live out


تا آخر (چیزی) دوام آوردن، تا پایان چیزی زنده بودن

جمله های نمونه

1. Most of the students prefer to live out.
[ترجمه Pari] اکثر دانش آموزان ترجیح می دهند زندگی کنند
|
[ترجمه گوگل]اکثر دانش آموزان ترجیح می دهند بیرون زندگی کنند
[ترجمه ترگمان]اکثر دانش آموزان ترجیح می دهند که خارج از خانه زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Live out of your imagination, not your history.
[ترجمه Pari] تخیلاتت را زنده کن نه گذشته ت
|
[ترجمه گوگل]با توجه به تخیلاتت زندگی کن نه گذاشتهات
[ترجمه ترگمان] از قوه تخیل - ت استفاده کن، نه تاریخ تو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We chose to live out of town and commute to work every day.
[ترجمه گوگل]ما تصمیم گرفتیم خارج از شهر زندگی کنیم و هر روز به محل کار برویم
[ترجمه ترگمان]ما تصمیم گرفتیم که هر روز خارج از شهر زندگی کنیم و رفت و آمد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Whether you live in or live out is entirely up to you.
[ترجمه گوگل]اینکه در داخل زندگی می کنید یا بیرون زندگی می کنید کاملا به شما بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]اینکه تو زنده بمونی یا زنده بمونی کاملا به خودت بستگی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We live out in the sticks.
[ترجمه گوگل]ما در چوب ها زندگی می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما توی جنگل زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They live out in the countryside, miles from anywhere.
[ترجمه گوگل]آنها در حومه شهر، کیلومترها دورتر از هر نقطه ای زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در حومه شهر، مایل ها از هر جایی، زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Will the old man live out the month?
[ترجمه گوگل]آیا پیرمرد این ماه را زنده خواهد کرد؟
[ترجمه ترگمان]پیرمرد در این ماه زندگی می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Most home helps prefer to live out.
[ترجمه گوگل]بیشتر خانه کمک می کند ترجیح دهند بیرون زندگی کنند
[ترجمه ترگمان]بیشتر خانه به شما کمک می کند که بیرون از خانه زندگی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They live out in the sticks somewhere.
[ترجمه گوگل]آنها در جایی در چوب زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]اونا یه جایی تو یه جایی زندگی میکنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The patient wished that he could live out another month.
[ترجمه گوگل]بیمار آرزو داشت که می توانست یک ماه دیگر زندگی کند
[ترجمه ترگمان]بیمار آرزو می کرد که یک ماه دیگر هم بتواند زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Students can live out if they wish.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان در صورت تمایل می توانند زندگی کنند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان اگر بخواهند می توانند بیرون از خانه زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That will give her a chance to live out her wild fantasies.
[ترجمه گوگل]این به او فرصتی می دهد تا به خیالات وحشیانه خود ادامه دهد
[ترجمه ترگمان]این به او فرصتی خواهد داد تا فانتزی های عجیب و غریب را در سر بپروراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many men on their own will live out of tins rather than cook meals for themselves.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردان به جای اینکه برای خودشان غذا بپزند، بدون قوطی زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم خودشان به جای غذا پختن غذا، از قوطی های خالی زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The money enabled them to live out their dreams.
[ترجمه گوگل]پول آنها را قادر ساخت تا به رویاهای خود ادامه دهند
[ترجمه ترگمان]این پول آن ها را قادر ساخت تا با رویاهای خود زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Some college students will have to live out.
[ترجمه گوگل]برخی از دانشجویان کالج باید زندگی خود را ادامه دهند
[ترجمه ترگمان]برخی از دانشجویان کالج باید خارج از کشور زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not residing on-site, not living in the location (i.e. of a job)

پیشنهاد کاربران

تحقق بخشیدن، عملی کردن
- جامه ی عمل پوشاندن ( به رویاها )
- باقی عمر را سپری کردن
عمر به سر آوردن
دوام آوردن
تا آخر عمر ( به روش خاصی ) زندگی کردن
باقی عمر را سپری کردن
He lived out his life in solitude.
او باقی عمرش را در تنهایی سپری کرد
او تا آخر عمر در تنهایی زندگی کرد
To spend the rest of one's life in a particular place or particular circumstances
به حیات/زندگی ( خود ) ادامه دادن
بقیه زندگی را خود را ( در جا یا تحت شرایط بخصوصی ) سپری کردی
کنار آمدن با

پرداختن به کاری، دنبال کردن کاری، انجام دادن، تمام کردن
ادامه دادن،
ماندن درجایی تا زمان مرگ
برآورده کردن، انجام دادن یک آرزو و هدف یا آرزوهای والا و خیال
بیرون از محل کار یا تحصیل زندگی کردن،
مسلط شدن
تا آخر ( چیزی ) دوام آوردن، تا پایان چیزی زنده بودن
انجام دادن ( چیزی که در نظر داری و یا آرزو یا فانتزیته )
to act out something such as one's fantasies
to do something that you have thought or dreamed of doing
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس