پیشنهادهای توحيد (٣٧٦)
هوالعلیم اتراق ( اطراق ) سکونت کردن مسافر در مسیر سفر؛ منزل گزیدن مسافر؛ استراحت کردن مسافر
هوالعلیم اطراق ( اتراق ) سکونت کردن مسافر در مسیر سفر؛ منزل گزیدن مسافر؛ استراحت کردن مسافر
هوالعلیم سلاله: افشره؛ چکیده ؛ عصاره کلمه سلاله ۲ بار درقرآن آمده وبه همین معناست: المؤمنون وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ ...
هوالعلیم عسکر: ( Askar ) : لشکر ؛ ارتش؛ نیروی نظامی این واژه عربیست وجمع آن عساکراست و نوشتن آن با ( گ ) اشتباه است چون در عربی ( گ ) وجود ندارد. ...
هوالعلیم سرایا: جمع سَریّه : گروه ها؛ گروهان سرایا خراسانی : گروهان نظامی. شیعی در عراق
هوالعلیم کتائب: گردان ها؛ جِ کتیبه کتائب حزب الله: گردان شیعی درعراق
هوالعلیم عصائب: جِ عصابه: گروه ، فوج، پیشانی بند عصائب اهل حق: گروه شبه نظامی شیعی درعراق
هوالعلیم عتبات: جمع عتبه: بارگاه؛ درگاه؛آستان ؛ عتبات عالیات: آستان ۶ تن از امامان شیعه ( امیرالمومنین "نجف" _اباعبدالله الحسین"کربلا" _امام موسی ...
هوالعلیم عتبه: بارگاه؛ درگاه؛ آستان ؛ حضرت ؛ محل حضور جمع آن عتبات:درگاهان؛ حضرات
هوالعلیم ریکاوری :باز آوری؛ تجدید حیات؛ آغازی دوباره. . . .
هوالعلیم باروی گشاده: با آغوش باز؛ با میل و رغبت؛ با احساسی خوشایند. . .
هوالعلیم سَجّان: زندانبان؛ در جواب آقای حسین قادری که اصل شعر اینست: دلا غافل ( سبحانی ) چه حاصل. . . . . . . اولاً:واژه سجان است ثانیاً: بجای ...
هوالعلیم attack:تهاجم ؛ حمله ی غافلگیرانه؛ تک زدن؛ یورش بردن
هوالعلیم The: حرف معرفه است وبرای تعریف شخصی ، مکانی ، چیزی ، یا. . . . . بکار میرود. بعضیاً بعنوان حروف استثناء بکار میرود: مانند الا ، مگر
هوالعلیم سجّاد: لقب سیدالساجدین ، زین العابدین ، آقا علی بن الحسین ( ع ) ، امام چهارم شیعیان جهان است سجاد یعنی بسیار سجده کننده ؛ کسیکه در برابر ...
هوالعلیم چپق: چوبک ؛چُبُک؛ چوقِک پیپ خودمانی
هوالعلیم میقات : مکان و زمان قرار ؛ موعد ؛ قرارگاه
هوالعلیم قارا : خوراک ترشمزه ای که از آب ماست ِجوشیده و غلیظ شده بدست می آید. ؛ کشک سیاه ؛ قره قوروت طرز تهیه قارا : ماست را در کیسه ریخته و آویزان ...
هوالعلیم گوجه سبز : از غلط های مصطلح است. صحیح این واژه ( آلوچه ) است یعنی آلوی کوچک وآن میوه ای است گرد و کوچک با پوستی سبزرنگ وگوشتی ترد وترش واس ...
هوالعلیم آلوچه : آلوی کوچک ؛ میوه ای گرد و کوچک و سبز وترد وترش با هسته ای سفت که عده ای اشتباهاً به آن گوجه سبز لقب داده اند. . . .
هوالعلیم واسه : ازآن واژه هائی است که اصل ونسبش مشخص و معلوم نیست بهتر است به جای آن از واژه ( برای ) یا ( بهرِ ) استفاده شود
هوالعلیم لحم: ( عربی ) :گوشت شحم: ( عربی ) :دنبه؛ چربی گوشت
هوالعلیم شحم: ( ع ) : دنبه ؛ چربیِ گوشت لحم: ( ع ) : گوشت
هوالعلیم ور دار: بردار ورداشت:برداشت ورداشتن: ( مص ) برداشتن؛ بلند کردن؛ چیزی را از جای خود حرکت دادن. . .
هوالعلیم ورمال: فرار وردار و ورمال : چیزی را برداشتن و فرار کردن ورمالیدن: فرار کردن ورمالیدند: فرار کردند؛ رفتن مثل اصفهانی: چوریا ور مالیدند ...
هوالعلیم ورمالیدن: رفتن؛ در رفتن ؛ فرار کردن ور دار و ور مال : برداشتن و در رفتن پاچه ورمالیده : شرور ؛ بی ذات. . .
هوالعلیم مرغِ مُسَمّا : نوعی خوراک مرغ که با پلو خورده میشود طرز تهیه: مرغ و پیاز را تف داده ، سپس با آلوی برقانی وسیب زمینی آبپز میکنند و با چلو ...
هوالعلیم آسمان غرنبش یا آسمان غرمبش : غرش آسمان ؛ رعد و برق ؛ آسمان غرش. . .
هوالعلیم یوسفِ زهرا : کنایه از آقا جانمان امام زمان ( عج ) جهت سلامتی و ظهور آقا امام زمان صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم و اهلک ...
هوالعلیم ورقلمبیده: پف کرده؛ باده کرده؛ برجسته شده : بالا آمده. . . مثال: ستاره ها تو آسمون ورقلمبیده. ( برجسته شده ) ( بالا آمده ) چشم هایش ورقل ...
هوالعلیم شکمبه : سیراب گوسفند وگاو و. . . .
هوالعلیم باج سبیل : آنچه که شخص قوی ، ظالمانه از شخص ضعیف بگیرد ؛ پولِ زور گرفتن ؛
هوالعلیم باج ریش : شکل تغییر یافته وامروزی ِ باج سبیل است. آنچه که ظالم به زور از مظلوم بگیرد؛در قدیم به آن باج سبیل میگفتند، چون نشانه ظاهر ی آنه ...
هوالعلیم عصمت : معصوم بودن؛ پاکدامنی ؛ محافظت شده از گناه؛ خود داری از معصیت اهلبیت عصمت : خاندان حضرت رسول اکرم ؛ آل محمد
هوالعلیم با : حرف همراهی ؛ توسط ؛ آش : مخفف ابا. در عربی ؛ مخفف بابا در اصطلاح عامیانه مخفف باغ ( باقوشخانه: باغ قوشخانه )
هوالعلیم شوربا : آش شور ؛ آش خوش نمک : نوعی سوپ سبزیجات وطنی خوش نمک ، که گذشتگان بیشتر درزمان سرماخوردگی مصرف میکردند
هوالعلیم شلم شوربا : آش شلغم ِ خوش نمک در اصطلاح عوام ، اوضاع بهم ریخته ودرهم وبرهم
هوالعلیم باقوشخانه : باغ قوشخانه ؛یکی از باغهای معروف اصفهان در دوره صفویه ، واقع درشمال اصفهان ، دروازه ( میدان ) طوقچی که اینک قسمت کوچکی از آن ب ...
هوالعلیم ابن الوقت : پسر زمان ؛ زاده فرصت ؛فرصت طلب
هوالعلیم گز : سوغات شیرین ومنحصر بفرد اصفهان. . . .
هوالعلیم نصف جهان : شهر زیبای خدا ( اصفهان )
هوالعلیم بزنم به تخته : این اصطلاح در اصل Touch wood است ودر بین مسیحیان رایج است ، ومنظور از تخته همان تخته صلیب است که از شرّ پلیدی و پلیدان به آ ...
هوالعلیم مجیز : اجازه دهنده ؛ مجاز کننده ؛ مجیز گفتن : کسی را با سخنوری تکریم کردن. . .
هوالعلیم اِحیا ehya : زنده نگه داشتن؛ جان داشتن شب اِحیا : شب را زنده نگه داشتن ؛ شب زنده داری کردن اَحیاahya : زندگان مراسم شبهای قدر را ehya ( ا ...
هوالعلیم خواب زده : گرفتار و دربند خواب ؛ اسیر خواب. . . .
هوالعلیم پوشال : کاه ؛ساقه گندم وبرنج و. . . . هرچیز سبک و تو خالی ؛ پوچ آلوده. . .
هوالعلیم پوشالی : هر چیز سبک و تو خالی مثل کاه وساقه برنج وگندم و جو ؛ درون تهی ؛ پوچالی؛پوچ آلو ؛ پوچ آلوده. . . .
هوالعلیم تُرتُری : تایر ؛ چرخ ؛ وسیله ای که باچرخ حرکت میکند. در اصطلاح عوام به وسیله نقلیه میگویند. تُرتُری بازی : یک بازی قدیمی که با تایر ماشی ...
هوالعلیم جیلیز و و یلیز : ( جلز و ولز ) اصطلاح عامیانه به معنای سوختن وساختن؛ صدائی که هنگام سرخ کردن گوشت یامرغ وماهی بگوش میرسد. .
هوالعلیم دیفال : همان دیوار است در گویش عامیانه. .