جسر

/jesr/

مترادف جسر: پل، خدک

معنی انگلیسی:
bridge, ferry - boat

لغت نامه دهخدا

جسر. [ ج َ ] ( ع اِ ) پل. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پل که بر رودها و انهار بندند. ( غیاث اللغات از صراح و کنز و منتخب ). جِسْر. ج ، اَجْسُر، جُسور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به جِسْر شود. || ( ص ، اِ ) شتر بزرگ هیکل و غیر آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اشتر بزرگ. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). || دلیر بلندبالا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مردم تناور. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). || شتر درگذرنده یا شتر دراز قوی در سیر. || سطبر از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) پل بستن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ).

جسر. [ ج ِ ] ( ع اِ ) پل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ). پل چوبین. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). پول. قسمی پل. ( یادداشت مؤلف ). ج ، اَجْسُر، جُسور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). جَسْر، در تمام معانی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پل متحرکی که از تخته های چوبین و زنجیرهای آهنین بروی رودخانه های بزرگ جهت عبور و مرور سازند وپشته بند نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). پل :
دوسال یا سه سال در آن بود تا ببست
جسری بر آب جیحون محمود نامدار.
منوچهری.
در مدت دو هفته ببستی تو ای ملک
جسری بر آب جیحون به زان هزار بار.
منوچهری.
ستام شب را جسری کنم بطرف سرشک
چو زیر زین کشد او پشت باره ادهم.
مسعودسعد.
چند باید چو جسر بغدادش
آب در زیر و آدمی بر پشت.
سعدی.

جسر. [ ج ُ س ُ ] ( ع ص ،اِ ) ج ِ جَسور، بمعنی دلیر بلندبالا. ( منتهی الارب ).

جسر. [ ج ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِجَسور، بمعنی دلیر بلندبالا. جُسُر. ( منتهی الارب ).

جسر. [ ج َ ] ( اِخ )قبیله ای است از قضاعة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

جسر. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن عمروبن علةبن جلدبن مذحج. پدر بطنی است از حی مذحج. ( از صبح الاعشی ج 1 ص 327 ).

جسر. [ ج ِ] ( اِخ ) یاقوت آرد: هرگاه کلمه جسر یا یوم جسر بدون اضافه به کلمه دیگر اطلاق شود مراد جسری است که درآن میان مسلمانان و ایرانیان جنگ سختی روی داد که آنرا وقعه قس الناطف و یوم الجسر گویند. ( از معجم البلدان ). رجوع به ماده بعد و تاریخ سیستان ص 73 شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پل، جسور، واجسرجمع
( اسم ) پل . جمع : جسور.
و آن جنگی است که بر روی آن جسر میان مسلمانان از یک طرف و ایرانیان از طرف دیگر اتفاق افتاد و آنرا وقعه یا روز قس الناطف نیز مینامند . داستان آن اینستکه ابوبکر خالد بن ولید را که در عراق بود برای کمک به مسلمانان شام به آن دیار فرستاد و عراق را بدست مثنی بن حارثه شیبانی سپرد .

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (اِ. ) پل .

فرهنگ عمید

پُل.

جدول کلمات

پل

مترادف ها

ferry (اسم)
جسر، عبور، معبر

bridge (اسم)
پل، جسر، برامدگی بینی، بازی ورق

pontoon (اسم)
جسر

فارسی به عربی

جسر , عبارة

پیشنهاد کاربران

پل، کرپی، قنطره، دهله، مِعبَر، خدک،
در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی
کشتی رود اکنون که تتر جسر بریده ست
هوالعلیم
جِسر : پل ؛ معبر ؛ گذر
جِسرالائمه: پل ائمه ( امامان ) واقع در بغداد کاظمین. . نگا>
پل

بپرس