hug

/ˈhəɡ//hʌɡ/

معنی: محکم گرفتن، در اغوش گرفتن، بغل کردن
معانی دیگر: (معمولا تنگ و با اشتیاق) بغل کردن، در آغوش گرفتن، در بغل گرفتن، آگوشیدن، دربر گرفتن، (مانند خرس) میان دو دست و بازو فشردن، (اندیشه و ایمان و غیره) با جان و دل پذیرفتن، رها نکردن، (محکم) چسبیدن به، دور نشدن از، در نزدیکی (چیزی) ماندن، در آغوش گیری، بغل گیری، فشار خرس (با دستان و سینه اش)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hugs, hugging, hugged
(1) تعریف: to enfold or squeeze affectionately with the arms; embrace.
مترادف: embrace
مشابه: caress, cuddle, enfold, fold, press, snuggle, squeeze, wrap

(2) تعریف: to stay close to while moving beside or on.

- The prowler hugged the wall as he crept along.
[ترجمه گوگل] قایق‌ران دیوار را در آغوش گرفت و در حال خزش بود
[ترجمه ترگمان] دزد دیوار را وقتی که می خزید، در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to hold firmly or fondly to, as to an idea; cherish.
مترادف: cherish
مشابه: cling to, embrace

- She hugged the thought of getting revenge.
[ترجمه گوگل] فکر انتقام گرفتن را در آغوش گرفت
[ترجمه ترگمان] او فکر انتقام گرفتن را در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to mutually embrace, esp. with fondness.
مترادف: embrace
مشابه: clinch, cuddle, snuggle

- They hugged and then parted.
[ترجمه گوگل] در آغوش گرفتند و بعد از هم جدا شدند
[ترجمه ترگمان] آن ها همدیگر را بغل کردند و بعد از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: huggable (adj.), huggingly (adv.), hugger (n.)
• : تعریف: a clasp with the arms, often showing affection; embrace.
مترادف: embrace
مشابه: caress, clinch, squeeze

جمله های نمونه

1. she gave a hug to her mother, said good night, and went to bed
مادرش را در بغل فشرد،شب بخیر گفت و به بستر رفت.

2. to give someone a hug
کسی را در بغل گرفتن

3. every morning my father would hug and kiss me
هر بامداد پدرم مرا بغل می کرد و می بوسید.

4. my sister spread her arms and gave me a hug
خواهرم دست های خود را از هم گشود و مرا در آغوش گرفت.

5. A silent hug means a thousand words to the unhappy heart.
[ترجمه زینب جلیلیان] یه اغوش سرد یعنی هزاران تعریف از یه قلب شکسته و اندوهگین
|
[ترجمه Hossein Jalali] یک آغوش سرد گویای هزاران سخن نگفته از قلب پر از درد و اندوه هست
|
[ترجمه گوگل]یک آغوش بی صدا برای دل ناراضی هزار کلمه است
[ترجمه ترگمان]یک بغل ساکت معنی هزار کلمه را به قلب اندوهگین می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I just want to hug you so much right now.
[ترجمه Viyana] من فقط میخوام تو رو خیلی محکم همین الان بغل کنم
|
[ترجمه گوگل]فقط همین الان میخوام خیلی بغلت کنم
[ترجمه ترگمان]من فقط میخوام همین الان تو رو بغل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A hug distance is exactly right for me when thoughts freeze.
[ترجمه گوگل]زمانی که افکار منجمد می شوند، فاصله در آغوش گرفتن دقیقاً برای من مناسب است
[ترجمه ترگمان]فاصله در آغوش گرفتن دقیقا زمانی مناسب است که افکار متوقف می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He gave the children a quick hug, then got into the car.
[ترجمه گوگل]بچه ها را سریع بغل کرد و بعد سوار ماشین شد
[ترجمه ترگمان]او بچه ها را در آغوش گرفت و بعد سوار ماشین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Things that make life easier: A Parent's hug, A Lover's kiss, A Friend's support.
[ترجمه گوگل]چیزهایی که زندگی را آسان‌تر می‌کنند: در آغوش گرفتن والدین، بوسه یک عاشق، حمایت یک دوست
[ترجمه ترگمان]چیزهایی که زندگی را آسان تر می کنند: آغوش پدر، آغوش یک دلداده، حمایت یک دوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She gave her mother a big hug.
[ترجمه گوگل]مادرش را در آغوش گرفت
[ترجمه ترگمان]مادر او را بغل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Paul gave me a big hug .
[ترجمه گوگل]پل مرا در آغوش گرفت
[ترجمه ترگمان]پائول \"منو بغل کرد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hug your children and lavish them with love.
[ترجمه گوگل]فرزندان خود را در آغوش بگیرید و آنها را با عشق تجلیل کنید
[ترجمه ترگمان]به کودکان خود احترام بگذارید و آن ها را با عشق پر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mama gave me a big hug.
[ترجمه گوگل]مامان بغلم کرد
[ترجمه ترگمان]مامان یه بغل گنده بهم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dave opened his arms to give her a hug.
[ترجمه علیزاده] دیو بازوهای ( دستهای ) خود را گشود تا او را در آغوش بگیرد.
|
[ترجمه گوگل]دیو آغوشش را باز کرد تا او را در آغوش بگیرد
[ترجمه ترگمان]دیو بازوانش را باز کرد تا او را بغل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Come here and give me a big hug.
[ترجمه گوگل]بیا اینجا و مرا در آغوش بگیر
[ترجمه ترگمان]بیا اینجا و یه بغل گنده بهم بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He hurries down the gangplank to hug his waiting wife.
[ترجمه گوگل]او با عجله از تخته باند پایین می آید تا همسر منتظرش را در آغوش بگیرد
[ترجمه ترگمان]با عجله از پل ها پایین می رود تا همسر منتظر او را در آغوش بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He gave her a big hug.
[ترجمه گوگل]او را در آغوش گرفت
[ترجمه ترگمان]او را بغل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محکم گرفتن (فعل)
clamp, gripe, clutch, clam, grip, clip, hug

در اغوش گرفتن (فعل)
embrace, clasp, entwine, entwist, hug, cuddle, embosom, enclasp, enfold, enclose

بغل کردن (فعل)
embrace, hug, embosom

انگلیسی به انگلیسی

• embrace, clasping of the arms around a person or thing
embrace, hold tightly, wrap the arms tightly around (a person or thing); cling to, cherish (an opinion, belief, etc.)
when you hug someone, you put your arms around them and hold them tightly because you like them or are pleased to see them. verb here but can also be used as a count noun. e.g. he greeted his mother with a hug. i only want to give you a hug.
if you hug something, you hold it close to your body with your arms tightly round it.
something that hugs the ground or a stretch of land or water stays very close to it.

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: آغوشیدن

⚫ نگارش به خط لاتین: Āqushidan

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�هکهhaka� به معنی حشر واشتیاق ومیل زیادجنسی است. این واژه کهن وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده وبه صورت�هاگhug�به معنی محکم در بغل وآغوش گرفتن ( با میل جنسی ) و محکم چسبیدن است. دراینجا تبدیل رایج کاف به گاف راداریم یعنی هکهhaka> هاگhug.
hug همون embrace هست فقط hug غیررسمی و محاوره ایه و embrace رسمی.
hug ( n ) ( hʌɡ ) =an act of putting your arms around sb and holding them tightly, especially to show that you like or love them
hug
سجاد عزیز
give me a hug
یعنی بغلم کن
something's all you need is a hug
در فارسی
آغوش: hug
آغیدن: to hug
واژه آغوش در فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) āgoš بوده است. پسوند "اوش" همانند "ایشن" و "اِش" کنش ساز است، بنابراین از ستاک این واژه ( آغ ) می توان راب ( فعل ) آغیدن را برساخت.
آغوشیدن.
بَقَلیدَن.
Give me a hug
بیا بغلم
در آغوش کشیدن
بغل کردن
به آغوش کشیدن
بغل کردن😻
برای مثال : 😻l want to hug you mom
مامان من میخوام بغلت کنم 😻
به آغوش کشیدن
Here, it must be said
My love, stick to yourself
Hug me from behind, touch me
I need your love more
I touch your beautiful face and neck
There is madness, the feeling of being in your arms and kissing your lips
...
[مشاهده متن کامل]

اینجاست که باید گفت
عشقم خودتو بهم بچسبون
از پشت بغلم کن ، لمسم کن
من به عشق تو محتاج ترم
دست میکشم بر صورت زیبا و گردن تو
دیونگی هست حس در آغوش بودن تو و بوسیدن لبانت

چسبیدن به
Hug Wall = چسبیدن به دیوار
بغل کردن
درآغوش گرفتن بغل کردن میشه اما با کلمه hubba هم آمیخته بشه به معنی دلپسند عشق روشنایی نور عاشقانه برای زندگیت میشه
Embrace love با جان دل پذیرفتن آغوش عشق
Articulated strap , my existential wiht existential you rally
بند بند وجودم
با وجودت جان گرفت
بغل کردن. در آغوش گرفتن
hugged
درآغوش گرفتن
Hug motherدر آغوش گرفتن مادر
بغل کردن مادر
embrace
عاشقانه در آغوش گرفتن
بغل کردن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس