پیشنهادهای توحيد (٣٧٦)
فردائی
هوالعلیم بسیار جبران کننده؛ وبسیار ترمیم کننده، از صفات بارى تعالی ؛ وبسیار ستمگر، ازصفات بندگان ظالم
هوالعلیم توحید یعنی خداوند را به یگانگی دانستن، اقرار به وحدانیت خداوند. که یکی هست وهیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو
هوالعلیم ریشه کلمه جبار ، جبر است؛ جبر متضاد اختیار است؛ جبر یعنی آنچه انجامش دراختیار ماو تحت اراده ما نباشد؛ جبر کاری است که انجامش توسط توانمندی ...
هوالعلیم ظاهراً : آنطوری که به نظر میرسد ، آنطور که پیداست، اینطوریکه احساس میشود، به ظاهر ، آنچه که به نظر می آید
هوالعلیم بریان: برشته شدن گوشت برروی آتش را بریان میگوئیم. بریان اصفهان: یکی از غذا های مخصوص اصفهان است که بیشتر به عنوان ناهار استفاده میشود. ط ...
هوالعلیم مسیحا همان مسیح است که باالف تعظیم جمع شده و ترکیبى زیبا بوجود آورده . براى مسیح چند معنا گفته اند از جمله: مسح کننده ، مسح کننده بیماران ...
هوالعلیم آبا یعنی پدران ، اجداد ، پیشگامان ، پیشرو ، سرسلسله نسل ، بزرگ خاندان . دیس پسوند شباهت است یعنی مانند ، شبیه ، مثل ، همسان ، مشابه. آب ...
هوالعلیم معهد یعنی قرار گاه ، محل وعده وقرار ، جائی که درآن عهد و پیمان می بندند ، باشگاه
هوالعلیم چِندِش: شخص یا چیزی که دیدنش حالِ آدم را بَد میکند. چِندِش آور : حال به هم زن ، اعصاب خورد کن ، سوهانِ روحِ آدمی
هوالعلیم چینش: چیدن ، کوتاه کردن مو ، زدنِ سرشاخه درختان ، مرتب ومنظم کردن لوازم محل کار یا زندگی ، بریدن با قیچی ، کندن میوه از درخت و. . . . . .
هوالعلیم شادین : شاد و خوشحال ، دلخوش ، آسوده خاطر شادین متضاد غمگین ( شادین ) نامی پسرانه. مترادف ( شاهین ) شادیانه : آنچه که ایجاد شادی و نش ...
هوالعلیم یعنی چه : به چه معناست ، چه مفهومی دارد ،
هوالعلیم کلون یا کلوند پشت بند ( قفل ) درب های چوبی حیاط درقدیم. وآن یک قطعه چوب به شکل مکعب مستطیل به طول 60 و عرض15وضخامت 4 سانتی متر که دو لن ...
هوالعلیم کلون یا کلوند پشت بند ( قفل ) درب های چوبی حیاط درقدیم. وآن یک قطعه چوب به شکل مکعب مستطیل به طول 60 و عرض15وضخامت 4 سانتی متر که دو لن ...
هوالعلیم قیمه:گوشت خرد شده به اندازه 2حبه قند ، که برای پختن خورشت قیمه و یا خورشت قرمه سبزی استفاده میشود. قَیِّمَه: پایدار ؛باارزش ، . . . . ...
هوالعلیم خروس خوان: صبح زود، پگاه ، سحرگاه، قبل ازطلوع آفتاب. صبحِ سحر متضاد ( خروس خوان ) میشود ( بوق سگ ) مثال: از خروس خوان تا بوقِ سگ دنبالِ ...
هوالعلیم بوق ِسگ: پاسی ازشب گذشته ، زمانی بین غروب آفتاب و نیمه شب. متضاد ( بوقِ سگ ) میشود ( خروس خوان ) مثال: ازخروس خوان تا بوقِ سگ دنبال یک ...
هوالعلیم شباهنگام: زمانِ شب ، شامگاه
هوالعلیم توجیه: موجه جلوه دادن ، به زیبائی نشان دادن ، کاری را درست درنظر آوردن . . . . .
توحید هوالعلیم شبارام : آرامشِ شبانگاه ، آسودگی شبانه ، راحتی خیال در شب . . . . .
هوالعلیم سُکوتِستان: گورستان ، محل خاکسپاری مردگان ، وادیِ خاموشان ، منزلگاه لب فرو بسته گان، قبرستان ،
هوالعلیم وَش: مثل، مانند ( مینو وش:مثل بهشت )
هوالعلیم مینو: بهشت، فردوس، منزلگاه ابدی نیکان در سرای دیگر ( آخرت )
هوالعلیم مینو وَش: مانند بهشت، مینو: پردیس، جنت، بهشت ، فردوس وَش : مثل و مانند ، شبیه. مینو وش مناسب برای اسم فامیل ، و اسم مکان و. . . . . ...
هوالعلیم لقمه پیچ : ساندویچ ، لقمه ی آماده ی پیچیده شده ، غذای آماده ی مصرف ( شامل: نان و قاتق و مخلفات )
هوالعلیم قاتق: خوراک ، آنچه با نان می خورند ، خورشِ نان مثال: ترتیزک خریدم قاتقِ نانم شود ، قاتلِ جانم شد
هوالعلیم سیماوا: مخفف سیما وآوا ، چهره وصدا ، تلویزیون ، صدا وسیما
هوالعلیم غاذی: لقمه ی کوچک ، مقدار خوراک به اندازه حجم دهان ، مثال: چه ( آدم ) سیری باشه که چهل غاذی را نخوره .
هوالعلیم آذین : زیبائی ، زیباسازی ، زینت و زیور کردن ، آرایش ، چراغانی ، بهینه سازی
هوالعلیم فرصت: زمان معینی برای انجام کاری ، مترادف فرصت: مجال ، امان ( اصطلاح عامیانه ) ، وقت ، زمان. . . .
هوالعلیم چهراذین: مخفف چهره آذین، زینت چهره، گریم ، گریمور، آرایشگر، جراّح پلاستیک
چه خبر
هوالعلیم قاط زدن: مشوّش شدن، قاطی کردن، دایره ی ذهن وفکر به هم ریختن. . . .
هوالعلیم عزتِ نفس: خودرا گرامی دانستن، به خویشتن بها دادن، برای خود ارزش قائل شدن، شخصیت خودرا کم نگرفتن. . . .
هوالعلیم مرحبا: اصطلاحی عربی جایگزین سلام واحوالپرسی و خوش آمدگوئی؛
هوالعلیم اصطلاحی است عراقی ، که برای بزرگداشت طرف مقابل بکار میبرند ؛ بزرگمرد؛ پهلوان ؛ قهرمان ؛ جوانمرد . . .
هوالعلیم مَلاحَت: با نمک بودن ؛دوست داشتنی بودن، تودل برو بودن؛ حالتی در چهره که باعث جذابیت شخص میشود البته این حالت ربطی به زیبائی ندارد چه بسا ک ...
هوالعلیم شدّت ( shed dat ) : تندی؛ سفتی؛ سختی؛ محکم؛ بلندی؛ توان؛ نیرو. . .
ضرب الاجل: مشخص کردن مدت زمانی معلوم برای انجام کاری ؛ تعیین وقت
هوالعلیم آجی: آبجی ؛آباجی؛ خواهر؛ همشیره
هوالعلیم دادا: داداش ؛ برادر ؛ در لهجه اصفهانی اصطلاح رایجی است به معنای برادر که البته در صحبت های روزانه کسی راهم که برادرشان نیست ، دادا ، خطاب ...
هوالعلیم شیتیل: پولی که واسطه از طرفین معامله دریافت میکند؛ حق دلالی؛ نوعی کمسیون
هوالعلیم خورش ماست: دِسِرِ مخصوص اصفهان و محبوب اصفهانیها.
هوالعلیم چوری: دراصفهان به جوجه ی مرغ و خروس، چوری میگویند. وبه معنای دیگری کاربرد ندارد
هوالعلیم قیمه ریزه: گوشت چرخ را گلوله کرده ، تف داده وسرخ کرده ، سپس به آن آب وسیب زمینی ورب گوجه ولیمو عمانی و ادویه ونمک اضافه کرده وساعتی روی شع ...
هوالعلیم ترید ( تریت ) : تکه تکه کردن ( خردکردن ) نان درآبگوشت یا دوغ یا شیر.
هوالعلیم وارش:وارش:بارش نزولات آسمانی ؛باریدن باران یا برف یا تگرگ.
هوالعلیم وارش: همان بارش به معنی باریدن برف و باران است که درتلفظ ( ب ) تبدیل به ( و ) شده .
هوالعلیم همریش: دراصفهان به 2نفر که با 2خواهر ازدواج کرده اند، همریش میگویند ؛باجناق