پیشنهادهای توحيد (٣٨٥)
هوالعلیم اطوارا: مرحله ای ، مرحله به مرحله وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ [ ﺧﺎﻙ ، ﻧﻄﻔﻪ ، ﻋﻠﻘﻪ ، ﻣﻀﻐﻪ ، ﮔﻮﺷﺖ ، ﺍﺳﺘﺨﻮﺍ ...
هوالعلیم تعیها: سپردن ، نصب العین کردن ، آویزه گوش قرار دادن الحاقة ( ۱۲ ) لِنَجْعَلَهَا لَکُمْ تَذْکِرَةً وَتَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ...
هوالعلیم هباء: ذرات معلَّق در هوا
هوالعلیم راودوه: اراده کردند اورا، ، خواستندازاو
اللهم را غلط ننویسید
هوالعلیم ذنوب: ذُنُوب: گناهان ذَنوب: سهم
هوالعلیم حُبُک:نقش و نگار
هوالعلیم منابع آب
هوالعلیم یسقون:یَسقُون:می نوشاندند
امام صادق علیه السلام هرگاه قرآن را به دست می گرفت، قبل از گشودن و تلاوت آن، چنین دعا می کرد: أَللهُمَّ اِنّی أَشْهَدُ أَنَّ هذا کِتابُکَ المُنَزَلُ ...
هوالعلیم خوالف: برجا نشستگان ؛ جانشینان ؛برجاماندگان
هوالعلیم: خانواده: فرو رفتن ؛ غرق شدن
هوالعلیم : ایده :نظریه ، رأى ، روشی نو ایَّده: از او دستگیری کرد، او را یاری کرد
هوالعلیم تخفیض: در زبان عربی به معنای تخفیف است
هوالعلیم فسنیسره: پس بزودی هموار میکنیم برای او اللیل فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ پس بزودی راه آسایش وراحتی را برای او هموار میکنیم؛ ( ٧ )
هوالعلیم کادِح : تلاش نفس گیر کننده
هوالعلیم فیمَ : ( مخفف فیما ) ، در آنچه فیمَ انت : ترا چه به. . . .
هوالعلیم سمکها : ارتفاع آن ؛ بُلندای آن سمک: ارتفاع ، بُلندا، ،
هوالعلیم هَل لَکَ: آیا تمایل داری؛ آیا رغبت داری
هوالعلیم عرفاً: پیاپی ؛
هوالعلیم لقاهم : ایشان را روبرو میکند؛ روبرو میشوند
هوالعلیم فقیر : کسی است که کمرش زیر بار مخارج زندگی شکسته ؛ آنکه زیر بار هزینه های سنگین روز مره کمرش خم شده ؛
هوالعلیم یا ایها المُدَّثِر : ای ملحفه به خود پیچیده ؛
هوالعلیم تَبَتَّل : از خود بریدن و به خدا رسیدن
هوالعلیم مُکَذِّبِین : دروغ پندارن؛
هوالعلیم یَحلِفون: سوگند یاد می کنند
یُحادُّون : سر سختی می کنند؛ شدت عمل نشان می دهند
هوالعلیم بِاعیُنِنا : تحت نظر و توجه ما
اَغنی : بی نیازی اَقنی: نیاز مند می کند؛ قانع می کند ؛ خشنود می کند ؛ ذخیره مال �أَغْنی� از �غنی� به معناى بی نیازى و �أَقْنی � از �قنیه� به معناى ...
اَقنی: نیاز مند می کند؛ قانع می کند ؛ خشنود می کند ؛ ذخیره مال �أَغْنی� از �غنی� به معناى بی نیازى و �أَقْنی � از �قنیه� به معناى ذخیره ثروت است. �1 ...
حُبُک : مسیرهای آسمانی ؛ جاده های پر پیچ و خم
اِنَّما : فقط ؛ اینست و جز این نیست ؛ ؛ بدرستیکه آنچه ؛ همانا آنچه را که اَنَّما : اینچنین است
هوالعلیم ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمُ : این بدان سبب است که آنها. . .
هوالعلیم اَسرار : سِرّها ؛ رازها ؛ اِسرار : پنهان داشتن ؛
هوالعلیم عَسَیْتُمْ: آیا جز این انتظار دارید
هوالعلیم صَرَّفنا : دگرگون کردیم صَرَفنا : منتقل کردیم ؛ متوجه نمودیم
هوالعلیم اُف : واژه ایست که در بیانِ درد ، غم ، اندوه ، دلتنگی ، تنفُّر و نفرین بکار برده میشود.
هوالعلیم ِنعمَت : وسیله کامیابی؛ نَعمَت : کامیابی
هوالعلیم یَعشُ :�یَعْشُ� از �عشو� به معناى آفتی در چشم است که سبب ضعف دید می گردد. این کلمه هرگاه با حرف �عن� همراه باشد به معناى اعراض کردن است. ...
هوالعلیم سِخْرِیّاً: به آن عملی گفته میشود که مسخره کننده در مسخرگی خود از آن استفاده می کند. ؛ تَمَسخُر سُخْرِیّاً: مُسَخَّر ؛ تسخیر شده ؛ به خد ...
هوالعلیم عصائب: جِ عصابه: گروه ، فوج، پیشانی بند عصائب اهل حق: گروه شبه نظامی شیعی درعراق
هوالعلیم لَطَمَسنا : البته از میان بر می داشتیم
هوالعلیم اصلوها: همنشین و همراه شوید، داخل شوید یس هَٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻬﻨﻤﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﻲ ﺷﺪ. ...
هوالعلیم خدایش بیامرزاد: خدا اورا بیامرزد ( الف اضافه در واژه بیامرزاد نشانه تکریم و بزرگ داشت است ) ؛ خداوند اورا مورد رحمت و مغفرت قرار دهد؛ خدا ...
هوالعلیم مَا لِیَ: نیست برای من ؛ سزاوار نیست برای من ؛چه شده است مرا
هوالعلیم دارالمُقامه: جایگاه پابرجا ؛ منزل همیشگی؛ از نامهای بهشت است واین واژه یکبار در قرآن آمده، درآیه۳۵ سوره فاطر فاطر الَّذِی أَحَلَّنَا د ...
هوالعلیم فَوت : از دست دادن؛ از دست رفتن فرصت یا زمانی که بدست آوردن ممکن نباشد
هوالعلیم هواللطیف: او ( خداوند ) دانای نکته سنج و توانای ریز نگر ، و خالق و پدید آورنده ظرائف و دقایق است. ( مراجعه به لطیف )
هوالعلیم اَوِّبی: همصدا شدن در دعا ؛ اَوِّبی مَعَهُ: در ستایش ونیایش با او همصدا شو ) آیه۱۰ سوره سبأ
هوالعلیم هَلُّمَ : اسم فعلی است به معنای بیائید یا بیاورید ، درجمع ومفرد ، و مؤنث و مذکر ، و لازم ومتعدی ، یکسان است.
هوالعلیم منویات: نیّات ؛ نیتها؛رهنمودها ؛روش های مدِّ نظر ؛فرمایشات؛ نقطه نظرات
هوالعلیم رحیم : دستگیر ؛ مددکار
هوالعلیم مستوران : پرده نشینان؛ پاکدامنان؛ پنهان کاران
هوالعلیم لَمُبلِسین: بدرستی دلشکسته واندوهگین وسرگردان
هوالعلیم حین: ( HEYN ) :مدت زمان انجام کار ؛ درحالیکه
هوالعلیم أوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِمْ؟�: آیا با خود نمی اندیشند؟ آیا درباره خود نمی اندیشند تا ببینند چه کرده اند و چه می کنند و سرنوشت ای ...
هوالعلیم - کاین:مخفف ( که این ) است و ( کین ) خوانده میشود - کَأَیِّن: چه بسیار ؛ چه بسا
هوالعلیم - حکیم: کاردان ؛ کسی که عمل او همراه با علم است؛ عالِم و عامِل ؛ عامِلِ عالِم
هوالعلیم؛؛؛ لَولَا: اگر نه ؛ اگر نبود ؛ چرا که
هوالعلیم ارحم الراحمین: مهربان ترینِ بخشندگان
هوالعلیم اَمَّا: اما ؛ یا آنچه عمَّا : از آنچه اِمَّا : اگر؛ یا ؛ چون
هوالعلیم اطاله کلام: طولانی شدن سخن، صحبت به درازا کشیدن ، ( اگر حمل بر بی ادبی نباشدهمان پر حرفی است )
هوالعلیم عزیز : سرافراز ؛ همیشه پیروز ؛ دراوج اقتدار
هوالعلیم ستّی : بانو ؛ خانم ؛ بانوی من ؛ ( ظاهراً مخفف سیِّدَتی است )
هوالعلیم استکانوا: فروتنی کردند فما استَکانوا: سپس فروتنی نکردند
هوالعلیم فتبارک الله احسنُ الخالقین: آفرین بر خدای که بهترینِ آفرینندگان است
هوالعلیم اَ لَم تَرَ: آیا ندیده اید، آیا ندانسته اید، آیا دقّت نکرده اید
هوالعلیم لطیف : نازک، نرم ، ریزه کاری شده ، نکته سنج ، ریز نگر ؛از نام های باریتعالی است. هواللطیف: او ( خداوند ) دانای نکته سنج و توانای ریز نگر ...
هوالعلیم یَزال:زوال پذیر ؛ ناپیوسته ( لا یزال:همیشگی؛ پیوسته ؛همواره؛ زوال ناپذیر )
هوالعلیم خَلَف:جانشین صالح _ و_ خَلف:جانشین ناصالح_ خلف : پشت؛بعد
قَدَّمَت: پیشین ؛ قَدَّمَت یَداه: دست آورد پیشینش
هوالعلیم کِلا: آن دو ، هردو ؛مؤنث آن کلتا _کَلّا: هرگز _ کُلَّاً: به تمامی؛بطور کامل
هوالعلیم عطا : دهش؛ بخشش؛ ( عطا ، بخشش قبل از تمناست ) یعنی بدون اینکه کسی از ما چیزی بخواهد به او ببخشیم. در سوره کوثر خداوند میفرماید: انا اعطین ...
هوالعلیم قِس علی هذا: قیاس کن براین؛ مقایسه کن بااین
هوالعلیم حظر: بازداشتن؛ حرمت حذر: دور ی حضر : حاضر بودن، مقابل سفر
هوالعلیم کَم : اندک ؛ ناچیز ؛متضاد زیاد کَم: ( عربی ) : چقدر ؛ چند؛ ( اگر جمله سؤالی باشد ) کَم: ( عربی ) : چه بسا؛چه بسیار ( اگر جمله خبری باشد )
هوالعلیم بالاخره: سرانجام؛ در نهایت؛ دستِ آخر؛عاقبت؛پایان کار. . . .
هوالعلیم یومئذ: آن روز ؛درآن هنگام ؛ روزیکه
هوالعلیم ماملکت ایمانهم: بردگانشان؛ بندگان زر خریدشان ما: آنچه، ، ، ، ، ملکت: مالک شد، ، ، ، ایمانهم: دست راست آنها. . . . زیرا در زمان خرید و ف ...
هوالعلیم یَتَوَارَی: پنهان می شود؛
هوالعلیم تخوف: ترس در دل انداختن
هوالعلیم تَقَلُّبِهِم : دگرگونیشان؛ تلاش معاش آنها ؛سرگرم امور زندگی. . .
هوالعلیم لنبوئنهم : البته به آنها محل سکونت میدهیم. النحل ۴۱ وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الد ...
هوالعلیم ذَرِ : واگذار ؛ بگذر؛ رهاکردن ذَرَاَ : بوجود آورد
هوالعلیم ذَرَاَ: بوجود آورد ذَرِ : واگذار؛ بگذر
هوالعلیم عابِر : رونده غابر : باز مانده
هوالعلیم غابِر : برجامانده ؛ باقی مانده غبار : باقی مانده خاک رونده را عابر ، و برجا مانده را غابر گویند
هوالعلیم فَبِمَ : پس به چه ؛ پس چگونه ؛پس به چه چیزی. . .
هوالعلیم نَسلُکُهُ : آنرا داخل میکنیم
هوالعلیم خاب: ناکام ؛ نومید ؛ به آرزونرسیده
هوالعلیم مالَنا: چه شده است مارا ؛ مارا چه شده
هوالعلیم _ مَشّایه: مسیر پیاده روی زائرین اربعین حسینی؛ پیاده روی
هوالعلیم ادّکَر: آن در اصل �اذتکر� بود . تاء افتعال به دال عوض شده و ذال در آن ادغام گردیده است �ادکر�: یاد آورد. سوره یوسف آیه۴۵
هوالعلیم اضغاث احلام : خوابهای دَر هَم و آشفته؛ رؤیای غیر صادقانه؛ کابوس
هوالعلیم ما کانَ : ( در زبان عربی ) نباشد، نیست، ( واصطلاحاً ) به معنی شایسته نیست ، سزاوار نیست ، نَسِزَد. . . . .
هوالعلیم قسط به کسر اول، عدالت و به فتح آن ، به معنی ظلم است. قِسط: عدالت قَسط: ظلم
هوالعلیم فَلَعَلَّک: پس امیداست که تو ؛ پس انتظار است ازتو ؛ پس گویا تو ؛ پس مبادا تو ؛ پس ممکن استکه تو. . . .
هوالعلیم حنیف: مایل به حق. جنیف: مایل به باطل . حنیف متضاد جنیف است. حنیف به معنی موحد و یکتاپرستی است . راغب گوید حنف میل از ضلال به است ...
هوالعلیم کلمه :در فرهنگ قرآن، به قوانین و سنّت ها و هر چیزى که خداوند آن را سبب تحقّق اراده ى خود قرار دهد، �کلمة� اطلاق شده است.
هوالعلیم فقید: نیست شده، آنکه دیگر وجود ندارد. . . . .
هوالعلیم مِهرسا: مثلِ خورشید درخشنده و بخشنده
هوالعلیم حقیق : شایسته ؛ سزاوار. . .
هوالعلیم اللهُمَّ سَلِّم وَ تَمِّم: خدایا در این نعمت مارا عافیت ده و آنرا برای ما کامل کن. امام رضا ( ع ) فرمودند هرگاه نعمتی به شما رو کرد بگوئ ...
هوالعلیم اِسراف: زیاده روی؛ انجام دادن عملی به روش غیر طبیعی و عرفی و معقول.
هوالعلیم به یکباره : یک مرتبه ؛ یک دفعه ؛
هوالعلیم فَنا : نابودشدن ؛نیست شدن ؛هلاک شدن ؛ محو شدن ( فَناء فی الله ) . . فِنا : درگاه ؛ پیشگاه ؛ آستان؛. ( حَلَّت بِفِنائِک : فرود آمدند در ...
هوالعلیم احضار : طلبِ حضور : بحضور طلبیدن؛ درخواست حاضر شدن؛دعوتِ اجباری
هوالعلیم حَلَّت بِفِنائِک : فرود آمدند در پیشگاهت ؛ حَلَّت : فرود آمدند بِفِنائِک : به درگاهت ؛ درآستانت ؛ در پیشگاهت. ( زیارت عاشورا معروفه ...
هوالعلیم Get together : جلسه ؛ نِشَست ؛هم اندیشی. . .
هوالعلیم مَرگاب : مرگ_ آب ؛ آبِ مَرگ ؛ آبِ مَرگ آور ؛آبِ رودخانه یا دریائی که موجب غرق و در نتیجه مرگ شود. . . .
هوالعلیم تحیاتی : ( اصطلاحی عراقی ) : ارادتمندم ؛ خیلی مخلصم. . . .
هوالعلیم درگذشت : از در گذشت ، از درب آسمان گذشت ، گذر کردن از در گاه زندگی دنیوی به حیات اُخروی. ؛ وفات یافتن ؛ ارتحال ؛
هوالعلیم عاشت ایدک : ( اصطلاحی عربی ) یعنی دستت درد نکنه
هوالعلیم ایلیا : نام آقاجانمان امیرالمؤمنین ، حضرت علی ( ع ) در انجیل مسیحیان است. الیا : نام آقاجانمان امیرالمؤمنین ، امام علی ( ع ) در تورات یه ...
هوالعلیم الیا : نام آقاجانمان امیرالمؤمنین، امام علی ( ع ) در تورات است. ایلیا : نام آقاجانمان امیرالمؤمنین ، امام علی ( ع ) در انجیل است. الیا ...
هوالعلیم معنی إِلًّا: خویشاوندی إِلَّا: مگر ؛ اگرنه ( در اصل ِِان لَا بوده ) أَلَا: آگاه باشید أَلَّا: که نه - که نیست ( در اصل اَن لَا بوده ) ...
هوالعلیم - لعل : سنگی گرانبها به رنگ قرمز - لَعَل : امید است ؛ باشد که ؛ شاید که ؛ چه بسا ( مترادف عَسَی ) - در آیات قرآن هرگاه آمده نشانه ای ا ...
هوالعلیم قَلَندَر : درویش ؛ تارِکُ الدُنیا ( ترک دنیا کرده ) ؛ کسیکه در قید وبند مال دنیا نیست. . .
هوالعلیم هین : آگاه باش ؛ شتاب کن ؛ عجله کن ؛ اینکه ؛ اینک. . . .
هوالعلیم مارچین : محله ای قدیمی در شمال غربی اصفهان ، مابین خیابانهای امام خمینی، بهارستان غربی ، نوبهار و رزمندگان شهرک خانه اصفهان واقع شده ، وبا ...
هوالعلیم خِشتَک : محل تلاقی دو پاچه شلوار ؛ تکه پارچه ای که دو پاچه شلوار را بایکدیگر متصل میکند. . . .
هوالعلیم تَلاقی : ملاقات کردن؛ دیدار ؛ بهم رسیدن ؛روبرو شدن. .
هوالعلیم گوژ : برآمده ؛ محدّب ؛ کوز ؛ قوز . متضادِ کاو ؛ فرورفته ؛ مقعّر ؛. . . .
هوالعلیم کاو : مخففِ که او کاو : تفحص ؛ تجسّس ؛ جستجو ؛ کاوُش؛. . . . کاو : گود ؛ فرورفته ؛ تو خالی ؛مقعّر ؛ متضاد گوژ ؛ برآمده؛محدّب؛. . . . ...
هوالعلیم زَبانزَد: مطلبی که مورد تائید همگان است ؛ موضوعی که اکثریت مردم به درستی آن اعتقاد دارند ؛ سخنی که بر سر زبان ها است. ( زبانزد خاص وعام ) ...
هوالعلیم حَمَل : برج حَمَل اولین برج فلکی حَمَل: نام دیگر صورت فلکی بره حَمَل : نام دیگر فروردین ماه سال هجری شمسی حَمل :بار ؛ بار برداشتن ؛ بار ...
هوالعلیم بَهار : رستاخیز طبیعت ؛ . . .
هوالعلیم استِقرار : قرار گرفتن. . .
هوالعلیم بُنگاه : بنکده ؛ محل استقرار ؛ مکان ومأوا. . .
هوالعلیم بُنکَده: پایه گاه ( پایگاه ) ؛ محل استقرار ؛ بنگاه. . .
حسبنا الله ونعم الوکیل، نعم المولی و نعم النصیر : کافیست برای ما خدا و او نیکو کارساز و سرپرست ویاریگر است. ( الحمدلله رب العالمین )
هوالعلیم دستپاچه: شتاب زدگی ؛عجله ؛ هول شدن. . .
هوالعلیم کُپِه : سالَک ( ضایعه پوستی که بر اثر گزیدگی حشرات آلوده ایجاد میشود و پوست را تحلیل میکند. کُپِه : تعداد زیاد ( مثال: یک کپه دانش آموز: ...
هوالعلیم کَرَت : دفعه؛ مرتبه ؛ بار کَرت : زمین کشاورزی مرزبندی شده ؛ قطعه زمین زراعتی
هوالعلیم سنبلستان: ( سُمبُلِستان ) : محل رویش گلِ سنبل ؛جائی که گل سُمبُل در آن فراوان باشد. سنبلستان :نام محله و خیابانی در مرکز اصفهان که بیمار ...
هوالعلیم گلواژه : واژه دلنشین ؛ کلمه زیبا ؛. . .
هوالعلیم عسگر : تلفظ آن عسکر است. ( در زبان عربی ۴حرف گ _ چ _ پ _ ژ _وجود ندارد ) عسکر واژه ای عربی است به معنای لشکر ؛ ارتش ؛ سپاه ؛ نیروی نظامی. ...
هوالعلیم امامَین : دو امام ( امامامَینِ کاظمَین: آقا امام موسی کاظم و امام جواد ) ( امامَینِ عسکریَین: آقا امام هادی وامام عسکری )
هوالعلیم جسرالائمه : پل امامان ؛ پلی در بغداد بر روی رود دجله که منطقه سنی نشین اعظمیه را به منطقه شیعه نشین کاظمیه ( کاظمین ) ( بارگاه نورانی اما ...
هوالعلیم جِسر : پل ؛ معبر ؛ گذر جِسرالائمه: پل ائمه ( امامان ) واقع در بغداد کاظمین. . نگا>
هوالعلیم فانوس طوس: کنایه از بارگاه نورانی هشتمین پیشوای نور حضرت ثامن الحجج ، آقاجانمان علی بن موسی الرضا ( علیه آلاف التحیة والثنا ) @FanooseToo ...
هوالعلیم اللهم یسرو لا تعسر : بارالها آسان فرما ومشکل مفرما
هوالعلیم الله معک: خدا به همراهت . . .
هوالعلیم دکترین : نظریه ؛ عقیده ؛ خط مشی ؛ ترسیم کننده و اجرا کننده اندیشه ؛ راه و روشی نو و متفاوت در موضوعی خاص؛. . . .
هوالعلیم نقطه نظر: دیدگاه ؛ منظر ؛نگرش؛ نظر ؛ رأی؛ عقیده
هوالعلیم Diary : دفترچه خاطرات روزانه Dairy : لبنیات
هوالعلیم Dairy: فراورده هائی که ازشیر بدست می آید؛ لبنیات Diary : دفترچه خاطرات روزانه
هوالعلیم اللهم عَجِّل لِوَلیِکَ الفرجِ والفَرَح: بارالها برای گشایش کار و شادمانی ولی ات شتاب کن ؛ خداوندا ، گشایش کار و خشنودی ولی ات را زود برس ...
هوالعلیم فَرَح : شادی وشادمانی؛ خشنودی ؛ مَسَرَّت ؛خوشحالی
هوالعلیم فرجام ؛ سرانجام ؛ پایان ؛ عاقبت کار ؛ نقطه مقابل آغاز
هوالعلیم آخِر : انتها ؛ پایان ؛ فرجام ؛ سرانجام ؛ آخِرین: آیندگان آخَر : دیگر ؛ بعد ؛بعداً آخَرین: دیگران
هوالعلیم مواجِهه: رویاروئی ؛ رودر رو شدن ؛ مقابله ؛ روبرو شدن با کسی یا چیزی؛ ( مثال ) : مواجهه با دشمن یا مواجهه با مشکلات
هوالعلیم وجه تسمیِه: سبب نامگذاری ؛ انگیزه انتخاب نام
هوالعلیم تسمیِه: نامگذاری ؛ نامیدن ؛ وجه تسمیه: سبب نامگذاری
هوالعلیم قُدوم : مراجعت ؛ بازگشت به ازمقصد به مبداء مَقدَم :رسیدن به مقصد مثال: اگر جمعی از اصفهان به مشهد بروند برای خوشامد گوئی میگویند مقدمتان ...
هوالعلیم انباء: نبأ: خبر مهم و با فائده. انباء: خبرها.
هوالعلیم قَدر: ارزش ؛ بها قَدَر: سرنوشت ؛ تقدیر ؛ اندازه معیّن ؛ نیرومند؛
هوالعلیم قضی: ( قضاء ) در اصل به معنی فیصله دادن و محکم کردن است؛ قضاوت ؛ حکم ؛ اتفاق ؛عدم انجام فریضه ( نماز وروزه ) در زمان مختص؛. . .
هوالعلیم اجلِ مسمی :زمان معیّن حتمی؛
هوالعلیم مسمی ( مسما ) : تسمیه شده و معین شده. ( اسم مفعول از باب تفعیل ) ؛ نامیده شده
هوالعلیم اجل: مدت معین. اجل انسان مدت زنده بودن او است.
هوالعلیم أَرَأَیْتَکُم : آیا شما چیزی دیده اید؛ ؛منظور این است که: آیا هیچ فکر کرده اید که؟ مرا خبر دهید که آیا؟ مرا آگاه سازید که آیا؟
هوالعلیم بعضکم الی بعض: یکدیگر ؛همدیگر ؛باهم. . .
هوالعلیم فست فود: غذای فوری ؛ غذائی که زود آماده میشود مثل همبرگر. . .
هوالعلیم عَسَی: چه بسا ؛ چه بسیار ؛ امیداست. . . .
هوالعلیم لَهو : سرگرمی. . . لَهو و لَعب : سرگرمی وبازی. . . لَهُوَ : ( لَ هُو ) : البته او ؛ همان
هوالعلیم کُلوخ : خشت پاره ؛ تکه ای خشت ؛ مُشتی گِل خشک شده که باضربه یا فشاری به خاک تبدیل میشود. ضرب المثل: بارون بیاد وای به کلوخ برف بیاد وای ...
هوالعلیم مال رو : میسر رفت و آمد حیوانات اهلی اعم از اسب وقاطر واستر و الاغ. . .
هوالعلیم Fastfood : فست فود : غذای فوری
هوالعلیم رَش : دفعه ؛ مرتبه ؛ ( یِه رَش ) : یِه بار ( یکبار ) ؛ یکدفعه ؛
هوالعلیم پِندار : گمان ؛ حدس ؛ انگار ؛ گویا ؛ شاید
هوالعلیم دَفتر اِنگارَند : اصطلاحی است در دیوان حافظ ؛ دفتر : کنایه از قرآن است انگارند : گمان می کنند ؛ می پندارند ؛ حدس میزنند. . صراحی میکشم ...
هوالعلیم خَر مردِ رِند : آدم نادانی که میخواهد زرنگی کند ولی راهکارش را نمیداند
هوالعلیم رِند : زیرک ؛ زرنگ ؛ دانایِ کار ؛ سیّاس ؛ کاردان ؛ متضاد ساده لوح ؛ کسیکه نیّت وعمل او را از سخنش نمی فهمیم. . . ( خر مردِ رِند : آدم ن ...
هوالعلیم هلیم : غذائی که با گندم و گوشت میپزند و بیشتر با شکر ودارچین میخورند. چنانچه شیر بدان بیفزایند ، هلیم شیر گویند. حلیم : از صفات باریتعال ...
هوالعلیم حلیم : از صفات باریتعالی است ؛ بردبار ؛ شکیبا ؛ هلیم : نوعی آش که باگندم وگوشت ( مرغ ) میپزند. وچنانچه بدان شیر اضافه کنند هلیم شیر گویند.
هوالعلیم Join : اتصال ؛ پیوند ؛ پیوستن ؛ همراه شدن. . . .
هوالعلیم قنوت : عاشقانه ترین لحظه نماز ؛ بی پرده با خدا راز ونیاز کردن ؛ قنوت عروج نماز گزار است تا عرش پروردگار و لحظه های ناب دلدادگی عاشقانه است ...
هوالعلیم دون : دنی؛ پست ؛ حقیر ؛ نابکار ؛ پائین ؛ زیر ؛ غیر از. . . .
هوالعلیم دنی: دون ؛ نابکار ؛ پست فطرت . . . . .
هوالعلیم خَرَند : در گویشِ اصفهانیها حیاط خانه یا مسجد را خرند گویند ؛ صحنِ ساختمان. . .
هوالعلیم صَحن : حیاط خانه یا مسجد ؛ محوطه رو باز ( بدونِ سقف ) ساختمان. . .
هوالعلیم اِربِاً اِربا : تکه تکه ، قطعه قطعه ، قیمه قیمه. . . .
هوالعلیم Our :مالکیت شخصی را میرساند مثال: Our house : منزلِ شخصیِِ ما. . . .
هوالعلیم وجه : چهره ؛ رو ؛ صورت ؛ سمت وسو ؛ جور ؛ جهت ؛ روش ؛ شیوه ؛ شکل ؛ مبلغ ؛ پول. . . وجه اللّه: ذات خداوند ؛ خشنودی و رضایت باری تعالی. . . .
هوالعلیم شهر هِرت : شهر بی قانون ؛جائی که درآن قانون جنگل حکمفرما ست. اشاره دارد به شهر هرات افغانستان که روزگاری سمبل بی نظمی بوده است.
هوالعلیم دریادل : انسانی که دلش مثل دریا ست ؛ کسی که دلش به بزرگی و پاکی دریا باشد، فردی که دارای تمام صفات پسندیده باشدهمچون جوانمردی ، بخشندگی ، ...
هوالعلیم تمون : تمبون ؛تنبون ؛ تمبان ؛ تنبان ؛ زیر شلواری؛ شلوار راحتی منزل
هوالعلیم تنبون : تنبان ؛ تمون ؛ زیرشلواری
هوالعلیم تنبان : ( تمبان و تمبون و تمون تلفظ میشود ) زیر جامه ؛ زیر شلواری ؛شلوار راحتی منزل. . .
هوالعلیم مشمش : زرد آلو درزبان عربی
هوالعلیم دَک کردن: راندن مزاحم با حیله
هوالعلیم دریوزه : بر درگه کسی به تمنّا رفتن ؛ حاجت خواستن در بارگاه دیگری ؛ دست طلب به سوی کسی پل بستن ؛گدائی
هوالعلیم تعارف: آشنائی بایکدیگر ؛ شناساندن ؛ دعوت کردن ؛ هدیه ؛. . . .
هوالعلیم لابَاسَ : اشکالی ندارد ؛ مشکلی نیست ( اصطلاحی عربی است )
هوالعلیم آزگار : مدت زمان طولانی وسخت ؛ ( یک سال آزگار : یکسال جانفرسا )
هوالعلیم دَمَغ : بی حوصله ؛ سر شکسته ؛ سر به گریبان ؛ زانوی غم بغل گرفته.
هوالعلیم سراب :آب نما ؛ آنچه انسان در بیابان ( کویر ) ازدور مانند آب ببیند وچون به آنجا رسد اثری از آب نباشد ؛ سراب کلمه ای عربیست ودوبار درقرآن آم ...
هوالعلیم گویا : توگویی ؛ گویی؛ گوئیا ؛ مثل اینکه ؛ شاید ؛ احتمالاً ؛ ظاهراً ؛ سخنگو. ؛ بیان کننده ؛
هوالعلیم عوضی : کسی که در صورت انسان، ولی در سیرت پست تر از حیوان است!
هوالعلیم خار کردن: اصطلاح اصفهانی به معنای شانه کردن موی سرو صورت؛.
هوالعلیم اللهم : خداوندا ؛ بار الها ؛ توجه : ( مدتی است عده ای مغرضانه یا جاهلانه موقع نوشتن اللهم ، آنرا ( الهم ) مینویسند که اشتباه است ) لطفاً ...
هوالعلیم money chek : چک پول. . .
هوالعلیم اُبُهَّت : عظمت ، وقار ، هیمنه ، شکوه. . .
هوالعلیم هیمنه : عظمت ، وقار ، بزرگی ، اُبُهَّت. . .
هوالعلیم جلوه : به منصه ظهور رسیده ، نمایان ، تابان ، شکوه و جلال ، فرّ و حشمت ، زیبائی ویژه ، اُبُهَّت ، عظمت ، وقار ، هیمنه ، تابش ، درخشش. . .
هوالعلیم گاهاست : یک وقت ( یوقت ) ؛ شاید ؛ لابُد ؛ . . .
هوالعلیم بلوا : آشوب ؛ فتنه ؛ جنجال ؛ هنگامه ؛ هیاهو ؛ غوغا. . .
هوالعلیم جنجال : بَلوا ؛ غوغا ؛ هیاهو ؛ فریاد ؛ تَنِش ؛آشوب ؛ هنگامه. . .
هوالعلیم گاله در کردن : شانه خالی کردن اززیر بار مسئولیت
هوالعلیم بوسوره : ( بُسوره ) : اصفهانیها به پدر زن ، ونیز پدر شوهر ، بوسوره میگویند
هوالعلیم خارسو : اصفهانیها به مادر زن ، ونیز مادرِ شوهر ، خارسو میگویند
هوالعلیم وُتَیرِه : نماز نافله عشاء است وآن ۲رکعت نشسته ( چهار زانو ) است . در رکعت اول سوره حمد و سوره واقعه ودر رکعت دوم سوره حمد و سوره توحید خو ...
هوالعلیم پیپ : ( PIPE ) :لوله؛ چُپُق غربی ها
هوالعلیم شمیم : نسیمی که به مشام میرسد ؛ رایحه
هوالعلیم رایحه : نسیم رایحه خوش ؛ نسیم عطرآگین
هوالعلیم دبه درآوردن : بد قولی کردن ؛ متعهد نبودن به عهد و پیمان ؛ وادنگ آمدن
هوالعلیم وادنگ : دبه ؛بدقولی وادنگ آمدن : دبه کردن ؛ بد قولی کردن ؛ زیر حرف زدن ؛ سخنی را گفتن و سپس انکار آن سخن. . .
هوالعلیم ندزد و نترس : کار خلاف نکن و نگران مجازات هم نباش
هوالعلیم دزدی نکنید ونترسید در اصطلاح عامیانه میگویند: ندزد و نترس
هوالعلیم إرحَم تُرحَم : رحم کن تا به تو رحم شود
هوالعلیم گالش : کفش لاستیکی ضد آب که معمولاً کشاورزان یا افرادی که حرفه آنان با آب یا گل ولای سروکار داشت به پای میکردند . البته بیشتر اوقات بعنوا ...
هوالعلیم بیفروز ؛ روشن کن : فروزان کن
هوالعلیم دست به سر کردن : ردّ کردن : راندن مزاحم با نیرنگ. . .
هوالعلیم دستِ کم گرفتن : بی ارزش شمردن : حقیر دانستن
هوالعلیم دستِ کم: حدِّ کم : حدِّ پائین : کمترین میزان . . .
هوالعلیم بالا خانه : اطاقی که روی پشت بام ساخته شده است ؛ عمارت فوقانی ساختمان. . .
هوالعلیم راه بُردار :راهبر ؛ بلد ِ راه ؛ دانای کار . . .
هوالعلیم فرد :یگانه ؛ وحید ؛ بی نظیر ؛ یکی یکدانه ؛ کس ؛ بیکس ؛ تنها ؛ شخص ؛ طاق ( مقابل جفت ) مثل اعداد فرد:5_3_1 ؛ ( عددهای زوج:6_4_2 ) . . . .
هوالعلیم هشتی : فضائی چند ضلعی که ورودی مشترک چند باب خانه در قدیم بوده است. . . .
هوالعلیم خَرِه : khare : تکیه کلام اصفهانیها در گفتگوهای دوستانه وخودمانی. . .
هوالعلیم وخی : ( وخیز ) ، ( ورخیز ) ، در گویش اصفهانی یعنی: برخیز ؛ بلندشو وخی تا بِریم : ( وخیز تا بِریم ) : برخیز تا برویم. . .
هوالعلیم کریاس : شاه نشین . . .
هوالعلیم بهار خواب : مکانی مرتفع در خانه مثل ایوان یا پشت بام برای استراحت وخوابیدن در فصلهای بهار وتابستان. . . .
هوالعلیم جاهلیت ِِمُدر ن : ( جاهلیت نوین ) :جاهلیت عصر جدید؛ پَسرَفت جوامع انسانی ، بخصوص جوامعِ غربی در معنویات؛ خدا ستیزی و دین گریزی عده ای در ج ...
هوالعلیم جاهلیتِ نوین: ( جاهلیت ِمُدرن ) : جاهلیت عصر جدید؛ پَسرَفت جوامع انسانی ، بخصوص جوامعِ غربی در معنویات؛ خدا ستیزی و دین گریزی عده ای در جو ...
هوالعلیم میرزا : میرزاده ؛ امیرزاده ؛ شاهزاده ؛ ( همان آقازاده خودمان😜😁😝 ) ؛ منشىی ؛ عریضه نویس . . . همچنین به کسی که مادرش سیده باشد، میرزا م ...
هوالعلیم گریبانگیر ؛ مبتلا ؛ دچار ؛ درگیر ؛ گرفتار مثال : ظلم مکن که گریبانگیر خودت میشود ( یعنی ظلم مکن که به ظلم دچار میشوی ) ⬅ ( ظلم مکن که گرفت ...
هوالعلیم گیوه : کفش سُنتی
هوالعلیم اُرُسی :در اصفهان به کفش ، ارسی میگفتند. اُرُسی : به درب و پنجره های مشبک و دارای شیشه های رنگی که به سمت حیاط خانه های قدیمی قرار داشت ...
هوالعلیم حادق : همان حاذق است که در گویش عامیانه ( ذ ) به ( د ) تبدیل شده است. حادق : تیز هوش ؛ حواس جمع ؛ استاد ؛ زیرک. . .
هوالعلیم حاذق : تیز هوش ؛ حواس جمع. . .
هوالعلیم جار : ندا ؛ سروصدا ؛ فریاد ؛صدا کردن ؛؛ چلچراغ ؛؛ مجاور ؛ همسایه ؛ بحث کردن. . .
هوالعلیم هُرم : حرارت ؛ گرمی ؛ تَف هُرمِ هوا : گرمای هوا
هوالعلیم تَف : حرارت ؛ گرما ؛ هُرم ؛. . . . تُف : آب دهان
هوالعلیم قمپوز : ادعای بی اساس؛ رجوع شود به قمپز در کردن
هوالعلیم قمپز : بزرگنمایی ؛ رجوع شود به قمپز درکردن
هوالعلیم قمپز درکردن : لاف بیهوده آمدن ؛ ادعای واهی داشتن ؛بزرگ نمائی کردن ؛ قمپز یا قمپوز در اصل �قپوز� بوده است که نام توپی است که عثمانی ها ا ...
هوالعلیم ضعیفه: ( در قدیم ) : زن ؛ زوجه
هوالعلیم ملا کاغذ ی : باد بادک
هوالعلیم گُشنه : گرسنه ؛کسی که احتیاج به غذا دارد تشنه : کسی که احتیاج به آب دارد
هوالعلیم دیزی : ظرف سنگی یا فلزی یا سفالیِ مخصوص پختن آبگوشت. همچنین به آبگوشتی که در دیزی پخته شود نیز دیزی میگویند. . .
هوالعلیم جِرُ وا جِر : پاره پاره جِرُ وا جِر دادن : پاره پاره کردن. . .
هوالعلیم گُر گرفتن : آتش گرفتن ؛ الو گرفتن؛ مشتعل شدن. . .
هوالعلیم الو گرفتن : آتش گرفتن ؛ شعله ور شدن. . .
هوالعلیم عنبر نسا : رجوع شود به عنبر نصارا
هوالعلیم عنبر نسارا : رجوع شود به عنبر نصارا
هوالعلیم الله : ( ال الاه ) : ال حرف تعریف است و الاه یعنی خدا . وقتی ال با الاه بیاید، میشود الالاه ( الله ) یعنی خدائی که درنزد گوینده وشنونده شن ...
هوالعلیم قاموس : دایرة المعارف ؛ فرهنگ ؛ واژه نامه ؛ ذات وطبیعت ؛مرام ومسلک ؛. . . .
هوالعلیم مغلوب : شکست خورده ؛ تخت سلطه ؛ تسلیم شده. . .
هوالعلیم غالب ؛ غلبه کننده ؛ پیروز ؛ مسلط؛ چیره. . .
هوالعلیم مک : راست ؛ درست ؛سر راست مک زدن : ( مکش ) : مکیدن؛
هوالعلیم تَه : ریشه ؛ انتها ؛ آخر ؛ بنیاد ؛ زیر. . . .
هوالعلیم تهمک : دارای ۲جز است : ته مک ته : ریشه : انتها ؛ آخر ؛ بنیاد مک : راستی و درستی بنابرین معنی تهمک میشود: ریشه درستی ؛ بنیاد راستی ؛
هوالعلیم سردر گم : ( کلاف سر در گم ) : کسی که رشته کار از دستش در رفته ؛ حالتی است که فرد نمیداند چکار کند؛ حیران و سر گردان. . . .
هوالعلیم کلاف سر در گم : کسی رشته کار از دستش در رفته ؛ حالتی است که شخص نمی داند چه کاری انجام دهد ؛ حیران و سرگردان. . .
هوالعلیم Eject : خروج : خارج کردن ؛ بیرون راندن. . .
هوالعلیم غَنَم : ع . گوسفند ؛ گله گوسفند فی الغَنَمُ بَرکَة : در گوسفند برکت است. . .
هوالعلیم بَرکَت : مبارکی ؛ میمنت ؛ زایندگی به مرحمت خداوند؛ خیر و فزونی ومانائ ؛ . . . . .
هوالعلیم بِرکِه : آبگیر طبیعی ؛ ناگفته نماند حوض واستخر و آب انبار را نمی توان برکه نامید. . .
هوالعلیم آمپاس : Impasse : بن بست ؛ حالتی که همه درها به روی شخص بسته میشود. . . .
هوالعلیم Impasse : آمپاس؛ بن بست ؛ حالت بغرنجی است که نه حال قرار است و نه راه فرار ؛ وقتی تمام راههای پیش رو و پشت سر مسدود میشود.
هوالعلیم بسم اللَّه: به نام خدا ؛ اصطلاحی است برای شروع هرکاری ؛ درحقیقت حُسن مطلع است ؛ هر شروعی بدون بسم اللَّه پایان خوبی ندارد. .
هوالعلیم عنبر نصارا : پشگل ماچه الاغ ؛ پشگل الاغِ ماده. . .
هوالعلیم قطب : مرکز ؛ کانون ؛ مرکزیت ؛ محل تجمع ؛ پیشوا. . .
هوالعلیم کانون : مرکز ؛ قطب ؛ مرکزیت ؛ انجمن : محل تجمع ؛ گرد همائی
هوالعلیم ارغوانی : از ترکیب دو رنگ آبی و قرمز ، رنگ بنفش بدست می آید اگر این رنگ به آبی نزدیکتر باشد به آن یاسی گویند، اگر به قرمز نزدیکتر باشد به ...
هوالعلیم سیرو : ( سیر اُ ) : سیراب گوسفند و . . . را میگفتند. .
هوالعلیم جغله : شخص ریز اندام ؛. . .
هوالعلیم Good Time : وقت بخیر ؛ زمان بر وفقِ مراد. . .
هوالعلیم کِویج ( کیویج ) :زالزالک ، وبر دونوع است: یک نوع آن به رنگ زرد تیره و نوع دیگر آن قرمز تیره است. البته نوع کوهی آن را سرخ ولیک است که میو ...
هوالعلیم Good rate : ( گود ریت ) : قیمت خوب ؛ نرخ عالی؛ نسبت شایسته. . . .
هوالعلیم میدان کهنه :میدان عتیق ؛ سبزه میدان؛ نام قبلی میدان امام علی ( ع ) است که حد فاصل خیابانها ی هاتف /علامه مجلسی _ عبدالرزاق/ خ حضرت ولیعصر ...
هوالعلیم دردشت اصفهان: محله دردشت شامل بازارچه دردشت و کوچه باغ دردشت. . . از محلات قدیمی اصفهان واقع در خیابان ابن سینا و خ سنبلستان است. . .
هوالعلیم نصب العین: دیدگاه ؛ مدِّنظر داشتن. . .
هوالعلیم دیفال : همان دیوار است در گویش عامیانه. .
هوالعلیم جیلیز و و یلیز : ( جلز و ولز ) اصطلاح عامیانه به معنای سوختن وساختن؛ صدائی که هنگام سرخ کردن گوشت یامرغ وماهی بگوش میرسد. .
هوالعلیم تُرتُری : تایر ؛ چرخ ؛ وسیله ای که باچرخ حرکت میکند. در اصطلاح عوام به وسیله نقلیه میگویند. تُرتُری بازی : یک بازی قدیمی که با تایر ماشی ...
هوالعلیم پوشالی : هر چیز سبک و تو خالی مثل کاه وساقه برنج وگندم و جو ؛ درون تهی ؛ پوچالی؛پوچ آلو ؛ پوچ آلوده. . . .
هوالعلیم پوشال : کاه ؛ساقه گندم وبرنج و. . . . هرچیز سبک و تو خالی ؛ پوچ آلوده. . .
هوالعلیم خواب زده : گرفتار و دربند خواب ؛ اسیر خواب. . . .
هوالعلیم اِحیا ehya : زنده نگه داشتن؛ جان داشتن شب اِحیا : شب را زنده نگه داشتن ؛ شب زنده داری کردن اَحیاahya : زندگان مراسم شبهای قدر را ehya ( ا ...
هوالعلیم مجیز : اجازه دهنده ؛ مجاز کننده ؛ مجیز گفتن : کسی را با سخنوری تکریم کردن. . .
هوالعلیم بزنم به تخته : این اصطلاح در اصل Touch wood است ودر بین مسیحیان رایج است ، ومنظور از تخته همان تخته صلیب است که از شرّ پلیدی و پلیدان به آ ...
هوالعلیم نصف جهان : شهر زیبای خدا ( اصفهان )
هوالعلیم گز : سوغات شیرین ومنحصر بفرد اصفهان. . . .
هوالعلیم ابن الوقت : پسر زمان ؛ زاده فرصت ؛فرصت طلب
هوالعلیم باقوشخانه : باغ قوشخانه ؛یکی از باغهای معروف اصفهان در دوره صفویه ، واقع درشمال اصفهان ، دروازه ( میدان ) طوقچی که اینک قسمت کوچکی از آن ب ...
هوالعلیم شلم شوربا : آش شلغم ِ خوش نمک در اصطلاح عوام ، اوضاع بهم ریخته ودرهم وبرهم
هوالعلیم شوربا : آش شور ؛ آش خوش نمک : نوعی سوپ سبزیجات وطنی خوش نمک ، که گذشتگان بیشتر درزمان سرماخوردگی مصرف میکردند
هوالعلیم با : حرف همراهی ؛ توسط ؛ آش : مخفف ابا. در عربی ؛ مخفف بابا در اصطلاح عامیانه مخفف باغ ( باقوشخانه: باغ قوشخانه )
هوالعلیم عصمت : معصوم بودن؛ پاکدامنی ؛ محافظت شده از گناه؛ خود داری از معصیت اهلبیت عصمت : خاندان حضرت رسول اکرم ؛ آل محمد
هوالعلیم باج ریش : شکل تغییر یافته وامروزی ِ باج سبیل است. آنچه که ظالم به زور از مظلوم بگیرد؛در قدیم به آن باج سبیل میگفتند، چون نشانه ظاهر ی آنه ...
هوالعلیم باج سبیل : آنچه که شخص قوی ، ظالمانه از شخص ضعیف بگیرد ؛ پولِ زور گرفتن ؛
هوالعلیم شکمبه : سیراب گوسفند وگاو و. . . .
هوالعلیم ورقلمبیده: پف کرده؛ باده کرده؛ برجسته شده : بالا آمده. . . مثال: ستاره ها تو آسمون ورقلمبیده. ( برجسته شده ) ( بالا آمده ) چشم هایش ورقل ...
هوالعلیم یوسفِ زهرا : کنایه از آقا جانمان امام زمان ( عج ) جهت سلامتی و ظهور آقا امام زمان صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم و اهلک ...
هوالعلیم آسمان غرنبش یا آسمان غرمبش : غرش آسمان ؛ رعد و برق ؛ آسمان غرش. . .
هوالعلیم مرغِ مُسَمّا : نوعی خوراک مرغ که با پلو خورده میشود طرز تهیه: مرغ و پیاز را تف داده ، سپس با آلوی برقانی وسیب زمینی آبپز میکنند و با چلو ...
هوالعلیم ورمالیدن: رفتن؛ در رفتن ؛ فرار کردن ور دار و ور مال : برداشتن و در رفتن پاچه ورمالیده : شرور ؛ بی ذات. . .
هوالعلیم ورمال: فرار وردار و ورمال : چیزی را برداشتن و فرار کردن ورمالیدن: فرار کردن ورمالیدند: فرار کردند؛ رفتن مثل اصفهانی: چوریا ور مالیدند ...
هوالعلیم ور دار: بردار ورداشت:برداشت ورداشتن: ( مص ) برداشتن؛ بلند کردن؛ چیزی را از جای خود حرکت دادن. . .
هوالعلیم شحم: ( ع ) : دنبه ؛ چربیِ گوشت لحم: ( ع ) : گوشت
هوالعلیم لحم: ( عربی ) :گوشت شحم: ( عربی ) :دنبه؛ چربی گوشت
هوالعلیم واسه : ازآن واژه هائی است که اصل ونسبش مشخص و معلوم نیست بهتر است به جای آن از واژه ( برای ) یا ( بهرِ ) استفاده شود
هوالعلیم آلوچه : آلوی کوچک ؛ میوه ای گرد و کوچک و سبز وترد وترش با هسته ای سفت که عده ای اشتباهاً به آن گوجه سبز لقب داده اند. . . .
هوالعلیم گوجه سبز : از غلط های مصطلح است. صحیح این واژه ( آلوچه ) است یعنی آلوی کوچک وآن میوه ای است گرد و کوچک با پوستی سبزرنگ وگوشتی ترد وترش واس ...
هوالعلیم قارا : خوراک ترشمزه ای که از آب ماست ِجوشیده و غلیظ شده بدست می آید. ؛ کشک سیاه ؛ قره قوروت طرز تهیه قارا : ماست را در کیسه ریخته و آویزان ...
هوالعلیم میقات : مکان و زمان قرار ؛ موعد ؛ قرارگاه
هوالعلیم چپق: چوبک ؛چُبُک؛ چوقِک پیپ خودمانی
هوالعلیم سجّاد: لقب سیدالساجدین ، زین العابدین ، آقا علی بن الحسین ( ع ) ، امام چهارم شیعیان جهان است سجاد یعنی بسیار سجده کننده ؛ کسیکه در برابر ...
هوالعلیم The: حرف معرفه است وبرای تعریف شخصی ، مکانی ، چیزی ، یا. . . . . بکار میرود. بعضیاً بعنوان حروف استثناء بکار میرود: مانند الا ، مگر
هوالعلیم attack:تهاجم ؛ حمله ی غافلگیرانه؛ تک زدن؛ یورش بردن
هوالعلیم سَجّان: زندانبان؛ در جواب آقای حسین قادری که اصل شعر اینست: دلا غافل ( سبحانی ) چه حاصل. . . . . . . اولاً:واژه سجان است ثانیاً: بجای ...
هوالعلیم باروی گشاده: با آغوش باز؛ با میل و رغبت؛ با احساسی خوشایند. . .
هوالعلیم ریکاوری :باز آوری؛ تجدید حیات؛ آغازی دوباره. . . .
هوالعلیم عتبه: بارگاه؛ درگاه؛ آستان ؛ حضرت ؛ محل حضور جمع آن عتبات:درگاهان؛ حضرات
هوالعلیم عتبات: جمع عتبه: بارگاه؛ درگاه؛آستان ؛ عتبات عالیات: آستان ۶ تن از امامان شیعه ( امیرالمومنین "نجف" _اباعبدالله الحسین"کربلا" _امام موسی ...
هوالعلیم عصائب: جِ عصابه: گروه ، فوج، پیشانی بند عصائب اهل حق: گروه شبه نظامی شیعی درعراق
هوالعلیم کتائب: گردان ها؛ جِ کتیبه کتائب حزب الله: گردان شیعی درعراق
هوالعلیم سرایا: جمع سَریّه : گروه ها؛ گروهان سرایا خراسانی : گروهان نظامی. شیعی در عراق
هوالعلیم عسکر: ( Askar ) : لشکر ؛ ارتش؛ نیروی نظامی این واژه عربیست وجمع آن عساکراست و نوشتن آن با ( گ ) اشتباه است چون در عربی ( گ ) وجود ندارد. ...
هوالعلیم سلاله: افشره؛ چکیده ؛ عصاره کلمه سلاله ۲ بار درقرآن آمده وبه همین معناست: المؤمنون وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ ...
هوالعلیم اطراق ( اتراق ) سکونت کردن مسافر در مسیر سفر؛ منزل گزیدن مسافر؛ استراحت کردن مسافر
هوالعلیم اتراق ( اطراق ) سکونت کردن مسافر در مسیر سفر؛ منزل گزیدن مسافر؛ استراحت کردن مسافر
هوالعلیم همریش: دراصفهان به 2نفر که با 2خواهر ازدواج کرده اند، همریش میگویند ؛باجناق
هوالعلیم وارش: همان بارش به معنی باریدن برف و باران است که درتلفظ ( ب ) تبدیل به ( و ) شده .
هوالعلیم وارش:وارش:بارش نزولات آسمانی ؛باریدن باران یا برف یا تگرگ.
هوالعلیم ترید ( تریت ) : تکه تکه کردن ( خردکردن ) نان درآبگوشت یا دوغ یا شیر.
هوالعلیم قیمه ریزه: گوشت چرخ را گلوله کرده ، تف داده وسرخ کرده ، سپس به آن آب وسیب زمینی ورب گوجه ولیمو عمانی و ادویه ونمک اضافه کرده وساعتی روی شع ...
هوالعلیم چوری: دراصفهان به جوجه ی مرغ و خروس، چوری میگویند. وبه معنای دیگری کاربرد ندارد
هوالعلیم خورش ماست: دِسِرِ مخصوص اصفهان و محبوب اصفهانیها.
هوالعلیم شیتیل: پولی که واسطه از طرفین معامله دریافت میکند؛ حق دلالی؛ نوعی کمسیون
هوالعلیم دادا: داداش ؛ برادر ؛ در لهجه اصفهانی اصطلاح رایجی است به معنای برادر که البته در صحبت های روزانه کسی راهم که برادرشان نیست ، دادا ، خطاب ...
هوالعلیم آجی: آبجی ؛آباجی؛ خواهر؛ همشیره
ضرب الاجل: مشخص کردن مدت زمانی معلوم برای انجام کاری ؛ تعیین وقت
هوالعلیم شدّت ( shed dat ) : تندی؛ سفتی؛ سختی؛ محکم؛ بلندی؛ توان؛ نیرو. . .
هوالعلیم مَلاحَت: با نمک بودن ؛دوست داشتنی بودن، تودل برو بودن؛ حالتی در چهره که باعث جذابیت شخص میشود البته این حالت ربطی به زیبائی ندارد چه بسا ک ...
هوالعلیم اصطلاحی است عراقی ، که برای بزرگداشت طرف مقابل بکار میبرند ؛ بزرگمرد؛ پهلوان ؛ قهرمان ؛ جوانمرد . . .
هوالعلیم مرحبا: اصطلاحی عربی جایگزین سلام واحوالپرسی و خوش آمدگوئی؛
هوالعلیم عزتِ نفس: خودرا گرامی دانستن، به خویشتن بها دادن، برای خود ارزش قائل شدن، شخصیت خودرا کم نگرفتن. . . .
هوالعلیم قاط زدن: مشوّش شدن، قاطی کردن، دایره ی ذهن وفکر به هم ریختن. . . .
چه خبر
هوالعلیم چهراذین: مخفف چهره آذین، زینت چهره، گریم ، گریمور، آرایشگر، جراّح پلاستیک
هوالعلیم فرصت: زمان معینی برای انجام کاری ، مترادف فرصت: مجال ، امان ( اصطلاح عامیانه ) ، وقت ، زمان. . . .
هوالعلیم آذین : زیبائی ، زیباسازی ، زینت و زیور کردن ، آرایش ، چراغانی ، بهینه سازی
هوالعلیم غاذی: لقمه ی کوچک ، مقدار خوراک به اندازه حجم دهان ، مثال: چه ( آدم ) سیری باشه که چهل غاذی را نخوره .
هوالعلیم سیماوا: مخفف سیما وآوا ، چهره وصدا ، تلویزیون ، صدا وسیما
هوالعلیم قاتق: خوراک ، آنچه با نان می خورند ، خورشِ نان مثال: ترتیزک خریدم قاتقِ نانم شود ، قاتلِ جانم شد
هوالعلیم لقمه پیچ : ساندویچ ، لقمه ی آماده ی پیچیده شده ، غذای آماده ی مصرف ( شامل: نان و قاتق و مخلفات )
هوالعلیم مینو وَش: مانند بهشت، مینو: پردیس، جنت، بهشت ، فردوس وَش : مثل و مانند ، شبیه. مینو وش مناسب برای اسم فامیل ، و اسم مکان و. . . . . ...
هوالعلیم مینو: بهشت، فردوس، منزلگاه ابدی نیکان در سرای دیگر ( آخرت )
هوالعلیم وَش: مثل، مانند ( مینو وش:مثل بهشت )
هوالعلیم سُکوتِستان: گورستان ، محل خاکسپاری مردگان ، وادیِ خاموشان ، منزلگاه لب فرو بسته گان، قبرستان ،
توحید هوالعلیم شبارام : آرامشِ شبانگاه ، آسودگی شبانه ، راحتی خیال در شب . . . . .
هوالعلیم توجیه: موجه جلوه دادن ، به زیبائی نشان دادن ، کاری را درست درنظر آوردن . . . . .
هوالعلیم شباهنگام: زمانِ شب ، شامگاه
هوالعلیم بوق ِسگ: پاسی ازشب گذشته ، زمانی بین غروب آفتاب و نیمه شب. متضاد ( بوقِ سگ ) میشود ( خروس خوان ) مثال: ازخروس خوان تا بوقِ سگ دنبال یک ...
هوالعلیم خروس خوان: صبح زود، پگاه ، سحرگاه، قبل ازطلوع آفتاب. صبحِ سحر متضاد ( خروس خوان ) میشود ( بوق سگ ) مثال: از خروس خوان تا بوقِ سگ دنبالِ ...
هوالعلیم قیمه:گوشت خرد شده به اندازه 2حبه قند ، که برای پختن خورشت قیمه و یا خورشت قرمه سبزی استفاده میشود. قَیِّمَه: پایدار ؛باارزش ، . . . . ...
هوالعلیم کلون یا کلوند پشت بند ( قفل ) درب های چوبی حیاط درقدیم. وآن یک قطعه چوب به شکل مکعب مستطیل به طول 60 و عرض15وضخامت 4 سانتی متر که دو لن ...
هوالعلیم کلون یا کلوند پشت بند ( قفل ) درب های چوبی حیاط درقدیم. وآن یک قطعه چوب به شکل مکعب مستطیل به طول 60 و عرض15وضخامت 4 سانتی متر که دو لن ...
هوالعلیم یعنی چه : به چه معناست ، چه مفهومی دارد ،
هوالعلیم شادین : شاد و خوشحال ، دلخوش ، آسوده خاطر شادین متضاد غمگین ( شادین ) نامی پسرانه. مترادف ( شاهین ) شادیانه : آنچه که ایجاد شادی و نش ...
هوالعلیم چینش: چیدن ، کوتاه کردن مو ، زدنِ سرشاخه درختان ، مرتب ومنظم کردن لوازم محل کار یا زندگی ، بریدن با قیچی ، کندن میوه از درخت و. . . . . .
هوالعلیم چِندِش: شخص یا چیزی که دیدنش حالِ آدم را بَد میکند. چِندِش آور : حال به هم زن ، اعصاب خورد کن ، سوهانِ روحِ آدمی
هوالعلیم معهد یعنی قرار گاه ، محل وعده وقرار ، جائی که درآن عهد و پیمان می بندند ، باشگاه
هوالعلیم آبا یعنی پدران ، اجداد ، پیشگامان ، پیشرو ، سرسلسله نسل ، بزرگ خاندان . دیس پسوند شباهت است یعنی مانند ، شبیه ، مثل ، همسان ، مشابه. آب ...
هوالعلیم مسیحا همان مسیح است که باالف تعظیم جمع شده و ترکیبى زیبا بوجود آورده . براى مسیح چند معنا گفته اند از جمله: مسح کننده ، مسح کننده بیماران ...
هوالعلیم بریان: برشته شدن گوشت برروی آتش را بریان میگوئیم. بریان اصفهان: یکی از غذا های مخصوص اصفهان است که بیشتر به عنوان ناهار استفاده میشود. ط ...
هوالعلیم ظاهراً : آنطوری که به نظر میرسد ، آنطور که پیداست، اینطوریکه احساس میشود، به ظاهر ، آنچه که به نظر می آید
هوالعلیم ریشه کلمه جبار ، جبر است؛ جبر متضاد اختیار است؛ جبر یعنی آنچه انجامش دراختیار ماو تحت اراده ما نباشد؛ جبر کاری است که انجامش توسط توانمندی ...
هوالعلیم توحید یعنی خداوند را به یگانگی دانستن، اقرار به وحدانیت خداوند. که یکی هست وهیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو
هوالعلیم بسیار جبران کننده؛ وبسیار ترمیم کننده، از صفات بارى تعالی ؛ وبسیار ستمگر، ازصفات بندگان ظالم
فردائی