تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

هوالعلیم ورمالیدن: رفتن؛ در رفتن ؛ فرار کردن ور دار و ور مال : برداشتن و در رفتن پاچه ورمالیده : شرور ؛ بی ذات. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

هوالعلیم ورمال: فرار وردار و ورمال : چیزی را برداشتن و فرار کردن ورمالیدن: فرار کردن ورمالیدند: فرار کردند؛ رفتن مثل اصفهانی: چوریا ور مالیدند ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

هوالعلیم ور دار: بردار ورداشت:برداشت ورداشتن: ( مص ) برداشتن؛ بلند کردن؛ چیزی را از جای خود حرکت دادن. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

هوالعلیم شحم: ( ع ) : دنبه ؛ چربیِ گوشت لحم: ( ع ) : گوشت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

هوالعلیم لحم: ( عربی ) :گوشت شحم: ( عربی ) :دنبه؛ چربی گوشت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

هوالعلیم واسه : ازآن واژه هائی است که اصل ونسبش مشخص و معلوم نیست بهتر است به جای آن از واژه ( برای ) یا ( بهرِ ) استفاده شود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

هوالعلیم آلوچه : آلوی کوچک ؛ میوه ای گرد و کوچک و سبز وترد وترش با هسته ای سفت که عده ای اشتباهاً به آن گوجه سبز لقب داده اند. . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

هوالعلیم گوجه سبز : از غلط های مصطلح است. صحیح این واژه ( آلوچه ) است یعنی آلوی کوچک وآن میوه ای است گرد و کوچک با پوستی سبزرنگ وگوشتی ترد وترش واس ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

هوالعلیم قارا : خوراک ترشمزه ای که از آب ماست ِجوشیده و غلیظ شده بدست می آید. ؛ کشک سیاه ؛ قره قوروت طرز تهیه قارا : ماست را در کیسه ریخته و آویزان ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

هوالعلیم میقات : مکان و زمان قرار ؛ موعد ؛ قرارگاه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

هوالعلیم چپق: چوبک ؛چُبُک؛ چوقِک پیپ خودمانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

هوالعلیم سجّاد: لقب سیدالساجدین ، زین العابدین ، آقا علی بن الحسین ( ع ) ، امام چهارم شیعیان جهان است سجاد یعنی بسیار سجده کننده ؛ کسیکه در برابر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

هوالعلیم The: حرف معرفه است وبرای تعریف شخصی ، مکانی ، چیزی ، یا. . . . . بکار میرود. بعضیاً بعنوان حروف استثناء بکار میرود: مانند الا ، مگر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

هوالعلیم attack:تهاجم ؛ حمله ی غافلگیرانه؛ تک زدن؛ یورش بردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

هوالعلیم سَجّان: زندانبان؛ در جواب آقای حسین قادری که اصل شعر اینست: دلا غافل ( سبحانی ) چه حاصل. . . . . . . اولاً:واژه سجان است ثانیاً: بجای ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

هوالعلیم باروی گشاده: با آغوش باز؛ با میل و رغبت؛ با احساسی خوشایند. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

هوالعلیم ریکاوری :باز آوری؛ تجدید حیات؛ آغازی دوباره. . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

هوالعلیم عتبه: بارگاه؛ درگاه؛ آستان ؛ حضرت ؛ محل حضور جمع آن عتبات:درگاهان؛ حضرات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

هوالعلیم عتبات: جمع عتبه: بارگاه؛ درگاه؛آستان ؛ عتبات عالیات: آستان ۶ تن از امامان شیعه ( امیرالمومنین "نجف" _اباعبدالله الحسین"کربلا" _امام موسی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

هوالعلیم عصائب: جِ عصابه: گروه ، فوج، پیشانی بند عصائب اهل حق: گروه شبه نظامی شیعی درعراق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

هوالعلیم کتائب: گردان ها؛ جِ کتیبه کتائب حزب الله: گردان شیعی درعراق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

هوالعلیم سرایا: جمع سَریّه : گروه ها؛ گروهان سرایا خراسانی : گروهان نظامی. شیعی در عراق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

هوالعلیم عسکر: ( Askar ) : لشکر ؛ ارتش؛ نیروی نظامی این واژه عربیست وجمع آن عساکراست و نوشتن آن با ( گ ) اشتباه است چون در عربی ( گ ) وجود ندارد. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

هوالعلیم سلاله: افشره؛ چکیده ؛ عصاره کلمه سلاله ۲ بار درقرآن آمده وبه همین معناست: المؤمنون وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

هوالعلیم اطراق ( اتراق ) سکونت کردن مسافر در مسیر سفر؛ منزل گزیدن مسافر؛ استراحت کردن مسافر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

هوالعلیم اتراق ( اطراق ) سکونت کردن مسافر در مسیر سفر؛ منزل گزیدن مسافر؛ استراحت کردن مسافر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

هوالعلیم همریش: دراصفهان به 2نفر که با 2خواهر ازدواج کرده اند، همریش میگویند ؛باجناق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

هوالعلیم وارش: همان بارش به معنی باریدن برف و باران است که درتلفظ ( ب ) تبدیل به ( و ) شده .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

هوالعلیم وارش:وارش:بارش نزولات آسمانی ؛باریدن باران یا برف یا تگرگ.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

هوالعلیم ترید ( تریت ) : تکه تکه کردن ( خردکردن ) نان درآبگوشت یا دوغ یا شیر.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

هوالعلیم قیمه ریزه: گوشت چرخ را گلوله کرده ، تف داده وسرخ کرده ، سپس به آن آب وسیب زمینی ورب گوجه ولیمو عمانی و ادویه ونمک اضافه کرده وساعتی روی شع ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

هوالعلیم چوری: دراصفهان به جوجه ی مرغ و خروس، چوری میگویند. وبه معنای دیگری کاربرد ندارد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

هوالعلیم خورش ماست: دِسِرِ مخصوص اصفهان و محبوب اصفهانیها.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

هوالعلیم شیتیل: پولی که واسطه از طرفین معامله دریافت میکند؛ حق دلالی؛ نوعی کمسیون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

هوالعلیم دادا: داداش ؛ برادر ؛ در لهجه اصفهانی اصطلاح رایجی است به معنای برادر که البته در صحبت های روزانه کسی راهم که برادرشان نیست ، دادا ، خطاب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

هوالعلیم آجی: آبجی ؛آباجی؛ خواهر؛ همشیره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

ضرب الاجل: مشخص کردن مدت زمانی معلوم برای انجام کاری ؛ تعیین وقت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

هوالعلیم شدّت ( shed dat ) : تندی؛ سفتی؛ سختی؛ محکم؛ بلندی؛ توان؛ نیرو. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

هوالعلیم مَلاحَت: با نمک بودن ؛دوست داشتنی بودن، تودل برو بودن؛ حالتی در چهره که باعث جذابیت شخص میشود البته این حالت ربطی به زیبائی ندارد چه بسا ک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

هوالعلیم اصطلاحی است عراقی ، که برای بزرگداشت طرف مقابل بکار میبرند ؛ بزرگمرد؛ پهلوان ؛ قهرمان ؛ جوانمرد . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

هوالعلیم مرحبا: اصطلاحی عربی جایگزین سلام واحوالپرسی و خوش آمدگوئی؛

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

هوالعلیم عزتِ نفس: خودرا گرامی دانستن، به خویشتن بها دادن، برای خود ارزش قائل شدن، شخصیت خودرا کم نگرفتن. . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

هوالعلیم قاط زدن: مشوّش شدن، قاطی کردن، دایره ی ذهن وفکر به هم ریختن. . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

چه خبر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

هوالعلیم چهراذین: مخفف چهره آذین، زینت چهره، گریم ، گریمور، آرایشگر، جراّح پلاستیک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

هوالعلیم فرصت: زمان معینی برای انجام کاری ، مترادف فرصت: مجال ، امان ( اصطلاح عامیانه ) ، وقت ، زمان. . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

هوالعلیم آذین : زیبائی ، زیباسازی ، زینت و زیور کردن ، آرایش ، چراغانی ، بهینه سازی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

هوالعلیم غاذی: لقمه ی کوچک ، مقدار خوراک به اندازه حجم دهان ، مثال: چه ( آدم ) سیری باشه که چهل غاذی را نخوره .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

هوالعلیم سیماوا: مخفف سیما وآوا ، چهره وصدا ، تلویزیون ، صدا وسیما

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

هوالعلیم قاتق: خوراک ، آنچه با نان می خورند ، خورشِ نان مثال: ترتیزک خریدم قاتقِ نانم شود ، قاتلِ جانم شد