پیشنهادهای سعید صفاری مقدم (٢٢٥)
نهایت استفاده را کردن/بردن ( از چیزی که وجود دارد ) بهره بردن / بکار گرفتن ( چیزی/وسیله ای/. . . ) از حداکثر ظرفیت چیزی/کسی بهره بردن/استفاده کردن ...
به مرور توسعه یافتن یا تبدیل شدن یا تکامل یافتن نکته: در ترجمه این لغت مهم نشان دادن مرور زمان است. Bacteria are evolving resistance to antibiotics ...
Contribute to sth دست داشتن/دخیل بودن/موثر بودن/تاثیر داشتن/سهیم بودن ( در بوجود آمدن رویداد یا پیشامدی )
ناگفته نماند که، . . .
کاشف بعمل اومد که. . . معلوم شد که. . . متوجه شدیم که. . .
قابل قبوله، قابل درکه، قابل فهمه میفهمم ( داری چی میگی/منظورت از بیان این توضیحات چیه ) آره متوجهم، اوکی قبول، متقاعد کننده ست ( یه جورایی ) بهت ح ...
برمیگرده به/باینکه. . . ، ختم میشه به/باینکه، خلاصه میشه به/باینکه. . . ، از . . . نشات میگیره، تاثیر میپذیره
سه تا معنی: 1 ) جذابیت داشتن/ ایجاد کردن، جذب کردن 2 ) درخواست/تقاضای عمومی کردن ( درخواستی که بصورت عمومی انجام بشه، معمولا برای گرفتن اطلاعات در م ...
در حکم/به منزله/به مانند/به مثابه ( چیز دیگری ) بودن یا تلقی شدن یا قلمداد شدن
1 - درست کردن کاری یا چیزی، برطرف کردن مشکل، ردیف کردن کاری یا چیزی، روبراه کردن، حل کردن ( راهی برای آن پیدا کردن ) Do you think you could sort out ...
تکرار یا مرور کردن مطالب اصلی یک موضوع بیان شده یادآوری کردن مطالب
همچنین: انجام دادن، تهیه کردن، بانجام رساندن و یا بدست آوردن چیزی یا کاری که قول آن قبلا داده شده است رسیدن به هدفی که برنامه/نقشه/طرح . . . آن قبلا ...
دست آخر ، درنهایت، تهش، آخرش، آخر سر، دست آخر منتهی شد به اینکه، نهایت قضیه این شد که . . . آخرش سر از ( جایی/مکانی ) سر درآوردن, عاقبت، آخروعاقب ...
1 ) به این صورتی فعلی ( که هست ) ، به شکل فعلی 2 ) به همین جهت، در نتیجه 3 ) به خودی خود 4 ) در واقع، به معنای واقعی، به اون شکل و معنای درست و حسابی ...
قسر در رفتن
adhere to sth پایبند بودن به چیزی مثل توافق، اصول، قانون و . . . پایبندی و پیروی کردن از چیزی/اصولی
برداشت کردن ( برداشت فکری ) ، تلقی کردن
تازشم برعکس، برخلاف اون، برخلاف تصور، تازه راستشو بخوای، برعکسش کاملا صادق ( صدق میکنه ) ، اتفاقاً ( بالعکس ) Her success hasn't caused tension - if ...
حس ششم، یه حسی ( برگرفته از تعالیم و تجارب قبلی ) ، احساس درونی/قلبی
1 - دلیل یا عامل ایجاد یا وجود رویداد یا وضعیتی را بیان/مشخص کردن، چیزی دلیل/توجیح/عامل/توضیحی برای چیز دیگر بودن 2 - تشکیل دهنده
صفت: شیوا، فصیح، بلیغ، آشکار فعل: 1 ) برشمردن، به وضوح بیان کردن/گفتن 2 ) ساماندهی کردن، سازماندهی کردن، جمع و جور کردن امور، راست و ریس کردن امور، س ...
بصورت شفاف و با جزییات توضیح دادن، جزء به جز، تشریح کردن، مو به مو بیان کردن،
دست و پنجه نرم کردن ( با کاری، وضعیتی، . . . )
1 ) توقع/انتظار ( اتفاق رویدادی یا وضعیتی را از قبل ) داشتن، پیش بینی ( اتفاق رویدادی یا وضعیتی را از قبل ) کردن 2 ) اقدام پیشگیرانه کردن، پیشدستی کر ...
رسیدن ( فکری، منطقی ) به چیزی ( ایده، پیشنهاد، انتخاب، . . . ) ، دست یافتن ( فکری، منطقی ) تهیه کردن، مطرح کردن، ارائه دادن
مخدوش کردن، دستکاری کردن، خدشه دار کردن، تحریف کردن، نادرست/غلط/ غیرطبیعی/ غیرواقع/ برخلاف واقع جلوه دادن
به تصویر کشیدن موضوعی، مطلبی، . . . بصورت مصور بیان کردن بصورت داستانی شرح دادن مجسم کردن
همچنین: There you go , Here we go وقتی کاری انجام میشه و میخوایم توجه مخاطب رو به انجام/یا نتیجه اون کار جلب کنیم میگیم: "خب اینم از این" ( یعنی کار ...
be subject to sth/doing sth 1 ) در معرض چیزی بودن یا قرارگرفتن، ( چیزی را ) به خود دیدن/تجربه کردن The bay is subject to heavy fog in summer این بخ ...
باشه خب! عیبی نداره! باشه اشکالی نداره! باشه مشکلی نیس!
پرداختن به/ بانجام رساندن ( کار یا فعالیتی )
- تمام و کمال، همه جوره، کاملاً، تا هرقدر که امکانش باشه، تا اونجایی که جا داره، بطورکامل، تمام قد - در تمام طول مسیر، کل راه، از ابتدا تا انتهای مس ...
دوکاربرد: 1 ) برای شروع بانجام کاری: "بزن که بریم"، " برو که رفتیم"، "بسم ا. . . "، . . . 2 ) ( پرکاربرد تر ) وقتی کاری انجام میشه و میخوایم توجه م ...
فارغ از ، صرفنظر از
از تمام زوایا، جامع، همه جانبه
( بویژه ) در زمینه ی. . . ، در خصوص. . . ، ( بویژه ) وقتی حرف/صحبت از . . . میشه/هست، ( مخصوصا ) در مورد. . .
توضیح: وقتی میخواهیم از خیر گفتن یکسری از جزئیات بگذریم از این اصطلاح استفاده میشود. خلاصه بعد از یه سری ( ماجرا/اتفاقات ) این شد که سرتو درد نیارم ...
زیراب زدن، لو دادن
با این وجود، با ( وجود ) همه این اوصاف، در نهایت امر، با در نظر گرفتن همه شرایط/مسائل
مستدل، موجه، با پشتوانه، مجاب کننده، متقاعد کننده، قانع کننده، قوی
چیزی مناسب حال کسی بودن، چیزی مورد توجه و علاقه کسی واقع شدن، راست کار ( کسی ) بودن مشابه right down your alley توجه: up و down موجب تغییر معنی نمی ...
به شیوه خاصی عمل کردن یا کاری را انجام دادن اتخاذ روش خاص در انجام کار یا رسیدن به هدفی
از دیگر معانی: رسیدگی/پرداختن به کاری ( معمولا کاری که از موعد انجامش داره میگذره یا از زمانبندی انجامش عقبه )
بعدا، بعدنا، جلوتر، در آینده، یه زمانی/یه وقتی ( اشاره به آینده ) در برهه ای ( از زمان در گذشته ) ، برای مدتی، تو یه بازه ای، یه زمانی، یه وقتی نکت ...
دوری کردن/اجتناب کردن/پرهیز کردن/طفره رفتن از انجام کاری ( بدلیل ترس یا عدم اعتماد به نفس کافی برای انجام آن )
تخطی، انحراف، کج روی، دوری ( از مسیر، روش اصلی ) ، انحراف از معیار
ابتکار عمل را ( از کسی ) گرفتن، مانع تراشی کردن، ممانعت کردن مانع/مزاحم/سد راه انجام کار یا توسعه ای شدن باعث سخت شدن ( انجام کاری یا رسیدن به هدفی )
حسابی خوش گذروندن ( حسابی خوش میگذره ) ، اوقات خوب و لذت بخشی داشتن What a great part! I'm having the time of my life! چه مهمونی عالیی! حسابی داره به ...
مورد توجه واقع نشدن، از قلم افتادن، نادیده گرفتن/پنداشتن
درحالت کلی/بصورت کلی ( پیشنهاد میشه ) ، حسب/برحسب تجربه ( پیشنهاد میشه ) ، بعنوان یک اصل ( پیشنهاد میشه ) ، تجربه میگه. . . ، یه قانونی کلی میگه. . . ...