مک

/mak/

مترادف مک: درست، تمام، کامل، سرراست، زوبین، نیزه کوچک، مطرد

معنی انگلیسی:
suck thou, suck, suction, clear, cool, dead, flat, just

لغت نامه دهخدا

مک. [ م َ ] ( اِمص ) مکیدن بود. ( لغت فرس چ اقبال ص 277 ). به معنی مکیدن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). مَص . مَک . مک زدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ماده ٔبعد شود. || یکبار مکیدن. ( ناظم الاطباء ).و رجوع به مِک شود. || ( فعل امر ) امر به مکیدن هم هست یعنی بمک. ( برهان ). امر از مکیدن هم است. ( آنندراج ). امر از مکیدن. ( فرهنگ رشیدی ). || ( نف ) مکنده را نیز گویند که فاعل مکیدن باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ). مکنده. ( فرهنگ رشیدی ). اسم فاعل مرخم : شیرمک. پستان مک. ( فرهنگ نظام ) :
یابد ز تو جواب نعم سائل نعم
از پیر سالخورده تا طفل شیرمک.
سوزنی.

مک. [ م ِ ] ( اِمص ، اِ ) عمل مکیدن. هر یکبارکار مکیدن را یک مک می نامند : وقتی این بچه دوتا مک به پستان می زند شیرم تمام می شود. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). و رجوع به ماده قبل شود.
- مک زدن ؛ مکیدن. بیرون کشیدن مایعی از ظرف آن به وسیله لب و دهان یا وسایلی مانند تلمبه و آب دزدک که هوا را تخلیه می کنند و مایع را دردرون خود می مکند. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).

مک. [ م ُ / م َ ] ( اِ ) مِطَرد و آن نیزه کوتاه است که بدان صید کنند. ( السامی فی الاسامی ). به معنی زوبین است و آن نیزه ای باشد کوچک که عربان مطرد خوانند. ( برهان ). زوبین. ( فرهنگ رشیدی ). ژوبین که حربه ای است برای جنگ که عربان مطرد گویند. ( آنندراج ). زوبین و نیزه کوچک. ( ناظم الاطباء ). زوبین را گویند. ( جهانگیری ) :
بادا خلیده دیده شوخت به زخم خار
وانگاه سفته سینه شومت به نوک مک.
پوربهای جامی ( از فرهنگ جهانگیری ).

مک. [ م ُ ] ( ق ) در تداول عامه ، درست راست. اَنگ : ریگ را انداخت مک خورد به لاله گوش فلان ، یعنی انگ خورد به... ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || به معنی عدل و لاپ و نظایر آن است و به صورت قید تأکید به کار می رود : این هندوانه ای که جدا کردیم مک چهار کیلو درآمد. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). تمام. کامل. بدون کم و زیاد.

مک. [ م َک ک ] ( ع مص ) مکیدن. ( تاج المصادر ) ( المصادر زوزنی ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). مک المخ مکاً؛ مکید همه مغز استخوان را. ( از اقرب الموارد ). || ریخ زدن. فضله انداختن. مک بسلحه ؛ ریخ زد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).مک الطائر بسلحه ؛ مرغ فضله انداخت. || نهایت طلبکاری از وام دار و مسامحه نکردن. ( از اقرب الموارد ). || هلاک گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کم کردن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) ازدحام. بَک . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ازدحام ، مانند بَک و گویند مکه به جهت ازدحام مردم در آن چنین نامیده شده است. ( از ذیل اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

مکیدن، یکبارمکیدن، درعربی نیزمک به معنی مکیدن است
درست تمام کامل : [ فلان مک نود و پنج کیلو وزن دارد.]
مکیدن مک المخ مکا میکد همه مغز استخوان را . یا نهایت طلبکاری از وام دار و مسامحه نکردن .

فرهنگ معین

(مَ ) (اِ. ) یک بار مکیدن .
(مُ ) (ق . ) (عا. ) درست ، تمام ، کامل .

فرهنگ عمید

۱. = مکیدن
۲. مکنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): طفل شیرمک.
نیزۀ کوچک، زوبین.

فرهنگستان زبان و ادب

{blowhole} [مهندسی مواد و متالورژی] هریک از حفره های کوچک یا بزرگ در قطعه که از گیر افتادن هوا یا گاز در جریان مذاب در قطعۀ ریختگی، معمولاً در محل های ضخیم، به وجود می آید

گویش مازنی

/mak/ پوسته ی سرکچل ها - کبره ی زخم & تمام – کامل – درست وبه اندازه & شیری غلیظ و مقوی که پس از زاییدن گاو دوشیده شود - مایه ای که از شکمبه ی بره گیرند و به عنوان مایه ی پنیر استفاده کنند ۳شوره سر ۴پوسته زخم بیماری کچلی

واژه نامه بختیاریکا

( مُک * ) کامل؛ بکر

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مک، علامت آیه نزد قرای مکه را می گویند.
میان قاریان در عدد آیات بعضی از سوره های قرآن مجید - بدون آن که در حروف و کلمات آیات زیادت یا نقصانی باشد -اختلاف است. «مک» علامت مکی، و در موردی است که قرای اهل مکه با اهل کوفه و شام و مدینه در آیه اختلاف دارند؛ مانند آخرین آیه سوره حج که قاریان مکه تا «مسلمین» را یک آیه و بخش بعدی را آیه دیگری شمرده اند؛ ولی دیگران هر دو بخش را آیه واحدی می دانند.شماره آیات اهل کوفه اصح اعداد است؛ زیرا مستند به امام علی علیه السّلام است.
عناوین مرتبط
شماره آیات ، رموز شماره آیات .

دانشنامه عمومی

مک (فیلم). مک ( انگلیسی: Mac ) فیلمی به کارگردانی جان تورتورو است که در سال ۱۹۹۳ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به نیکولاس تورتورو، دنیس فارینا، الن بارکین، جان تورتورو و جان آموس اشاره کرد.
عکس مک (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

intake (اسم)
خورد، تنفس، حقه، نیروی جذب شده، مدخل ابگیری، جای ابگیری، نیروی بکار رفته، مک، فرا گرفتگی، مقدار جذب چیزی به درون

suck (اسم)
مک، مکیدن، مک زنی، شیردوشی

فارسی به عربی

امتصاص

پیشنهاد کاربران

در گویش مردم اصفهان نیز " مُک" به چم کامل و درست است.
مُک/mok/ در زبان بختیاری به چم کامل و گاهی به چم بی عیب است.
در گویش زبان بختیاری واژه مِک = به معنای مکیدن است.
هوالعلیم
مک : راست ؛ درست ؛سر راست
مک زدن : ( مکش ) : مکیدن؛
مَکَّ = به لهحه عربهای خمسه استان فارس به معنی مکیدن بچه انسان و حیوان شیر مادر را گویند.


مَکَ= maka مِکران یا بلوچستان
( در زبان گیلکی ) پوسته و شوره مو و سر

بپرس