live off
پیشنهاد کاربران
وابسته بودن
از لحاظ مالی به کسی وابسته بودن
مفت خور بودن
از چیزی تغذیه کردن
از لحاظ پولی وابسته بودن.
نان درآوردن از چیزی، امرار معاش کردن از چیزی
وابسته بودن از نظر مالی
To depend on someone or something for the money or food that you need.
To depend on someone or something for the money or food that you need.
زیست کردن، گذران کردن، subsist on
نمونه: ایلتس کمبریج ۱۰، section 4. Test1:
Today, the spirit bear lives off the coast of the province of British Columbia. . . . . .
نمونه: ایلتس کمبریج ۱۰، section 4. Test1:
Today, the spirit bear lives off the coast of the province of British Columbia. . . . . .
خرج کردن پول، خرج کردن یا استفاده از پولی که بدست اومده
درآمد کردن از
اصلا" به معنی مفت خور بودن نیست.
هرچیزی یا کسی که شما از اون امرار معاش میکنید رو میگن live off.
مثلا" شما از "پس انداز"ی که دارید live off میکنید یا از والدینتون. . .
یعنی شما از پس اندازی که دارید زندگیتون رو میگذرونید و یا با پدر و مادرتون زندگی میکنید و از اونا پول میگیرید . . .
هرچیزی یا کسی که شما از اون امرار معاش میکنید رو میگن live off.
مثلا" شما از "پس انداز"ی که دارید live off میکنید یا از والدینتون. . .
یعنی شما از پس اندازی که دارید زندگیتون رو میگذرونید و یا با پدر و مادرتون زندگی میکنید و از اونا پول میگیرید . . .
e. g. They lived frugally off a diet of beans and lentils
اونها صرفه جویانه گذران زندگی می کردند با خوردن لوبیا و عدسی جات
اونها صرفه جویانه گذران زندگی می کردند با خوردن لوبیا و عدسی جات
من فکر میکنم در تست آیلتس که جمله به این صورته،
They live off the coast of the province of British
colombia
معنی off به معنی away from میشه
They live off the coast of the province of British
colombia
معنی off به معنی away from میشه
live off sb/sth خرج زندگی را از کسی/چیزی در آوردن
earn sb's keep خرج زندگی را درآوردن
Oliver earns his keep الیور خرجی اش را خودش در می آورد
oliver live off his father الیور خرجیش را از پدرش می گیرد
Oliver live off his car الیور خرجی اش را از ماشینش بدست می آورد
earn sb's keep خرج زندگی را درآوردن
Oliver earns his keep الیور خرجی اش را خودش در می آورد
oliver live off his father الیور خرجیش را از پدرش می گیرد
Oliver live off his car الیور خرجی اش را از ماشینش بدست می آورد
تامین شدن
ارتزاق کردن از چیزی، وابستگی مالی داشتن به کسی
فقط غذای به خصوصی را خوردن
زنده ماندن توسط غذایی معین
زنده ماندن توسط غذایی معین
live off یعنی زندگی کردن که صرف این فعل گذشته می باشد.
باذکر چند مثال آن را شرح داده ام :
از لحاظ مالی وابسته کسی بودن وابسته به منبع درآمد بخصوصی بودن
1. All his life he had lived off his father.
1. تمام زندگی اش، از لحاظ مالی وابسته به پدرش بود.
2. She's still living off her parents.
2. او هنوز از لحاظ مالی به پدر و مادرش وابسته است.
زندگی کردن گذراندن زندگی
1. How much money do you need to live off?
1. به چقدر پول برای زندگی کردن [گذران زندگی] نیاز داری؟
( از کسی یا جایی ) کسب درآمد کردن
1. Mom used to live off the interest from her savings.
1. مادر قبلاً از سود سپرده هایش کسب درآمد می کرد.
فقط غذای بخصوصی را خوردن زنده ماندن ( توسط غذایی معین )
1. He seems to live off junk food.
1. ظاهراً او فقط با غذای ناسالم [هله هوله] زنده است.
باذکر چند مثال آن را شرح داده ام :
از لحاظ مالی وابسته کسی بودن وابسته به منبع درآمد بخصوصی بودن
1. All his life he had lived off his father.
1. تمام زندگی اش، از لحاظ مالی وابسته به پدرش بود.
2. She's still living off her parents.
2. او هنوز از لحاظ مالی به پدر و مادرش وابسته است.
زندگی کردن گذراندن زندگی
1. How much money do you need to live off?
1. به چقدر پول برای زندگی کردن [گذران زندگی] نیاز داری؟
( از کسی یا جایی ) کسب درآمد کردن
1. Mom used to live off the interest from her savings.
1. مادر قبلاً از سود سپرده هایش کسب درآمد می کرد.
فقط غذای بخصوصی را خوردن زنده ماندن ( توسط غذایی معین )
1. He seems to live off junk food.
1. ظاهراً او فقط با غذای ناسالم [هله هوله] زنده است.
تغذیه کردن ( از چیزی برای زنده ماندن )
وابستگی مالی داشتن
نون خور