اول

/~avval/

مترادف اول: آغاز، ابتدا، ازل، اوان، اوایل، بدو، عنفوان، غره، نخست، یکم

متضاد اول: آخر، انتها

برابر پارسی: نخست، آغاز، آغازین، سرآغاز، یکم

معنی انگلیسی:
first, foremost, front, head, initial, superior quality, first-rate, prime, superior qulity, [adv.] firstly, [n.] beginning

لغت نامه دهخدا

اول. [ اَ ] ( ع مص ) بازگشتن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ). برگشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || سطبر شدن روغن و انگبین و جز آن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ). ماسیدن و بستن روغن و جز آن. || اصلاح آوردن و سیاست کردن. ( اقرب الموارد ) ( تاج المصادر ) ( آنندراج ). سیاست راندن. || اولی شدن. ( ناظم الاطباء ).

اول. [ اَو وَ ] ( ع اِ ص ، ق ) نخستین. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).نخست نقیض آخر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ) ( غیاث اللغات ). آغاز. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). یکم. آغاز کار. ( زمخشری ). اصل آن اوأل بر وزن افعل مهموزالاوسط بود همزه بواو قلب شد و درهم ادغام گردید و گویند اصل آن «ووأل » و «وول » بتشدید واو بر وزن فوعل بوده واو اول به همزه مبدل شد.ج ، اوائل ، اوالی و اولون ، و بر اواول جمع بسته نشده است زیرا اجتماع دو واو را که در میان آن دو، الف باشد ثقیل میدانند. ( منتهی الارب ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). هرگاه اول صفت باشد غیرمنصرف است و الا منصرف. گوئی. لقیته عاماً اول و عاماً اولاً و نمیگویی عام الاول یا آنکه کم استعمال میشود و میگویی. ما رأیته مذعام اول و اول را بعنوان صفت رفع میدهی مثل اینکه گفته ای : اول من عامنا. و بعنوان ظرف نصب میدهی مثل اینکه گفته ای : مذعام قبل عامنا. ( منتهی الارب ). اول صیغه ٔاسم تفضیل است به معنی پیشتر و منصرف آمدن لفظ اول اسم تفضیل و عدم استعمال آن بیکی از استعمالات ثلاثه اسم تفضیل که من و اضافت و الف و لام است از جهت کثرت استعمال است لهذا بعض صرفیان وزن آن فوعل مثل جوهر قرار داده اند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
میوه ها در فکر دل اول بود
در عمل ظاهر بآخر میشود.
مولوی.
پس سلیمان گفت ای هدهد رواست
کز تو در اول قدح این درد خاست.
مولوی.
گر تیغ برکشد که محبان همی زنم
اول کسی که لاف محبت زندمنم.
سعدی.
بنیاد ظلم اول در جهان اندک بود هر کس آمد بر آن مزیدی کرد.( گلستان ).
- اول آغاز ؛ ازلی :
نام تو کابتدای هر نامست
اول آغاز و آخرانجام است.
نظامی.
- امثال :
اول الفکر آخرالعمل ؛ کلمه جامعه اوایل فیلسوفان وقاعده مقرره بزرگان حکماست که گویند هر صانع و عاملی نخست نتیجه و غایت عمل را منظور کند و اندیشه خود را در آن بکار برد و آنگاه بدان کار پردازد و همان اول فکر اوست که در آخر بکار آید چنانکه درودگر نخست جلوس بر سر میز را بیندیشد آنگاه شروع بساختن سریر کند : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نخست، یکم، ضد آخر، اولین:درفارسی به معنی نخستین
( اسم ) ۱ - آغاز مقابل انجام پایان ۲ - نخست نخستین یکم مقابل آخر. جمع : اوایل اولون اولین . یا از اول تا آخر . از آغاز تا انجام . یا اول از همه . پیش از همه پیش از هر چیز . ۳ - (اسم ) اسمی است از اسمائ حسنی (خدا )
نامی از نامهای خدایتعالی و آنکه همیشه بود .

فرهنگ معین

( اَ وُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ اوایل . ۱ - آغاز. ۲ - نخست ، نخستین .

فرهنگ عمید

ویژگی هر که یا هر چیز که در مقام نخست و پیش از چیزهای دیگر باشد، یکم.

واژه نامه بختیاریکا

( اَوُل (اَبُل) ) از گونه های درختان بی ثمر با نام کاج وحشی
( اَوُل ) از اسامی مردانه؛ مخفف واژه عبدلله یا کلماتی که با ابو ال شروع میشوند مثل ابوالفتح

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اوّل در سه معنی به کار میرود : ۱- ازلی ۲- مبتدا و علّت اشیا۳-از اسما و صفات الهی
اوّل در اصل به شکل «أءْول» یا «آول» بر وزن أفْعَلْ و از ریشه (أ و ل) یا «أوْءَل» بر وزن أفْعَل و یا «وَوّل» بر وزن فَوْعل هر دو از ریشه (و أ ل) دانسته شده است.برخی وزن آن را أفْعَل و هر دو «واو» آن را اصلی به حساب آورده اند.
معانی اوّل
برخی اوّل را در لغت به معنای مقدّم بر چیزی، به گونه ای که آن چیز بر شیء مقدّم، مترتّب باشد دانسته اند. عده ای اول را به معنای ابتدای چیزی که گاهی دوم دارد و گاه ندارد دانسته و در فرق اول با سابق گفته اند:سابق همواره مقتضی مسبوق است.ولی در اوّل الزاماً وجود ثانی ضروری نیست ، گرچه برخی آن را به معنای ابتدای عدد که دارای ثانی است نیز دانسته اند. اوّل از اسم های ذات خدا بوده، با ذات حق و دیگر اسمای خداوند ، عینیت و اتحاد دارد.اوّل و آخر از صفات متقابل اند و ذات حق به دلیل نامحدود بودن قابل اتصاف به آن هاست، بنابراین، بین اول و آخر بودن خدای سبحان منافاتی نیست. گفتنی است که حق از همان حیث که آخر است اوّل بوده، از همان حیث که اوّل است آخر نیز هست ، زیرا خداوند واحد حقیقی است و جهات گوناگون در او نیست. اهل عرفان در تقسیمی اسمای الهی را به ۴ اسم اول و آخر و ظاهر و باطن، تقسیم کرده، آن ها را امّهات اسما دانسته و اسم جامع آن ها را « اللّه » و « رحمن » به حساب آورده اند.آنان معتقدند هر اسمی که مظهر آن ازلی و ابدی است، ازلیّت آن از اسم اوّل و ابدیّت آن از اسم آخر است و نیز اسمای متعلق به ابداء و ایجاد در اسم اوّل داخل اند چنان که اسمای مربوط به اعاده و جزاء در اسم آخر داخل اند.
اول در قرآن و احادیث
اسم اول در دعاها و احادیث بسیاری به کار رفته است.اول به عنوان یکی از اسم های خدا تنها یک بار در قرآن به کار رفته است:«هُوَ الاَوَّلُ والأخِرُ والظّهِرُ والباطِنُ و هُوَ بِکُلِّ شَیء عَلیم». برخی ترتیب ذکر اسمای چهارگانه در آیه را به این دلیل دانسته اند که هر اسم متأخری، متضمن اسم یا اسم های پیش از آن است، بنابراین هر سه اسم آخر و ظاهر و باطن متضمن اسم اول اند.
تبیین اوّل بودن خداوند
...

[ویکی الکتاب] معنی أَوَّلَ: نخست
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
تکرار در قرآن: ۳۶۸(بار)

[ویکی اهل البیت] اول (اسم الله). از اسما و صفات الهی بله معانی ازلی، مبتدا و علّت اشیا است.
اوّل در اصل به شکل «أءْول» یا «آول» بر وزن أفْعَلْ و از ریشه (أ ـ و ـ ل) یا «أوْءَل» بر وزن أفْعَل و یا «وَوّل» بر وزن فَوْعل هر دو از ریشه (و ـ أ ـ ل) دانسته شده است. برخی وزن آن را أفْعَل و هر دو «واو» آن را اصلی به حساب آورده اند.
برخی اوّل را در لغت به معنای مقدم بر چیزی به گونه ای که آن چیز بر شیء مقدّم، مترتّب باشد، دانسته اند.
عده ای اول را به معنای ابتدای چیزی که گاهی دوم دارد و گاه ندارد دانسته و در فرق اول با سابق گفته اند: سابق همواره مقتضی مسبوق است؛ ولی در اول الزاماً وجود ثانی ضروری نیست، گرچه برخی آن را به معنای ابتدای عدد که دارای ثانی است نیز دانسته اند.
اوّل از اسمهای ذات خدا بوده با ذات حق و دیگر اسمای خداوند، عینیت و اتحاد دارد. اوّل و آخر از صفات متقابل اند و ذات حق به دلیل نامحدود بودن قابل اتصاف به آنهاست، بنابراین بین اول و آخر بودن خدای سبحان منافاتی نیست. گفتنی است که حق از همان حیث که آخر است اوّل بوده، از همان حیث که اوّل است، آخر نیز هست، زیرا خداوند واحد حقیقی است و جهات گوناگون در او نیست.
اهل عرفان در تقسیمی اسمای الهی را به 4 اسم اول و آخر و ظاهر و باطن تقسیم کرده، آنها را امّهات اسما دانسته و اسم جامع آنها را «اللّه» و «رحمن» به حساب آورده اند. آنان معتقدند هر اسمی که مظهر آن ازلی و ابدی است، ازلیّت آن از اسم اوّل و ابدیّت آن از اسم آخر است و نیز اسمای متعلق به ابداء و ایجاد در اسم اوّل داخل اند چنان که اسمای مربوط به اعاده و جزاء در اسم آخر داخل اند.
اسم اول در دعاها و احادیث بسیاری بکار رفته است.
اول به عنوان یکی از اسمهای خدا تنها یک بار در قرآن بکار رفته است: «هُوَ الاَوَّلُ والأخِرُ والظّهِرُ والباطِنُ و هُوَ بِکُلِّ شَیء عَلیم». (سوره حدید/57 ، 3) برخی ترتیب ذکر اسمای چهارگانه در آیه را به این دلیل دانسته اند که هر اسم متأخری، متضمن اسم یا اسمهای پیش از آن است، بنابراین هر سه اسم آخر و ظاهر و باطن متضمن اسم اول اند. در تبیین اوّل بودن خداوند بیانهای زیر وجود دارد:

[ویکی فقه] اول (قرآن). اول، از اسما و اوصاف الهی است. وصف کردن خدا به اول، بدین معناست که پیش از او چیزی به وجود نیامده است.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلّم می فرماید: اللهم انت الاول فلیس قبلک شیء؛ خداوندا تو اولی هستی که قبل از تو چیزی نیست و از چیزی پیش از خود نشات نگرفته است و او ازلی و ابدی است. امیرمؤمنان علی علیه السّلام می فرماید: لیس لاولیته ابتداء و لا لازلیته انقضاء هو الاول لم یزل و الباقی بلا اجل؛ برای اولیت او آغازی نیست و برای ازلیت او پایانی نخواهد بود؛ نخستینی است که همواره بوده و جاویدی است که سرآمدی ندارد.
نخستین بودن خداوند
هو الاول والاخر... وهو بکل شیء علیم (اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چیزی داناست.)
← بیان تفسیر المیزان
۱. ↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ۱، ص۲۲.
...

[ویکی اهل البیت] اوّل (اسم الله). از اسما و صفات الهی بله معانی ازلی، مبتدا و علّت اشیا است.
اوّل در اصل به شکل «أءْول» یا «آول» بر وزن أفْعَلْ و از ریشه (أ ـ و ـ ل) یا «أوْءَل» بر وزن أفْعَل و یا «وَوّل» بر وزن فَوْعل هر دو از ریشه (و ـ أ ـ ل) دانسته شده است. برخی وزن آن را أفْعَل و هر دو «واو» آن را اصلی به حساب آورده اند.
برخی اوّل را در لغت به معنای مقدم بر چیزی به گونه ای که آن چیز بر شیء مقدّم، مترتّب باشد، دانسته اند.
عده ای اول را به معنای ابتدای چیزی که گاهی دوم دارد و گاه ندارد دانسته و در فرق اول با سابق گفته اند: سابق همواره مقتضی مسبوق است؛ ولی در اول الزاماً وجود ثانی ضروری نیست، گرچه برخی آن را به معنای ابتدای عدد که دارای ثانی است نیز دانسته اند.
اوّل از اسمهای ذات خدا بوده با ذات حق و دیگر اسمای خداوند، عینیت و اتحاد دارد. اوّل و آخر از صفات متقابل اند و ذات حق به دلیل نامحدود بودن قابل اتصاف به آنهاست، بنابراین بین اول و آخر بودن خدای سبحان منافاتی نیست. گفتنی است که حق از همان حیث که آخر است اوّل بوده، از همان حیث که اوّل است، آخر نیز هست، زیرا خداوند واحد حقیقی است و جهات گوناگون در او نیست.
اهل عرفان در تقسیمی اسمای الهی را به 4 اسم اول و آخر و ظاهر و باطن تقسیم کرده، آنها را امّهات اسما دانسته و اسم جامع آنها را «اللّه» و «رحمن» به حساب آورده اند. آنان معتقدند هر اسمی که مظهر آن ازلی و ابدی است، ازلیّت آن از اسم اوّل و ابدیّت آن از اسم آخر است و نیز اسمای متعلق به ابداء و ایجاد در اسم اوّل داخل اند چنان که اسمای مربوط به اعاده و جزاء در اسم آخر داخل اند.

دانشنامه عمومی

آول (آلمان). آول ( به آلمانی: Aull ) یک شهر در آلمان است که در Verbandsgemeinde Diez واقع شده است. [ ۱] آول ۴۷۷ نفر جمعیت دارد.
عکس آول (آلمان)عکس آول (آلمان)عکس آول (آلمان)

اول (آلمان). اول ( به آلمانی: Auel ) یک شهر در آلمان است که در ایالت راینلاند - فالتس واقع شده است. [ ۱] اول ۲۳۴ نفر جمعیت دارد.
عکس اول (آلمان)عکس اول (آلمان)عکس اول (آلمان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

اوّل
در اصطلاح قرآن و علم کلام، از نام های نیکوی (← اسماءالحسنی) خدا است و دربرابر آخر (حدید، ۳) قرار دارد. به نظر متکلمان، اوّل بودن خداوند دارای دو معنی است: ۱. یگانۀ بی آغاز و آفریدگار ازلی، که بی واسطه یا با واسطه علت وجود تمام موجودات است و خود موجودی است که از ازل تا به ابد باقی است؛ ۲. نخستین موجود در سلسلۀ طولی نزولی وجود، که وجود تمام موجودات مستفاد از وجود بی پایان و بی آغاز اوست و خود مبدأالمبادی محسوب می شود.

جدول کلمات

یکم

مترادف ها

initial (صفت)
ابتدایی، اصلی، بدوی، اولین، اول، نخستین، اغازی، واقع در اغاز

prime (صفت)
اصلی، باستانی، بهترین، برجسته، عمده، درجه یک، اولیه، اول، نخستین، نخست

first ()
اولین، اول، نخستین، نسختین

فارسی به عربی

اولا , اولی

پیشنهاد کاربران

واژه اول
معادل ابجد 37
تعداد حروف 3
تلفظ 'avval
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی، مقابلِ آخر، جمع: اَوائِل]
مختصات ( اَ وُ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'avval
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
این واژه در پهلوی اولا ( avlaa ) بوده که به مانند بسیاری از واژگان دیگر از پارسی وارد عربی شده و امروزه عربی دانسته می شود!
ترکی خراسانی: اول: فعل باش باشی است
به آقای علی همتی:در این واژه نامه ننوشته، اَوَّل، avval، نوشته است، اول، ul، به چَمِ وزن نه چَمِ یکم.
در کردی کرمانشانی په ر ( par ) هم می گوییم
متاسفانه تقریبا در تمامی واژه نامه ها این لغت را عربی دانسته اند، در حالی که این لغت کاملا پهلوی است و از فارسی به زبان عربی رفته است، برای صحت می توانید به واژه نامه پهلوی در اینترنت نگاهی بیندازید.
در پهلوی
naxvist و nazdist: نخست
fratom و frāhist: نخستین، اول ترین
frātomih: الویت
بدایت
او اول کسی بود که . . . . . . . . . . . . . .
واژه آیوا ( هخامنشی ) جایگزین درخور و برازنده ای برای واژه اول میباشد
اَوِل یکی از کلمات فراموش شده ی معماری در زبان و گویش لاری محسوب میشود که در تاریخ و ادبیات و فرهنگ این دیار به دست فراموشی سپرده شده است. اَوِل در زبان و گویش لاری به معنای سقف ( خانه و هر فضایی که در
...
[مشاهده متن کامل]
آن حضور داریم ) گفته میشود. و در شرایط و موقعیت های مختلف به معنای سرپناه و آسمان نیز مرتبط میشود. زِرِ اَوِل نیز در گویش لاری به معنای زیر سقف گفته میشده. که کاربری های متفاوتی را در آن زمان به وجود می آورده.

اَوِل یکی از کلمات فراموش شده ی معماری در زبان و گویش لاری محسوب میشود که در تاریخ و ادبیات و فرهنگ این دیار به دست فراموشی سپرده شده است. اَوِل در زبان و گویش لاری به معنای سقف ( خانه و هر فضایی که در
...
[مشاهده متن کامل]
آن حضور داریم ) گفته میشود. و در شرایط و موقعیت های مختلف به معنای سرپناه و آسمان نیز مرتبط میشود. زِرِ اَوِل نیز در گویش لاری به معنای زیر سقف گفته میشده. که کاربری های متفاوتی را در آن زمان داشته است.

اول واژه ایست ایرانی. در اوستا اَئِوَ به خط اوستایی ( 𐬀𐬉𐬎𐬎𐬀 ) میباشد{رجوع به واژه نامه ی اوستایی}. در پهلویگ اِوو یا آسل, ایوک. ای که در پایان واژه ها میآید برای نشان یکی بودن. مانند :دستی:یک دست. در پهلویگ بوده است : دستیو، دست ایو،
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین در نسک های پازند واژه ی: فرگرد اول ( 𐬟𐬀𐬭𐬔𐬀𐬭𐬝. 𐬀𐬎𐬎𐬀𐬮 )
اول اوستاییست ولی چون در زبان اوستایی واک لام نداریم ائو و در گویش پهلویگ لام به آن افزوده میشود .
عرب ها واک V ندارند و واک واو رو w u میخوانند در لهجه ی عربی اول را awal خوانند. مانند نگر که نظر یا پانیذ که فانید دستگرد که دستجرد خوانند

اوّل=دوستر مهمتر و این واژه اصلا یک تنها نیست و نمیتوان کسی که مقام اول را کسب کرده بگوییم مقام یکم شد اول یعنی انچه دوست داشت انچه اولا تر و بهتر بود و به همین خاطر یکی از صفات خداوندی هم است اگر اولی نباشد دومی و الی آخری هرگز به وجود نمی آید و در عربی هم یکمی واحد و یا احد نام دارد
اولِ بار، در گویش شهرستان بهاباد به معنای اولین کار و مترادف ( اولْ از همه ) ی لهجه ی تهرانی است.
این واژه آریایی است ؛
واژه آریایی اول ( av el ) از ریشه av ( یکم ) و پسوند اِل el ساخته شده که واژگان اَو av ( یکم ) و ایو ēv ( یک ) هر دو در نوشته های اوستایی زپت ( ضبط ) شده اند. هم اکنون مردمان اصفهان لپز ( لفظ ) درستتر اول را به کار میبرند که همان avel باشد. پسوند اِل نشانگر دارندگی است ولی پسوند *یِل که گویشی دیگر از اِل باشد در گویش تبرستانی ( مازندرانی ) نشانگر فاعل است و به معنای گذارندگی و نهندگی به کار میرود. یِل و اِل شاید از هشتن - هلیدن ( گذاشتن - گذاردن ) گرفته شده باشند که از هل واژه کارهل ( فاعل ) را به دست آورده ام.
...
[مشاهده متن کامل]

نمونگان:
اول ( یکمین )
کاهل ( کاهیده - کاسته مند )
کامل ( به کام شده - دلخواسته - پسندیده )
شامل ( به درون کشیده شده همخانواده با آشامیدن. در اوستایی شام=پذیرفتن )
پازل ( فاضل - سرریز شده - از پاختن - پازیدن. همخانواده با فاضلاب )

واژه ایو ēv از او av ستانده شده زیرا در زبان پارسی با کشاندن یک صدای کوتاه هالت افزونگی و پایندگی پیدا میشود که هالتی مانند صیغه مبالغه در زبان عربی باشد. نمونگان:
پر ( دوروبری ) ←پیر ( پیرامون - دوروبر )
تر ( دوری - آن سری ) ←تیر ( دور - آن سر ) در کابل به پیاده رو روبرویی �تیر� میگویند.
یادآوری: تیر ( ابزار جنگی ) در گذشته تیگر بوده و از ریشه تر نیست.
سر ( پُری - لبریزی ) ←سیر ( پُر - اشباع )
زو zav ( توان - زندگی، زوار=پرستار یا نیرومند ) ←زیو ( توانا←زیویدن =توانا - زنده )
اوav ( یکم ) ←ایو ( یک ) مانند ایوواژ ( یک گفته=جمله - در دستور زبان ) و ایوور ( یک باور=یقین ) ایویچ ( یکی از همه=فقط ) .

*پیرس: tabarestan. ir/dictionary

این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
آدی ãdi ( سنسکریت )
دَپیک dapik ( کردی: دَسپیک daspik )
اوسَب usab ( سنسکریت: اوتْسَوا utsavã )
لَپور lapur ( پشتو: لاس پوری lãspuri )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس