قورباقه

لغت نامه دهخدا

قورباقه. [ق َ / ق ِ ] ( ترکی ، اِ ) رجوع به قورباغه و غوک شود.

پیشنهاد کاربران

قورباغه ( اصطلاح خیاطی ) هنر گشودن بخیه.
من اصلا راضی نیستم الکی هست خیلی آدم را خسته میکنه اصلا از این استفاده نکنید
به خاطر خودتون میگم
تا بعد
قورباقه معرب کربَکه است. پیشوند خر/کر به چم بزرگ، و بک = وک، پک، غوک است که در فارسی میانه وک آمده.
خرگوش: دارای گوش بزرگ
خرچنگ: دارای چنگال بزرگ
خرمگس: مگس بزرگ
کرگدن: دارای گردن بزرگ
کربَکه: بک ( =وک ) بزرگ، معرب آن قورباغه
کرکس: دارای گس ( گردن ) بلند
کرپاسه: مارمولک

بپرس