خوالف

لغت نامه دهخدا

خوالف. [ خ َ ل ِ ] ( ع اِ ) زنان. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). منه قوله تعالی : رضوا بان یکونوا مع الخوالف. ( قرآن 87/9 ). || زمینهایی که نرویاند مگر پس تر از همه زمینها. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || در منطق کلمه ای است که اهل نحو آنرا اسماء مبهمه و مضمره گویند چون من ، تو، او. ( یادداشت بخط مؤلف ). منه : ماادری ای الخوالف هو؛ نمیدانم کدام کس است او. || ج ِ خالفة. رجوع به خالفة شود.

پیشنهاد کاربران

هوالعلیم
خوالف: برجا نشستگان ؛ جانشینان ؛برجاماندگان

بپرس