rigorous

/ˈrɪɡərəs//ˈrɪɡərəs/

معنی: سخت، شدید، خیلی دقیق
معانی دیگر: ستهم، دقیق، نازک بینانه، موشکافانه، (آب و هوا) سخت، بسیار سرد یا گرم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: rigorously (adv.), rigorousness (n.)
(1) تعریف: showing strictness or sternness.
مترادف: exact, exacting, harsh, severe, stern, strict, stringent
متضاد: lax
مشابه: austere, demanding, dour, hard, rigid, rugged, tough, trying

- The soldiers were kept to a rigorous military regimen.
[ترجمه گوگل] سربازان تحت یک رژیم نظامی سختگیرانه نگه داشته شدند
[ترجمه ترگمان] سربازان تحت رژیم سخت نظامی نگهداری می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: harsh or severe.
مترادف: hard, harsh, rough, severe, tough
متضاد: mild
مشابه: dour, trying

- Life is precarious in the rigorous arctic climate.
[ترجمه گوگل] زندگی در آب و هوای سخت قطب شمال متزلزل است
[ترجمه ترگمان] زندگی در آب و هوای قطبی سخت نامطمئن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: thoroughly accurate; precise.
مترادف: accurate, exact, precise, rigid, strict
متضاد: slapdash
مشابه: close, correct, demanding, exacting, mathematical

- The equipment must meet rigorous specifications.
[ترجمه گوگل] تجهیزات باید دارای مشخصات دقیق باشند
[ترجمه ترگمان] تجهیزات باید دارای مشخصات دقیق باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. rigorous analysis
فراکافت دقیق

2. rigorous attention to detail
توجه موشکافانه به جزئیات

3. rigorous discipline
انضباط شدید

4. a rigorous math class
یک کلاس ریاضی سخت

5. the rigorous arctic winter
زمستان سخت قطبی

6. The ship is still in rigorous quarantine.
[ترجمه گوگل]این کشتی همچنان در قرنطینه شدید به سر می برد
[ترجمه ترگمان]کشتی هنوز در قرنطینه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The selection process is based on rigorous tests of competence and experience.
[ترجمه گوگل]فرآیند انتخاب بر اساس آزمون های دقیق صلاحیت و تجربه است
[ترجمه ترگمان]فرآیند انتخاب براساس آزمون های سخت صلاحیت و تجربه استوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The planes have to undergo rigorous safety checks.
[ترجمه گوگل]هواپیماها باید تحت بررسی های ایمنی دقیق قرار گیرند
[ترجمه ترگمان]هواپیماها باید تحت بررسی های دقیق ایمنی قرار گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our teacher is so rigorous that he seldom lets up on us.
[ترجمه گوگل]معلم ما آنقدر سختگیر است که به ندرت ما را رها می کند
[ترجمه ترگمان]معلم ما آنقدر شدید است که به ندرت پیش ما می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She sets up a rigorous intellectual framework to deconstruct various categories of film.
[ترجمه گوگل]او چارچوب فکری دقیقی را برای ساختارشکنی دسته بندی های مختلف فیلم تنظیم می کند
[ترجمه ترگمان]او یک چارچوب فکری سخت برای بازسازی دسته های مختلف فیلم ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The second team adopted a much more rigorous approach to the problem.
[ترجمه گوگل]تیم دوم رویکرد بسیار دقیق تری را برای مشکل اتخاذ کرد
[ترجمه ترگمان]تیم دوم رویکرد بسیار جدی تری نسبت به این مساله داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The airline has rigorous safety standards .
[ترجمه گوگل]این شرکت هواپیمایی استانداردهای ایمنی دقیقی دارد
[ترجمه ترگمان]این هواپیمایی استانداردهای امنیتی شدیدی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Taxis must conform to the rigorous standards laid down by the police.
[ترجمه گوگل]تاکسی ها باید مطابق با استانداردهای دقیق تعیین شده توسط پلیس باشند
[ترجمه ترگمان]تاکسی باید با استانداردهای سختگیرانه پلیس همخوانی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To be rigorous, we should treat this number as an integer.
[ترجمه گوگل]برای دقیق بودن، باید این عدد را به عنوان یک عدد صحیح در نظر بگیریم
[ترجمه ترگمان]برای سخت بودن، ما باید این عدد را به عنوان یک عدد صحیح درمان کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

شدید (صفت)
hard, grievous, strenuous, drastic, keen, tough, exquisite, slashing, sopping, chronic, high-wrought, severe, rugged, stalwart, boisterous, forcible, intense, violent, intensive, vigorous, diametric, diametrical, inclement, incontrollable, rigorous, sthenic

خیلی دقیق (صفت)
thorough, precise, meticulous, rigorous

انگلیسی به انگلیسی

• harsh, strict, severe; exact, precise, strictly accurate
rigorous is used to describe things that are done or carried out thoroughly.

پیشنهاد کاربران

مثالی از معنای "دقیق" ارائه شده توسط دوستان کاربر
This book is a systematic, concise, and rather rigorous presentation of the
physical foundations of electrochemistry
این کتاب ارائه ای نظام مند، مختصر و نسبتاً دقیق از مبانی فیزیکی الکتروشیمی است.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : rigor ( rigour )
✅️ صفت ( adjective ) : rigorous
✅️ قید ( adverb ) : rigorously
سختگیر
۱ - همه جانبه؛ جامع، ۲ - دقیق؛ ظریف، ۳ - سخت گیرانه؛ شدید
adjective
[more rigorous; most rigorous]
1 : very strict and demanding
◀️rigorous enforcement of the rules
◀️rigorous training
◀️a rigorous course of study
2 : done carefully and with a lot of attention to detail
...
[مشاهده متن کامل]

◀️We subjected the data to a rigorous analysis.
◀️a rigorous investigation
3 : difficult to endure because of extreme conditions
◀️a harsh, rigorous climate
🌠 RIGOROUSLY 🌠
adverb
◀️The rules must be rigorously followed.
👌The data was rigorously analyzed.
◀️The Japanese arecso rigorous
۱. خیلی سختگیر و پرتوقع
۲. موشکافانه، ریزبینانه، با جزئیات و خیلی دقیق
۳. طاقت فرسا، شدید ( معمولا آب و هوا یا اقلیم )

سفت و سخت
خیلی دقیق، نازک بینانه، موشکافانه ( adjective )
Rigorous Science : دانش بسیار دقیق
خشک
خشن
قاطع
جدی
سفت و سخت
منسجم
همه جانبه
باریک بینانه
موشکافانه، سختگیرانه
1. خیلی دقیق و کامل
2. شدید
مناسب
جدی
خوب
قوی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس