پارسی

/pArsi/

مترادف پارسی: ایرانی، عجم، فارسی، زبان فارسی، زرتشتی

متضاد پارسی: تازی، ترک

معنی انگلیسی:
parsee, persian, fireworshipper, of fars, prsinan

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

پارسی. ( ص نسبی ) منسوب به ایالت پارس. فارسی :
ز سیمین و زرین شتروار، سی
طبقها و از جامه پارسی.
فردوسی.
|| اهل فارس. مردم فارس. || ایرانی. اهل ایران : سلمان پارسی :
ز رومی و مصری و از پارسی
فزون بود مردان چهل بار سی.
فردوسی.
بدو گفت رو پارسی [ بهرام چوبینه ] را بگوی
که ایدر بخیره مریز آبروی.
فردوسی.
هر آنکس که او پارسی بود گفت
که او [ اسکندر ] را جز ایران نباید نهفت
چو ایدر بود خاک شاهنشهان
چه تازید تابوت گرد جهان.
فردوسی.
ز رومی و از مردم پارسی
بدان کشتی اندر نشستند سی.
فردوسی.
نخستین صد و شصت پیداوسی
که پیداوسی خواندش پارسی.
فردوسی.
و آنچه از جهت پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است. ( کلیله و دمنه ). || زرتشتی : گرزمان ، پارسیان گویند عرش است و شاعران گویند آسمان است. ( لغت نامه اسدی ). || زبان مردم پارس. زبان مردم ایران. رجوع به پارسی ( زبان ) شود. || پیرو زرتشت ساکن هند .

پارسی. ( اِخ ) ( زبان... ) یکی از لهجات قدیم ایران از ریشه هندواروپائی که بزبان سانسکریت شباهت تام دارد و در زمان هخامنشی زبان درباری محسوب میشده است و آنرا لهجه پارسی باستانی و فرس قدیم نامند. رجوع به پارسی باستانی ( زبان ) شود. || زبان عمومی مردم ایران در دوره اسلامی. زبان ادبی ملت ایران عهد اسلامی. زبان فارسی :
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی.
فردوسی.
گر پارسا زنی شنود شعر پارسیش
و آن دست بیندش که بدانسان نوا زنست
آن زن ز بینوائی چندان نوا زند
تا هر کسیش گوید کین بی نوا زنست.
یوسف عروضی.
بلفظ پارسی و چینی خماخسرو
بلحن مویه زال و قصیده لغزی.
منوچهری.
بونصر مشکان نامه بخواند و بپارسی ترجمه کرد. ( تاریخ بیهقی ). استادم [ بونصر مشکان ] دو نسخت کرد این دونامه را... یکی بتازی سوی خلیفه و یکی بپارسی به قدرخان. ( تاریخ بیهقی ). نسخت بیعت و سوگندنامه بفرستادم بپارسی کرده بود. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

۱ - زبان مردم پارس ربان مردم ایران فارسی و آن شامل سه زبانست : پارسی باستان پارسی میانه ( پهلوی ) پارسی نو ( فارسی بعد از اسلام ) . ۲ - زبان عمومی مردم ایران در دورهاسلامی زبان ادبی ایرانیان پس از اسلام دری .
منسوب به پارس، اهل پارس، ازمردم پارس
( صفت ) ۱ - منسوب به پارس فارسی . ۲ - از مردم پارس اهل پارس فارسی . ۳ - ایرانی اهل ایران . ۴ - زرتشتی مخصوصا زرتشتی مقیم هندوستان . جمع : پارسیان . ۵ - زبان مردم پارس فارسی ( بمعنی خاص ) . ۶ - زبان مردم ایران فارسی یا پارسی باستان . یا پارسی دری . یا پارسی میانه . یا پارسی نو . یا ماههای پارسی . دوازده ماه سال شمسی ایرانیان فروردین ماه اردیبهشت ماه خردادماه تیر ماه مرداد ماه شهریور ماه مهر ماه آبان ماه آذر ماه دی ماه بهمن ماه اسفندارمذماه . یا روزهای پارسی . سی روز ماه شمسی ایرانیان: (هر مزد بهمن اردیبهشت شهریور اسفندار مذ خرداذ مرداد دی باذر آذر آبان خور ماه تیر گوش دی بمهر مهر سروش رشن فروردین بهرام رام باذ دی بدین دین ارد اشتاذ آسمان زامیاد مهر اسفند انیران . )
منسوب به ایالت پارس فارسی یکی از لهجه های قدیم ایرانی

فرهنگ معین

(ص نسب . ) ۱- منسوب به پارس ، پارسی . ۲ - ایرانی . ۳- زرتشتی به ویژه زرتشتی ساکن هندوستان . ج . پارسیان . ۴- زبان مردم پارس ، فارسی ،ماه های ~دوازده ماه سال شمسی ایرانیان : فروردین ، اردیبهشت ، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، مهر، آبان ، آذر، دی ، بهمن ،

فرهنگ عمید

۱. مربوط به پارس: هنر پارسی.
۲. اهل پارس، از مردم پارس.
۳. (اسم ) زبان رسمی مردم ایران، فارسی.
۴. تهیه شده در پارس.
۵. ایرانی.
۶. زردشتی، به خصوص زردشتی مقیم هند.
* پارسی باستان: زبانی از شاخۀ زبان های هندوایرانی که در زمان هخامنشی متداول بوده و کتیبه هایی از آن به خط میخی باقی مانده است، فارسی باستان.
* پارسی دری: زبانی از شاخۀ زبان های هندوایرانی که در دورۀ اسلامی پدید آمد و در ایران، افغانستان، و تاجیکستان متداول است، فارسی دری.
* پارسی میانه: زبانی از شاخۀ زبان های هندوایرانی که در زمان اشکانیان و ساسانیان متداول بوده است، فارسی میانه.

گویش مازنی

مترادف ها

fire worshipper (اسم)
مغ، پارسی، اتش پرست

persian (اسم)
پارسی

parsee (اسم)
پارسی، زبان پارسی دوره ساسانیان

irani (صفت)
پارسی

iranian (صفت)
پارسی، ایرانی، اهل ایران، وابسته به ایران

persian (صفت)
پارسی، ایرانی، فارسی

پیشنهاد کاربران

ادامه مطلب قبلی . . .
. . .
ضمناً تشکیل فعل وکلمات هنوز اضافه نکردم
چون عَقَلَ با عَقِلَ و عَقُلَ تفاوتی دارند وهمشان سه حرفی هستند!
ولذا برای احتمالات تشکیل کلمات برای زبان عربی عدد حاصل قبل حد اقل چهار برابر میشه!
...
[مشاهده متن کامل]

ای امکان تشکیل حد اقل 79, 396, 087, 680 واژه عربی هست.
. . .
البته این اعداد نتیجه احتمالات هست ووهمی ( غیر واقعی ) هست وبر حسب نظریه این فرمول که ذکر شده
چون همه ترکیبات متشکل؛ غیر قابل تلفظ یا فهم هستند!
. . .
واما در واقع در کتابهای لغوی همه واژه ها مورد نیاز تدوین شد وثبت شد وفقط حدود
50000 کلمه مورد استفاده امروزی در ( حد اقل 22 ) کشور عربی درج شدند.
وکافیه بر وصف دقیق همه علوم موجود وانکه خواهد شد ونیاز به ایجاد یا اشتقاقات جدید
ندارد وکسانیکه از این اشتقاقات اطلاع ندارد؛ دلیل بر کم توان زبان عربی نیست!
نکته ها باید ذکر شود:
- بعض افعال مزید وغیر مزید هستند واین به احتمالات اضافه میشه.
- اعداد حاصل باید حد اقل دوبرابر کنیم چون جزئیات ودقّت مانند مذکر ومؤنث در عربی مهم است.
مانند "الرجل الغیور" با "المرأة الغیورة" معنی کاملاً متفاوتی دارد.
- ضمناً به علم صرف زبان عربی مراجعه کنید!
واین علم برای مرتّب سازی وایجاد قواعد استنادی برای زبان عربی بعداز نوشتن "قرآن عربی" را وورود
اقوام با لغات گوناگون تدوین شد اما واقعیت اینکه زبان قرآن عربی ( البیان ) محدود به این قواعد واشتقاقات نیست.
. . .
- کلمات تخصصی هر رشته معنی خاص خودش دارد وزبان فرانسوی وانگلیزی سعی میکند به نزدیگترین مفهوم "نو" کلمه سازی میانجامند
اما در عربی متخصصان زبان دقیقاً واژه مناسب مورد نظر انتخاب می انجامند ومفاد موضوع تخصصی به دقت تفهیم حاصل شود.
- اکثر لغتنامه ها عربی امروزی عام هستند وبرای مفاهیم دارج ( متداول ) بین کشورهای عربی وتوسط افراد غیر متخصص
نوشته شدند یا برای افراد مبتدئ وعادی واشنائی با زبان عربی ندارند . . . تحریر شد ونگاشته شدند. . .
واین دلیل بر ضعف وناتوانی یا کمبود واژه . . . در زبان عربی نیست.
. . .
به خنس رجوع کنید
. . .

عطف به نظر "پیترسپ٠٥:٠٧ - ١٤٠١/١٢/٠٩" که در واژه "فارسی" هم به تکرار منتشر شد:
ادعاء غیر علمی - توان واژه سازی زبان اربی ( =عربی ) :
1/750/000!!!
این جواب چند قسمتی باز نویس کردم تا حذف نشود!
...
[مشاهده متن کامل]

تعدادکلمات زبان عربی اصل ( غیر اعجمی و نا معرب ) ثبت شده حد اقل 10/000/000 کلمه
. . .
واژه سازی ویژگی های همه زبان های بشر است؛ نه فقط زبان پارسی یا فارسی یا . . .
ترکیب دو کلمه وساختن یه کلمه جدید؛ هنر ی وبلاغت وفصاحت و مزیّت به حساب نمیاد
. . .
گسترش زبان به تعداد صفحات دایره المعارف یا . . . نیست.
. . .
- استناد به فرمول مقاله . . .
گروه های آبلی A - کامل متناهی
Algebre Combination
( Algebre Combinatoire )
مختصرا بنویسم تا بحث کشش پیدا نکند وبه اساتید زبان عربی رجوع کنید:
. . .
به حسب ادعاء نویسسنده مقاله مذکور
برای ریشه سه حرفیP[3]
تعداد حروف زبان عربی = 28
تعداد اشتقاقات =70
برای دو حرفی مانند ( "ذر" یا" لن" یا "هو" . . . ) صرفنظر میکنم . . .
فعل ثلاثی
سه حرفی که بیشترشان این میدانند مانند فَعَلَ:
P[3] = ٢٨ � ۲۷ � ۲۶ =۱۹۶۵۶
*70= 1375920
برای وزنها تشکیلی ( در مقاله عمداً ذکر نشد ) : فَعِلَ وفَعُلَ فَعُل وبه 3 اکتفاء میکنم
1375920 * 3 = 4127760
فعل رباعی صحیح
فعل ریشه چهار حرفی مانند وسوس یا دَحْرَجَ یا زلزل �فَعلَل�:
P[4] = 28x27x26x25=491400
حساب ریشه چهار حرفی مانند کلمة سَفَرجَل"فَعَللَل":
البته تعداد اشتقاقات بیشتر از 70 خواهد شد اما به همین اکتفاء میکنم
p[4]*70= 34398000
اسمهای رباعی مجرد و وزنهای آن: رباعی مجرد دارای پنج وزن مشهور است.
1 - فَعْلَلَ : جَعْفَرَ ، سَهْلَبْ 2 - فُعْلُل : بُرْثُن ، کُنْدُر 3 - فِعْلِل : زِبْرِج
لذا به پنج إکتفاء میکنم
34398000 *5 = 171990000
فعل خماسی صحیح مانند �ءأتبَّ�:
P[5] = 11793600
*70= 825552000
به همین تعداد اشتقاق اکتفاء میکنم
فعل سداسی صحیح ( مانند وزن إفعالَّ = إجرأشَّ )
P[6] = 271252800
*70= 18987696000
این حد اقل امکان تشکیل کلمات از ریشه افعال وبه اسماء ( نامها ) اضافه نشده!
در جمع = 19, 989, 365, 760 واژه حداقل امکان ترکیب کلمات از 28 حرف عربی هست.
. . .
ادامه دارد. . .

"ث" با تلفظ زبان دری "س" شد؛ أمّا در اصل "th" مانند زبان عربی تلفظ شود.
زبان "Parthy" اشتباهاً میگن پارتی یا پارسی یا فارسی.
چون با واژه ( واجه ) "پارس زدن" تعارض دارد.
به کلمه"فارسی" رجوع کنید.
پارسی یا فارسی یعنی کوچک شدن البته کو چک شدن به سرعت
پرس یعنی جمع شدن کوچک شدن
پرشیا یا برشیا یعنی چیزی که از آن ریخته می شود در کوردی
ونیز برزین باز هم اینجا به رزین معنی ریختن می دهد در ربان کوردی
...
[مشاهده متن کامل]

وچون ارکی متضاد ان است . ترک یعنی ترک کردن و رفتن پس ترکها هم قبلا جز پارس بوده اند ولی این انسانها را ترک کرده و رفته اند
و همچنین عربها که به آنها تازی می گفتن
تازی یعنی چیزی که به سرعت می رود .
قوم تازی انسانهای از تبار پارسیان بودند که به سرعت ازمیان آنها رفته اند
البته پار س از پرستیدن می آید و در زبان کوردی پاراستن یا پرستیدن به معنای حفظ کردن و نگهداری کردن است .
و قوم پارس قومی بودن که سرزمین را حفظ کردن و ماندن ولی دیگر برادرانشان ودیگر انسانها یعنی تر کها و عربها از بین آنها رفته اند .
کلمه فارسی و پارسی در اصل یک کلمه کوردی است .
و بهترین معنی برای آن حفظ کردن و نیز کوچک شدن می باشد زیرا سرزمین پارس بسیار وسیع بوده وبه به همه انسانها یعنی مو وجدانی که دارای پای راست هستند که همانا فقط انسان پای راست دارد و عمودی است بر خلاف دیگر موجودات
پس پاراستان یا انسانها منظور بوده که گروههای بنام عرب و ترک از آنها جدا شده و رفته اند و در واقع جمع انسانها کوچک شده اند

هیچ زبانی پاک از وام واژه نیست.
برای نمونه واژگان زبان انگلیسی، 29 درصد از ریشه فرانسوی، 29 درصد از ریشه لاتین، 6 درصد از ریشه یونانی، 10 درصد از ریشه زبان های دیگر و تنها 26 درصد ریشه در زبان های ژرمنیک ( انگلیسی میانه و کهن، اسکاندیناوی، هلندی و. . . ) دارند. منتها کسی با نگریستن به این واژه ها متوجه ریشه شان نمیشود چونکه این زبان های مبدا همانند انگلیسی ساختار هندواروپایی دارند و با پیشوند و پسوند کار میکنند، و انگلیسی حتی وندهایشان را همراه با کلمات اصیل خود بکار می برد. عربی نیز همینگونه است، برای مثال واژه قانون را از κανών ( kanon ) در یونانی گرفته و از آن قوانین، مقننه، تقنین و. . . را برساخته. یا رواج، ترویج، مروج و. . . را از رواگ در فارسی میانه برساخته. بیشتر واژگان عربی جعل شده از زبان های دیگر مانند اکدی، یونانی و فارسی هستند و چون در قالب دستور زبان عرب رفته اند ریشه یابی آنها برای افراد ناآشنا به علم اتیمولوژی ممکن نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

فارسی با اینکه وام واژه های کمتری نسبت به زبان انگلیسی دارد، ولی به این دلیل که اکثرا ظاهر عربی دارند و در قالب دستور زبان عربی در فارسی استفاده میشوند، بسیار قابل تشخیص تر هستند و این مایه ی ریشخند برخی افراد سودجو یا بی سواد شده. همینطور بیشتر واژه های عربی در فارسی برابر دارند و با گرفتن واژگان عربی فارسی فلج نمیشود، بنگرید به شاهنامه فردوسی و دیگر آثار فارسی سره.

زبان بیشتر اقوام این منطقه از خاورمیانه یعنی ایران باستان بیشتر پَهلَو زبان با گونه های گوناگون و بسیار نزدیک به هم بوده. فارسی و لری و اردو و پَشتو جزء بازمانده دوره زبانی پهلوی ساسانی یا پهلوی جنوبی هست.
...
[مشاهده متن کامل]

زبانهای کردی، لکی، زازا، گورانی یا هورامی، استیانی، تاتی، تالشی، گیلکی، مازنی، بلوچی و زبان آذری باستان جزء بازمانده زبانهای پهلوی مادی_پارتی اشکانی یا پهلوی شمالی هست.

یکی از ویژگی های زبان پارسی توانایی بالای واژه سازی است
دکتر حسابی که بر 10 زبان جهان چیرگی داشت، میگوید زبان پارسی که از راه آمیزش ریشه ها و پسوندها و پیشوندها واژه سازی میکند بسیار توانمندتر از زبان اَربی ( =عربی ) است که با بردن ریشه های سه حرفی به وزن های گوناگون واژه سازی میکند
...
[مشاهده متن کامل]

- توان واژه سازی زبان پارسی:
226/275/000
- توان واژه سازی زبان اربی ( =عربی ) :
1/750/000

زبان فارسی از دید دامنه و گوناگونی واژگان یکی از بزرگ ترین زبان های جهان است. گفته شده که این زبان، توان ساختن دویست و بیست و پنج میلیون واژه را دارد که در میان زبان های جهان بی همتاست.
پارسی نه تنها برای مردم پارس بلکه برای همۀ اقوام ایران زمین است؛ پارسی را پاس بداریم
در زبان پارسی الفبا به ( آ ) آغاز میشود.
همه حروف الفبا از ( آ ) ساخته شده اند.
ما مردم ( آریایی ) باور داریم که زن ( آب ) و مرد ( سنگ ) است.
نام ما مردم از ( آب ) گرفته شده است.
کار ما از ( سنگ ) گرفته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

زن = آب
مرد = سنگ
کوه = اسفنج
کوه مانند اسفنج کار میکند و آب را در بر خود گرفته و پاک میسازد که ( چشمه ) پیدا میشود.
پارس 🔄 سراب
سراب = آب کوه
در ایران بسیار سراب وجود دارد.
زن آب است.
آب زندگی است.
نام زندگی از نام زن گرفته شده است.
اوستا
گیتا
گنگاه
نام مرد و یا ( کار ) از سنگ گرفته شده است.
جمشید
شیوا
محمد ( ص ) .
و دیگر پیغمبران همه از کوه پیام گرفته اند.
نام
سانسکریت
پتر = پاک و تر ( سنگ ) .
پته = پاک و تر ( نشانی/Address
ماتا = ما، تا
ما = روان، روح ،
تا = تابنده بلند
ماتا = روان/روح تابنده بلند ( مادر )
مادر هستی بخش است.
پتا = پاک و بلند ( پدر ) .
پدر امید بخش است.
پتهر = پاک، تر ، بزرگ ( پسر )
آب = شخصیت
سنگ = هنر
آتش = مالیه Tax
ورزش = بهداشت
گردش = خرد
آموزش = پرورش
سواد = شناخت
بلی
همه الفبا از ( آ ) ساخته شده و همین ( آ ) است که دگرگون شده و دیگر حروف را میسازد.
همچنان واژه گان پاک پارسی از دو سو خوانده میشوند.
ما باور داریم که خداوند گفت ( آ ) و همه هستی آمد و پیدا شد.
هر گاه دو الف در نخست بیآیند، خود بخود یکی به ( مد ) تبدیل شده و بر سر آن الف دیگر میرود.
هر گاه دو الف در پایان بیآیند باز یکی خود بخود به ( ه ) تبدیل میشود.
همچنان هنگامی که دو ۳ حرف باشد و دو حرف همسایه با حرف مابینی ضرب بخورند باز الف به ( ّ ) تبدیل شده و بر سر حرف مابینی میرود و آن حروف همسایه را با حرف مابینی ضرب میزند.
همه الفبا از الف تا یا از ( آ، آه ) ساخته شده اند.
همچنان!
زبان پارسی درست از هر دو سو خوانده میشود.
مانند:
درک 🔄 کرد
خوش 🔄 شوخ
مغز 🔄 زغم
مزه 🔄 هزم
وزارت 🔄 ترازو
شمار 🔄 رامش
مسبت 🔄 تبسم
پرست 🔄 تسرپ/تصرف
مهر 🔄 رهم / رحم
نام 🔄 مان
سر 🔄 رس ( به سرت برس )
پاس 🔄 ساپ ( صاف ) .
جان 🔄 ناج ( مستی، بازی )
روز 🔄 زور
زار 🔄 زار 😳 راز دار باشید تا خوار و زار نشوید.
در زبان پارسی درست کس دروغ گفته نمی تواند زیرا از هر دو سو خوانده میشود و پاسخ خود را میدهد.
اگر دروغ و چال و نیرنگ باشد از سوی دیگر رازش روش میشود.
زبان عربی بیشترش پارسی است و زبان پارسی را سرچپه کرده اند.
مهر 🔄 رهم ( رحم )
اهورا 🔄 ارواح
ووووو
پارس = شمار و یا زبان کاری و رستگاری.
پارسی = شمار گیرنده پاک
پارسیوان = دیوان دار، دفتر دار پاک ( پارسا ) .
همه حروف از ( آ ) ساخته شده اند.
اهورا
اهریمن
در الفبا هم نیکی و هم بدی وجود دارد.
دانش آن چیز است که چنان برداری آنچنان کمکت میکند.
اگر دانش را نیک بیآموزید، دانش تان پاک خدایی است.
اگر دانش را بد بیآموزید، دانش تان اهریمنی است.
انگلیس بیشمار خرچ میکند تا واژه کان پارسی را دگرگون کند تا مردم راز هایی هستی را ندانند و زود در نیابند.
حروف را دگرگون میسازد.
واژه را از بین میبرد.
واژه گنده میسازد.
پارسی = راز هستی
مانند:
آفتاب
واژه درست ( آپتاب/آبتاب ) است.
آفتاب نام کاری خورشید و یا نام دانشی/علمی خورشید است.
آفتاب
آبتاب/آپتاب = آب/آپ، تاب
یعنی خورشید از خود ( آب ) تولید میکند.
در دین هندو و ( سوریا ) گفته شده که خورشید آب میسوزاند و آب تولید میکند.
پس ما در می یابیم که اجداد ما پیش میدانستند که خورشید آب میتاباند.
آپتاب/آبتاب.
بلی
هر واژه پاک پارسی ( کیمیا ) است.
انگلیس میداند و به زور خرچ میکند تا پارسی را از بین ببرد.
واژگان و حروف واژگان را دگرگون نکنید و تغیر ندهید و واژه نو نسازید و واژه یاب شوید و واژه گان سره را دریابید.
❤️✌️

بگوان = نگهدار بزرگ
پارسیوان = نگهدار دیوان و دفتر
خلیج پارس = خلیج کارگران
استان پارس = استان کارگران
مصر و سوریه ساخت مردم استان پارس اند.
پارس = شمار نیک و درست با بیخ و بنیاد.
پارسی = شمار گیرنده نیک و درست.
...
[مشاهده متن کامل]

پارسیوان = دیوان و دفتر دار نیک و درست.
پارسیوان = نگهدار ایمان ( پارسا ) .
پارس = شمار
شمار = ایمان
ما در جبر زندگی داریم.
هر کردار ما از خود پاداش و یا حاصل دارد.
پردوس = جایکه به نیروی قلم با جبر نیک و درست ساخته شده است.
شاه جمشید پیغمبر❤️
یما، یمه
جم
جمشید
جمشاب
ورجمکرد ( پل صراط ) .
جم بهاودپ ( نشستگاه خدا ) .
جمشید پدر پارسی و یا پدر شمار و یا پدر ایمان و فرمانروای ورجمکرد ( بهشت زیر زمینی و یا زمین نامری ) .
❤️✌️

از دید من، واژه های �ایرانی�، �عجم� و �زرتشتی� یاد شده در بالا، هیچکدام برابر درستی برای �پارسی� نیست.
نوشته ی زیر که آن را از پی نوشت یکی از یادداشت هایم برگرفته ام، در این باره سودمند می دانم:
...
[مشاهده متن کامل]

همانگونه که نیاکان ما ایرانیان و پارسی زبانان، در دوره ی چیرگی تازیان بر ایران پهناور دوره ی پایان ساسانیان و پس از آن، ناچار به پارسی نمودن واژه های گرانبار شده ی عربی بودند یا آن ها را به آرشی دیگر در زبان پارسی بکار می بردند، بسیاری از واژه های پارسی نیز بویژه در دوره ی نخستین �اسلام� چیره شده به زور شمشیر در میهن مان به زبان تازیان بیابانگرد که تازه با برخی مانش ها و جُستارهایی فراتر از فرهنگ بیابانی خود روبرو شده و ناچار به گواریدن آن ها بودند، راه یافت و دگردیسه شد ( همانا مُعرّب شدن ) . یکی از این واژه ها که نمونه های دیگری از آن ها نیز به همین سرنوشت دچار شده، واژه ی �اندازه� است که افزون بر آرش زبان روزمره ی مردم، دانشی کاربردی نیز در ایران باستان و پیش از اسلام بود. دانسته از واژه ی �کاربردی� سود می برم؛ زیرا بنا بر برخی پژوهش ها و گواهی ها، این دانش در ایران در سنجش با دانش �اندازه گیری� در یونان و نخستین دوره های روم باستان، سویه ای کاربردی تر داشته که نشانه ی پیشرفته تر بودن نسبی آن در میهن مان نسبت به جهان آن هنگام نیز بوده است.
به هر رو، سرنوشت �اندازه� چنان بود که به زبان عربی درآمد و �هندسه� شد و همین واژه ی دگردیسه شده به ایران بازگشت و ما هنوز �اندازه� ی خودمان را �هندسه� می خوانیم. به این ترتیب، آنچه به نام �هندسه اُقلیدسی� یا �هندسه مسطحه� ( به پارسی تر آن: �اندازه ی دوبَر� یا �اندازه ی دوپهلو�! ) خوانده می شود به گمان بسیار نیرومند از ایران ریشه گرفته که این یک نیز به نوبه ی خود از هند سرچشمه گرفته است. همانگونه که بیش تر ما بر آن آگاهیم، شمارگان �صِفر� و �سامانه ی دهدهی� در ریاضیات که پیشرفت های بزرگ آینده در این پهنه از دانش را در پی داشت، آفریده ی دانشمندان هند بوده است؛ ایرانیان آن را از فرهنگ هندی که با فرهنگ ایرانی همریشه و به هم گره خورده اند، گرفتند؛ عرب ها از ایرانیان و اروپایی های از راه اسپانیا ( اندلس ) از عرب ها آموختند و بکار بردند. از میان سایر رشته های ریاضی، رشته ی �اندازه� در ایران، بگمان نیرومند به دلیل کم آبی و نیاز به کاوش آب و کشیدن کاریزها و مادی ها در گستره هایی کم و بیش پهناور و فرسنگ هایی دراز، سویه کاربردی تری نسبت به سایر دانش ها داشته و در جهان آن هنگام برتر بوده است. یورش تازیان به ایران ساسانی، افزون بر دیگر زیان های آن، نابودی بسیاری از دستاوردهای فرهنگی، دانشورانه و فن آورانه ی ایران را نیز در پی داشت؛ بگونه ای که بسیاری از خاستگاه های این دانش یا آن فن آوری بدرستی شناخته شده نیست و به کشورهای دیگر نسبت داده می شود.
پیش تر در پانوشتِ یکی از نوشتارهایم، اشاره ای به یکی دوتای دیگر از واژه های هم سرنوشت با �اندازه� نموده بودم که یادآوری آن را در اینجا سودمند می دانم:
واژه ی �قانون� در زبان عربی از واژه ی �کانون� پارسی ریشه گرفته و چون برخی دیگر از واژه های عربی، چون هندسه ( اندازه ) و الماس ( �ال� �ماس� از ماسیدن ) دوباره به زبان پارسی زورچپان شده است. دانسته و آگاهانه، �زورچپان� را بکار می برم؛ زیرا برخلاف روند بده بستان شناخته شده میان تبارها و خلق های جهان از دوره های کهن تر تاکنون و پذیرش واژه های بیگانه و گوارش آن ها در زبان بومی که بویژه با گسترش داد و ستدهای بازرگانی میان آنان هماوند است، بسیاری از واژه های عربی در دوره ی چیرگی دویست ساله ی تازیان بیابانگرد بر ایران زمین که از سخن گفتن و نوشتن پارسی زبانان به زبان پارسی با درشتی هرچه بیش تر جلوگیری می نمودند، با زور به زبان پارسی گرانبار شده و پس از آن با فراز و نشیب هایی در دوره های گوناگون و کاربرد بیش تر زبان عربی به بهانه ی قرآن از سوی آخوندها و ملاهای نادان در زبان زیبا و روان پارسی جا انداخته شده اند؛ واژه هایی که به همین دلیل و چنانچه اندکی در فرهنگ پارسی زبانان کشورهایی چون افغانستان، تاجیکستان و جاهای دیگر باریک شویم، بروشنی به آن پی خواهیم برد، می توانند آسان تر از زبان پارسی زدوده شوند.
برگرفته از نوشتار �پیدایش نابرابری در میان مردم به پیدایش دولت انجامید!�، ب. الف. بزرگمهر، ۲۴ آبان ماه ۱۳۹۲ ( http://www. behzadbozorgmehr. com/2013/11/blog - post_15. html )
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/03/blog - post_215. html

پارسی=زبان مادری
پاسدار زبان پارسی باشیم
زبان پارسی زبانی با دیرینه فراوان است که توانست خودش را با وجود هجوم اعراب، ترکان و مغولان خودش را حفظ نماید
با این حال با حمله اعراب زبان های دیگری مانند قبطی، آشوری
...
[مشاهده متن کامل]

با حمله مغولان زبان هایی مانند خوارزمی، پهلوی آذری و . . . نتوانستند خودشان حفظ نمایند
امروزه زبان پارسی تقریبا در جهان زبان مادری ۱۳۰ یا ۱۴۰ میلیون نفر اعلام گردید که بیشتر در ایران، تاجیکستان، افغانستان، ازبکستان، بحرین و قفقاز گویش ور دارد
امروزه با اینحال این زبان را به سه خط عربی، کریل و گاها لاتین می نویسند
زبان پارسی هم نیز در طول تاریخ جای زبان های سُغدی، پارتی، باختری، بعضی زبان های ترکی و مغولی را نیز گرفت
DAYRATMARF@

فارسی
پلخه ( بلخ ) پلهه پهله پرهه فهرج پرسه پارس فارس وپرثه = پرذع ( بردع اران ) بلخان خوارزم فلوجه انبار در همه جای ایران این نام را میبینیم در مکران پرهه پهره ( ایرانشهر کنونی ) فهرج کرمان - پارسه انشان استان فارس پلخه بلخ پهل شاهستان گرگان پهله شهرزور
معادل پارسی شده ی فارسی
#پرسه بوده به پارسه بعد به پارسی وبعد به فارسی ومعنی ومحتوای آن از پرسیدن وحال واحوال پرسی وریشه گذشته اش رابعدا خواهم گفت.
پارسی
پارسی چه مینه ای دارد ؟ آنچه از نوشته های به جا مانده برداشت می شود این نام از استان فارس / پارس بر روی مردم ایران زمین نهاده نشده چون نام استان فارس : اَنشان یا بَن شان بوده ، بَن را به همه ی کاشتنی ها گفته و - شان پسوند جا و مکان است ، مانند کِرمانشان : ( کرمانشاه ) ، گُلشَن ( گُلزار ) . . . ینی این خته ( خته ) جای کِشتار بَناک ها یا دانه گان مِسل گندم و جو و اَسپست ( یونجه ) . . . بوده و مردم این پهنه را می توان بَنِشتی یا بَنکار نامید. پارسی ها مانند پارتی ها و مادی ها از مردمان اَباختر یا شمال بوده که به آنان سَکه ها یا سَکاها می گفتند که بخشی از آنان به پُشتهء ایران کوچیدند.
...
[مشاهده متن کامل]

این نام به گونه ای با ایران و پرستار و سون و سو پیوند دارد :
ایران : سرزمین آر ، ایر ، هیر ، آذر ، آتَش
سون : خورشید ، سو : کوتاه شدهء سون
پرستار : پیرا سو تار : نگهبان در گِرداگِرد و پیرامون آذَر
آتش مینه می دهد. آذر مهند ترین آخشیج و آلمَند element است و تمام اَستومندان و ماده ها از آذر پدید آمده اند و برای همین کوچکترین بخش آذر را photon می نامند که ما نام ذره که کوتاه شده ی آذر است بر روی آن نهاده ایم :
. . . دِل هر ذره را که بشکافی آفتابی در آن بینی. . .
آذر < ذَر < ذَره
برای همین به تَلا ( طلا ) هم زَر می گوییم چون در بالاترین و داغ ترین زینه و رَجه ( درجه ) گرما اَزبود می شود ( به وجود می آید ) و زَر هم ریشه با ذره و آذَر دارد.
ایرانیان به آذَر اَرج می گذاشتند و آن را سَرچشمه زندگی می دانستند و آذر را در همه ی باشندگان نامی گذاردند :
آذر در آسمان : ستارگان از جمله خورشید
آذَر در پَرهام ( طبیعت ) : آتَش
آذَر دَر باشندگان : اَنذَر / اَنزَر = نیر ، نیرو ، نیرزه ، گرما ، گُرار
energy , calary
آذَر در بنیاد ماده ها یا هستی: ذَره
بنابراین ایرانی و پارسی نام نژاد نیست بلکه نام راه و روش زیستن در جهان و بینش به جهان است ، ایرانی در مینه ی مادی : دارنده ی آتش که انگیزاننده ( مُحَرِک ) برای دانش آموختن ، دانش اندوختن ، دانش جُستن ، دانش پژوهیدن و دانش آزمودن برای فراهم آوردن آسایش مردمان و زدودن گرفتاری ها و دشواری ها و نارسایی ها است .
ایرانی در مینه مینوی ( معنوی ) : با آتش درون به همه از خودش گرفته تا مردمان ، جانوران ، گیاهان ، فِسردگان ، ( جامدات ) ، شِناورگان ( مایعات ) و گُریختگان ( گازها : چون فَرار هستند در زبان های اروپایی گاز می گویند ) مهر و اِشغ ( عشق ) ورزیدن و آن را بزرگ داشتن است.
پارسی کسی است که می پاید تا گزندی به این آذر نرسد و این آتش کم فروغ یا خاموش نشده و همواره پُرفُروغ و اَفروخته بماند :
. . . آتشی که همیشه در دل ( درون ) ماست
برای اِشغ و مهرورزی باید از گناه دوری جُست و وختی هتا گناهی از کسی سَر زد بایستی که هِس شَرم و آزرم پدید آید. گامه ی پنجم مهرآیینی : پارسایی بوده که پارسا در این راه گام برمی داشته است.
بنابراین در ایران زمین هر کَس این نگرش و بینش را داشته یا در راه آن بکوشد ایرانی و هر که از این نگرش و بینش نگهبانی و پاسداری کند پارسی است.
این نام ها با مینای ژرف ایران پیوند دارد نه آن نگرشی که خاوریان ( غربیان ) به ما نشان دادند و مایه آشفتگی و گمراهی ایرانیان و پارسیان شدند، زیرا با خوش بینی بر پایه جهان بینی خودشان ما را شناساندند ( تعریف کردند ) یا با بدبینی با بَدآهنگی ( سوء نیت ) خواستند تا ما در اندیشه سرگردان و پریشان شویم ، مردم خاور هم شوربختانه خفته بودند و سخنان و راهنمایی های بزرگانشان را از یاد برده و آن را تنها یادگار گذشته و مایه سرفرازی و بزرگ نمایی و بزرگ فروشی ( فخر فروشی ) پنداشته و اِنگاشتند.
باشد که واژه ها را بار دیگر بشوییم و به ژرفای آن ها پِی ببریم تا به آسایش و آرامش و سرانجام به رستگاری برسیم.

پارسی:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " پارسی" می نویسد : ( ( پارسی در پهلوی در ریخت پارسیگ pārsīg بکار می رفته است. باز خوانده به"پارس" سرزمینی نیمروز ین در ایران که هخامنشیان و ساسانیان از آن برخاسته اند . در پی ارج ارز بسیار این سرزمین و اثر بنیادین و ماندگار آن در تاریخ ایران، پارسی نامی شده است برابر با ایرانی و پارس برابر با ایران. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 260. )

نسبت داده به سرزمین یا قوم پارسَ ( پارسا ) یکی از سه قوم آریایی باستان
نام یکی از شهرهای استان چهار محال بختیاری فارسان یا پارسان به معنی سوارکاران می باشد
پارسی نام طایفه ای از ایل بختیا ری
پارسی نام روستایی از سواد کوه مازندران
پارسی ره نام محلی در شمال اندیمشک در خوزستان
پارسی نام یکی از اقوام آریایی
پارسی نام طایفه ای از ایل بختیاری که شامل سه تیره
۱ فتح الله۲کرم ۳کریم می باشد وبر پایه نمودار سازمانی از طایفه هیودی فولادوند میوند بختیاری می باشد
حرف ها یِ پارسی در سیستم ها یِ نوشتاریِ:
عربیک / لاتین
اَ : A
اِ : E
اُ : O
آ : �
ای : I
او : U
ء : �
ب : B
پ : P
ت : T
ث : S
ج : J
چ : C
ح : H
خ : X
...
[مشاهده متن کامل]

د : D
ذ : Z
ر : R
ز : Z
ژ : Ž
س : S
ش : Š
ص : S
ض : Z
ط : T
ظ : Z
ع : �
غ : Q
ف : F
ق : Q
ک : K
گ : G
ل : L
م : M
ن : N
و : V
و : W
ه : H
ی : Y

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس