flesh out

جمله های نمونه

1. You need to flesh out the bones of your idea a bit more.
[ترجمه Anahita] تو باید استخوان بندی ایده ات را کمی بیشتر ارتقا بدی
|
[ترجمه گوگل]شما باید اندکی بیشتر به استخوان بندی ایده خود بپردازید
[ترجمه ترگمان]تو باید استخوان ها رو کمی بیشتر از هم جدا کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Examples were used to flesh out the skeleton of the argument.
[ترجمه گوگل]از مثال‌هایی برای شکل دادن به اسکلت استدلال استفاده شد
[ترجمه ترگمان]از نمونه ها برای تهیه اسکلت این بحث استفاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They must be prepared to flesh out their strategy with some details.
[ترجمه گوگل]آنها باید آماده باشند تا استراتژی خود را با جزئیاتی مشخص کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید برای بیرون آوردن استراتژی خود با برخی از جزئیات آماده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You need to flesh out your argument with a few more examples.
[ترجمه گوگل]شما باید استدلال خود را با چند مثال دیگر کامل کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید استدلال خود را با چند مثال دیگر از بین ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nobody bothered to flesh out the story with others.
[ترجمه گوگل]هیچ کس به خود زحمت نداد که داستان را با دیگران بیان کند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس به خودش زحمت نداد که داستان را با دیگران تعریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One ripped a piece of flesh out from my armpit.
[ترجمه گوگل]یکی از زیر بغلم یک تکه گوشت درآورد
[ترجمه ترگمان]یکی از گوشتم را از زیر بغل من بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Cobe evidence will flesh out the skeleton of existing knowledge and allow astronomers to begin to chose between competing cosmological theories.
[ترجمه گوگل]شواهد Cobe اسکلت دانش موجود را شکل می‌دهد و به اخترشناسان اجازه می‌دهد بین نظریه‌های کیهان‌شناسی رقیب انتخاب کنند
[ترجمه ترگمان]شواهد Cobe اسکلت دانش موجود را از بین خواهند برد و به اختر شناسان اجازه می دهند که شروع به انتخاب بین نظریه های (کیهانی)رقیب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Good meals can make you flesh out.
[ترجمه گوگل]وعده‌های غذایی خوب می‌توانند شما را سرحال کنند
[ترجمه ترگمان]غذاهای خوب می توانند گوشت را از گوشت بیرون بکشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Developers can have the freedom to flesh out concepts outside of the main code branch without impacting stable configurations.
[ترجمه گوگل]توسعه‌دهندگان می‌توانند این آزادی را داشته باشند که مفاهیم خارج از شاخه کد اصلی را بدون تأثیر بر پیکربندی‌های پایدار بیان کنند
[ترجمه ترگمان]سازندگان می توانند این آزادی را داشته باشند که مفاهیم بیرون از شاخه اصلی کد را بدون تاثیر بر پیکر بندی های ثابتی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sheila's face is to flesh out now that she's passed through the growth spurt of puberty.
[ترجمه گوگل]چهره شیلا اکنون که از جهش رشد بلوغ عبور کرده است، تبدیل به گوشت می شود
[ترجمه ترگمان]چهره شیلا حالا در حال رشد است و رشد کرده و رشد کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The playwright often fails to flesh out his characters.
[ترجمه گوگل]نمایشنامه نویس اغلب در قالب شخصیت های خود شکست می خورد
[ترجمه ترگمان]نمایش نامه نویس اغلب نمی تواند شخصیت خود را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Anything and everything that will flesh out your thesis statement or research question.
[ترجمه گوگل]هر چیزی و هر چیزی که بیانیه پایان نامه یا سوال تحقیق شما را بیان کند
[ترجمه ترگمان]هر چیزی و هر چیزی که بیانیه پایان نامه خود را از بین می برد یا سوال تحقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many different lines of evidence may be used to flesh out the bare bones of the fossils.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مدارک مختلف ممکن است برای بیرون آوردن استخوان های لخت فسیل ها استفاده شود
[ترجمه ترگمان]بسیاری از خط های مختلف شواهد ممکن است از استخوان های برهنه فسیل ها استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They provide a sort of skeleton grammar for me to flesh out.
[ترجمه گوگل]آنها نوعی گرامر اسکلت را برای من فراهم می کنند تا بتوانم آن را درک کنم
[ترجمه ترگمان]ان ها یک نوع کتاب دستور زبان برای من برای گوشت و گوشت فراهم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• make fat, make fuller, fatten; become shapely; become plump, become fat; elaborate, provide additional details; expound; expatiate, go into great detail

پیشنهاد کاربران

تشریح کردن
بسط دادن
گسترش دادن.
افزایش دادن
برون دهی ، تبیین اصول،
شناسایی کردن
واضح کردن - آشکار کردن - بر ملا کردن
شکافتن. اجزای چیزی را بیرون ریختن مثل شکافتن جسد
بسط دادن [موضوع]
جزییات بیشتری افزودن ( بر چیزی )
تشریحِ جزییات، تبیین، تفصیل
بسط دادن، باز کردن بیشتر موضوع، ارائه جزییات بیشتر
شکافتن موضوع مورد بحث، تکمیل کردن کاری یا موضوعی با ارائه جزییات بیشتر، به تفصیل بیان کردن

واقعیت بخشیدن، جسم بخشیدن، مفصل تر کردن، با جزئیات ساختن، اطلاعات افزودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس