کدیور

/kadivar/

مترادف کدیور: دهبان، دهدار، کدخدا، برزگر، رنجبر، زارع، رئیس، ریش سفید

معنی انگلیسی:
husbandman, chief, elder, landlord, magnate, patriarch, proprietor

فرهنگ اسم ها

اسم: کدیور (پسر) (فارسی) (تلفظ: kadivar) (فارسی: کديور) (انگلیسی: kadivar)
معنی: صاحب خانه، مالک خانه، کدخدا، کشاورز، زارع، باغبان، ( در متون مانوی پارتی ) به معنی دنیادار و جهاندار آماده
برچسب ها: اسم، اسم با ک، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

کدیور. [ ک َ دی وَ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) کدخدای خانه. صاحب خانه. صاحب سرای. ( برهان ). بمعنی کدخدا و صاحب خانه زیراکه کد بمعنی خانه و رو بمعنی صاحب است مانند تاجور.( آنندراج ). صاحب و مالک خانه و سرا. ( ناظم الاطباء ).هر کس که او را خانه ای باشد کدیور گویند از آنکه خانه را کده گویند. ( از حافظ اوبهی ). اماله کداور که مرکب است از «کد» بمعنی خانه و ده ، و «ور» بمعنی صاحب و الف میان هر دو کلمه زاید است چه هرگاه که کلمه ای دو حرف را با ور ترکیب دهند الف در میان زیاد کنند چون تناور و قداور. ( از غیاث اللغات ) :
کدیور بدو گفت پروردگار
سرآرد مگر بر من این روزگار.
فردوسی.
سرایی مر سعادت پیشکارش
زمانه چاکر و دولت کدیور.
لبیبی.
دل بیش کشد رنج چو دلبر دو شود
سر گردد رنجور چو افسر دو شود
مستی آرد باده چو ساغر دو شود
گردد کده ویران چو کدیور دو شود.
مسعودسعد.
|| مزارع. ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ). برزیگر. زراعت کننده. ( برهان ). زارع. دهقان. ( ناظم الاطباء ). باغبان. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) :
چون درآمد آن کدیور مرد زفت
بیل هشت و داسگاله برگرفت.
رودکی.
کدیور یکایک سپاهی شدند
دلیران پر آواز شاهی شدند.
فردوسی.
کسی بر کدیور نکردی ستم
به سالی به سه بهره دادی درم.
فردوسی.
کدیور بدو گفت از ایدر مرنج
که در خان ما کس نیابد سپنج.
فردوسی.
به دهقان کدیور گفت انگور
مرا خورشید کرد آبستن از دور.
منوچهری.
کدیور کجا بفکند دم مار
کند مار مر دست او را فگار.
( گرشاسب نامه ).
که بازاریان مایه دارند و سود
کدیور بود مرد کشت ودرود.
( گرشاسب نامه ).
سپهدار گنج آکن و غم گسل
کدیور بطبع و سپاهی بدل.
اسدی.
بهین گنج او [ گنج شاه ] هست داننده مرد
نکوتر سلیحش یلان نبرد
دگر نیکتر دوستداران او
کدیور مهین پایکاران او.
اسدی.
و ضیاع بیشتر او را [ بخارا خدات را ] بود و اغلب این مردمان کدیوران و خدمتکاران او بودند. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 7 ).
انداخته هندوی کدیور
زنگی بچگان تاک را سر.
نظامی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

برزگر، کشاورز، دهقان، کدخدا
( صفت اسم ) ۱ - صاحب خانه کدخدا : [ گردد کده ویران چو کدیور دو شود ] . ( مسعود سعد ) ۲ - ریش سفید قوم رئیس قبیله : [ و زان پس کت کدیور پاسبان بود رسول مصطفی شد پاسبانت ] . ( ناصر خسرو ) ۳ - زارع بر زیگر : [ بدهقان کدیور گفت انگور مرا خورشید کرد آبستن از دور ] . ( منوچهری )

فرهنگ معین

(کَ وَ ) (ص مر. ) ۱ - کدخدای خانه . ۲ - کشاورز، بزرگر. ۳ - ریش سفید قوم .

فرهنگ عمید

۱. برزگر، کشاورز، دهقان.
۲. = کدخدا
۳. صاحب خانه.

دانشنامه عمومی

جدول کلمات

دهقان

مترادف ها

alderman (اسم)
کدیور، نام مستخدمین شهرداری، عضو انجمن شهر، نام قضات، کدخدا، هیئت عضو قانونگذاری یک شر

فارسی به عربی

نائب

پیشنهاد کاربران

زبان های کردی و فارسی هر دو ریشه در زبان نیاایرانی ( protoiranian ) دارند و واژگان مشابه یا مشترک آنها وام واژه نیستند.
کدیور یکایک سپاهی شدند
دلیران پر آواز شاهی شدند
فردوسی
کدیور بدو گفت پروردگار
سرآرد مگر بر من این روزگار
فردوسی
این کجا باید یا خدا از دست این پان ترکیسم بیشعور که همه کجا هستند در پارسی اسم پسرانه کدیور این واژه کدیور کاملا پارسی است چون در ترکی می شود Kadıvar این هم ترکی نبود این واژه یعنی کدیور صد درصد پارسی است
کد یا کند همریشه با واژه کندن واژه ای کاملا فارسی و دلیل اون اینکه ایرانیها ابتدا خانه های خود رو در دل کوه ها میکندند مانند میمند کرمان که پیشینه چندین هزارساله داره و بوسیله زبان آذربایجانی وارد زبان ترکهای مهاجر شده و به هیچ عنوان ریشه آلتایی نداره و پیشینه اون به ایران میرسه در پارسی باستان نیز به خانه، کانا گفته میشده که از همین ریشه هست
...
[مشاهده متن کامل]

کدخدا= مالک خانه یا روستا و محله
کدبانو= نگهبان خانه
دانشکده= خانه دانش
و. . .

در واژه کدیور بخش " کد" یک واژه ترکی است و شکل کامل آن " کند یا کَنت" می باشد که به منطقه مسکونی ، منطقه آباد و گسترش یافته ، روستا ، شهر گفته می شود
یا در رابطه با حشرات و ریز موجودات محل جمع شدن و گسترش آن ها گفته می شود .
...
[مشاهده متن کامل]

" کند" از فعل ترکی ken ( ترکی قدیم ) به معنی بزرگ شدن گسترش یافتن ، توسعه یافتن ، فراخ شدن مشتق شده است .
دیگر مشتق از این ریشه فعلی مشتق keng می باشد که امروزه به شکل gen به معنی فراخ ، گشاد به کار نی رود یا مشتق genish به معنی گسترده ، توسعه یافته ، فراخ یا فعل genishlemek به معنی گسترش یافتن ، توسعه یافتن .

دهقان
دهبان، دهدار، کدخدا، برزگر، رنجبر، زارع، رئیس، ریش سفید

بپرس