وجود داشتن


برابر پارسی: بودن، جای داشتن، هستی داشتن

معنی انگلیسی:
be, come, exist, obtain, occur, prevail, subsist, remain, to exist

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - دارای هستی بودن موجود بودن . ۲ - حاصل بودن وقوع داشتن : (( در زندگی هر فرد مشکلاتی وجود دارد. ) )

فرهنگ معین

( ~ . تَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - بودن ، هستی داشتن . ۲ - (عا. ) شهامت داشتن .

واژه نامه بختیاریکا

به دَو

مترادف ها

be (فعل)
ماندن، بودن، شدن، زیستن، وجود داشتن، امر فعل بودن

exist (فعل)
بودن، زیستن، وجود داشتن، موجود بودن

فارسی به عربی

جد , یکون

پیشنهاد کاربران

در برخی گزاره ها می توان [دیده شدن] را به جای [وجود داشتن] به کار برد:
در جنگل های ایران گونه های گیاهی و جانوری فراوانی وجود دارد.
در جنگل های ایران گونه های گیاهی و جانوری فراوانی دیده می شود.
پدیدار بودن، فراهم بودن، بودن
وجود دارد = هست
وجود داشت = بود
وجود داشته باشد = باشد، بوده باشد
در صورتی که وجود داشته باشد: چنانچه هستی داشته باشد، اگر هستنده باشد
حضور داشتن
از هستی برخوردار بودن، در کار بودن ( در برخی باره ها )
نمونه:
بجای �هنری وجود ندارد� می توان گفت و نوشت: �هنری در کار نیست�
در پارسی: هستیدن hastidan
!توجه داشته باشید که این از فعل بودن ( من هستم، تو هستی، . . . ) جدا است!
زمان حال: من می هستم، تو می هستی، او می هستد، . . .
( من وجود دارم، تو وجود داری، او وجود دارد )
...
[مشاهده متن کامل]

گذشته: من هستیدم، تو هستیدی، او هستید، . . .
( من وجود داشتن، تو وجود داشتی٫ او وجود داشت، . . )
بن مایه ( منبع ) : فرهنگ برابر واژگان بیگانه پارسی، ابو القاسم پرتو

بپرس