کوچک

/kuCak/

مترادف کوچک: تنگ، محقر، بچه، خرد، خردسال، طفل، صغیر، کم جثه، پست، حقیر، اندک، قلیل، کم حجم

متضاد کوچک: بزرگ، پهن، عریض، فراخ، وسیع

معنی انگلیسی:
wee, small, little, of tender age, short, humble, insignificant, bit, diminutive, et _, ette _, exiguous, ie _, invisible, junior, kin _, let _, ling _, petty, pint-size, pocket, pocket-size, slight, spare, thumbnail, toy, vest-pocket, incommodious, jerkwater, pipsqueak, small-time, minor, petite, remote, [fig.] humble

فرهنگ اسم ها

اسم: کوچک (پسر) (فارسی)
معنی: دارای حجم اندک، ریز، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، لقب اردشیر پسر شیرویه پادشاه ساسانی
برچسب ها: اسم، اسم با ک، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

کوچک. [ چ َ / چ ِ ] ( ص ) مقابل بزرگ. ( آنندراج ). خرد. ( غیاث ). صغیر. خرد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
مهتر ز همه خلق جهان او به دو کوچک
مهتر به دو کوچک به دل است و به زبان است .
منوچهری.
کوچک دو کفت مه زدو دریای بزرگ است
بسیار نزار است مه از مردم فربه.
منوچهری.
پرآژنگ رخ داد پاسخ تورگ
که گر کوچکم ، هست کارم بزرگ.
اسدی.
تو از مشک بویش نگه کن نه رنگ
که در گرچه کوچک ، بها بین نه سنگ.
اسدی.
و بر یک فرسنگی کوفه آنجا که اکنون مشهد است شتر بخفت بر آن تل کوچک. ( مجمل التواریخ ). و دهران نابینا بود و فان کوچک ، پس از این سبب از هر گوشه دشمنان سر برآوردند. ( مجمل التواریخ ). کرج ، شهری است میانه نه کوچک و نه بزرگ. ( مجمل التواریخ ).
طفل کوچک چو بهر نان بگریست
چه شناسدکه نحو و منطق چیست.
اوحدی.
نظر، قاصدی در گذرهاش ساقط
زمین ، کوچه ای در فضاهاش کوچک.
؟ ( در صفت فتح آباد باخرز از نسخه خطی مورخ 651 هَ. ق. ).
- انگشت کوچک ؛ کهین. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کهین شود.
|| هر چیز کم وسعت و کم حجم. || اندک. قلیل. کم. ( فرهنگ فارسی معین ). || حقیر. محقر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). بی اهمیت : گفت : شاها این کاری کوچک نیست که ما این کار را خردداریم. ( اسکندرنامه نسخه نفیسی ). || بچه. کودک. طفل. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). صغیر. نابالغ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و بودند آنان که خوردند، با پنج هزار مردم غیر زنان و کوچکان ، آن مردمان که این معجز را بدیدند. ( انجیل فارسی ص 100 از فرهنگ فارسی معین ). و شد هشتم روز که کوچک را ختنه کنند، نام او زکریا نهاده اند به نام پدر. ( ترجمه دیاتسارون ص 14 ). || در تداول عامه ، بنده. فرمانبردار: من کوچک شما هستم. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) نام مقامی است از دوازده مقام موسیقی. ( غیاث ). نام نوایی از موسیقی. ( ناظم الاطباء ). نوایی است از موسیقی و آن یکی از دوازده مقام موسیقی ایرانی است. زیرافکن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
رهاوی را به راه راست می زن
پس از کوچک حجاز آغاز می کن.
قاآنی ( از فرهنگ فارسی معین ).

کوچک. [ چ َ / چ ِ ] ( اِخ ) لقب اردشیربن شیرویه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : ثم ابنه ( ابن شیرویة الساسانی ) اردشیر و لَقَبَه ُ کوچک ، ای صغیر. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ، یادداشت ایضاً ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نقیض بزرگکوچک ابدال:دراصطلاح قندران مریدی که ازمریدان دیگرخردسالتریاتازه کارترباشد
۱ - ( صفت ) خرد صغیر . ۲ - هر چیز کم وسعت و کم حجم . ۳ - اندک قلیل کم . ۴ - بچه کودک طفل : و بودند آنان که خوردند پنج هزار مردم غیر زنان و کوچکان آن مردمان که این معجز را بدیدند . ۵ - ( اسم ) نوایی است از موسیقی و آن یکی از دوازده مقام موسیقی ایرانی است زیر افکن : رهاوی را براه راست می زن پس از کوچک حجاز آغاز می کن . ۶ - ( صفت ) بنده فرمانبردار : من کوچک شما هستم .

فرهنگ معین

(چَ ) (ص . ) خرد.

فرهنگ عمید

۱. دارای جسم یا اندازۀ اندک: دست های کوچک.
۲. (اسم، صفت ) آن که سنش کم است، خردسال.
۳. [مجاز] دارای مقام پایین.
۴. [مجاز] بی ارزش، پست: آدم کوچک و کوته بینی بود.
۵. [مجاز] صفتی که شخص هنگام تواضع به خود می دهد، مطیع: من کوچک شما هستم.

گویش مازنی

/koochek/ سفت - گردوی سخت پوست

واژه نامه بختیاریکا

( کَوچَک ) کُخ
بِی؛ پِندلِه؛ پِندلاکه؛ جمول؛ ساوا؛ کچیر؛ کُزُل؛ لاوری ( لاواری ) ؛ رِزِل ( رزلک ) ؛ رزله؛ ریوَر؛ زیر آربیزی؛ چِنجاله؛ پندلاکه

دانشنامه عمومی

کوچک (شهرستان قره سو). کوچک ( به لاتین: Kichik ) یک منطقهٔ مسکونی در قرقیزستان است که در شهرستان قره سو ( قرقیزستان ) واقع شده است. [ ۱] کوچک ۳۵۰ نفر جمعیت دارد و ۲٬۰۶۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس کوچک (شهرستان قره سو)

کوچک (مجارستان). کوچک ( به مجاری: Köcsk ) یک شهرداری در مجارستان است که در واش واقع شده است. [ ۳] کوچک ۱۲٫۵۸ کیلومتر مربع مساحت و ۳۰۳ نفر جمعیت دارد.
عکس کوچک (مجارستان)عکس کوچک (مجارستان)عکس کوچک (مجارستان)عکس کوچک (مجارستان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

نقلی

مترادف ها

half-pint (اسم)
کوچک، کوچولو، خپله، کوتاه تر از مقدار متوسط

thumbnail (اسم)
کوچک، ناخن شست، هر چیزی که ب اندازه ناخن باشد

minuscule (اسم)
کوچک، حرف کوچک

teeny (صفت)
ریز، کوچک، ریزه، ناچیز

pint-size (صفت)
پست، کوچک، خرد، ناچیز، باندازه سر سنجاق

pint-sized (صفت)
پست، کوچک، خرد، ناچیز، باندازه سر سنجاق

small-fry (صفت)
کوچک، بچگانه

weeny (صفت)
ریز، کوچک، بی اهمیت

pocket (صفت)
کوچک، پولی، نقدی، جیبی، جیبدار

diminutive (صفت)
کوچک، خرد، مصغر

petty (صفت)
فرعی، کوچک، خرد، جزئی، غیر قابل ملاحظه

dinky (صفت)
کوچک، زیبا، شیک، تمیز

puny (صفت)
ضعیف، کوچک، قد کوتاه، ریزه اندام

runty (صفت)
پست، کوتوله، کوچک، ناچیز، حقیر

gracile (صفت)
لاغر، کوچک، باریک

small (صفت)
پست، خفیف، ریز، کوچک، ریزه، خرد، محقر، کم، جزئی، دون

short (صفت)
مختصر، کوچک، کوتاه، موجز، غیر کافی، کمتر، قاصر، کسردار، بی مقدمه

little (صفت)
پست، مختصر، ریز، کوچک، کوتاه، خرد، بچگانه، اندک، قد کوتاه، کم، جزئی، معدود، ناچیز، حقیر، درخور بچگی

fractional (صفت)
کسری، کوچک

tiny (صفت)
ریز، کوچک، کوچولو، ریزه، خرد، ناچیز، بسیار کوچک

minute (صفت)
ریز، کوچک، جزئی، بسیار خرد

bantam (صفت)
کوچک

miniature (صفت)
کوچک، کوتاه

micro- (پیشوند)
کوچک، کم، میکرو

فارسی به عربی

تافه , جزیی , جیب , دقیقة , صغیر , صغیر جدا , ضییل , قلیلا , لفترة قصیرة , مصغر

پیشنهاد کاربران

زبان کردی جنوبی: بۊچگ، مَزِم
کوچک = کو چک = کو ( که ) چک ( =چکه = دانه = عدد ) => کوچک یا کوچیک = ریزدانه / چک یا چیک از چکیدن آمده که به چم شمارش شده یا فشرده شده نیز می باشد = چند چکه گردو یا ماست چکیده یا ضربتی و در چک زدن یعنی حرکتی که با فشار همراه باشد ( تند و ضربتی )
...
[مشاهده متن کامل]

کودک = کو دک = کو ( که یا کوتاه یا کوته ) دک ( بمانند دک و پز ) =>کودک = کوچک اندام
البته اگر انرا کود ک بدانیم یعنی کم رشد یافته که گویا این نزدیک تر است به بن داستان

دوستانی که می گویند این واژه ها از ترکی وارد فارسی شده و یا برعکس، از فارسی وارد ترکی شده، متوجه این نکته نیستند که تشابه معنایی و تلفظ این دو لغات صرفا تصادفی است و این کلمات ربطی به هم ندارند.
واژه کیچیک ( ki�ik ) در ترکی آذربایجانی و سایر زبان های خانواده ترکیک از واژه نیاترکی kič�k می آید.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه کوچک در فارسی، همریشه با کلمات کودک و کوتاه است، که در اوستایی به صورت کوتاکا، و به صورت وام واژه در زبان های عربی ( کوتی به معنی قدکوتاه ) ، مجاری ( kutya ) ، ارمنی ( կուտիկ با تلفظ کُتیک به معنای بچه ی حیوان ) ، ترکی ( Qoduq به معنای بچه الاغ ) موجود است.
تلفظ این لغت در فارسی بعد ها در اثر تغیرات و تکامل زبان متشابه واژه kič�k ترکی شده و این دو واژه هیچ ربطی به هم ندارند.
مثال های این چنینی از لغاتی که معنا و تلفظ شبیه به هم دارند ولی مربوط به هم نیستند در زبان های مختلف زیاد است.
در نظر بگیرید واژه های あなた ( با تلفظ آناتا ) و اَنتَ در زبان های عربی و ژاپنی را به معنای تو. هر دو معنای یکسان و تلفظ های متاشبهی دارند ولی به هم مربوط نیستند.
یا واژه بد در فارسی و bad در انگلیسی. هر دو واژه تلفظ یکسان دارند و هر دوی زبان های فارسی و انگلیسی هندواروپایی هستند ولی این دو لغت نه هم ریشه اند و نه قرض گرفته شده اند.
بد در فارسی از وَد ( wad ) در فارسی میانه است که آن هم، ریشه در لغت نیاایرانی واتاه ( watah ) دارد.
bad در انگلیسی از badde در انگلیسی میانه می آید. در اینجا هم تلفظ این دو واژه بعد ها شبیه هم شده.
مثال های دیگر، 名前 ( ناماعه ) در ژاپنی و نام، name، nomen در زبان های هندواروپایی. یا من فارسی و من ترکی. یا O در ترکی که از Ol می آید و او در فارسی که از ایش می آید.
واژه هایی در زبان های مختلف که تفظ و معنی شبیه به هم دارند، ولی مربوط نیستند.
در مورد بزرگ و بؤیوک ( b�y�k ) :
b�y�k ریشه در bed�k از نیاترکی دارد، از فعل bed� در معنای رشد کردن.
بزرگ در فارسی از vazạrka در پارسی کهن می آید.

واژه کوچک از زبان پارسی وارد ترکی شده و به هیچ و جه ترکی نیست. پانترک با جعل میخواد همه واژه هارو به نام خودش بزنه ولی نمیتونه. اول سایت های لغت شناسی ترکی جست و جو کنید تا ببینید ریشه و واژه متعلق به کدام زبانه
...
[مشاهده متن کامل]

از کی تا حالا همه پانترک های بی سواد زبان شناس شدن.
لینک سایت لغت شناسی ترکی👇🏻

منابع• http://aksozluk.org/kucuk
در زبان لکی کوچک را گوجر یا گوجین می گویند البته برای ذرات کوچکتر ، تیکلان جیله یا تیکله یا کوت می گویند
کوتکا، کوچک، کودک، کوتاه
همگی همریشه با کاتcut که از بریدن و کوتاه شدن گرفته شده
کوچولو دقیقا در زبان ایتالیایی به همین معنی وجود داره و ریشه در لاتین و زبانهای هندواروپایی داره همچنین واژه های پارسی باستان و پهلوی و نوین کوتکا، کوتاه، کودک، کوچک و . . . .
بعضی از پانترکهای نامحترم در بالا زبان فارسی رو لهجه ای از عربی گفتن البته اگر واقع بین باشن میبینن که زبان ترکی اگر واژه های عربی و بخصوص فارسی رو ازش بگیری هیچی بغیر از چهارتا کلمه مغولی نمیمونه واسش
...
[مشاهده متن کامل]

بهتر واقع بین باشیم و به دور از تعصب نظر بدیم

یکی اینه دوستان ریشه پارسی این واژه رو گفتن مانند کوتکا و کودک و کوتاه و کوچک و کهتر
و اینه ترکی برخلاف پارسی واژه های بیگانه وارداتی رو تغیر میدن و ترکیزه میکنن یکی از اینها تغییر ضمه به او هست مثلا دکتر را دوکتور و کوچک را کوچوک
کوچک از کوچوک تورکی گرفته شده در پهلوی ما کوچک نداریم بلکه کهتر است
( کوچک ) واژه ای پارسی است که با واژگان ( کوتاه، کودک ) از یک ریشه می باشد؛چنانکه در رویه 377 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) این واژه به دیسه یِ ( کوتَکَ ) آمده است:
کوچک
واژه ( کوچک ) واژه ای پارسی است که در رویه 51 و 52 از نبیگ ( فرهگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
کوچککوچک
کوچک و بزرگ از ترکی هستند
پاسخ به تراکتور ؛؛؛ ن قربان از کرپان عربیه 😂😐🤔
ادامه ؛
در فارسی کهتر و مهتر هست و کوچک از کوچوک ترکی و بزرگ از بویوک ترکی هستند
#جعل نکنید
منابع قدیمیتان را بخوانید جز کهتر و مهتر ندارید
تراکتور هم واژه ای ترکی است که از تیراختور ترکی گرفته شده
ولی خوب اروپایی ها خود تراکتور رو ساختن ما فقط قبل از ساختش نامگذاریش کردیم
معادل پارسی واژه کوچک ، خرد می باشد
و کوچک کلمه ای وارد شده از زبان ترکی می باشد
این کلمه یکی از قدیمی ترین لفات ترکیست که حتی استدلال ترک ها برای اثبات ترکی بودن ریسه زبان هایی مانند مجاری است
ریشه واژه های ( کوتاه، کوته ) :
اوستایی: کوتَکَ
پهلوی: کوتَک، کوتاه، کوک
ارمنی:کُتَک
و. . .
نکته: واژه های پارسی ( کودک ) و ( کوچک ) از همین ریشه اند.
پسگشت ( منبع ) :
رویه 413 و 414 از نبیگ ( فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان پارسی )
...
[مشاهده متن کامل]

نکته ی بالا در یادداشت های نبیگ نامبرده در زیر واژه ( کوتاه ) آمده است.

خرد
کوچک از فعل ترکی " کوچومک" به معنی کوچک شدن گرفته شده است که از بن آن " کوچو" مشتق کوچوک به دست می آید که به شکل" کوچک" وارد فارسی شده است
《کوچک واژه ای فارسی است. 》
باستان ( هخامنشی ) : کوتَکا kutakā
پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : کوتَک kotak، کوچک kučak
پارسی نو: کوچک kučak
افزون بر آن میتوان گفت=
��بچه در پهلوی وچّگ waččag بوده است. ریخت بیی ِ این واژه در پارسی بچه شده است و ریخت گیی آن " گوچگ " و سرانجام "کوچک " ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( یکی بچه بودش چو گرگ سترگ
دلاور شده ، با سپاهی بزرگ. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 239. )
واژه ی بچه از واژه اوستایی vet - ( e ) s o به معنای یکساله در ریخت وچک ( =بچه ) گرفته شده است . همانطور که امروزه در گیلکی وچک به معنای بچه می باشد .
این واژه فارسی به ترکی نیز راه یافته.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
همچنین آقای مهدی ( چ ) از قدیم در فارسی بوده. مثلا=
چرا: در پهلوی چرای čērāy بوده است . ساخته شده از : چه /رای.
چیز:دکتر کزازی در مورد واژه ی چیز می نویسد : چیز در پهلوی چیش čiš و تیس tis بوده است
چرا ( چریدن ) =درپارسی پهلوی چرگ čarag بوده است و به معنی رمه بکار می رفته است .
( چ ) خیلی قبل تراز ترکی، در فارسی بوده است.
همچنین راه یافتن حرف امری محال است. مثلا= ( ص، ث ) در فارسی فقط بشکل ( س ) تلفظ میشود.
( ظ ذض ) در فارسی به شکل ( ز ) گفته میشود.
در خود زبان ترکی ( چ ) ( ج ) اگر در آخر واژه بیاید بخوبی تلفظ نمیشود، مانند=
آچ=آش
قاچ=قاش
کرج=کرش
پیچ=پیش
اوچ=اوش
قوچ=قوش
این مسئله ربطی به اونور آب ، اینور آب نداره مهدی جان، ( چ ) از اول در فارسی وجود داشته ، و از هیچ زبانی هم گرفته نشده، ، بلکه از زبان فارسی به دیگر زبان ها راه یافته. ❤

《کوچک واژه ای فارسی است. 》
باستان ( هخامنشی ) : کوتَکا kutakā
پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : کوتَک kotak، کوچک kučak
پارسی نو: کوچک kučak
افزون بر آن میتوان گفت=
��بچه در پهلوی وچّگ waččag بوده است. ریخت بیی ِ این واژه در پارسی بچه شده است و ریخت گیی آن " گوچگ " و سرانجام "کوچک " ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( یکی بچه بودش چو گرگ سترگ
دلاور شده ، با سپاهی بزرگ. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 239. )
واژه ی بچه از واژه اوستایی vet - ( e ) s o به معنای یکساله در ریخت وچک ( =بچه ) گرفته شده است . همانطور که امروزه در گیلکی وچک به معنای بچه می باشد .
این واژه فارسی به ترکی نیز راه یافته

بنظر منم ترکی هستش چون یه محققی هم تو کانالهای فارسی اونور آب میگفت حرف چ از ترکی وارد فارسی شده
"کوچک" را نمیدانم ولی قطعا واژه ی "بزرگ" فارسی است و در سنگ نوشته ی خشایار شاه یا داریوش بزرگ نیز به شکل "وزرگ" آمده است.
امید بخشی فعلا شمایی که داری بدون ذکر منبع جعل و تحریف میکنی
بزرگ در پهلوی ساسانی:
Vazurg
Vazurk
Vuzurg
کوچک در پهلوی ساسانی:
Kučak
Kotak
پیرس: فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی
پارسی باستان ( هخامنشی ) : کوتَکا kutakā
پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : کوتَک kotak، کوچک kučak
پارسی نو: کوچک kučak
دوستان واقع بین باشین! لغات "بزرگ" و "کوچک" به هیچ عنوان نمیتونن ریشه در زبان فارسی داشته باشن که دهخدا نیز ریشه آنرا ذکر نکرده
در منابع ساسانی و اشکانی و حتی قدیمتر لغات"بزرگ و کوچک" دیده نمی شوند. ( اگه شکی دارین می تونین بررسی کنین که نمی توانین پیدا کنین )
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه این لغات ترکی اند، وارد زبان فارسی شده و شکل فارسی بخود گرفته اند. به همین دلیل بعضی ها رو به اشتباه انداخته.
مثلا تو زبان عربی لغات بیشماری اند که ریشه ای در این زبان ندارند ، اما چنان متغیر شدن که گویا عربی اند
خواهشا بدون ذکر منبع، نظر ندین که خدایی نکرده به جعل و تحریف متهم نشین
و السلام

نیمچه
نیمچه اتاق=اتاق کوچک
کلمه ای ایرانی و پارسی
که ترکان هم این واژه را قرض گرفته اند و استفاده میکنند
که، تنگ، محقر، بچه، خرد، خردسال، طفل، صغیر، کم جثه، پست، حقیر، اندک، قلیل، کم حجم، ریز
یعنی: قدرت فراوان
کوچک یا کەوچەک این یواژه در اورامی یعنی کمی
میگوند کەوچەک یا کوچه از اون مثلا پنیر به من بدهید
واژه اورامیش میشود ( وچکله ) یا ( وردیکله )
Tiny
کم، ریز
نقلی
صغرا
Cramped
ریز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس