پیشنهاد‌های سعید صفاری مقدم (٢٢٥)

بازدید
٩٥
تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩٠

کاشف بعمل اومد که. . . معلوم شد که. . . متوجه شدیم که. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

این اصطلاح به معنای "عیان کردن چیزی" یا "در معرض دید بقیه/همگان قرار دادن چیزی" می باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٩

به تصویر کشیدن موضوعی، مطلبی، . . . بصورت مصور بیان کردن بصورت داستانی شرح دادن مجسم کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

دگم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣٣

Contribute to sth دست داشتن/دخیل بودن/موثر بودن/تاثیر داشتن/سهیم بودن ( در بوجود آمدن رویداد یا پیشامدی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٦

از تمام زوایا، جامع، همه جانبه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٢

رسیدن ( فکری، منطقی ) به چیزی ( ایده، پیشنهاد، انتخاب، . . . ) ، دست یافتن ( فکری، منطقی ) تهیه کردن، مطرح کردن، ارائه دادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

باثبات، همه چی تموم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

فعل: ثمر دادن/کردن، به ارمغان آوردن، ببار رساندن/آوردن اسم: ثمره، بازده، بازده محصول ( کشاورزی، . . . )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١٠

دست آخر ، درنهایت، تهش، آخرش، آخر سر، دست آخر منتهی شد به اینکه، نهایت قضیه این شد که . . . آخرش سر از ( جایی/مکانی ) سر درآوردن, عاقبت، آخروعاقب ...

پیشنهاد
٦٤

توضیح: وقتی میخواهیم از خیر گفتن یکسری از جزئیات بگذریم از این اصطلاح استفاده میشود. خلاصه بعد از یه سری ( ماجرا/اتفاقات ) این شد که سرتو درد نیارم ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

بدین منظور، برا ی نیل به این هدف/منظور، در راستای ( این هدف/مقصود ) ، بدین سان، بهمین جهت، برای تحقق این مهم/امر همچنین to this end

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

ابتکار عمل را ( از کسی ) گرفتن، مانع تراشی کردن، ممانعت کردن مانع/مزاحم/سد راه انجام کار یا توسعه ای شدن باعث سخت شدن ( انجام کاری یا رسیدن به هدفی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

مختص به خود، مجزا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩٨

صفت: شیوا، فصیح، بلیغ، آشکار فعل: 1 ) برشمردن، به وضوح بیان کردن/گفتن 2 ) ساماندهی کردن، سازماندهی کردن، جمع و جور کردن امور، راست و ریس کردن امور، س ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

مرتبط

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

هم راستا بودن، در تطابق بودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠٣

ناگفته نماند که، . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

به وفور پیدا میشه، مثل پ. . . کل ریخته، همه جا ریخته/هست، براحتی پیدا میشه، هرجا نگاه کنی هست

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

مستدل، موجه، با پشتوانه، مجاب کننده، متقاعد کننده، قانع کننده، قوی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

( بعنوان چیزی ) قلمداد شدن/کردن، تلقی شدن/کردن، برشمرده شدن، ذکر شدن، یاد شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

rev up: موجب تهییج شدن، تهییج کننده، پرتکاپو و فعال کننده/شدن drugs which rev up your nervous system

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٩٢

نهایت استفاده را کردن/بردن ( از چیزی که وجود دارد ) بهره بردن / بکار گرفتن ( چیزی/وسیله ای/. . . ) از حداکثر ظرفیت چیزی/کسی بهره بردن/استفاده کردن ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥٧

به مرور توسعه یافتن یا تبدیل شدن یا تکامل یافتن نکته: در ترجمه این لغت مهم نشان دادن مرور زمان است. Bacteria are evolving resistance to antibiotics ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

مورد توجه واقع نشدن، از قلم افتادن، نادیده گرفتن/پنداشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠٩

adhere to sth پایبند بودن به چیزی مثل توافق، اصول، قانون و . . . پایبندی و پیروی کردن از چیزی/اصولی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩٤

1 - دلیل یا عامل ایجاد یا وجود رویداد یا وضعیتی را بیان/مشخص کردن، چیزی دلیل/توجیح/عامل/توضیحی برای چیز دیگر بودن 2 - تشکیل دهنده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠٨

برداشت کردن ( برداشت فکری ) ، تلقی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥١

به شیوه خاصی عمل کردن یا کاری را انجام دادن اتخاذ روش خاص در انجام کار یا رسیدن به هدفی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

از اون ور، از اون طرف، برعکس، اونوری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

همچنین: underutilized به چیزی اطلاق میشود که از آن کمتر از آنچه که باید یا ظرفیتش وجود دارد استفاده میشود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠٥

همچنین: انجام دادن، تهیه کردن، بانجام رساندن و یا بدست آوردن چیزی یا کاری که قول آن قبلا داده شده است رسیدن به هدفی که برنامه/نقشه/طرح . . . آن قبلا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

استفاده بهینه/کارامد کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

تحت تاثیر مستقیم چیز دیگری بودن بستگی داشتن به . . . وابسته/منوط به چیز دیگری بودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤٩

در حکم/به منزله/به مانند/به مثابه ( چیز دیگری ) بودن یا تلقی شدن یا قلمداد شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

داشتن قابلیت/ظرفیت ( برای/در انجام کاری )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

مثل اینه که، مثل این میمونه که. . ( بصورت چیزی ) تلقی شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

موضع گرفتن، جبهه گرفتن مقاومت کردن در برابر عمل/ایده/. . . موضع محکم گرفتن در برابر چیزی. . . با موضع محکم/قوی کاری را کردن با قدرت چیزی را پیش برد ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

کلیت/اصل موضوع ( بدون پرداختن به جزئیات ) نکته/نکات اصلی ویژگی کلان یه چیز کلی و مبهم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

همچنین: a matter of doing sth مرهون، در گرو ( انجام کاری یا وجود چیز دیگر ) بودن ( برای انجام یا وجود چیزی ) کافیه که . . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

دنبال کردن و به نتیجه رساندن/بانجام رساندن کاری یا قولی یا عملی عمل کردن به نقشه، وعده یا قول داده شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠٣

قسر در رفتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

دوری کردن/اجتناب کردن/پرهیز کردن/طفره رفتن از انجام کاری ( بدلیل ترس یا عدم اعتماد به نفس کافی برای انجام آن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

بسط دادن، باز کردن بیشتر موضوع، ارائه جزییات بیشتر شکافتن موضوع مورد بحث، تکمیل کردن کاری یا موضوعی با ارائه جزییات بیشتر، به تفصیل بیان کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١٠

1 ) به این صورتی فعلی ( که هست ) ، به شکل فعلی 2 ) به همین جهت، در نتیجه 3 ) به خودی خود 4 ) در واقع، به معنای واقعی، به اون شکل و معنای درست و حسابی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

کار را به چرخش درآوردن، راه انداختن ( باعث شروع کار، فعالیت، فرایند، پروژه، . . . شدن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

پیشتر، اوایل پیش/قبل از موعد ( مقرر )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢٧

تکرار یا مرور کردن مطالب اصلی یک موضوع بیان شده یادآوری کردن مطالب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

عملیاتی کردن، اجرایی کردن، به مرحله عمل درآوردن ایده یا تصمیم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

بهترین/قابل اعتمادترین گزینه، تصمیم، ایده، حرکت، روش، . . . ممکن برای ( انجام کاری ) است