تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( آدم ) ناسالم

پیشنهاد
٠

در فاصله زمانی کوتاهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در فارسی از این عبارت استفاده می کنیم یه بار میگه فلان . . . یه بارم میگه فلان

پیشنهاد
١

حذف واسطه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خطر نکردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

با اختلاف امتیاز یا گل زیاد در مسابقات ورزشی به معنای ( برنده شدن ) "با اختلاف امتیاز یا گل زیاد" هست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

نرخ روز

پیشنهاد
٠

در مظان اتهام قرار گرفتن متهم به چیزی شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

ممنون ولی شرمنده ( وقتی از پیشنهاد کسی تشکر می کنید ولی در عین حال میخواید آن را رد کنید )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خرید سهام شرکت توسط مدیریت

پیشنهاد
٠

از خود را بغل کسی انداختن ( البته نه واقعا ) ( به قصد رابطه جنسی )

پیشنهاد
٠

حرف خود را به دیگران تحمیل کردن

پیشنهاد
٠

حرف خود را به دیگران تحمیل کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جان کسی را گرفتن

پیشنهاد
١

تو آسمون ها سیر نکردن

پیشنهاد
١

به چیزی یا کسی امید بستن دل خود را به چیزی خوش کردن

پیشنهاد

عادی برخورد کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عین ماجرا را گفتن اصل قضیه را گفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آره باورم شد! یه چی بگو باورم شه! ( میخوایم بگیم که حرفت قابل باور نیست )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روح یا بدن کسی در قبر لرزیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بدهی را تسویه کردن، حساب کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

ته بشقاب را صاف کردن ( تا ته خوردن ) تا تهش لیس زدن

پیشنهاد
٣

مو به تن آدم سیخ کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

از حدو حدود خود خارج شدن حدود خود را رعایت نکردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پایان خط آخر راه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با سرعت لاک پشتی ( یا حلزونی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جلوی ماشین کسی را بستن ، راه ماشین کسی را بستن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

بزنم به تخته ؛ گوش شیطون کر

پیشنهاد
٠

همان آش و همان کاسه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به چند ثانیه نکشید . . . ( که فلان اتفاق افتاد )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

چشم های کسی از گریه قرمز شدن ، شخص جلوی گریه اش رو نتونه بگیره معنای تحت اللفظی این اصطلاح یعنی کسی از بس گریه کنه که چشماش از حدقه دربیاد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

توجه یا عنایت خاصی به انجام کاری داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از نظر قیافه تعطیل بودن ، اصلا قیافه نداره

پیشنهاد
٢

عشق و الفتی بین دو نفر نبودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

1. هر طور دلت میخواد . . . Do as you please هر کار دلت میخواد بکن یا 2. تا دلت بخواد . . . مثلا میگیم تا دلت بخواد بارون اومد

پیشنهاد
١

صبح تا شب باهم بودن ( زیادی پیش هم بودن، مثل دو نامزد )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

He walked away راهشو گرفت رفت . . . گذاشت رفت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

با کسی راه آمدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

می تونیم از عبارت "حلقه دست کردن" استفاده کنیم. چون حلقه ازدواج مثل گره زدن پارچه یا طناب به دست عروس و داماد سمبلی از گره خوردن دو نفر به همدیگه و ت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

هیچ وقت از پا ننشستن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زیادی به خود مطمئن بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

محکم جلوی کسی ایستادن ، محکم جلوی کسی را گرفتن دوستان دقت کنن "پا را در یک کفش کردن" غلطه. چون معنیش این میشه که یه آدم از روی لجاجت از حرف خودش کوتا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

فقط کار خودشو می کنه ( بی توجه به رضایت اطرافیان )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( همواره ) در خدمت کسی بودن ، برای خدمت به کسی آماده بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تحریک ( به کار بد ) کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سکان را در دست داشتن، در مسند قدرت بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سکان را در دست داشتن، در مسند قدرت بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فلنگ را بستن ( و فرار کردن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

زبان هم را فهمیدن دوستی که نوشته "آبت با یکی توی یه جوب نره"، این اصطلاح فارسی برای وقتیه که با یکی مشکلی داریم که به دعوا کشیده میشه نه صرفا اختلاف ...

پیشنهاد
٠

خوبی از خودتونه