sweep through

پیشنهاد کاربران

درنوردیدن مثال با ترجمه:
Strong thunderstorms sweep through state causing flooding, fallen trees
رعد و برق های شدید ایالت را درنوردیده و باعث سیل و ریزش درختان شده است.
sweep through
در چیزی خیلی زود شیوع پیدا کردن، مثل یک فکر، عقیده، رویکرد.
رسوخ کردن، منتشر شدن، درنوردیدن
به سادگی یا به راحتی وارد چیزی شدن ( مثلا یک نظریه یا دیدگاه خیلی راحت و ساده وارد مباحث علمی شود )
همون درنوردیدن بهترین معنیه
درنوردیدن
عبور سریع، انتشار با سرعت
به راحتی قبول شدن نمره آوردن پاس کردن گذراندن
به سرعت حرکت کردن از میان، انتشار فتن، شیوع یافتن

بپرس