پیشنهادهای وحید (٥٣٤)
در لفافه
اگه نشد
( احساس یا حالت خاصی ) از سر و صورت کسی باریدن
مودبانه اش میشه مثل خر از کسی کار کشیدن
اینکه فقط بشینی و دعا کنی مشکل یا بلایی رفع بشه Some people seem to think if they wish the disease away, then it will go away. بعضیا خیال می کنن اگه ...
( هواپیما ) پهن پیکر
معنی تحت اللفظیش: چی میگن بهش . . . مثلا : یه دونه از اون . . . چی میگن بهش . . . از اونایی که با رنگ مو قاطی می کنن می خوام
آدم عاطل و باطل اسرافکار
کسی که توهم توطئه دارد ( همیشه معتقد است که پشت سر اکثر حوادث به ظاهر عادی توطئه ای در کار است ) مترادف = conspiracy theorist
دست کسی کج بودن ( کنایه از دزد بودن ) دست کسی تو جیب مردم بودن
به اهداف یا چیزهای بزرگ فکر کن
اما باز هم
آفرین به این روحیه
اشک آلود
پر گشودن
شیرینی چیزی را تلخ کردن
کسی را به خلوت خود راه دادن کسی را محرم راز خود کردن
تندی چرخیدن
دل و قلوه ( دادن به یکدیگر ) ( حرف های عاشقانه )
تحلیف
به اسم کسی یا چیزی قسم خوردن ( اعتقاد شدید به کسی یا چیزی داشتن )
اگه بشه اسمشو فلان گذاشت مثلا میگه بفرما صبحونه، البته اگه بشه اسمشو گذاشت صبحونه
اغراق در بیان حقیقت مثلا به ده نفر کمک کردی ولی میگی به چهل نفر کمک کردم. دروغ نمیگی ولی واقعیت رو زیادی کش دادی
دو به هم زنی کردن
پا را کج گذاشتن دست از پا خطا کردن
در حاشیه قرار گرفتن
دعوا راه انداختن
سر خود را بالا گرفتن کنایه از با اعتماد به نفس رفتار کردن
اهل تشریفات بودن
قولش به کس دیگه ای داده شده ( برای فروش )
با اینکه دلش یا خودش نمی خواست علیرغم میل باطنیش
جناب Army منظور از این کلمه یک اتفاق یا شخصی هست که باعث جلب توجه بقیه میشه، طوری که انگار بقیه رو جادو کرده برای جادوگر از این کلمه استفاده نمیشه
چنگی به دل نزدن چیزی دهن گیری نبودن
و اینجور چیزا مثلا میگن فلانی مهندس و اینجور چیزاست
عمر کسی سرآمدن
ورق صابون ( ورق های کوچک و نازک صابون )
معنی بهمن درست نیست snow devil چیزی شبیه گردباده ولی به جای گردوخاک از برف تشکیل شده یه چی تو مای های برف باد میشه گفت
زودتر کلک چیزی را کندن
کنایه از له له زدن برای چیزی خود را برای کسی یا چیزی کشتن
( در مورد قیمت ) نجومی
یکبار مصرف ، یک بار استفاده دوستان دقت کنند معنای این کلمه تک منظوره نیست تک منظوره رو میشه بارها استفاده کرد اما این کلمه یعنی از وسیله ای یک بار اس ...
چون این عبارت ادبی هست بهتره معادل ادبی یا رسمی تر براش به کار ببریم مثل : دل غمین
اجناس خاک خورده در مغازه
فیلم بزن بزن یا بکش بکش
به جریان انداختن
درخواست ارسال کردن ( درخواست از شرکتی برای ارسال یک محصول یا بروشور و غیره )
ذهن کسی جرقه خوردن ( فهمیدن چیزی که قبلا نمی دانست )
از کسی ایراد یا آتو گرفتن
Thanks for your help - it saved me a lot of work ممنون از کمکت. خیلی کارمو جلو انداخت
همچنین برای شما خودتی قسمت شما خودت فلان بشی مثلا کسی به شما میگه الهی که بری زیر ماشین و شما میگی خود بری
زیر بار چیزی بودن کاری را گردن کسی انداختن
دنبال کارها رفتن کارهای کسی را انجام دادن دنبال کارهای کسی رفتن ( و انجام دادن )
ناخواسته کسی را آزردن این اصطلاح از این جهت استعمال میشه که یکی بیاد پشت حیوانی رو برخلاف جهت خواب موهاش نوازش کنه و بیشتر موجب اذیتش بشه
امپراطوری ها یک روزه ساخته نمی شوند
با مسئولیت خودتان
مدارج ترقی را طی کردن
به این و اون زنگ زدن اینور اونور زنگ زدن
سرویس درخواست راننده
بهره برداری مجدد
خارجی مقیم
سکونت گزیدن
His blank face reflected his boredom خستگی از چهره بی حالش معلوم بود
هر چی بکاری همونو درو می کنی
بدترین چیزی که ازش می ترسی سرت بیاد
برعکس عمل کردن
به اندازه یک تار مو ( نازک )
سقف را ترکاندن ( از سروصدای زیاد )
زنگ خطر را به صدا درآوردن
وسط کار ول کن
شرایط را ( چند سال ) به عقب برگرداندن
وزنه زدن
روحیه خود را تقویت کردن به خود روحیه دادن
جریان رسیدگی رسیدگی پردازش
عواید ، عایدات ، درآمد
نوسان قیمت
کاهش قیمت
برجسته کردن
مهمان همراه
کسی را بازی دادن
برنامه عملی
مثل گاو خوردن
پنجره رو به منظره
خوب های چیزی را سوا کردن
دست آدم در انتخاب چیزی باز بودن The plane was fairly empty so we had our pick of seats. هواپیما تقریبا خالی بود و ما دست مون تو انتخاب صندلی ها باز ...
عکس دسته جمعی
پدیده ( ورزشی یا علمی و . . . )
پیمان صلح
مغز نخودی
معمولا در این ترکیب به کار میره good/bad payer خوش حساب / بدحساب
( موقع آدرس دادن ) جلوتر از ، بعد از
خریداران گذری
( در اعتراض به حرف یک نفر ) ببخشیدا میخوای اصلا نفس نکشم ببخشیدا میخوای برم بمیرم من معذرت میخوام که اصلا دنیا اومدم
له له زدن برای چیزی
کپی ناقص
مسئول بسته بندی
روی فرم نبودن
که اونم . . .
کارمند اداری
حسابی ( به جای صفت استفاده میشه )
دیگه عمرا
گمنام
دهنی بلندگوی جریان خاصی بودن
( هشدار به بازیکنی که پا به توپ است ) پشت سرتو بپا
جبران مافات کردن
سعایت کردن
راه خود را سمت جایی گرفتن مثلا میگیم راهشو گرفت سمت خونه
خود را تابلو کردن
( مکان، راه و . . . ) کم رفت و آمد ( سایت ) کم بازدید
نامرغوب بی کیفیت
مثل موش آب کشیده شدن
صفا دادن حال دادن
تجربه شخصی تجربه عملی
نوری در دل تاریکی
فرصت را قاپیدن
حداکثر تا . . . قبل از . . .
سر عقل آوردن
حفظ آمادگی
( در مورد غذا در یهودیت ) حرام و حلال را رعایت کردن
دسته بازی کامپیوتری
مشار الیه
ننه سرما
مثل گشنه ها
چطور آخه؟ ( با تعجب )
شانس اول چیزی بودن
متوجه عمق فاجعه شدن
همه جا زمین و زمان
یه معنی کنایه ای هم این میشه: شلوار خود را خیس یا کثیف کردن
اتفاقی از جایی رد شدن
یه ضرب کار کردن
داروهای اعتیادآور
فرد مقصر طرف مقصر
خط شکن
زن همه جایی
محوطه شش قدم ( جلوی دروازه فوتبال )
تصمیم یا تهدید و . . . را عملی کردن
استارت کاری را زدن
دست گرمی کردن
به جریان افتادن
سوالایی می پرسیا !
انجام دادن و قال قضیه را کندن
کندن مو از سر خرس
امان از بی مکانی !
دروازه ورود به جایی
آشغال بدی آشغال میگیری
زنگ ورزش رو هم میگن ( در مدارس )
که نکنه از ترس اینکه
محض خنده
فاقد امنیت غذایی
باد موافق
قهرمان مردمی
پرواز نمایشی نمایش هوایی
با هواپیما وارد جایی ( شهر و مکان ) شدن
هیپی
( تاثیر عملی ) متوجه چیزی یا کسی شدن تحت تاثیر قرار دادن
کف قیمت
دسته دسته یا گروه گروه به جایی رفتن ( مثل مسابقه فوتبال یا نمایشگاه )
قمه زنی
قمه زدن ( در مراسم مذهبی )
ماشینی را با علامت دست یا پرچم متوقف کردن
نصاب تعمیرکار
با مشت به جان هم افتادن
تمرین فرار از آتش ( دوستان دقت کنند هدف از این تمرین اطفای آتش نیست بلکه فرار از ساختمان در حال آتش سوزی است. بیشتر ترجمه ها اشتباه نوشته اند )
رد انگشت
وقت گیر آوردن وقت کردن
جیب هاتو پر کن / تا می تونی استفاده کن
تصادف جزئی چیزی نیست، بی رنگ درمیاد!
ختنه تناسلی زنان
تبریکات مراتب تهنیت
منشا یا منبع نشاط
در مضیقه مالی قرار گرفتن
به شکم خود رسیدن ( خوب غذا خوردن )
نگران اتفاق بدتر بودن نگران بدترین اتفاق بودن
کسی را بخاطر چاقی مسخره کردن
بدون چربی
جلوتر از مد روز
در آتش چیزی دمیدن
فک کنم ( درمان در منزل ) معنی میده
تو خط کسی یا چیزی افتادن ( دمخور شدن با کسی )
کم آوردن، زیاد خوب نبودن
تعهد ( زن و شوهر به همدیگر )
ایمان ( قوی ) می تونه کوه رو جابجا کنه
دوست دوران خوشی
لحاظ کردن
لحاظ کردن
مدیریت تاسیسات
چهره و ظاهر دروغین
سند مالکیت
تحقیق دانشجویی
موقعی گفته میشه که به کسی بگیم نیاز به توضیح بیشتر نیست تو فارسی معمولا از این جمله ها استفاده می کنیم: نمیخواد ادامه بدی / میدونم میدونم / خودم می د ...
پیاده کردن اجرا إعمال
شرکت تولید نیرو ( برق و گاز )
( اگه صفت استعمال بشه ) آخر عمری مثلا تصمیمات آخر عمری
مکان محصور و بسته نامه یا شیء پیوستی
اتاق یا حمام مستر ( مثل حمامی که در یکی از اتاق های خواب ساخته می شود )
خلوت ( مثلا خلوت آسمان یا خلوت کویر )
معذب کردن
جای تکان خوردن جا برای تکان خوردن
عرق ریزی ( نشان از کار زیاد و پرزحمت )
به حاشیه راندن
سیری ناپذیر
زمین گیر
نان آور
معنی شیفت هم میده شیفت کاری یا مثلا دکتر شیفت
شهروند یا فرد دوتابعیتی
حمله پهپادی
خشکه میوه
سگ تو روحش
یقه آخوندی
حسابی فروش کردن
رگ گیری کردن میگو و . . .
عنوان رسمی برای دندانپزشک
عمرا بتونی . . .
اگه دروغ میگم بگو
( وقت ) خروس خوان دم صبح
مسجدی خودمون ، بچه هیاتی
( بازی ) یارگیری کردن
پیگیری کردن، پیگیر بودن
حلقه آتش بازی
به یک کار عقب افتاده رسیدن ( مثلا باید به درسهام برسم )
دمپایی خانگی
( بچه های ) پرورشگاهی
سر زده وارد اتاق شدن
تست الکل برای مشخص شدن مصرف الکل
بن کتاب
دانش آموز خوابگاهی
چیزی را جار زدن
با کتک زدن مغز کسی را متلاشی کردن
برای درخواست مودبانه بکار میره میشه لطف کنی . . . ( لطف کن فلان کار رو بکن ) میشه محبت کنی . . . ؟
چهار نعل تاختن چهار نعل پیش رفتن
طعمه یا لقمه آماده بودن
موجودی حساب بانکی
بدهی سنگین
به روی هم شمشیر کشیدن با شمشیرهای کشیده علیه هم
تا کلاهشون می افته ( بی درنگ )
به محض ملاحظه یا مشاهده
هر جا سرمو میچرخونم تا سرمو میچرخونم
عبارت است از عبارتند از
( با عرض معذرت ) خایه مال
یه چهارراه پایین تر یا جلوتر
شرایطی که بازیکن با دروازه بان تک به تک می شود تک به تک با دروازه بان فرصت گل گل آماده
( در فوتبال ) برخلاف جریان بازی ( مثلا وقتی تیم ضعیفی گل میزنه در حالی که جریان بازی به نفع تیم قوی هست )
دو قدم راه
انگار به پاهاش فنر بستن
جناب ساکورا goodbye رو با good buy اشتباه گرفتید
فریاد استغاثه
نعمت در لباس بلا
به هر دری بزنی بالا بری پایین بیای به هیچ وجهی
یه خیری توش هست یه خیری توش بود
در چارچوب حقوق خود
کریه المنظر
اشتراک نظر داشتن درباره چیزی
هر گاه تمایل داشتید
اصلا دوست ندارم جای تو باشم
اصلا دوست ندارم جای تو باشم
واردش نشیم بهش نپردازیم صحبتشم نکن حرفشم نزن
هنوز مونده تا معلوم بشه . . .
از چیزی سررشته نداشتن کوچکترین اطلاعی از چیزی نداشتن
اسم و رسمی برای خود درست کردن
روی گنج نشستن، خرپول بودن ( روی گنج که ننشستم )
روی گنج نشستن
( به طنز ) توسل به متمم پنجم ( که شخص حق دارد جواب سوالی را در دادگاه ندهد )
فکر نکنم
احساس اینکه در حق کسی اجحاف و بی انصافی شده
( جایی ) به دور از جماعت دیوانه ( منظور یه جای کم جمعیت یا خلوت )
خلاصه داستان این که داستان رو خلاصه کنم خلاصه بخوام بگم
آدم تا نبینه باورش نمیشه باید ببینی تا باورت بشه
خیالاتی شدن
نمره قابل قبولی گرفتن
از پا افتادن یا اینکه میگیم: پاهام دیگه جون ندارن
چوب لای چرخ کسی گذاشتن
چوب لای چرخ کسی گذاشتن
رنگ و لعاب دادن به چیزی ( تاکید بر نقاط مثبت و مخفی کردن نقاط ضعف )
عدد و رقم تعیین کردن برای چیزی عدد و رقم گذاشتن ( یا حدس زدن )
قید چیزی را زدن
قید چیزی را زدن
نقاط اشتراک داشتن
چیزی ذهن آدم را مشغول کردن خیلی دغدغه داشتن نگران چیزی بودن
( دندان یا عضوی از بدن را ) کشیدن و خارج کردن
رحم کردن
با کسی در حد سلام و علیک آشنا بودن با کسی فقط سلام و علیک داشتن
با کسی در حد سلام و علیک آشنا بودن با کسی فقط سلام و علیک داشتن
( در مورد یک وسیله که انگار از کنترل شما خارج شده ) خودش برای خودش تصمیم می گیره
به ( باد ) فنا رفتن ( مردن کسی یا خراب شدن چیزی یا آرزو و . . . ) ( از آنجا که خورشید در سمت غرب غروب می کند این اصطلاح متداول شده )
راه بقیه را رفتن به راه بقیه رفتن با جریان آب پیش رفتن
در مورد دو نوع غذا و خوردنی: چسبیدن مثلا این غذا با دوغ می چسبه
حق هم داره حق هم دارن وقتی کسی کاری می کنه و میخوایم بگیم حق داره که فلان کار رو کرده
سنجیدن کسی را برانداز کردن
ملاقات یا صحبت حضوری
وقع نهادن
وقع نهادن
چیزی را سر زبان ها انداختن ( معروف کردن )
کلید کردن یا قفل کردن روی چیزی
حالا شدیم دو تا ( هر دو تو یه موقعیت یا هم عقیده هستیم )
این راهش نیست این که نشد اصلا کار درستی نیست
اون روز نمیرسه همچین روزی رو نمی بینی
برام تازگی داشت نمیدونستم ، خبر نداشتم
نمیشه گفت ، نمیشه فهمید
پنیر مجانی فقط در تله موش پیدا میشه
اصلا همچین چیزی نیست ( قضیه واقعیت نداره )
رفت و برگشت
با کسی پلکیدن ( معمولا با افراد منفی )
چیزی در ذهن چرخیدن
واقعیت رو قبول کن
حالا مگه خودت کی هستی؟
تا یک قدمی چیزی
موقعی استفاده میشه که بخوایم بگیم بهترین کار ممکنه در فارسی معمولا اینطور میگیم: چه کاری از این بهتر ( که . . . ) ، یا بهترین کاری که میشه کرد اینه . ...
دست کسی به خون کسی آغشته بودن
سرحال و قبراق
به باد انتقاد گرفتن
از هیچ هزینه ای دریغ یا مضایقه نکردن
بی اندازه مثلا من بی اندازه خوشحال شدم از دیدن نامه ات
پشت دست خود را داغ کردن ( برای جلوگیری از تکرار یک عمل بد )
جان کندن برای رسیدن به جایی
در یک تراز بودن در یک سطح بودن
عروسک گردان شرکت یا اداره یا جایی بودن ( دست های پشت پرده )
سر کسی شیره مالیدن
طفره رفتن
تمام توان خود را به کار بستن
دوستان دقت کنن که این عبارت معنی "نه فقط" نمیده. اگه کلمه any آخرش نبود معنی "نه فقط" میداد ولی وقتی کلمه any اضافه میشه معنیش این میشه که مثلا اون ی ...
شانس منو !
1. همینجور یهویی 2. عین همین، درست مثل این، درست اینجوری ( برای بیان صمیمیت بین دو نفر بکار میره و وقتی این عبارت گفته میشه دو انگشت سبابه و وسط رو ک ...
بدون اینکه پشت سرش رو هم نگاه کنه مثلا: فلانی رفت حتی پشت سرش رو هم نگاه نکرد
راستی راستی I think we are well and truly lost. فک کنم راستی راستی گم شدیم
سر زبانها سر زبان همه چیزی که همه دارن ازش حرف میزنن
یک هفته تمام ( برای تاکید بر طولانی بودن یک قضیه )
آخر بدشانسی
آی گفتی!
بدبیاری پشت بدبیاری هنوز یه بدبیاری تموم نشده یکی دیگه شروع میشه
ببخشید جسارته ببخشید قصد جسارت ندارم
اگه هیچکدام نشد
تا روز مرگ کسی تا عمر داره
جلسه را دست گرفتن ( کنایه از سخنرانی طولانی در جلسه )
از کرامات شیخ ما این است حلوا را خورد و گفت شیرین است
با چشمان غیرمسلح ( بدون استفاده از ابزاری مثل میکروسکوپ یا تلسکوپ )
یکصدا
بالاخره یه روز . . .
دست به دعا شدن دست به دعا بلند کردن
چیزی نیست که بشه به راحتی ازش گذشت یا نادیده اش گرفت ( معنی این اصطلاح اینه که فلان چیز رو نباید بسادگی ازش گذشت. این که بعضی دوستان نوشتن ارزش غصه ...
اما حقیقت یه چیز دیگه است
پیش کسی نشستن پیش کسی ماندن ( برای مراقبت یا غیره )
پای درس کسی نشستن شاگرد کسی بودن
کسی را خجالت زده نکردن ( با مخفی کردن بدی های شخص )
حد و مرز قائل شدن
قشنگ مشخصه
( آفتاب ) مستقیم زدن ( مستقیم تابیدن )
پاشنه در را از جا کندن سر و دست شکستن ( برای دیدن کسی یا گرفتن چیزی )
پاشنه در را از جا کندن سر و دست شکستن ( برای دیدن کسی یا گرفتن چیزی )
دوستان دقت کنند که "پا روی دم شیر نگذاشتن" یا چوب توی لونه زنبور نکردن" برای این اصطلاح درست نیست منظور این اصطلاح این نیست که کسی رو تحریک یا عصبانی ...
جواب سلام کسی را ندادن بی محلی کردن ( معنای تحت اللفظی این اصطلاح اینه که وقتی از کسی ساعت می پرسیم طرف مایل به جواب دادن نیست )
از صفحه اول تا آخر
ذهن کسی را خواندن دانستن اینکه در ذهن کسی چه می گذرد
صدای چیزی را درنیاوردن در مورد چیزی حرفی نزدن
دست به قلم شدن
کسی را در جریان گذاشتن
داری قبر خودتو می کنی!
( با لحن کنایه ) داستان جالبی بود ( من درآوردی و غیرقابل باور )
معنیش تقریبا این میشه " کار شاقی نکرده، یا هنر خاصی نکرده" ( با توجه به اینکه فاعل کی باشه. مثلا I'm a slightly better cook than my wife, but that i ...
جیب کسی تار عنکبوت بستن
در دوراهی سرنوشت
تخفیف قائل شدن برای کسی
( در بسکتبال ) حرکت فریب سر
راه خود را گم کردن از مسیر خود منحرف شدن ( برنامه یا طرح و . . . )
چشم تو چشم شدن چشم در چشم هم نگاه کردن
خالق خود را ملاقات کردن ( کنایه از مردن )
جان خود را از دست دادن مردن
مصلحت عموم صلاح مردم
در چنگال چیزی گرفتار بودن
از جا کندن و بردن برباد دادن ( امید و آرزو )
به سر کسی زدن
سختی های کاری را به جان خریدن جور چیزی را کشیدن
تمام انرژی کسی را گرفتن رمقی برای کسی نگذاشتن
عوارض زیاد بر جای گذشتن
خود را به هر دری زدن ( برای انجام کاری )
مغزم نمیکشه
از حد و مرز شوخی گذشته
طوری که در مخیله آدم نگنجد طوری که به مخیله آدم خطور نکند
تو یه جلسه ( بدون وقفه ) مثلا: کل کتاب رو تو یه جلسه خوندم
دم به تله دادن
به تعهدات خود پایبند بودن
عنفوان جوانی
آنقدر یا از بس گریه کنی تا خوابت ببره
دهن به دهن شدن
در کسی درنگ ایجاد کردن
( رفتار و یا حرف کسی را ) حمل بر صحت کردن
( رفتار و یا حرف کسی را ) حمل بر صحت کردن
به جرگه گروه خاصی ملحق شدن به جرگه خاصی پیوستن
دست به کار شدن
قبل از اسم بردن از کسی میاد در فارسی میشه " و اون کسی نبود جز فلانی" مثلا I was met by the police in the person of Sergeant Black. یه پلیس اومد دیدن ...
تنگ بودن وقت
تنگ بودن وقت
( قطعات چیزی ) از هم باز شدن ، از هم جدا شدن The rifle comes to pieces for easy storage. این تفنگ قطعاتش از هم جدا میشه تا راحتتر جاسازی بشه
وقتی بخوایم علاوه بر مساله ای که گفتیم یه چیز دیگه هم اضافه کنیم در فارسی میگیم "اون که هیچی" یا "تازه شم" مثلا Most Americans have never been to a d ...
در مورد غذا: توی معده سنگینی کردن
عاطل و باطل نشستن تن لش بازی درآوردن
شاخ چیزی را شکستن قسمت سخت کاری را انجام دادن
اینترنت را ترکاندن ( پست یا مطلبی در اینترنت به اشتراک گذاشتن بطوری که تعداد زیادی آن را لایک کنند و به اصطلاح وایرال شود و ایجاد هیجان کند )
( اصطلاح قدیمی ) عشق و حال کردن سکس کردن
از راه به در کردن به راه بد کشاندن
سر کیسه را سفت کردن
شانه به شانه کسی حرکت کردن در فاصله نزدیک و چسبیده به کسی بودن
اصل معنای این عبارت اینه: شک نکن ( یعنی اون چیزی که من میگم بهش مطمئن هستم و تو نباید بابت اون شکی تو دلت باشه )
چون این اصطلاح بطور کنایه به کار میره میتونیم تو فارسی به کنایه اینطور بگیم: حالا صبر می کردی بعدا ! یا حالا چه عجله ای بود!
تو فارسی در اینجور مواقع معمولا میگیم که حرف تو دهنم موند، یا نذاشت حرفم تموم بشه مثلا داریم میگم که فلانی به این زودیا نمیاد، که یهو پیداش میشه و ما ...
کسی را سر جای خود میخکوب کردن
برملا شدن پرده از روی چیزی کنار رفتن روشن و آشکار شدن
مسئولیتش با من
فروکش کردن ، خوابیدن
میدونه چی به چیه
تمامی شرکت کنندگان
چشم به روی حقایق بستن
Then she just lost it completely and started screaming. بعدش دختره زد به سرش و شروع کرد به جیغ زدن
( به لحاظ بلوغ، شایستگی، . . . ) خود را نشان دادن، خودی نشان دادن
از جای بلندی ( مثل سقف ) پایین آمدن از چیزی ( مثل چرخ فلک و . . . ) پیاده شدن و پایین آمدن
تا یه چارچوبی تا یه حدی
نیروی جادویی
سرمای وحشتناکی خوردن بدجور سرما خوردن
یه خروار کار یا . . . روی سرم ریخته
دو متر زیر خاک بودن ( کنایه از مردن )
I am so glad to see the back of my friend خوشحالم که دوستم رفت و ولم کرد
چاهیه که خودت کندی ( حالا بیفت توش )
یه دست صدا نداره
قدیما اون روزها قبلاها
با خوب و بد چیزی ساختن با بالا پایین چیزی کنار آمدن
شور چیزی را درآوردن
از میان برداشتن یا رفع موانع
( به کنایه ) یه خزانه خرج چیزی کردن خزانه را ( برای خرید چیزی ) خالی کردن
قبول نکردن زیر بار نرفتن
لباس شانه باز
( در مورد خورد و خوراک ) بدغذا
ریق رحمت را سر کشیدن
ریق رحمت را سر کشیدن
یه تک پا جایی رفتن سر زدن
اینو تو گوشِت فرو کن مثال I’m the boss around here, and don’t you forget it! اینجا من رئیسم، اینو تو گوشت فرو کن
شک نکن - شکی توش نیست - بی بروبرگرد
غزل خداحافظی خواندن
وانمود کردن به کاری
از همه چیز دور شدن ( برای استراحت و غیره )
سر سوزنی توجه نکردن سر سوزنی محل نذاشتن
تا جایی که خبر دارم نه
اگه بمیرم هم همچین کاری نمی کنم دوستانی که نوشتن "مگه اینکه از روی نعش من رد بشی" اشتباهه. چون جمله بالا نمیخواد کسی رو تهدید کنه بلکه میگه فلان کار ...
محبت کسی را بدست آوردن دل کسی را بدست آوردن
محبت کسی را جلب کردن
مدیر شعبه
مطب دکتر
دست نااهل افتادن
مرگ یا زندگی هم معنی میده
تمام مایملک خود را فروختن مال و منال خود را فروختن
جلوی ضرر بیشتر را گرفتن
کار را شروع کردن دست به کار شدن
اقتصاد کاذب سلسله اقدام های اقتصادی که در ظاهر، انتخاب آن اقتصادی به نظر برسد، اما در عمل معلوم می شود که سرمایه یا انرژی بیشتری نسبت به آنچه که در ا ...
( آدم ) ناسالم
در فاصله زمانی کوتاهی
در فارسی از این عبارت استفاده می کنیم یه بار میگه فلان . . . یه بارم میگه فلان
حذف واسطه
خطر نکردن
با اختلاف امتیاز یا گل زیاد در مسابقات ورزشی به معنای ( برنده شدن ) "با اختلاف امتیاز یا گل زیاد" هست
نرخ روز
در مظان اتهام قرار گرفتن متهم به چیزی شدن
ممنون ولی شرمنده ( وقتی از پیشنهاد کسی تشکر می کنید ولی در عین حال میخواید آن را رد کنید )
خرید سهام شرکت توسط مدیریت
از خود را بغل کسی انداختن ( البته نه واقعا ) ( به قصد رابطه جنسی )
حرف خود را به دیگران تحمیل کردن
حرف خود را به دیگران تحمیل کردن
جان کسی را گرفتن
تو آسمون ها سیر نکردن
به چیزی یا کسی امید بستن دل خود را به چیزی خوش کردن
عادی برخورد کردن
عین ماجرا را گفتن اصل قضیه را گفتن
آره باورم شد! یه چی بگو باورم شه! ( میخوایم بگیم که حرفت قابل باور نیست )
روح یا بدن کسی در قبر لرزیدن
بدهی را تسویه کردن، حساب کردن
ته بشقاب را صاف کردن ( تا ته خوردن ) تا تهش لیس زدن
مو به تن آدم سیخ کردن
از حدو حدود خود خارج شدن حدود خود را رعایت نکردن
پایان خط آخر راه
با سرعت لاک پشتی ( یا حلزونی )
جلوی ماشین کسی را بستن ، راه ماشین کسی را بستن
بزنم به تخته ؛ گوش شیطون کر
همان آش و همان کاسه
به چند ثانیه نکشید . . . ( که فلان اتفاق افتاد )
چشم های کسی از گریه قرمز شدن ، شخص جلوی گریه اش رو نتونه بگیره معنای تحت اللفظی این اصطلاح یعنی کسی از بس گریه کنه که چشماش از حدقه دربیاد
توجه یا عنایت خاصی به انجام کاری داشتن
از نظر قیافه تعطیل بودن ، اصلا قیافه نداره
عشق و الفتی بین دو نفر نبودن
1. هر طور دلت میخواد . . . Do as you please هر کار دلت میخواد بکن یا 2. تا دلت بخواد . . . مثلا میگیم تا دلت بخواد بارون اومد
صبح تا شب باهم بودن ( زیادی پیش هم بودن، مثل دو نامزد )
He walked away راهشو گرفت رفت . . . گذاشت رفت
با کسی راه آمدن
می تونیم از عبارت "حلقه دست کردن" استفاده کنیم. چون حلقه ازدواج مثل گره زدن پارچه یا طناب به دست عروس و داماد سمبلی از گره خوردن دو نفر به همدیگه و ت ...
هیچ وقت از پا ننشستن
زیادی به خود مطمئن بودن
محکم جلوی کسی ایستادن ، محکم جلوی کسی را گرفتن دوستان دقت کنن "پا را در یک کفش کردن" غلطه. چون معنیش این میشه که یه آدم از روی لجاجت از حرف خودش کوتا ...
فقط کار خودشو می کنه ( بی توجه به رضایت اطرافیان )
( همواره ) در خدمت کسی بودن ، برای خدمت به کسی آماده بودن
تحریک ( به کار بد ) کردن
سکان را در دست داشتن، در مسند قدرت بودن
سکان را در دست داشتن، در مسند قدرت بودن
فلنگ را بستن ( و فرار کردن )
زبان هم را فهمیدن دوستی که نوشته "آبت با یکی توی یه جوب نره"، این اصطلاح فارسی برای وقتیه که با یکی مشکلی داریم که به دعوا کشیده میشه نه صرفا اختلاف ...
خوبی از خودتونه
بعضی دوستان این اصطلاح رو "به دل نگرفتن" معنی کردن که نادرسته. چون به دل گرفتن برای وقتیه که حرفی به کسی زده شده و ما از او می خواهیم ناراحت نشود. د ...
شدیدا مشغول کاری بودم
کسی را سر کار گذاشتن
تا یه جاهایی باهم پیش رفتن ( نه تمام راه، مثلا به خواسته های کسی تا حد خاصی عمل کردن )
تو فارسی ما میگم خیالش راحته ( که فلان کار انجام میشه، چون براش مسلمه )
زور گفتن به کسی
سوار کسی شدن ( سوء استفاده از کسی )
وقتی میگیم he will stop at nothing ، یعنی هیچی جلودارش نیست
زیادی به خود مطمئن بودن ( مفهوم منفی داره )
از هیچ تلاشی دریغ ( یا مضایقه ) نکردن
خر نشدن
عقل کسی پاره سنگ ( پارسنگ ) برداشتن
دور و بر کسی آفتابی نشدن دور و بر کسی نپلیکدن
باد کسی را خالی کردن
دم را روی کول گذاشتن و فرار کردن
نقشه ای زیر سر داشتن
خیلی به ظاهر خود رسیدن
قاطی یک جمع یا افراد خاصی شدن ( مخصوصا آدم های منفی )
راه خود را رفتن
به زندگی عادی برگشتن به زندگی عادی ادامه دادن
سر کار ( یا خدمت ) نبودن
یه وقتایی ، کم و بیش
برنامه چیدن shall we fix sth up for next week? برای هفته بعد یه برنامه بچینیم؟
فرصت چیزی را پیدا کردن
فعل ( ground ) ، گذشته فعل grind هست اصل این عبارت میشه: grind to a halt کاملا از حرکت ایستادن، کاملا متوقف شدن
از یک نقطه به نقطه دیگر رفتن
گل تساوی ( در بازی فوتبال )
یه کم تندتر ( خطاب به کسی که آهسته راه می رود یا آهسته کاری را انجام می دهد )
مغازه ها را گشتن ( برای یافتن بهترین قیمت )
با موفقیت پیش بردن
شیطنت کردن، بازیگوشی
گور به گور شدن ( در ال وقتی میخوایم بگیم کسی مرده و از مرگش هم خوشحال هستیم این اصطلاح رو بکار می بریم )
سوال پیچ کردن
بگم لو میره اینجا telling به معنای افشاگری هست، این کلمه اسمه و فعل نیست که آخرش ing اضافه شده باشه تحت اللفظیش این میشه که اگه جواب بدم افشاگری میش ...