پیشنهاد‌های سعید صفاری مقدم (٢٢٥)

بازدید
٦٦٣
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تو فارسی وقتی میخوایم برای چیزی که بطور کلی بیان شده یکم دقیق تر توضیح بدیم، اولش میگیم: "راستش"، "در واقع" و بعد توضیح کامل تر رو میگیم. I mean, it ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

تعیین تکلیف کردن ( برای دیگران )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

عطش داشتن ( برای رسیدن به چیزی یا هدفی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

از رده خارج کردن/شدن منسوخ کردن/شدن

پیشنهاد
١٠

بر حسب اتفاق متوجه شدم که. . . ، از قضا متوجه شدم/فهمیدم که. . . . ، خیلی اتفاقی متوجه شدم که . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

( چه ) افتضاحی/ضد حالی/ گندی/حالگیری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

شدت عمل به خرج دادن/نشان دادن ( در قبال کسی، چیزی یا موضوعی ) سخت گرفتن ( نسبت به موضوعی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

تقویت کردن، بهتر کردن، افزایش دادن، شدت بخشیدن، تشدید کردن/شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

الکی با چیزی ور رفتن ( بدون آنکه روش درست کار با آن را بلد بودن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

مهیاسازی، آماده سازی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

انباشته شدن، تلنبار شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

مخ زدن ( مخ کسی را برای انجام کاری زدن ) ، متقاعد کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

سوتی دادن ( گفتن چیزی که قرار نبود گفته بشه ) ، از دهان پریدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

جانمایی کردن/پیدا کردن ( از میان انبوهی از چیزها )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

در نطفه خفه کردن، سریع دست بکار شدن ( جهت رفع مشکل ) ، گربه رو دم حجله کشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

در معیشت کسی بودن در معاشرت با کسی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

آفتاب از کدوم طرف دراومده؟ ( وای باورم نمیشه این اتفاق خوب افتاده ) معمولا بصورت زیر سوالی استفاده میشه: Will wonders never cease

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

خوش مشرب، خوش نشست و برخاست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

با سرعت/شدت هرچه تمام، بی محابا، مثه چی، دیوانه وار ( کاری را انجام دادن ) ، Syn: Like mad

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

در زمان. . . ( وقوع رویداد یا اتفاقی دیگر ) ، در هنگام. . . ، در میانه . . . در اثنا، در خلال، در بحبوحه، در حین در میان/وسط چیزهای دیگر در میان/وسط ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

با کمال میل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

آستانه، محدوده، حد معین/تعیین شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

باز کردن ( جزئیات ) موضوع، تشریح و تفصیل کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

جمع آوری کردن یا شدن ( چیزی یا اطلاعاتی ارزشمند ) بدست آوردن، اخذ کردن، کسب کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

یک در هزار ( اگه ) . . . اگه خیلی خوش شانس باشیم. . شانس بیاریم. . . شانسکی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

let sb loose on sth بزار راحت باشه هر کاری دوس داره بکنه با. . . ولش کن به امان خدا بزار هرجور دوس داره کاری رو اونجام بده بزار هرغلطی میخواد بکنه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

آداب، منش، طرز عملکرد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

( بصورت سرزده ) سروقت کسی اومدن یا سراغ کسی را گرفتن یا سر راه کسی سبز شدن come knocking on sb door

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

به دوران یا بازه زمانی پرمشقت، طاقت فرسا، پر از مصائب یا سخت اطلاق میشود معمولا به صورت have a bumpy ride دوره سختی را از سر گذراندن یا تجربه کردن ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

فعل: بهم ریختن، قاطی کردن ، عصبی شدن صفت: چپندرقیچی، عجیب غریب، نامانوس

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

سفارش کسی را نزد دیگری کردن اصطلاحا در فارسی میگیم لطفا سفارش منو به فلانی بکن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦٥

سه تا معنی: 1 ) جذابیت داشتن/ ایجاد کردن، جذب کردن 2 ) درخواست/تقاضای عمومی کردن ( درخواستی که بصورت عمومی انجام بشه، معمولا برای گرفتن اطلاعات در م ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

اسم: تمایل، میل و اشتیاق ( شدید/وصف ناپذیر ) فعل: اصرار ورزیدن، مصر بودن urge sb on sth: ترغیب کردن، فشار آوردن/تحت فشار قراردادن ( درمورد چیزی یا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

ور رفتن با چیزی ( تلاش بمنظور درست یا اصلاح کردن چیزی به طریق تجربی، سرهم بندی یا وصله کاری ) Tinker with something ( v ) Have a tinker with somet ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

یه کله /یه سره کاری را انجام دادن افتادن رو چیزی ( اصطلاح عامیانه این که یه کاری را شروع میکنه و ولش نمیکنه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

گول زدن، انگلک کردن، وسوسه کردن، تحریک یا تههیج به انجام کاری کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

چیزی/ایده ای/انتظاری/چشم اندازی/امیدی که بالفعل شدن/رویدادن/بوقوع پیوستن/تحقق آن محتمل یا میسر باشد امکان بالقوه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

تابعه/تابع، اقماری، زیرمجموعه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

معمولا بصورت on the cusp of استفاده میشه در سرحد/نقطه عطف انجام یا شروع کاری بودن در سرحد/نقطه عطف چیزی بودن یا قرار داشتن در شرف/معرض چیزی قرار گر ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

be the kind از اون دست آدما ( که شخصیت یا کاراکتر خاصی دارند ) ، اهل کاری یا چیزی بودن something of the kind ( یه چیزی ) تو این مایه از این/اون قب ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

مطلبی را به سمع و نظر کسی رساندن ( معمولا برای گرفتن نظر شخص )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٧

همچنین: There you go , Here we go وقتی کاری انجام میشه و میخوایم توجه مخاطب رو به انجام/یا نتیجه اون کار جلب کنیم میگیم: "خب اینم از این" ( یعنی کار ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٠

دوکاربرد: 1 ) برای شروع بانجام کاری: "بزن که بریم"، " برو که رفتیم"، "بسم ا. . . "، . . . 2 ) ( پرکاربرد تر ) وقتی کاری انجام میشه و میخوایم توجه م ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

یه جورایی، بگی نگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

متصل کردن ( وسیله الکترونیکی به برق یا اینترنت ) راه اندازی کردن کردن وسیله الکترونیکی، به جریان انداختن The technician wired the computer up. When ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

در مکالمه عامیانه معمولا معانی زیر را میدهد: حسابی، بقدرکافی، همه رقم، بدرقم، بدجوری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

خیلی مضخرف، آخره ضایع، گنده چیزی در اومدن همچنین take the cake

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

( عامیانه ) :برطرف کردن/شدن مشکل یا موضوعی ( معمولا کار یا موضوعی سخت/بغرنج یا ناخوشایند ) رفع و رجوع کردن، فائق شدن/آمدن، حل و فصل کردن پرداختن به ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

همچنین: ( معمولاً با on ) : پیوستن/ملحق شدن به کسی یا گروهی برای انجام کاری مشارکت کردن/درگیر شدن/ورود کردن در انجام کاری یا موضوعی come in on

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

در کسری از ثانیه، در یک چشم بهم زدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

چطور میشه/ممکنه. . . ؟ مگه میشه/ممکنه. . . ؟ آخه چطور میشه/ممکنه. . . ؟ همچنین: how will , how is it possible

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

چطور. . . ؟! منظورت ( از گفتن این موضوع ) چیه؟ ( حالا ) چی شد اینو میگی/گفتی؟ چرا اینو گفتی؟/پرسیدی؟ چطور مگه؟!

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

به درک که چی حالا؟! ( اصلا برام مهم نیست ) حالا مگه چی شده؟! خب که چی؟! حالا که چی؟! چیه مگه؟ حالا چیه مگه؟ همچنین: what of it

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

به درک که چی حالا؟! ( اصلا برام مهم نیست ) حالا مگه چی شده؟! خب که چی؟! حالا که چی؟! چیه مگه؟ حالا چیه مگه؟ همچنین: so what

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

بالفرض، فرضاً، بطور مثال، مثلاً، بعنوان مثال/نمونه، حدوداً، ( بیا ) فرض کنیم، اینطور بگم. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اصطلاح "چپ و راست" عامیانه در فارسی به معنی بی وقفه، بی تامل، تندتند، بی اندازه، بی محابا He spends money right, left, and centre او چپ و راست/بی مح ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

بدون کوچکترین وقفه/توقف/تامل، با/به شدت و حدت ( هر چه تمام ) ، به طرز حیرت آوری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

با شدت هرچه تمام، با تمام قدرت، بی وقفه، بی تامل، بیرحمانه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

- تاثیر یا سهم قابل ملاحظه/بسزایی در بانجام/به سرانجام رسوندن کار یا رسیدن به هدفی داشتن ( معمولا با toward ( s ) ) The money raised will go a long ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

توجیه کننده، توجیهی، قابل توجیه، قابل توضیح

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

چاله، حفره یا دست اندازی که بر اثر رفت و آمد خودروها یا آب و هوا در جاده بوجود آمده است. همچنین: Chuckhole

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

مبین آنست که. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

خیلی بهترم هست/میشه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

اونهمه، اونقدر ( عامیانه - وقتی نمیدونیم یا نمیخوایم به میزان/مقدار چیزی اشاره کنیم ) Oh! you've paid so much for that ticket ااا! اونهمه بابت اون ب ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

( یه جورایی ) میشه گفت، نه حالا کاملاً ولی ( آره اینطوره ) ، اینجور میگن ( با یه جور حالت کنایه آمیز - البته نه صرفا کنایه توهین آمیز ) به تعبیری، ب ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

fast - paced پرحرارت، پرشور، پرجنب و جوش، پرتلاطم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

بنظر آمدن، برآورد کردن، گمان کردن ( بگمانم ) What time do you reckon ( that ) it is going to be ready? بنظرت کی احتمالا اون آماده میشه؟ I reckon ( ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

رویت شدن، حضور یافتن، جایی پیدا شدن ( عامیانه ) ، آفتابی شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣١

حسن یا خوبی یا فایده چیزی، امتیاز/نکته مثبت What's the point of . . . ? حسنش چیه؟ فایدش چیه؟ There was a point though هرچند حسنی هم داشت. . بی فاید ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

Make one's way به سوی ، به سمت ( جایی حرکت کردن/رفتن ) ( میرم سمت/بسوی. . . ، سرخرو کج میکنم سمت. . . ، میزنم میرم سمت/سوی. . . ) Right after I ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Make one's way به سوی ، به سمت ( جایی حرکت کردن/رفتن ) ( میرم سمت/بسوی. . . ، سرخرو کج میکنم سمت. . . ، میزنم میرم سمت/سوی. . . ) Right after I ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

صم بکم، بدعنق

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

دخل یه کاری یا چیزی یا کسی را آوردن ( کاری را به اتمام رسوندن ) از شر انجام کاری خلاص شدن/راحت شدن مثال: Right after I knock out these load of works ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

از این حرفا گذشته، از اینا گذشته، اه راستی، اه در ضمن، از این حرفا که بگذریم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

the wrong way ( up/round ) در فارسی اصطلاحا ما میگیم: چپکی، پشت و رو، از اون ورش/وری، برخلاف جهت صحیح یعنی یه چیزی یا کاری بر خلاف جهت درستش گذاشته ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

بیشتر به صورت adverb: به یکسان بمانندهم، بمثابه هم به یک صورت به یک ترتیب به یک گونه/نحو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

( و ) بهمان صورت/شکل/گونه/. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣١

Given that. . . با فرض اینکه، با این استدلال که، با این پیش فرض که، با توجه/عنایت باینکه، رو حساب اینکه، نظر باینکه . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

به مانند ( اینکه ) ، به مثابه ( اینکه ) ، انگار که، گویی ( که ) ، جوری که انگار، جوری بنظر اومدن/نیومدن چیزی یا موضوعی، اینطور که بوش میاد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

حی و حاضر، به چیزی که از پیش آماده یا ساخته شده باشد، آماده استفاده در زبان انگلیسی استرالیایی بمعنای: عالی، درجه یک

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

کشته مرده چیزی بودن/شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

عملاً، , واقعا ( در واقع، بواقع ) ، در عمل، رسماٌ، راستش بهمین سادگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

سود سنواتی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیان سنواتی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

صفت: جزئی تر، جزء به جزء، ریزتر، مفصل، بتفصیل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

شر یه کاری رو کندن ( کاری را بانجام/پایان رساندن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

فعل: پرکردن/شدن، لبریز کردن/شدن، مملو از چیزی کردن/شدن، از یه حد/میزان مشخص تجاوز کردن/عبور کردن/فراتر رفتن/بالا زدن به تسخیر درآوردن مکانی اسم: اضا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

اجتناب کردن، فاصله گرفتن، دوری جستن، برحذربودن، پرهیزکردن ( از چیزی یا کاری یا کسی که ممکن است اسباب دردسر باشد یا خطرناک باشد، . . . )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

که بواسطه آن ( روش، ابزار. . )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

تبعات/جنبه ( های ) منفی داشتن، مشکلاتی بهمراه داشتن ( از این اصطلاح وقتی استفاده میشود که انجام کاری علیرغم برخی محاسن، مشکلات یا تبعات منفی هم داشت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

سر به فلک گذاشتن ( از این فعل برای نشان دادن افزایش یا پیشرفت سریع چیزی استفاده می شود )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

نمایه ( نمایشی ) ، نمونه/گونه ( نمایشی ) محصول توضیح: به پیاده سازی از محصول اطلاق می شود که هرچند کامل و قابل استفاده نیست اما نشان میدهد که محصول ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

آزمون ایده/طرح، آزمون اثبات ایده/طرح ( مشخص نمودن قابل پیاده سازی/اجرا بودن یک ایده/طرح از طریق انجام یکسری آزمون )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مصداق، مدرک مثبته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

نکنه که ( یه وقت ) . . . از ترس اینکه. . . از این بابت که ممکنه. . . ( صرفا ) از این جهت که. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

home in on sb/sth تمام توجه و تمرکز ( خود ) را معطوف کاری یا چیزی کردن، گیردادن به کاری یا چیزی یا موضوعی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

درحالت کلی/بصورت کلی ( پیشنهاد میشه ) ، حسب/برحسب تجربه ( پیشنهاد میشه ) ، بعنوان یک اصل ( پیشنهاد میشه ) ، تجربه میگه. . . ، یه قانونی کلی میگه. . . ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

نتیجه نادرست، فرض غلط برای نتایجی که باشتباه نتیجه مورد انتظار را درست نشان میدهد ( درحالیکه در اصل نتیجه غلط است ) در مقابل: false negative: این ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

رواج یافته، همه گیر، فراگیر، عادی شده، ( کاملا ) عادیه، مرسوم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

عینیت یافتن، به وقوع پیوستن، محقق شدن، واقعیت یافتن، جامه عمل پوشیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

زیادی، بیخودی، بی مورد، بی مصرف، مازاد نیاز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

محدود کردن، معطوف کردن، مختص کردن ممعانت/جلوگیری کردن از انتشار/گسترش ( چیزی خطرناک یا بد )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

صفت برای چیزی که 'تاثیر بسزایی' در انجام کار یا موضوعی دارد. اصلی ترین، با اولویت ترین، با اهمیت ترین، تاثیرگذارترین ( بخش از کاری یا چیزی ) سنگی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

بترتیبی که ذکرشد. بترتیب مذکور، به ترتیب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

be off your head زده باشه به کلت، قاط زده باشی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

مهیا بودن، فراهم بودن، قابل حصول بودن، در دسترسی بودن، موجود بودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٨

be subject to sth/doing sth 1 ) در معرض چیزی بودن یا قرارگرفتن، ( چیزی را ) به خود دیدن/تجربه کردن The bay is subject to heavy fog in summer این بخ ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

خیلی وقت پیش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٩

- تمام و کمال، همه جوره، کاملاً، تا هرقدر که امکانش باشه، تا اونجایی که جا داره، بطورکامل، تمام قد - در تمام طول مسیر، کل راه، از ابتدا تا انتهای مس ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

the use of sth اجازه استفاده از چیزی را داشتن امکان، قابلیت، توانایی استفاده از چیزی را داشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

و به همین ترتیب/صورت باضافه/بعلاوه، و مضاف بر آن و همچنین، و نیز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧١

فارغ از ، صرفنظر از

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

همیشگی، مستمر، مداوم، پابرجا در حال انجام/وقوع، در جریان، در دست اجرا/اقدام، داره انجام میشه رو به جلو/پیشرفت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

مورد بی مهری/بی توجهی قرار دادن، غفلت/اهمال کردن، قصور کردن، پشت گوش انداختن، نادیده گرفتن neglect to do sth: فراموش کردن انجام کاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٩

مخدوش کردن، دستکاری کردن، خدشه دار کردن، تحریف کردن، نادرست/غلط/ غیرطبیعی/ غیرواقع/ برخلاف واقع جلوه دادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

1 ) اجرایی شدن، به مرحله اجرا گذاشته شدن، باجرا درآمدن، حادث شدن، به وقوع پیوستن، اطلاق شدن ( به حالت/ وضعیت/چیزی اطلاق میشود که. . . ) 2 ) دخیل بود ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

غریب و الوقوع، پیامد غریب والوقوع

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

صفت: تلنبار شده، تجمیع شده، انباشته ( شده )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

موجب شدن، منجر ( به چیزی یا اتفاقی ) شدن، منتهی شدن، باعث شدن، به بار آوردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

ته مانده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

( میزان ) سرعت، پیشروی، شتاب سرعت سیر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

در نظر گرفتن، به حساب آوردن، حواس را به چیزی جمع کردن/معطوف کردن، شامل کردن، مد نظر قرار دادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

کاهش دادن، کوتاه کردن، محدود ساختن، کاستن، مختصر کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

برضد، در تضاد، بیزار، متنفر، بی تمایل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

موشکافانه، سختگیرانه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

میزان زیاد دقت/توجه دقت تمام، توجه زیاد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩١

1 ) توقع/انتظار ( اتفاق رویدادی یا وضعیتی را از قبل ) داشتن، پیش بینی ( اتفاق رویدادی یا وضعیتی را از قبل ) کردن 2 ) اقدام پیشگیرانه کردن، پیشدستی کر ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠٦

حس ششم، یه حسی ( برگرفته از تعالیم و تجارب قبلی ) ، احساس درونی/قلبی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

همترازی، سنخیت، هم ارزی، همسانی، همگونی/همگنی، تجانس

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

تخطی، انحراف، کج روی، دوری ( از مسیر، روش اصلی ) ، انحراف از معیار

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

متعاقباً، متعاقب آن، در نتیجه، ماحصل ( آن ) ، بدین سان، بدین ترتیب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

بصورت اسم: در نظر گرفتن موارد ضروری/تمهیدات لازم تامین غذا و مایحتاج ضروری make provision ( s ) for sth: تهیه برنامه مقابله با ( حادثه احتمالی ) در ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

فرایند خرید، تدارک چینی، تدارک بینی، تدارکات

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

کنار گذاشتن، صرف نظر کردن از شر چیزی خلاص شدن، منسوخ کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

فی البداهه کاری را انجام دادن سرهم کردن کاری یا حرفی ( معمولا سخنرانی و . . . )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

پرداختن به کاری یا موضوعی، مورد بررسی/رسیدگی قرار دادن، سعی در رسیدن ( رسیدگی ) به کاری یا موضوعی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

با این وجود، با ( وجود ) همه این اوصاف، در نهایت امر، با در نظر گرفتن همه شرایط/مسائل

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

در برهه ای ( از زمان ) ، تو یه بازه ای، یه زمانی، یه وقتی نکته:از along the line برای اشاره به بازه یا برهه ای در زمان گذشته استفاده می شود. وبرای ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

به تقلید ازدیگران کاری را کردن عین کاری/ چیزی را انجام دادن به مثابه کاری/چیزی عمل کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

رهانیدن، خلاص شدن، پشت سر نهادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

خیلی بهتر از . . . است بمراتب نسبت به اون/اونا . . . بهتر است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

حدوداً همون چیزی که مثل/شبیه چیزی بودن ( حدودی ) یه چیزی تو مایه های چیز دیگر بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

بعدا، بعدنا، جلوتر، در آینده، یه زمانی/یه وقتی ( اشاره به آینده ) در برهه ای ( از زمان در گذشته ) ، برای مدتی، تو یه بازه ای، یه زمانی، یه وقتی نکت ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

صد البته، معلومه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

اجتناب کردن، خودداری کردن، احتراز کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

تن دادن، ناچار شدن، متوسل شدن، پناه بردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

مقید بودن مقید به اصولی بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤٣

1 - درست کردن کاری یا چیزی، برطرف کردن مشکل، ردیف کردن کاری یا چیزی، روبراه کردن، حل کردن ( راهی برای آن پیدا کردن ) Do you think you could sort out ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

دست و پنجه نرم کردن، کنار اومدن، به مصالحه رسیدن، کلنجار رفتن برای ( یادگیری چیزی، یا پذیرفتن شرایطی یا گذر از یک سختی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

زیراب زدن، لو دادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩٥

کاشف بعمل اومد که. . . معلوم شد که. . . متوجه شدیم که. . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

این اصطلاح به معنای "عیان کردن چیزی" یا "در معرض دید بقیه/همگان قرار دادن چیزی" می باشد.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨١

به تصویر کشیدن موضوعی، مطلبی، . . . بصورت مصور بیان کردن بصورت داستانی شرح دادن مجسم کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

دگم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤٢

Contribute to sth دست داشتن/دخیل بودن/موثر بودن/تاثیر داشتن/سهیم بودن ( در بوجود آمدن رویداد یا پیشامدی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٢

از تمام زوایا، جامع، همه جانبه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨٧

رسیدن ( فکری، منطقی ) به چیزی ( ایده، پیشنهاد، انتخاب، . . . ) ، دست یافتن ( فکری، منطقی ) تهیه کردن، مطرح کردن، ارائه دادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

باثبات، همه چی تموم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

فعل: ثمر دادن/کردن، به ارمغان آوردن، ببار رساندن/آوردن اسم: ثمره، بازده، بازده محصول ( کشاورزی، . . . )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١٣

دست آخر ، درنهایت، تهش، آخرش، آخر سر، دست آخر منتهی شد به اینکه، نهایت قضیه این شد که . . . آخرش سر از ( جایی/مکانی ) سر درآوردن, عاقبت، آخروعاقب ...

پیشنهاد
٦٦

توضیح: وقتی میخواهیم از خیر گفتن یکسری از جزئیات بگذریم از این اصطلاح استفاده میشود. خلاصه بعد از یه سری ( ماجرا/اتفاقات ) این شد که سرتو درد نیارم ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

بدین منظور، برا ی نیل به این هدف/منظور، در راستای ( این هدف/مقصود ) ، بدین سان، بهمین جهت، برای تحقق این مهم/امر همچنین to this end

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

ابتکار عمل را ( از کسی ) گرفتن، مانع تراشی کردن، ممانعت کردن مانع/مزاحم/سد راه انجام کار یا توسعه ای شدن باعث سخت شدن ( انجام کاری یا رسیدن به هدفی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

مختص به خود، مجزا

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠٢

صفت: شیوا، فصیح، بلیغ، آشکار فعل: 1 ) برشمردن، به وضوح بیان کردن/گفتن 2 ) ساماندهی کردن، سازماندهی کردن، جمع و جور کردن امور، راست و ریس کردن امور، س ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

مرتبط

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

هم راستا بودن، در تطابق بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠٦

ناگفته نماند که، . . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

به وفور پیدا میشه، مثل پ. . . کل ریخته، همه جا ریخته/هست، براحتی پیدا میشه، هرجا نگاه کنی هست

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

مستدل، موجه، با پشتوانه، مجاب کننده، متقاعد کننده، قانع کننده، قوی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

( بعنوان چیزی ) قلمداد شدن/کردن، تلقی شدن/کردن، برشمرده شدن، ذکر شدن، یاد شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

rev up: موجب تهییج شدن، تهییج کننده، پرتکاپو و فعال کننده/شدن drugs which rev up your nervous system

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٠٧

نهایت استفاده را کردن/بردن ( از چیزی که وجود دارد ) بهره بردن / بکار گرفتن ( چیزی/وسیله ای/. . . ) از حداکثر ظرفیت چیزی/کسی بهره بردن/استفاده کردن ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦٣

به مرور توسعه یافتن یا تبدیل شدن یا تکامل یافتن نکته: در ترجمه این لغت مهم نشان دادن مرور زمان است. Bacteria are evolving resistance to antibiotics ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

مورد توجه واقع نشدن، از قلم افتادن، نادیده گرفتن/پنداشتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١٨

adhere to sth پایبند بودن به چیزی مثل توافق، اصول، قانون و . . . پایبندی و پیروی کردن از چیزی/اصولی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩٨

1 - دلیل یا عامل ایجاد یا وجود رویداد یا وضعیتی را بیان/مشخص کردن، چیزی دلیل/توجیح/عامل/توضیحی برای چیز دیگر بودن 2 - تشکیل دهنده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١٠

برداشت کردن ( برداشت فکری ) ، تلقی کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥١

به شیوه خاصی عمل کردن یا کاری را انجام دادن اتخاذ روش خاص در انجام کار یا رسیدن به هدفی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

از اون ور، از اون طرف، برعکس، اونوری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

همچنین: underutilized به چیزی اطلاق میشود که از آن کمتر از آنچه که باید یا ظرفیتش وجود دارد استفاده میشود.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١٠

همچنین: انجام دادن، تهیه کردن، بانجام رساندن و یا بدست آوردن چیزی یا کاری که قول آن قبلا داده شده است رسیدن به هدفی که برنامه/نقشه/طرح . . . آن قبلا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

استفاده بهینه/کارامد کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

تحت تاثیر مستقیم چیز دیگری بودن بستگی داشتن به . . . وابسته/منوط به چیز دیگری بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥٨

در حکم/به منزله/به مانند/به مثابه ( چیز دیگری ) بودن یا تلقی شدن یا قلمداد شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

داشتن قابلیت/ظرفیت ( برای/در انجام کاری )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

مثل اینه که، مثل این میمونه که. . ( بصورت چیزی ) تلقی شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

موضع گرفتن، جبهه گرفتن مقاومت کردن در برابر عمل/ایده/. . . موضع محکم گرفتن در برابر چیزی. . . با موضع محکم/قوی کاری را کردن با قدرت چیزی را پیش برد ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

کلیت/اصل موضوع ( بدون پرداختن به جزئیات ) نکته/نکات اصلی ویژگی کلان یه چیز کلی و مبهم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

همچنین: a matter of doing sth مرهون، در گرو ( انجام کاری یا وجود چیز دیگر ) بودن ( برای انجام یا وجود چیزی ) کافیه که . . . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

دنبال کردن و به نتیجه رساندن/بانجام رساندن کاری یا قولی یا عملی عمل کردن به نقشه، وعده یا قول داده شده

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠٧

قسر در رفتن

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

دوری کردن/اجتناب کردن/پرهیز کردن/طفره رفتن از انجام کاری ( بدلیل ترس یا عدم اعتماد به نفس کافی برای انجام آن )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

بسط دادن، باز کردن بیشتر موضوع، ارائه جزییات بیشتر شکافتن موضوع مورد بحث، تکمیل کردن کاری یا موضوعی با ارائه جزییات بیشتر، به تفصیل بیان کردن

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١٦

1 ) به این صورتی فعلی ( که هست ) ، به شکل فعلی 2 ) به همین جهت، در نتیجه 3 ) به خودی خود 4 ) در واقع، به معنای واقعی، به اون شکل و معنای درست و حسابی ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

کار را به چرخش درآوردن، راه انداختن ( باعث شروع کار، فعالیت، فرایند، پروژه، . . . شدن )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

پیشتر، اوایل پیش/قبل از موعد ( مقرر )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢٧

تکرار یا مرور کردن مطالب اصلی یک موضوع بیان شده یادآوری کردن مطالب

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

عملیاتی کردن، اجرایی کردن، به مرحله عمل درآوردن ایده یا تصمیم

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩

بهترین/قابل اعتمادترین گزینه، تصمیم، ایده، حرکت، روش، . . . ممکن برای ( انجام کاری ) است

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

خیال را آسوده کردن، سرحال آوردن خیالتون را راحت کنم، یکم سرحالتون کنم

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

چیزی مناسب حال کسی بودن، چیزی مورد توجه و علاقه کسی واقع شدن، راست کار ( کسی ) بودن مشابه right up your alley توجه: up و down موجب تغییر معنی نمی گرد ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

چیزی مناسب حال کسی بودن، چیزی مورد توجه و علاقه کسی واقع شدن، راست کار ( کسی ) بودن مشابه right down your alley توجه: up و down موجب تغییر معنی نمی ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٤

( بویژه ) در زمینه ی. . . ، در خصوص. . . ، ( بویژه ) وقتی حرف/صحبت از . . . میشه/هست، ( مخصوصا ) در مورد. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠٧

تازشم برعکس، برخلاف اون، برخلاف تصور، تازه راستشو بخوای، برعکسش کاملا صادق ( صدق میکنه ) ، اتفاقاً ( بالعکس ) Her success hasn't caused tension - if ...

پیشنهاد
٤٧

حسابی خوش گذروندن ( حسابی خوش میگذره ) ، اوقات خوب و لذت بخشی داشتن What a great part! I'm having the time of my life! چه مهمونی عالیی! حسابی داره به ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩٨

بصورت شفاف و با جزییات توضیح دادن، جزء به جز، تشریح کردن، مو به مو بیان کردن،

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

قطعی شده، نهایی شده

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

محک زدن، سروگوشی آب دادن، ارزیابی کردن

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

دو به شک

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨٤

دست و پنجه نرم کردن ( با کاری، وضعیتی، . . . )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤١

بازتعریف کردن ( چیزی یا موضوعی با منطق خاصی )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧٩

پرداختن به/ بانجام رساندن ( کار یا فعالیتی )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٩٠

قابل قبوله، قابل درکه، قابل فهمه میفهمم ( داری چی میگی/منظورت از بیان این توضیحات چیه ) آره متوجهم، اوکی قبول، متقاعد کننده ست ( یه جورایی ) بهت ح ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤١

تحقیق و تفحص کردن، کندوکاو کردن، موشکافی کردن ( فعل ) تحقیق و تفحص، کندوکاو، موشکافی ( اسم )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

مفصل، بصورت مفصل These aspects has been discussed at length

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٥

پیشرو بودن در کاری یا موضوعی

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

از دیگر معانی: رسیدگی/پرداختن به کاری ( معمولا کاری که از موعد انجامش داره میگذره یا از زمانبندی انجامش عقبه )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤

با اختلاف خیلی زیاد، بطور فزاینده، به میزان قابل توجهی/زیادی

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٧

( با عجله چیزی را ) آماده کردن، دست و پا کردن، سرهم کردن، درست کردن، جور کردن

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١

شلنگ تخته انداختن

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤

در حال شلنگ تخته انداختن

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧٩

باشه خب! عیبی نداره! باشه اشکالی نداره! باشه مشکلی نیس!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

تقبل کردن

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٥٥

برمیگرده به/باینکه. . . ، ختم میشه به/باینکه، خلاصه میشه به/باینکه. . . ، از . . . نشات میگیره، تاثیر میپذیره