کانون

/kAnun/

مترادف کانون: انجمن، باشگاه، پاتوق، جمعیت، کلوب، لنگر، محفل، مرکز، آتشدان، روش، قاعده

برابر پارسی: باشگاه، آتشدان

معنی انگلیسی:
center, club, epicenter, focus, hub, [name of two jewish and syriac months], crossroad, fireplace, hearth, society or club

لغت نامه دهخدا

کانون. ( اِ ) بمعنی آتشدان باشد مطلقاً اعم از گلخن یا منقل آتشی. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کانون در عربی و سریانی بمعنی آتشدان است و نیز به دو ماه کانون اول و کانون دوم اطلاق شده ، و در اصل کلمه سامی است ، و آن از عصر اکدی بدین دو ماه اطلاق گردیده. در زبان اکدی کانونو ( آتشدان ) است و به هر یک از دو ماه مزبور هم گفته شده بدین اعتبار که در آن دو سرمای زمستان ظاهر گردد و مردم باضطرار در کانون آتش افروزند. ( از حاشیه برهان چ معین ) :
کانون شده قبله من از راست
قانون شده تکیه گاه چپ هم.
خاقانی.
در کانون اصل نفس ابلیس
در قانون علم شخص آدم.
خاقانی ( از آنندراج ).
راست گفتی سپهر کانون گشت
و اختران اندر آن میان اخگر.
معزی نیشابوری ( از حاشیه برهان چ معین ).
|| به لغت سریانی نام بعضی از ماه های رومی است که کانون اول و کانون آخر باشد و آن ماه سیم و چهارم است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به حاشیه برهان شود. || طرز و روش و قاعده را نیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) مرد یا زن گران و کندفهم که صحبت وی را ناخوش دارند. ( ناظم الاطباء ). || کسی را گویند که مردم او را گرامی دارند و سخنش را قبول کنند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِ ) نشستنگاه باز در کریزخانه. ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) قاعده روش طرز .

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِ. ) ۱ - آتشدان ، منقل . ۲ - نام دو ماه از ماه های رومی . ۳ - انجمن ، باشگاه . ۴ - در فارسی مرکز.

فرهنگ عمید

۱. محل گردآمدن گروهی با هدف خاص، انجمن.
۲. مرکز.
۳. (فیزیک ) نقطه ای در آینه یا عدسی که پرتوهای نور در آن به هم می رسند.
۴. [قدیمی] آتشدان، آتش خانه، منقل،کوره.
۵. [قدیمی] نام دو ماه از ماه های سریانی یا رومی، مطابق دسامبر و ژانویه: گذشته بر تو هر آذار بهتر از کانون / نهاده با تو هر امروز وعدۀ فردا (انوری: ۱۸ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{focus} [زبان شناسی، ژئوفیزیک، فیزیک- اپتیک] [اپتیک] نقطه ای بر روی محور عدسی که تصویر نقطه ای در بی نهایت بر روی آن تشکیل می شود [زبان شناسی] در ساخت اطلاع جمله، سازه ای که گوینده با استفاده از آهنگ یا نشانه ای دیگر آن را با تأکید بیان می کند [ژئوفیزیک] مح...

دانشنامه عمومی

کانون (فیلم ۲۰۰۱). «کانون» ( انگلیسی: Focus ( 2001 film ) ) یک فیلم است که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به ویلیام اچ میسی اشاره کرد.
عکس کانون (فیلم ۲۰۰۱)

کانون (هندسه). در هندسه، کانون یک جفت نقطهٔ خاص است که به کمک آن انواع منحنی ها حاصل می شود. در تعریف انواع مقاطع مخروطی ( دایره، بیضی، سهمی، و هذلولی ) می توان از کانون ها کمک گرفت. مقاطع مخروطی را می توان به کمک دو کانون، یک کانون و یک خط هادی، یا یک کانون و یک دایره تعریف کرد. که در این میان دایره و سهمی یک کانون و بیضی و هذلولی دو کانون دارند.
عکس کانون (هندسه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

کانون (اخترشناسی). کانون (اخترشناسی)(focus)
دو نقطه در محور بزرگ مداری بیضی شکل، واقع در دو سوی مرکز آن. یک کانون نشان دهندۀ مرکز جرمِ منظومه، و دیگری خالی است. در مدار دایره ای شکل دو کانون در مرکز دایره برهم منطبق می شوند و در مدار سهمی شکل کانون دوم در بی نهایت قرار می گیرد. نیز ← قوانین_کپلر

کانون (زمین شناسی). کانون (زمین شناسی)(focus)
در علوم زمین، نقطۀ منشأ زمین لرزه۱ در درون پوستۀ زمین۲. نقطۀ روی سطح، درست در بالای کانون، مرکز سطحی (مرکز بیرونی)۳ نامیده می شود.
earthquakecrustepicentre

کانون (فیزیک). کانون (فیزیک)(focus)
کانون
(یا: نقطۀ کانونی۱) در نورشناسی۲، نقطه ای که پرتوهای نور در آن به هم می رسند یا به نظر می رسد که از آن جا از هم دور می شوند. دیگر پرتوهای الکترومغناطیسی۳، مانند میکروموج ها۴، و نیز امواج صوتی۵ هم در یک نقطه قابل جمع شدن اند. پرتوهای موازی با محور اصلی عدسی یا آینه، پس از شکست یا بازتاب، در کانون اصلی۶ به هم می رسند یا این که به نظر می رسد از آن نقطه از هم دور می شوند.
focal pointopticselectromagnetic raysmicrowavessound wavesprincipal focus

کانون (گاه شماری و تقویم). از ریشه سریانی، نام دو ماه از ماه های گاه شماری رومی قدیمی و بعضی از کشورهای عربی ازجمله سوریه، عراق، لبنان و اردن هاشمی. کانون اول در حال حاضر منطبق با دسامبر میلادی و کانون ثانی (آخر) منطبق با ژانویه است.

مترادف ها

focus (اسم)
قطب، مرکز، کانون، فاصله کانونی، مرکز توجه، کانون عدسی، نقطه تقاطع

club (اسم)
انجمن، چماق، باشگاه، کانون، گرز، باتون، مجمع، خال گشنیز، خاج، عمود

fireplace (اسم)
بخاری، کانون، اجاق، اتشگاه

فارسی به عربی

ترکیز , موقد , نادی

پیشنهاد کاربران

Association
واژه کانون
معادل ابجد 127
تعداد حروف 5
تلفظ [kānun]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی، مٲخوذ از پارسی، جمع: کوانین]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی kAnun
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
کانون ( نگاه کنید به Canon ) به معنی قانون - کانون عهد جدید ( و قدیم ) به مکتوبات، کتب، جزوات، رسالات اعتقادی از همه نوشته های مانده از زمان های قبل که مورد تاییداست و از آن دفاع می شود ودر شوراها ، مجمع هاو اعتقاد نامه هامصوب شده است. . .
هوالعلیم
کانون : مرکز ؛ قطب ؛ مرکزیت ؛ انجمن : محل تجمع ؛ گرد همائی
مرکز

بپرس