burst into

/bɜrst ˈɪntu//bɜːst ˈɪntuː/

1- سراسیمه یا با شتاب وارد شدن، پریدن تو 2- شکفتن، گل دادن، زدن زیر خنده (و غیره)

جمله های نمونه

1. He burst into peals of laughter.
[ترجمه گوگل]از خنده بلند شد
[ترجمه ترگمان]قاه قاه خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The mob burst into the office ranting and raving.
[ترجمه گوگل]اوباش با داد و بیداد و هیاهو وارد دفتر شدند
[ترجمه ترگمان]جمعیت به داخل دفتر هجوم آوردند و دیوانه وار شروع به حرف زدن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The car crashed into the safety barrier and burst into flames.
[ترجمه گوگل]خودرو به سد ایمنی برخورد کرد و آتش گرفت
[ترجمه ترگمان]اتومبیل به مانع امنیتی برخورد کرد و آتش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The audience burst into wild applause.
[ترجمه گوگل]تماشاگران به تشویق وحشیانه دست زدند
[ترجمه ترگمان]تماشاچی ها شروع به کف زدن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He burst into tears, begging her to forgive him and swearing to pay back everything he had stolen.
[ترجمه گوگل]او به گریه افتاد و از او التماس کرد که او را ببخشد و قسم خورد که همه چیزهایی را که دزدیده است پس بدهد
[ترجمه ترگمان]به گریه افتاد، التماس می کرد که او را ببخشد و سوگند یاد کند که هرچه را که دزدیده بود پس بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The door was suddenly pushed open and he burst into the house.
[ترجمه گوگل]ناگهان در را باز کردند و او وارد خانه شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان در باز شد و داخل خانه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She burst into tears and ran from the kitchen.
[ترجمه گوگل]اشک ریخت و از آشپزخانه فرار کرد
[ترجمه ترگمان]او به گریه افتاد و از آشپزخانه بیرون دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The audience burst into spontaneous applause.
[ترجمه گوگل]حضار با تشویق های خودجوش منفجر شدند
[ترجمه ترگمان]حضار شروع به کف زدن خود کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The jet crash-landed and burst into flames.
[ترجمه گوگل]جت سقوط کرد و شعله ور شد
[ترجمه ترگمان]هواپیمای جت فرود آمد و شعله ور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was so tired and overwrought that she burst into tears.
[ترجمه گوگل]او آنقدر خسته و غمگین بود که اشک ریخت
[ترجمه ترگمان]چنان خسته و فرسوده شده بود که اشکش سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Perhaps the wind. Let acid,suddenly burst into tears.
[ترجمه گوگل]شاید باد اجازه دهید اسید، ناگهان به گریه بیفتد
[ترجمه ترگمان]شاید باد بیا اسید بخوریم، ناگهان شروع به گریه کردن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The whole room burst into applause.
[ترجمه گوگل]تمام اتاق در تشویق منفجر شد
[ترجمه ترگمان]تمام اتاق کف زدند و کف زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She burst into tears and fled.
[ترجمه گوگل]اشک ریخت و فرار کرد
[ترجمه ترگمان]او به گریه افتاد و فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I don't wonder she burst into tears after the way you spoke to her.
[ترجمه گوگل]من تعجب نمی کنم که او بعد از صحبتی که شما با او داشتید، گریه کرد
[ترجمه ترگمان]از طرز حرف زدن با او تعجب نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Their car crashed and burst into flames.
[ترجمه مریم رضازاده] اتومبیل تصادف کرد و آتش گرفت ، . ( دچار حریق شد )
|
[ترجمه گوگل]ماشین آنها تصادف کرد و آتش گرفت
[ترجمه ترگمان]اتومبیل آن ها سقوط کرد و به شعله های آتش نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

سراسیمه وارد شدن، خودتو داخل جایی انداختن
He burst into the room, red - faced and out of breath ( = unable to breathe comfortably because of tiredness or excitement ) .
او نفس نفس زنان با صورتی قرمز سراسیمه وارد اتاق شد، خودش رو داخل اتاق انداخت.
When she spilt juice on her new skirt the little girl burst into tears.
burst into = start suddenly
burst into tears = to suddenly start to cry
زدن زیر ( خنده یا گریه )
# She burst into tears
# He suddenly burst into song
# He burst into peals of laughter
# The audience burst into applause
در فارسی از �زد زیر . . . � استفاده می کنیم.
Her classmates burst into laughter: هم کلاسی هاش زدن زیر خنده.
convince
ناگهان کاری انجام دادن
Burst into tears:به گریه افتادن

Burst into laugher
از خنده روده بر شدن
When somebody tell a jock , we burst into laugher.
وقتی یه نفر جک میگه ما از خنده روده بر میشیم
ناگهان شروع به کار کردن
مثلا : the engine of that old car suddenly burst into life
سریع آتیش گرفتن، با صدای بلند خندیدن گریه کردن دست زدن کف زدن قاه قاه خندیدن، زار زار گریه کردن، بلند دست زدن
آرام گذشتن
( یهو ) وارد . . . شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس