تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذهن کسی را خواندن دانستن اینکه در ذهن کسی چه می گذرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صدای چیزی را درنیاوردن در مورد چیزی حرفی نزدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دست به قلم شدن

پیشنهاد
٣

کسی را در جریان گذاشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

داری قبر خودتو می کنی!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( با لحن کنایه ) داستان جالبی بود ( من درآوردی و غیرقابل باور )

پیشنهاد
٠

معنیش تقریبا این میشه " کار شاقی نکرده، یا هنر خاصی نکرده" ( با توجه به اینکه فاعل کی باشه. مثلا I'm a slightly better cook than my wife, but that i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جیب کسی تار عنکبوت بستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در دوراهی سرنوشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

تخفیف قائل شدن برای کسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( در بسکتبال ) حرکت فریب سر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

راه خود را گم کردن از مسیر خود منحرف شدن ( برنامه یا طرح و . . . )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

چشم تو چشم شدن چشم در چشم هم نگاه کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خالق خود را ملاقات کردن ( کنایه از مردن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جان خود را از دست دادن مردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصلحت عموم صلاح مردم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در چنگال چیزی گرفتار بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

از جا کندن و بردن برباد دادن ( امید و آرزو )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به سر کسی زدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سختی های کاری را به جان خریدن جور چیزی را کشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تمام انرژی کسی را گرفتن رمقی برای کسی نگذاشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عوارض زیاد بر جای گذشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خود را به هر دری زدن ( برای انجام کاری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مغزم نمیکشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

از حد و مرز شوخی گذشته

پیشنهاد
١

طوری که در مخیله آدم نگنجد طوری که به مخیله آدم خطور نکند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تو یه جلسه ( بدون وقفه ) مثلا: کل کتاب رو تو یه جلسه خوندم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دم به تله دادن

پیشنهاد
٠

به تعهدات خود پایبند بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عنفوان جوانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آنقدر یا از بس گریه کنی تا خوابت ببره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهن به دهن شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در کسی درنگ ایجاد کردن

پیشنهاد
٣

( رفتار و یا حرف کسی را ) حمل بر صحت کردن

پیشنهاد
٢

( رفتار و یا حرف کسی را ) حمل بر صحت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

به جرگه گروه خاصی ملحق شدن به جرگه خاصی پیوستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

دست به کار شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قبل از اسم بردن از کسی میاد در فارسی میشه " و اون کسی نبود جز فلانی" مثلا I was met by the police in the person of Sergeant Black. یه پلیس اومد دیدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنگ بودن وقت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

تنگ بودن وقت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( قطعات چیزی ) از هم باز شدن ، از هم جدا شدن The rifle comes to pieces for easy storage. این تفنگ قطعاتش از هم جدا میشه تا راحتتر جاسازی بشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وقتی بخوایم علاوه بر مساله ای که گفتیم یه چیز دیگه هم اضافه کنیم در فارسی میگیم "اون که هیچی" یا "تازه شم" مثلا Most Americans have never been to a d ...

پیشنهاد
٠

در مورد غذا: توی معده سنگینی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عاطل و باطل نشستن تن لش بازی درآوردن

پیشنهاد
٠

شاخ چیزی را شکستن قسمت سخت کاری را انجام دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اینترنت را ترکاندن ( پست یا مطلبی در اینترنت به اشتراک گذاشتن بطوری که تعداد زیادی آن را لایک کنند و به اصطلاح وایرال شود و ایجاد هیجان کند )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( اصطلاح قدیمی ) عشق و حال کردن سکس کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

از راه به در کردن به راه بد کشاندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

سر کیسه را سفت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شانه به شانه کسی حرکت کردن در فاصله نزدیک و چسبیده به کسی بودن