obese

/oʊˈbiːs//əʊˈbiːs/

معنی: فربه، چاق، گوشتالو
معانی دیگر: بسیار چاق، گوشتگن، (بسیار) فربه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: obesely (adv.), obeseness (n.), obesity (n.)
• : تعریف: exceedingly and unhealthily overweight; corpulent.
مترادف: corpulent, fat
متضاد: scrawny, skinny
مشابه: fleshy, gross, heavy, overweight, porky, portly, Rubenesque, stout

- Eating too much of the wrong foods and getting little exercise can make people obese.
[ترجمه عبدالعلی آل طعمه] خوردن خیلی زیاد غذاهای نامناسب و تحرک کم ( کم ورزش کردن ) منجر به بیماری چاقی می شود.
|
[ترجمه عبدالعلی آل طعمه] خوردن خیلی زیاد غذاهای نامناسب و کم ورزش کردن می تواند موجب چاقی شود.
|
[ترجمه گوگل] خوردن بیش از حد غذاهای نامناسب و ورزش کم می تواند افراد را چاق کند
[ترجمه ترگمان] خوردن بیش از حد غذاهای نادرست و ورزش کردن کم می تواند باعث چاقی افراد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Obese patients are advised to change their diet.
[ترجمه Sanam] به بیماران چاق توصیه میشود رژیم غذایی خود را تغییر دهند
|
[ترجمه عبدالعلی آل طعمه] به بیماران مبتلا به چاقی مفرط توصیه می گردد که رژیم غذایی خود را تغییر دهند.
|
[ترجمه گوگل]به بیماران چاق توصیه می شود رژیم غذایی خود را تغییر دهند
[ترجمه ترگمان]به بیماران Obese توصیه می شود که رژیم غذایی خود را تغییر دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Being obese and lazy is dangerous to health.
[ترجمه عبدالعلی آل طعمه] چاق بودن و تنبلی ( عدم تحرک ) برای سلامتی خطرناک است.
|
[ترجمه گوگل]چاقی و تنبلی برای سلامتی خطرناک است
[ترجمه ترگمان]چاق بودن و تنبل بودن برای سلامتی خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Obese people tend to have higher blood pressure than lean people.
[ترجمه عبدالعلی آل طعمه] افراد چاق فشار خون بالاتری نسبت به افراد لاغر دارند.
|
[ترجمه گوگل]افراد چاق نسبت به افراد لاغر فشار خون بالاتری دارند
[ترجمه ترگمان]افراد Obese تمایل دارند فشار خون بالاتری نسبت به افراد لاغر داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Obese people find it difficult to stop overeating.
[ترجمه هانیه] برای افراد چاق سخت است که پر خوری را متوقف کنند
|
[ترجمه گوگل]افراد چاق به سختی می توانند پرخوری را متوقف کنند
[ترجمه ترگمان]جلوگیری از پر کردن پرخوری از سوی مردم بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Obese patients are given dietary advice.
[ترجمه گوگل]به بیماران چاق توصیه های غذایی داده می شود
[ترجمه ترگمان]به بیماران Obese توصیه غذایی داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Glenda is not just fat, she's obese.
[ترجمه عبدالعلی آل طعمه] گلنار فقط چاق نیست بلکه مبتلا به بیماری چاقی مفرط است.
|
[ترجمه گوگل]گلندا فقط چاق نیست، او چاق است
[ترجمه ترگمان]Glenda فقط چاق نیست، اون چاقه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In this study, we found that in obese patients psyllium moderately but significantly delays gastric emptying of a solid meal.
[ترجمه عبدالعلی آل طعمه] در این مطالعه دریافتیم که گیاه اسپرزه سیاه در بیماران دارای چاقی مفرط به طور نسبی اما به صورت قابل توجهی تخلیه مواد زائد جامد ( مدفوع ) از سیستم گوارشی را به تاخیر می اندازد.
|
[ترجمه گوگل]در این مطالعه، ما دریافتیم که در بیماران چاق پسیلیوم به طور متوسط ​​اما قابل توجهی تخلیه معده از یک وعده غذایی جامد را به تاخیر می اندازد
[ترجمه ترگمان]در این مطالعه، مشاهده کردیم که در بیماران چاقی به طور متوسط psyllium می شود، اما به طور قابل توجهی باعث به تاخیر افتادن شکمی از یک غذای جامد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Case No. 2: 55 year-old obese female with hypertension and spells of dizziness and headache for many years.
[ترجمه گوگل]مورد شماره 2: زن چاق 55 ساله مبتلا به فشار خون بالا و طلسم سرگیجه و سردرد برای چندین سال
[ترجمه ترگمان]مورد شماره ۲: زن چاق ۵۵ ساله مبتلا به فشار خون و افسون سرگیجه و سردرد چندین سال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Furthermore, the results of most studies suggest that obese individuals respond less well to oral bile acid treatment than the non-obese.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، نتایج بیشتر مطالعات نشان می دهد که افراد چاق نسبت به افراد غیر چاق کمتر به درمان اسید صفراوی خوراکی پاسخ می دهند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، نتایج اکثر مطالعات نشان می دهد که افراد چاق واکنش کمتری نسبت به درمان اسیدی bile نسبت به the غیر چاق نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Regularity of meals remains important, especially for the obese.
[ترجمه گوگل]منظم بودن وعده های غذایی به ویژه برای افراد چاق مهم است
[ترجمه ترگمان]استفاده از وعده های غذایی به ویژه برای افراد چاق مهم باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is grossly obese.
[ترجمه گوگل]او به شدت چاق است
[ترجمه ترگمان]او به شدت چاق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Bruch painted a psychological portrait of the obese that contrasted sharply with the image of the jolly fat person.
[ترجمه گوگل]بروخ یک پرتره روانشناختی از افراد چاق ترسیم کرد که به شدت با تصویر یک فرد چاق شاداب در تضاد بود
[ترجمه ترگمان]Bruch تصویر روان شناختی از چاقی را نقاشی کرد که با تصویر فرد چاق و چله در تضاد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That is like an obese person with unhealthy eating habits deciding against making dietary changes and opting instead for liposuction.
[ترجمه گوگل]این مانند یک فرد چاق با عادات غذایی ناسالم است که تصمیم به ایجاد تغییرات در رژیم غذایی بگیرد و به جای آن لیپوساکشن را انتخاب کند
[ترجمه ترگمان]این مانند یک فرد چاق با عادات غذایی ناسالم است که تصمیم می گیرد رژیم غذایی خود را تغییر داده و به جای for انتخاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Those who were out-and-out obese had a 40 percent higher risk.
[ترجمه گوگل]افرادی که چاق بودند 40 درصد بیشتر در معرض خطر قرار داشتند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که چاق بودند و چاق بودند، دارای یک خطر ۴۰ درصد بالاتر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فربه (صفت)
hard, serious, strong, fat, heavy, pursy, plump, beefy, corpulent, tubby, obese, fleshy

چاق (صفت)
replete, fatty, fat, thick, blubbery, pursy, lob, beefy, tubby, obese, chubby, overweight, massy, pudgy, fattish, podgy

گوشتالو (صفت)
pursy, brawny, plump, corpulent, obese, chubby, rotund, fubsy, pulpy, pudgy, plumpish, podgy

انگلیسی به انگلیسی

• excessively overweight
someone who is obese is very fat; a formal word.

پیشنهاد کاربران

obese ( adj ) ( oʊˈbis ) = ( of people ) very fat, in a way that is not healthy, e. g. Obese patients are given dietary advice. obesity ( n ) e. g. Obesity can increase the risk of heart disease.
obese
very fat
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : obesity
صفت ( adjective ) : obese
قید ( adverb ) : _
Plumpتوپر ( چاق به معنی توپرخوب )
Chubby, fatishچاق وفربه وتپل
obeseخیلی زیاد چاق
چاق
چاق، فربه
چاقی مفرط

بپرس