزوئن: حرف زدن در دری افغانستان هم این واژه به کار میرود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

خدمت عربیه پس پیشخدمت برابر پارسی گارسون نیست گماشته، پیشکار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

آژفنداک، تیراژه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

پهلوی ساسانی: ماناکی زبان فارسی: مانائی مانا: شبیه به . . . ماندن: شبیه . . . بودن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پهلوی ساسانی: کرپک karpak گویش های امروزی: کلپک kalpak, kalpok کلپاسه، کلپسه kalpāse, kalpese

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

یه جا گفتی هرچی آن داره تورکیه یه جا میگی هرچی ق و غ داره تورکیه الان میگی هرچی تهش ک داره تورکیه تو اول بگو کدوم کلمه ها تورکی نیستن فارسی ها خودش م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

واژه ای هندو اروپایی به مینه پا که با leg در انگلیسی همریشه است. لری: لنگ، مازندرانی ( طبری ) : لینگ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

کرختار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

دبیرستان ( مدرسه در دوره راهنمایی، دبیر برگرفته از واژه پارسی پهلوی ساسانی دپیر dipir، dapir به چم نویسنده. خود واژه دبیرستان با ریخت dipiristān در پ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

دبستان ( مدرسه در دوره ابتدایی، برگرفته از واژه دپ پارسی باستان و dip پهلوی ساسانی به چم نوشتن و پسوند جای ستان، جایی که در آن نوشتن می آموزند ) دبی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دبستان ( مدرسه در دوره ابتدایی، برگرفته از واژه دپ پارسی باستان و dip پهلوی ساسانی به چم نوشتن و پسوند جای ستان، جایی که در آن نوشتن می آموزند ) دبی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

دبستان ( مدرسه در دوره ابتدایی، برگرفته از واژه دپ پارسی باستان و dip پهلوی ساسانی به چم نوشتن و پسوند جای ستان، جایی که در آن نوشتن می آموزند ) دبی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

یک واژه هندو اروپایی که پرکاربرد ترین شکل آن پاپا است ( انگلیسی: papa، یونانی: παπά، روسی: Папа، فرانسوی: papa ) . مخالف آن واژه مامان است ( انگلیسی: ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

چته؟: چه ات است؟ تورا چه است؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

خر اینجا به معنی بسیار و بزرگ است نه حیوان چهار پا! مثل خرپول ( دارای پول زیاد ) یا خرگوش ( دارای گوش بزرگ )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

در زبان اوستایی وار به معنی باران بود. اصل کلمه وارش است که در فارسی وات "و" به "ب" تغییر کرده.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

دریافتن، پی بردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

قهوه ای در پارسی میانه ( پهلوی ) : بُر Bor

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

پارسی میانه ( پهلوی ) : وَبز wabz گویش های امروزی: وَیز vayz

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پارسی میانه ( پهلوی ) : بَت bat

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

در زبان پارسی میانه ( پهلوی ) آلوه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

چو، بسان، مانند، به نمونه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

قبلا: پیشتر، در گذشته بعدا: پستر، در آینده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

یعنی گزارش دادن!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

در پهلوی ( فارسی میانه ) روچ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

جاوَر: به مینهء حال باشد. چنانکه اگر گویند: چه جاور داری ؟ مراد آن باشد که چه حال داری.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

باشایان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

زبان مازندرانی: تکاپو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

پندار آسوده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

پهلوی: handešišn ( اندیشه ) men menišn ( منش ) mānak sikāl ( سگال ) uskār uskārišn varom

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

در فارسی میانه ( پهلوی ) وارِن، وَردِن، گولِن، گولگون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

روز خوش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

پاپوش دوختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

مانند، چو، به سان، آسا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

قطعا متن قرآن مقدس است و برابر با ترجمه نیست چون از زبان خداست، ولی همان خدا قادر است کتابی به همان ارزش به زبانی دیگر نازل کند و این کلام خداست که م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

آقا محمد، اول اینکه در قسمت های شمالی کشور هند به زبان هندی صحبت میشود که هندو اروپایی است، ولی در قسمت های جنوبی این کشور به زبان های دراویدی صحبت م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

پیمان: در پهلوی ساسانی پتمان patmān و در اوستائی پَتی مانَ بوده است. دشمن: در پهلوی دوشمِن dušmen و دوژمِن duhmen بوده است. ستاک واژه من به چم اندی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

محمد سبحانی کاری به واژه محمد ندارم ولی این زبان عربی گویا در هزاران سال عمر خود یک واژه از زبان های دیگه وام نگرفته؟ فردوسی هدفش زنده نگه داشتن واژه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

وی در فارسی پهلوی به ریخت اوی به کار می رفت. شباهت های زیادی بین فارسی و کردی وجود داره و دلیلش اینه که هردو زبان ایرانیک هستن این واژگان هم ریشه هست ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

قهرمان: این واژه در پهلوی ساسانی کوهرومان kuhr - u - mān به چم فرد کار اندیش و چاره یاب بوده. آسمان: در پهلوی ساسانی آسمان āsmān و به همین چم بوده. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

آسمان: در پهلوی ساسانی آسمان āsmān و به همین چم بوده. قهرمان: این واژه در پهلوی ساسانی کوهرومان kuhr - u - mān به چم فرد کار اندیش و چاره یاب بوده. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بهره بری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

مینو: روح مینوی: روحانی، معنوی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

همه زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

این واژه هندو اروپاییه و عربی نیست: روسی: mozg فارسی میانه ( پهلوی ) : mazg فارسی امروزی: Maqz

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

این واژه هندو اروپاییه و عربی نیست: روسی: mozg فارسی میانه ( پهلوی ) : mazg فارسی امروزی: Maqz