پیشنهادهای متین خدایی (٢٢٧)
متحیر حیران
بیمارییه آسم
ایجاد آتش سوزی عمدی
برنامه ریزی
نیروهای مسلح ( ارتش، دریایی و هوایی )
آپاندیس
و غیره
باستانی قدیمی
تجزیه و تحلیل کردن
دزد گیر زنگ خطر
بی هدف
آگهی دادن
معتاد
متهم کننده
دور کردن، برداشتن
انسان اولیه
سیاست
پیتزا فروشی
اخلاق و خصوصیات شخص
بی صدا، لال
وابسته به انسان وحشی و اولیه
نیرومند
شامل بودن
( از پس کار دشواری ) برآمدن
تسلط داشتن، کنترل کردن
غش کردن
غالب، مسلط
مجزا
وابسته
طاقت فرسا، نیازمند توجه بسیار
مرگبار
محروم کردن، قطع کردن
منتقدانه
ثابت
ظرفیت
( جنس ) استخوانی
شروع به انجام کاری کردن
پشت سر هم
شدیدا مریض یا خسته بودن
دستگاه ضبط و پخش ویدیو
شاخه کوچک، ترکه
به رختخواب رفتن
ماشه تفنگ
چادر، خیمه
خشک، چوب شده
یک تکه شاخه شکسته
تندیس، مجسمه
تفنگ
مالیدن
رها ساختن کسی/چیزی
نمای کلی، رئوس مطالب، طرح کلی
با این حال
فراغت، تفریح
رهبر
زانو زدن
آبدار
مهمانخانه
سرخپوست
جمع کردن
یخ زدن
مبالغه کردن
وداع
ناراحت، بی حوصله
دردناک، بسیار ناراحت کننده
بسیار سخت، بی امید
ترد
جانور
متوقف شدن
محل مخصوص چادر زدن
خداحافظی کردن
آگاهی، هوشیاری
منتظر شدن
هدف گرفتن
تا ( حدودی )
تا حدودی، تا اندازه ای
حمایت کردن از کسی
انقباض ناگهانی عضله
نیرنگ آمیز، مهارت آمیز
بر چسب ( قیمت )
سپری کردن، زنده ماندن
دسته بندی کردن
کسی که در خواب راه می رود، خواب گرد
خواب نیمروز، قیلوله
دوره خواب با حرکات سریع چشم ( که فرد خواب می بیند )
گمان کردن
ترتیب دادن، سازمان دادن
کار شاق ( بسیار دشوار )
کابوس
حد، حریم، محدودیت
التیام یافتن
( بدون چیزی ) سپری کردن
اخراج کردن از کار ( به عنوان جریمه )
خجالت زده
خواب آلود
افتادن ( به خواب رفتن )
دی جِی
افسرده
تغییر، تاثیر
صدقه، خیرات
مفید
تپیدن ( قلب )
وصل کردن
مطلب، موضوع
تعداد زیاد
قیافه گرفتن به کسی
ثروتمند، پولدار
نقشی را ایفا کردن
ذهنیت کسی را تغییر دادن
دست تکان دادن
نامرتب، نامنظم
تبدیل شدن، برگرداندن
صندوق عقب
دلسوز، همدل
قهر کردن، اخم کردن
پز دادن
خرج کردن مقدار زیادی پول برای خرید چیزهایی
کامل، محض
در مورد، در باره
سخت، شدید مثال: raging storm
دیدگاه، نظر
ترتیب، نظم
عضو ( گروه، تیم، فرقه و . . . )
ناله کردن، غر زدن
عصبانی، خشمگین
نظر، فکر، برداشت
ناله کردن
دوست داشتن، میل داشتن
حق داشتن
کسی را به جایی رساندن و پیاده کردن ( با ماشین )
مسئول پذیرش هتل، تحویل دار هتل
بسیار خوشحال، شادمان
رایگان provided free of charge
انتخاب، گزینش
آدم حیوان صفت
جنبه، دیدگاه
سپس، بعدا
زمانی طولانی، مدت ها a long time
کاشف به عمل آمد که
بیهوده
به طور مثال، فرض کنیم
تا حدی، تا اندازه ای
با ارزش، گرانبها
محکم کوبیدن ( روی )
به طور دقیق، به طور کامل
دزد
adjective : چهارگوش، مربع شکل
تاسیس کردن
راضی کردن
پاداش، جایزه
( با استدلال ) قانع کردن
تنبیه، مجازات
جیب زنی
اثبات کردن، ثابت کردن
آت و آشغال ریختن
با بی احتیاطی از محل خطرناک خیابان رد شدن
گناه کار
جعل سند
تلاش، کوشش
یارو، شخص
نا امید
جرم
مربوط بودن به
فرمانده
پرونده یا ماجرای پلیسی
شغل
دزد منزل
حمله کردن
جلوتر، پیش تر
علاوه بر این
بیشترین بهره را از چیزی بردن
as well ( as sb/sth ) همچنین ( به عنوان کسی/ چیزی )
کم وزن تر از حد معمول
دارای شغل آزاد
فعالیت کردن، عمل کردن
برنامه ریزی کردن
ترجیحاٌ
سرحال آوردن، پر انرژی کردن
حداکثر، حداعلاء
رنگ پریده
مستقل بودن
چطور
چاق
دارای اضافه وزن
کمبود
خردمند
به طرز حیرت آوری
مختل کردن
افت و کاهش ( دما و . . . )
تمرکز حواس
زنگ زننده
برجسته، متورم، بیرون زده
زرنگ، باهوش
به طور نامطلوب
یاد گرفتن، فرا گرفتن
مفعول
شبیه
قرص خواب آور
جراحت
واژه پردازی در کامپیوتر
معالجه
کهنه
گسترش یافتن
تب مخملک
سوختگی، تاول
دوباره اطمینان دادن
مسمویت
ذات الریه
شخصاً
اولین
آسایشگاه
بداقبالی، بد شانسی
سوء هاضمه، رودل
پخش یا منتشر کردن بین دیگران
پزشک عمومی یا GP
شکستگی استخوان
انبرک ( پزشکی )
تراکت، بروشور
( دندان پزشکی ) کشیدن دندان
ماده ضد عفونی کننده، ماده گندزدا
تشخیص دادن بیماری ( در پزشکی )
بقالی، خواربار فروشی
واگیردار
بیماری آبله مرغان
پیشخدمت رستوران، پادوی رستوران
پانسمان، باند زخم
تدارک دیدن، ترتیب دادن
آپاندیس