پیشنهادهای سید محمود حسینی (٣٨٢)
ای بابا زحمتی نداشت، چه زحمتی مثل No problem Don't worry about it It's ok
تو مایه های دمت گرم تو زبان فارسی
تو دردسر افتادن
آماده شدن برای
بر باد رفته، تباه، نابود، از بین رفته
پیوند ازدواج بستن
وایسا، صبر کن،
نوازش کردن یا بوسیدن، kissing، یا سکس داشتن با کسی، ترک کردن یا تعطیل کردن کار یا مدرسه زودتر از موعد
خطرناک، باسرعت و بدون احتیاط رانندگی کردن حرکات نمایشی وبی پروا وخطرناک با ماشین
سریع حرکت کردن از مکانی به مکانی به منظور خرید کردن، تحویل دادن و غیره
Give دادن
وقت کردن، فرصت کردن
هموار کردن مسیر برای
مشاهده شده
اکوتوریسم، طبیعت گردی
دلهره آور
پیشنهادات اغواگرانه
To shout or yell very loudly and lengthily. فریاد بلند و طولانی، داد بلند وطولانی
سرپا نگه داشتن، حمایت کردن، حفظ کردن، تامین و حمایت از کسی در طول یک دوره سخت معمولا با پول یا غذا
مطرح کردن, مورد تاکید قرار دادن
به گردن گرفتن، پذیرفتن
حمله جسمی یا لفظی، انتقاد کردن، سرزنش کردن
برای مدت کوتاهی جایی رفتن, حضور یافتن، ظاهر شدن یا رسیدن
مانع شدن، حق و حقوق کسی را صلب کردن، صلب کردن
گرامی داشتن، تسلی دادن، عزیز کردن، پروردن
وزن کم کردن
یاشکست یا موفقیت، یا همه یاهیچ چیز
با عجله دنبال چیزی گشتن
به خوبی چیز دیگری قابل مقایسه، قابل مقایسه بودن، در مقایسه با، سنجش پذیر بودن با چیز دیگری
نگاه کردن یا گوش دادن به برنامه تلویزیونی یا رادیویی
روبروی چیزی بودن معمولا ساختمان، میدان، خیابان و غیره
تملق گفتن، چاپلوسی کردن، ستایش بیش از حد
سلام، سلام کردن موافق بودن، تایید کردن، موافقی چه خبر، چه اتفاقی افتاده گوش کن، توجه کن
به کمک گرفتن
متمرکز شدن، تمرکز کردن روی، هدف قرار دادن
سرکار گذاشتن، دست انداختن، ور رفتن با چیزی، وقت تلف کردن
توجه بیشتری را به چیزی جلب کردن
عقب کشیدن، کنار کشیدن از یک مقام یا موقعیت
تکرار کردن، بارها تکرار کردن کردن یک داستان به منظور سرگرم کردن واینکه خوب فهمیده شود معمولا هنگام غذا خوردن صحبت و سرگرم کردن در مورد یک اتفاق یا تج ...
دور شدن از مردم جهت درس خوندن یا انجام کاری، محدود یا محبوس کردن خود جهت مطالعه یا انجام کاری
چارچنگولی چسبیدن به چیزی، برای مدت طولانی یک کاری رو انجام دادن
مسئولیت چیزی رو به عهده گرفتن، به گردن گرفتن، به عهده گرفتن
دستی به سر و روی چیزی کشیدن
توجه کردن، علاقمند شدن، ، کم کم توجه کردن
مشتاق چیزی بودن، دنبال چیزی بودن
درخواست چیزی کردن از کسی معمولا پول، وادار کردن کسی به پرداخت پول یا اهدای چیزی
از احساسی خفه شدن شدن He was CHOKING WITH anger.
با سرعت بردن
پر ازدحام
تاس کباب
به تدریج آسیب رساندن آزار دادن، وحشت افتادن، نگران شدن، مضطرب شدن، وحشت زده شدن، احساس گناه کردن جویدن به دفعات متناوب، دندون زدن خوردن از چیزی به تن ...
همدردی کردن، دل خون بودن برای کسی، دلسوزی کردن، در غم کسی شریک بودن از موضوعی به شدت حمایت کردن به قیمت هر چی باشه
با صحبت و حیله کسی رو به کاری واداشتن
خرج کردن پول، خرج کردن یا استفاده از پولی که بدست اومده
کوشش کردن، سعی داشتن
حمایت کردن، طرفداری کردن انتخاب شغل یا حرفه
گیر دادن، سرزنش کردن، نکوهش کردن، منصفانه رفتار نکردن، گیر الکی دادن
جستجو کردن، جستجو برای پیدا کردن چیزی در یک مکان مشخص و درهم ریخته
وادار به کنار کشیدن واداربه اطلاعات دادن حرف کشیدن بیرون کشیدن بیرون کردن کسی از شغل، موقعیت، مکان وغیره، پاپی شدن موضوعی که منجر به کنار کشیدن کسی ...
به سفر رفتن, تغییر مذهب دادن، تبدیل کردن، تغییر به چیزی متفاوت، روی آوردن
آماده دعوا، جنگ یا مناظره شدن، جلوی کسی در آمدن به منظور دعوا
با صدای بلند قطعه موسیقی را نواختن
فراموش نشدن
عقب ایستادن، فاصله ایمنی را حفظ کرن،
قدر دانی کردن، سپاسگزاری کردن
بد رفتار کردن، حال کسی را خراب کردن، از لحاظ روحی صدمه زدن ، سوءاستفاده کردن از کسی با استفاده از گمراه کردن و شیره مالیدن یاگول زدن
باعث به عمل واداشتن، به واکنش واداشتن
منتشر کردن، انتشار دادن
مطالعه سریع، مرور کردن ، بازبینی کردن،
به دقت بررسی کردن، آزمودن، جستجو کردن در میان بسیاری از چیزها برای رسیدن به هدفی الک کردن، غربال کردن
محبوب شدن، سریع جورشدن، تفاهم داشتن، سریع رابطه دوستانه برقرار کردن استقبال شدن مورد استقبال قرار گرفتن، طنین انداز شدن، معروف شدن فهمیده شدن، قابل د ...
کمک به پیشرفت وبهبودی کسی
به تدریج آسیب رساندن آزار دادن، وحشت افتادن، نگران شدن، مضطرب شدن، وحشت زده شدن، احساس گناه کردن جویدن به دفعات متناوب، دندون زدن
در عوض. . . ، کاری رو قبول کردن در ازای. . . . به نوبت کاری رو انجام دادن، نوبتی کردن کاری فدا کردن، پذیرفتن، دادن، چیزی غیر دلخواه در ازای منفعتی د ...
ترک کردن، رفتن به خونه
متقاعد کردن معمولاً با چاپلوسی و بلبل زبونی، راضی کردن
جلو بردن فیلم، ویدئو یا نوار به زمان یا ثانیه ای مشخص
ارزیابی کردن، برآورد کردن
ادامه دادن رابطه غیر اخلاقی با کسی داشتن
مدعی مزایای بیمه بیکاری بودن، ثبت نام برای بیمه بیکاری به کار گرفتن، موافقت برای شرکت در انجام کاری، اعلامومعرفی شروع برنامه در ابتدای پخش هر برنامه ...
گرم گرفتن، دوستانه شدن، مهربان شدن، محبت کردن، همدردی کردن، ملاطفت کردن، علاقه نشان دادن، علاقه مند شدن
واردشدن، درگیر شدن، کشیده شدن، گول خوردن، ندانسته درگیر چیزی شدن، توی اشتباه یا، گناه خطاوغیره افتادن، توی دام افتادن، دستخوش چیزی شدن، متحمل چیزی شد ...
اضافه کردن عقیده یا پیشنهادی به متن نوشته شده
جای بلند، فلات به ویژه فلات تبت, سقف جهان
رفتن، عازم شدن به مکانی دورتر مخصوصا با هواپیما یا کشتی فرستادن صادر کردن یا اخراج شدن به مکانی دور مخصوصا از طریق هوایی یا دریایی استعفا دادن ترک کا ...
به تدریج نابود کردن ازبین بردن، ذره ذره نابود کردن
پول پرداخت کردن وقتی که زیادی گرونه و زورت میاد اونقد پول بدی
گذشتن زمان، سپری شدن مثلا ثانیه های آخر سپری شدند و تیم نتونست گل بزنه "The seconds TICKED BY and the team failed to score. "
به تدریج معرفی کردن, به تدریج اجرا کردن انجام دادن ایفا کردن، به تدریج استفاده کردن،
سریع و بدون فکر چیزی رو نوشتن، علایق یادرخواست، دستورات، خواسته های کسی رو نوشتن، چسباندن سطوح با چسب, چسباندن به سطحی مسطح، نوشته شدن به عنوان مق ...
عقب افتادن، عقب موندن
فضولی کردن، کنجکاوی کردن، دیدزدن، کنجکاوانه نگاه کردن، سراز کار دیگران در آوردن، سرک کشیدن
افسرده. ، غمگین، ناخوش بودن کاهش یافتن، کم شدن موافق بودن، مشتاق بودن، مایل بودن، آماده بودن برای انجام کاری،
نرفتن به مدرسه یا کار، غیبت کردن، حاضر نشدن سرکار یا مدرسه زودتر از موعد کار را ترک کردن، فرار کردن از مدرسه
حمل کردن، بردن، بار شدن، زیربار، مسولیت، کار، یا فشار قرار دادن، بار یا مسولیت زیادی بر روی دوش کسی گذاشتن
در طول زمان افزایش یافتن، انباشته شدن، جمع شدن، زیاد شدن
خوش گذروندن بیش ازحد معمولا با مستی و مصرف الکل و رقص و غیره، ترکوندن
پراهمیت جلوه دادن، مهم جلوه دادن، آب و تاب دادن به موضوعی،
Repeat something many times to make someone learn it در مغز کسی جایگزین کردن ( با تمرین و تکرار ) ، توی سر کسی فرو کردن، شیرفهم کردن، ملکه کردن یا شد ...
بلند شدن جلوی کسی به منظور اینکه شما آماده دعوا هستید، رو در رو شدن، مقابل کسی در اومدن، تو روی کسی در اومدن، آماده دعوا کردن، رو در روی هم در اومدن ...
بستن، وصل کردن، متصل کردن, چسباندن
تزریق کردن مواد مخدر
خرده گرفتن، عیب گرفتن، انتقاد کردن
Perform oral sex انجام سکس دهانی توسط مرد
ول گشتن، پرسه زدن، گشتن جاهای مختلف جهت لذت و سرگرمی
مکرر فرستادن نامه، ایمیل و غیره معمولا با عصبانیت سریع و به تعداد زیاد
مشایعت کردن، اسکورت کردن، راهنمایی کردن به داخل دفتر و. . .
کنترات دادن یا قرار داد بستن بیرون از شرکت جهت خدماتی مثل سرویس پذیرایی برای صرفه جویی در هزینه و پول یا بخشی از کار شرکت رو به دیگری دادن
بستن در یا پنجره ای که از قبل باز گذاشته شده است "Could you PULL the door TO, please?"
خالی کردن کامل چیزی مثلا سطل آشغال خالی کردن برداشتن یا خالی کردن مقداری از چیزی از درون یک ظرف
مجبور کردن، وادار کردن کسی به انجام تصمیمی در زمان کوتاه و معمولا بدون فکر
مالیدن کرم یا پماد تا وقتی که جذب بدن شود
شروع چیزی، سفر، جلسه، شغل، زندگی، حرفه، موجودیت باعث خنداندن کسی شدن
سرزنش کردن، نکوهش کردن، به شدت برخورد کردن گیر دادن، منصفانه رفتار نکردن، بد رفتارکردن
دزدیدن
انتخاب کردن
مشکوک شدن، فهمیدن، آگاه شدن، باخبرشدن، یادگرفتن ارتباط با کسی از طریق تلفن همراه، نامه یا ایمیل شروع به صحبت در مورد موضوعی جدید سراغ موضوعی رفتن
شروع به صحبت یا بحث کردن درباره چیزی، انتخاب شدن، منصوب شدن , ظاهر شدن در شبکه های تلویزیونی یا رادیویی , کمک خواستن از کسی از طریق صحبت یا نوشتن، ا ...
حمله و یا ضربه سریع و غیر منتظره به شدت انتقاد کردن
به آغوش کسی پناه بردن
ماجرا جوی سبک سر کسی که عاشق ماجراجوییه، معتاد آدرنالین
سریع رفتن به جایی با چالاکی عمل کردن، پریدن و انجام دادن، :سریع بپر یه روزنامه بخر بیا�
محروم شدن، بی بهره ماندن، سود نبردن،
توپ را رو گوه گذاشتن در بازی گلف آماده کردن، آماده سازی، تهیه کردن، فراهم کردن مقدمات چیزی پیش از شروع آن
پیاده شدن از ماشین و ون و غیره ، دست از فعالیت یا عادتی روزانه برداشتن، کسی رو وادار به اعتراف یا گفتن حقیقتی یا دادن اطلاعات کردن ، وادار کردن کسی ...
از نزدیک مشاهده کردن، صمیمی شدن، آشنا شدن از نزدیک و شخصی
به زور وارد شدن، به زور گرفتن، چپیدن
ریز ریز کردن یا به قطعات کوچیکتر بریدن با دندان مثلاً ریر ریز کردن روزنامه توسط توله سگ ، خراب کردن خراب شدن درون یک دستگاه، مثلا وقتی که نوار تو دست ...
کوک زدن، موقتا به هم دوختن یا الصاق کردن، زدن اضافه کردن یا پیوستن چیزی که برنامه ریزی نشده بود ( لایحه یا بند قراردادو غیره ) ملحق کردن، افزودن، ضم ...
فراهم کردن چیز مورد نیاز، تهیه کردن، موفق شدن به انجام چیزی
غر زدن، غرولند کردن، نالیدن
تعطیلات بودن، دور بودن، سفر بودن، در سفرکاری بودن
کینه به دل داشتن، کینه نگه داشتن داشتن برای، مثلاً دارم براش
جستجو چیزی که بخاطر اتفاق یا موضوعی به هم ریخته
سفارش دادن، سفارش دادن غذا از رستوران و غیره با تلفن
به شدت انتقاد کردن، به شدت مورد نکوهش قرار دادن
وانمود کردن، به صورت غیر جدی فکر کردن، وانمود به فکردن
کم کم خوشایند شدن، کم کم علاقمند شدن، جذاب شدن، کم کم نمود پیدا کردن، کم کم ظاهر شدن، بیشتر مورد قبول واقع شدن، بیشتر مورد توجه قرار گرفتن، تاثیر بیش ...
زیر قول زدن، جا زدن، به وعده ای عمل نکردن، قال گذاشتن
غیر قابل شنیدن شدن، ضعیف تر شدن، کم شدن، ازبین رفتن، عقب افتادن، ول شدن، باریک شدن
نرمش و گرم کردن قبل از ورزش یا مسابقه ای
چیزی را به کسی قالب کردن، چیزی رو به کسی انداختن، متقاعد کردن با اطلاعات الکی ودروغ، گول زدن، فریب دادن
مورد نکوهش قرار دادن، کسی را برای کاری مذمت کردن، به رخ کسی کشیدن
به صورت نمایشی وچشمگیر راه رفتن یا حرکت کردن
یه ریز حرف زدن، وراجی کردن
بلند شدن راست شدن مثلاً وقتی معلم یا رییس وارد میشود
این بساطو جمش کنید، دس بردارید، ول کنید، بس کنید
تملق گفتن، چاپلوسی کردن، دست بوسی کردن
مدام در مورد چیزی حرف زدن، دایماً در مورد چیزی حرف زدن
مدام در مورد چیزی حرف زدن، دایماً در مورد چیزی حرف زدن
سریع آتیش گرفتن، با صدای بلند خندیدن گریه کردن دست زدن کف زدن قاه قاه خندیدن، زار زار گریه کردن، بلند دست زدن
پول زیادی برای تجملات خرج کردن
نزدیک تر شدن به
خوردن وعده بزرگ غذایی، خواندن چیزیکه دشواراست یا زمان زیادی میبرد، تا آخر خواندن، به زحمت خواندن، حرکت کردن ازمیان جاییکه فضای کمی وجود دارد مثلا ح ...
بدون اطلاع قبلی رفتن، جیم شدن، جا خالی کردن
درزمان مشابه اتفاق افتادن، هماهنگ کردن، یکی کردن، توام کردن، توام شدن، گره خورده با، ارتباط داشتن به، مرتبط بودن، ارتباط نزدیکی داشتن به، مقید کردن
دامن زدن به. . . .
Criticize سرزنش کردن، نکوهش کردن، با عصبانیت در مورد کسی حرف زدن، خشمگین بودن از کسی
با عصبانیت کسی رو ترک کردن، با عصبانیت و پرخاش کنان رفتن، با عصبانیت حرکت کردن ( با تندی یا طرز پرخاشآمیز ) حرکت کردن، ( ناگهان یا از روی خشم و غیر ...
لمس کردن یا مالیدن کسی به صورت شهوانی و سکسی، رد کردن، نقض کردن، مخالف کردن
تقاضای کمک، کمک خواستن، پیشنهاد کمک دادن، کمک کردن، سعی در نزدیک شدن و ایجاد رابطه خوب با مردم معمولا جهت بدست آوردن رای، نزدیک شدن به
سعی در نزدیک شدن وقرار داد بستن با بازیکنی که تحت قرارداد تیم دیگری است، تطمیع کردن
سخت گیری بیشتر، کنترل بیشتر، سفت و سخت گرفتن قانون
کم اهمیت جلوه دادن
صبر کردن، منتظر بودن، امتناع از کاری مگر اینکه به چیزی که میخوای برسی
آخر همه ماندن، ماندن درجایی بعد از اینکه همه آنجا رو ترک کردن معمولا جهت سوال پرسیدن از سخران صبر کردن تا آخر چیزی صبر کردن تا رفتن همه، ماندن، ایستا ...
پیش رفتن، مثلاً کارها چطور پیش میره
سکس داشتن معمولاً سکس اتفاقی و بدون تعهد
ترک کردن بالای عرشه کشتی
کندن مثلاً از دفتر یک برگه کند ، پاره کردن، عازم شدن
کسی رو اطراف محله ای یا صحنه ای بردن
به خواب رفتن، بسیار خسته بخواب رفتن، غش کردن، از حال رفتن یاس نامیدی دلسرد، صدای تالاپ
( معمولابا:upیاout ) باجستجویافتن یابه دست آوردن، پیدا کردن دنبال. . . بودن، سعی در پیداکردن کسی برای کار یا نیازی
هم زدن مخلوط کردن، تو کله کسی فروکردن، فهماندن، القا کردن، ریختن ومیکس کردن اضاف کردن توی میکسر ، وادار کردن کسی به انجام کاری
به زحمت دست و پا کردن، به زحمت جور کردن، سرهم کردن، جور کردن، ( از اینجا و آنجا ) فراهم کردن، ( خرده خرده ) جمع کردن، جمع و جور کردن
به زور وارد شدن، چپیدن، به زور گرفتن
خواب رفتن، خواب گرفتن
خسته کردن
کاهش اندازه یا تعداد، کاهش دادن، کم کردن
رو به افول، رو به نابودی نهادن، رو به پایان، به تدریج ناپدید شدن، فروکش کردن
پول قرض گرفتن
نزدیک نگه داشتن، دم دست نگه داشتن
روی. . . . حساب کردن، در نظر گرفتن
مسئولیت کارهای دیگری را به عهده گرفتن، جای کسی دیگری بودن به علت غایب بودن طرف، به جای کسی نشستن، به عهده گرفتن کارهای شخصی دیگر
بارداری، آبستن شدن
انتقاد کردن
به عنوان. . . . . شناختن
مثل کنه چسبیدن به، پیله کردن، موی دماغ شدن، انگل کسی شدن، توجه جلب شدن، چسبیدن به
به نمایندگی عمل کردن، به نماینده ی. . . برخاستن نماینده شرکت یا گروه
مکرراً شبکه های تلویزیونی رو عوض کردن ورق زدن سریع روزنامه ها و مجله وغیره
قطع و وصل شدن صدا پشت تلفن همراه
پیله کردن، ذله کردن، موی دماغ شدن، به ستوه آوردن، اذیت کردن، یکسره ایراد گرفتن
موضوعی در میون گذاشتن با دیگران حل کردن اختلاف
مسئول بودن تاوان دادن، سزای کاری رو دادن از طرف کسی حرف زدن
باشتاب فرستادن، با شتاب رفتن عزیمت کردن
روانه کردن، راندن دور فرستادن کسی
قاه قاه خندیدن
کسب تجارت، حمایت، یا رای گرفتن از کسی انتقال غیرقانونی پول، اختلاس
ور رفتن، پرسه زدن، گذراندن زمان با انجام کارهایی جهت لذت بردن مثلاً هرس کردن باغ
اضافه کردن نکات اضافی به چیزی نوشته شده یا صحبت شده
اندازه گرفتن نشانه گذاری کردن پیمانه کردن
اشتراک، مشترک شدن، تصدیق کردن، تایید کردن
با بی ادبی وسرزده وارد شدن، مزاحم شدن
کسی را به دردسر انداختن
مرور کردن تازه کردن اطلاعات مالیدن مالیدن به کسی جهت تحریک
در باره کسی یا چیزی خواندن و کسب اطلاعات کردن
تحقیق کردن ( از طریق مطالعه )
قرار داد بستن
ترک کردن رها کردن اشاره کردن تفسیر کردن
بالاخره فهمیدن، متوجه شدن، درک کردن، احساس کردن کم کم به نتیجه ای رسیدن
بدست آمدن، حاصل شدن، نشات گرفتن، به وجود آمدن
ترک کردن رها کردن عدم حمایت یا پشتیبانی
با عصبانیت چیزی گفتن
به راحتی پاس کردن به آسانی قبول شدن
قانع کردن کسی برای پول قرض گرفتن
له کردن چیزی که خمیری شود میکس کردن چند آهنگ یا ویدئو یا منابع دیگر کامپیوتری به یک ترک شکستن یا آسیب رساندن
وراجی کردن، حرف های بی ربط زدن، چرت وپرت گفتن، صرفاً یه حرفی زدن یه چیزی گفتن یه چیزی پروندن
چیزی را با کمترین منابع خلق کردن سرهم کردن، دست وپا کردن
خرج کردن پول زیاد برای خریدن چیزی
تقاضا کردن معمولا برای افزایش حقوق ، اصرار کردن، سعی کردن
مسخره بازی در آوردن، میمون بازی در آوردن
از چیزی نالیدن، نظرداددن با عصبانیت صحبت کردن بلندبلند صحبت کردن عقاید خود را بیان کردن ( با عصبانیت و بی ادبی )
نق زدن، غر زدن
به شدت انتقاد کردن
حرکت کردن به سمت مثلاً گردباد در حال حرکت به سمت تهران است
دودل رفتار کردن
خرد کردن، پودر کردن، ساییدن آسیاب کردن
لذت بردن زیاد از چیزی، سرازیر شدن هجوم بردن مثلاً مردم به سمت کنسرت سرازیر شدند
● ( با: along یا by یا through ) دوام آوردن، تاب آوردن، ( با سختی ) گذران کردن به سختی امرار معاش کردن
مهمان کردن به حساب من حساب کردن دعوت کردن مهمانی دعوت
شروع به کار کردن، عمل کردن مثلاً وقتی موتور داغ میکند فن ها شروع به کار میکنند عمل میکنند میکس کردن آرد و مواد چربی مانند کره تا زمانی که یکدست شوند ...
ادامه دادن برخلاف میل
آرزوکردن ، دل کسی برای چیزی پرزدن ، از ته دل خواستن، اشتیاق داشتن، احساس ترحم و همدردی کردن، بیتاب بودن
مرخصی گرفتن
مجذوب کردن، مخ زدن به راه حل رسیدن
برطرف شدن، برگزار شدن، تا شدن، بیرون رفتن، به حیله از خود رد کردن، بخرج دادن، قلمداد کردن، نادیده گرفتن
سریع جایی رفتن
جمع کردن مشکل. حل کردن مشکل، پاک کردن، نابود کردن، ازبین بردن، خوردن سس با نان برای تمام کردن ان، پاک کردن مایعی که پخش شده
گشتن یا جستجو کردن در جاهای مختلف برای چیزی مثلاً برای قیمت مناسب
بدن خود را خم کردن دولا شدن خم شدن پایین تر از نیمه ی بالای بدن
سرحال شدن
Spend time with وقت گذراندن با کسی آذین کردن، مزین کردن آراستن با
از کنار چیزی گذشتن بدون جلب توجه
تسویه حساب کردن قبل از خروج از هتل
کامل سنجیدن
برانداز کردن خوب و بد کردن
خم شدن معمولا برای بستن بند کفش پایین تر از قسمت بالای بدن
سریع برداشتن سریع خارج شدن
گنده کردن، آب و تاب دادن، تاکید کردن، بغرنج کردن
سکس داشتن با
سر زدن تحویل دادن، دلیوری کردن
احمقانه رفتار کردن هدر دادن وقت مسخره بازی در آوردن به مسخره گرفتن
بزرگتر کردن چیزی یا محصولات بزرگتری تولید کردن
سرکار گذاشتن، سردواندن، گمراه کردن�وعده دروغین دادن، فریب دادن، سر دواندن، موافقت کردن�تظاهر به موافقت کردن 3�همراهی کردن�همراه کسی آمدن، وفادارانه ...
ماندن درجایی تا زمان مرگ برآورده کردن، انجام دادن یک آرزو و هدف یا آرزوهای والا و خیال بیرون از محل کار یا تحصیل زندگی کردن،
با بی خیالی راه رفتن، پرسه زدن
با بی اعتنایی وازروی مخالفت وعصبانیت جایی رو ترک کردن باگنده بازی وخودنمایی وفیس وادعا جایی رو ترک کردن
به راحتی قبول شدن نمره آوردن پاس کردن گذراندن به سرعت حرکت کردن از میان، انتشار فتن، شیوع یافتن
زخم عمیق ایجاد کردن با چاقو یا شمشیر
با کلک پول از دست کسی در آوردن
صبر کردن، دست نگه داشتن، مقاومت کردن
از دهان پریدن، بی اختیار گفتن. نسنجیده گفتن
ترک کردن جایی بدون گفتن به کسی
به حساب. . . . گذاشتن به عنوان توضیح یا توجیه گفتن
از حال رفتن، غش کردن, وارونه شدن، تسلیم شدن، واگذار کردن، زمین خوردن، روی زمین افتادن
در اجرای نقش خود غلو کردن، بیش از حد لفت ولعاب دادن، غلو کردن، اغراق کردن
انتقال گیاهی به بیرون
فکر کردن راجع به چیزی
مدت کوتاهی ملاقات کردن سر زدن
رو به بهبود گذاشتن، تخفیف یافتن فروکش کردن، گذر از پایین ترین نقطه و شروع به صعود
تمیز کردن یا برق انداختن چیزی تقویت کردن، بهبود
تقویت کردن بهبود بخشیدن تقویت سریع دانش خود
پرسه زدن ول گشتن جاهای مختلف را برای سرگرمی دیدن
به شیوه نمایشی یا جلب توجه واردشدن، راه رفتن یا حرکت کردن رفتار کردن
ور رفتن با چیزی وقت تلف کردن ولگردی کردن وقت گذروندن
خوابوندن بچه با مرتب کردن لحاف و ملافه تختش
جستجو کردن، پیدا کردن
کم کم شل کردن کم کردن فشار پا مثلا روی پدال گاز
سکس داشتن
نادیده گرفتن کم توجهی کردن
سخت گیری بیشتر اقدامات سخت گیرانه تری انجام دادن
پیدا کردن جواب برای مشکلی پیدا کردن راه حل بخصوص در بحث گروهی عصبی شدن
سریع کاری را انجام دادن
تابلو بودن واضح بودن
در نظر گرفتن
تغییر عقیده دادن تغییر جهت، سربرگرداندن
دنبال کردن، اگاه بودن از ماهیت واقعی کسی
منظور داشتن سعی به گفتن چیزی
( انگلیس - مقررات رانندگی ) آزاد بودن گردش به چپ، به چپ گردش کردن
قبول شدن به عنوان جا زدن به عنوان
مورد قبول قرار گرفتن
آدم لات ( به ویژه راننده ) آدم شرور
پیج کردن احضار کردن
احمقانه رفتار کردن هدر دادن وقت به مسخره گرفتن
کم خوردن از غذای بدمزه جهت رعایت ادب
غیرمنتظره وارد جایی شدن و چیزی دیدن
قرار داد بستن با کسی
مکررا کسی رو زدن ضرب وشتم
نزدیک شدن به کسی محاصره کردن
مسدودکردن راه خروجی برای جلوگیری از خروج افراد
دوباره مطرح کردن مطلب ناخوشایندی را پیش کشیدن
کشف کردن چیزی از گذشته کسی ته کاوی کردن، ( در ته آب ) دنبال چیزی گشتن، ( در اعماق آب ) صید کردن
باعث چسپندگی چیزی شدن چسپندگی
چسب Clag may refer to: Clag ( glue ) , an Australian brand, made by Bostik Clag, railway terminology for the exhaust emissions of certain locomotives ...
خرج نکردن پول یا درآمد تا جایی که امکان دارد
با دقت به کسی نگاه کردن، زیر نظر گرفتن، مراقب بودن
پشت کسی قرار داشتن یا ایستادن ( از لحاظ لوکیشن ) پشت کسی رو گرفتن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن
گم شو! تنهام بذار راحتم بذار
شروع کردن کاری بعد از مدتی توقف برگشتن به چیزی یا کاری
پیدا کردن به طور اتفاقی
فروشگاه سیار فروشگاه گردشی
حمایت کردن طرفداری کردن
به جای کسی امضا کردن از طرف کسی امضا کردن
بحث کردن باخشونت رفتارکردن با2 - پرسه زدن، ازجایی به جایی رفتن3 - خودمانی بحث وشورکردن4 - دربوته ی فراموشی افتادن
ازته دل خواستن، هوس داشتن، ویارداشتن، ( دل ) غنج زدن، ( دل برای چیزی ) ریسه رفتن، ولع داشتن آرزومند چیزی بودن
محافظت کردن ازعهده برآمدن، ( بدون کمک ) به کار خود ادامه دادن ، گلیم خود را از آب بیرون کشیدن
پیش کشیدن، کاشف به عمل آوردن، یاد آوری کردن، در آوردن، نشون دادن
باران شدید، تازیانه وار باران باریدن طناب، پیچ کردن، محکم کردن، بستن، ایمن کردن
بهره برداری کردن، استفاده از چیزی به نفع خود
نوشتن یا تایپ کردن نسخه تمام شده
خوردن، تغذیه کردن ( در مورد حیوانات ) سوءاستفاده از چیزی به نفع خود مثلا از ترس مردم استفاده کردن. . .
مواجه شدن با سختی برخوردن به تجربه سختی با چیزی یا کسی رودر رویی
وقت گذراندن، وقت گذارندن با انجام کارای کوچیک جهت خوش گذروندن
به جان هم انداختن
شروع به استفاده و مصرف کر دن با عصبانیت انتقاد کردن
سعی در رد کردن سعی در نپذیرفتن مقاومت کردن تسیلم نشدن
تغییر مسیر دادن در دریانوردی
خواندن ارقام یا عددی باصدای بلندبرای کسی جهت نوشتن
سریع جایی رفتن
وانمود کردن، تظاهر کردن برای شاد کردن کسی یا بدست آوردن اطلاعات بیشتر
عبور از موانع
محروم کردن کسی از فعالیتی یا غیره
سرکار گذاشتن بد رفتار کردن رابطه سکسی با کسی داشتن خیانت کردن ور رفتن
کنسل کردن مسابقه یا اتفاقی براثر باران شدید
دوختن چیزی برای بستن آان پاپوش درست کردن، متهم شناختن متهم کردن کامل کردن قرارداد
در گیر شدن گرفتار شدن مثلاً گرفتار مواد شدن
فکر کردن در مورد چیزی قبل از تصمیم گیری
انتقاد کردن
عصبانی شدن داغ کردن
کنار ایستادن کنار رفتن
از لحاظ روابط دوستانه:دور شدن کمتر شدن رابطه
متقاعد کردن، گول زدن، فریب دادن قالب کردن کاری یا چیزی به کسی انداختن کاری یا چیزی به کسی ● از سر باز کردن، ( کالای بنجل و غیره را ) به کسی انداختن، ...
ثبت کردن متعهد به پرداخت کردن ثبت نام کردن برای ثبت رکورد،
عقیده ای به زور در کله کسی فروکردن
بازی کردن با ور رفتن به بازی گرفتن ریا کاری لاس زدن
عیب جویی کردن بهانه گیری کردن نق زدن انتقاد بدخلقی کردن
پشت کسی در اومدن حمایت کردن
آغاز کردن، علت چیزی شدن، سبب شدن، منجر شدن به
کاووش کردن جست وجو کردن ویافتن پی بردن پژوهیدن
دستکاری کردن اطلاعات به منظور کسب شهرت مانند دستکاری اخبار تلویزیون
گرفتار مشغله ای بودن زیر فشار کار بودن توی برف گیر کردن
مورد قبول قرار گرفتن
وقت تلف کردن ول گشتن
به زور جادادن چپاندن
سایه دار کردن پر کردن
پرسه زدن علاف بودن کاری انجام ندادن
علاف بودن کاری انجام ندادن
برای کمک گرفتن سراغ کسی رفتن مراجعه کردن شامل کارهای مورد علاقه تان پول کافی برای خریدن چیزی معمولا منفی
به طور مجازی خیالی
پراکنده زاید مثلا موهای زاید
رایگان دادن. اشانتین دادن
حداقل انتظار روی کسی یا چیزی حساب کردن
مسئولیت موقت برنامه ریزی موقت که ممکنه بعدا تغییر پیدا کنه
قدم زدن بدون رفتن به جایی مثلا هنگامی که منتظر اتوبوس هستید
ذخیره کردن بروز ندادن پنهان کردن
گشتن و پیدا کردن پیدا کردن و ازبین بردن
پول زیادی بدست آوردن پول پارو کردن
وراجی کردن به مدت طولانی
توقف کردن به منظور راه دادن به ماشین های دیگر فرو ریختن براثر عامل دیگر مثلاً سدی که براثر طغیان سیل کم میاره فرو میریزه در واقع سد تسلیم میشه و بهش ...
لو دادن عدم وفای به عهد
مریض بودن
Go into the pits ( car racing ) داخل چاله افتادن توی مسابقات اتومبیل رانی
Speak angrily about something عقایدت رو باصدای بلند و بدون رعایت ادب و بدون تدبیرگفتن گستاخانه حرف زدن جواب پس دادن با صدای بلند اعتراض کردن باعصبانی ...
شب را به سر آوردن
خواب رفتن خوابیدن
شروع به احساس بدی داشتن فراگرفتن مثلاً ترس ورم داشته بود یا ترس تمام وجودم را فرا گرفته بود
خود رو از نظر ذهنی آماده کردن
کسی را کاملاً در جریان گذاشتن اطلاعات اضافی را به کسی دادن
رها آسانتر را انتخاب کردن ( خودمانی ) �1 - � ( نزد�پلیس ) �اعتراف�کردن� ( و�دیگری�را�لو�دادن ) �2 - �قولشکنی�کردن، زه�زدن، شانه�خالی�کردن، ( به�وعده ...
لذت بردن دوست داشتن
خط زدن چیزی نوشته شده شکست خوردن یا شکست دادن موفق نشدن
شروع به انجام کاری جدید و متفاوت سعی به زدن کسی یا عکس العمل نشون دادن شروع به رفتن به سمت جایی