bid

/ˈbɪd//bɪd/

معنی: مزایده، پیشنهاد، فرمودن، امر کردن، توپ زدن، قیمت خریدرا معلوم کردن، پیشنهاد کردن، دعوت کردن
معانی دیگر: (داروسازی - مخفف لاتین: bis in die) روزی دو بار، دو بار در روز، گفتن، درخواست کردن، مبلغ پیشنهادی، مناقصه، اعلام کردن، بیان کردن، (امریکا - عامیانه) پیشنهاد عضویت دادن، سعی، کوشش، خواستن، (در اصل) التماس کردن، استدعا کردن، (گویش های محلی) دعوت کردن، دعوت، (بازی ورق) حرف زدن، تعیین قیمت کردن، بلوف، (مهجور) اسم مفعول فعل: bide، خداحافظی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bids, bidding, bade, bid, bidden
(1) تعریف: to say to.
مترادف: say to, tell, wish
مشابه: greet

- He bid her good morning.
[ترجمه گوگل] به او صبح بخیر گفت
[ترجمه ترگمان] صبح به خیر گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to direct; command.
مترادف: command, direct, enjoin, instruct, order, require, tell
مشابه: adjure, ask, charge, demand, dictate, insist, summon

- The captain bids you to carry out these instructions.
[ترجمه گوگل] کاپیتان از شما می خواهد که این دستورالعمل ها را انجام دهید
[ترجمه ترگمان] ناخدا به شما پیشنهاد می کند که این دستورها را اجرا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His formidable aunt bade him enter the room.
[ترجمه گوگل] عمه ترسناکش به او دستور داد وارد اتاق شود
[ترجمه ترگمان] عمه formidable از او خواست وارد اتاق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to offer (a price).
مترادف: offer, proffer, propose, submit, suggest, tender
مشابه: advance, extend, pay

- He bid two hundred dollars for the antique vase.
[ترجمه گوگل] او دویست دلار برای گلدان عتیقه پیشنهاد داد
[ترجمه ترگمان] او دویست دلار برای آن گلدان عتیقه پیشنهاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to direct; ask.
مترادف: ask, direct, order, request
مشابه: command, demand, dictate, prescribe

- Please do as I bid.
[ترجمه افشار صدقیانلو] لطفا مطابق نظر من انجام بده
|
[ترجمه گوگل] لطفاً همانطور که من پیشنهاد می کنم انجام دهید
[ترجمه ترگمان] لطفا کاری رو که دستور دادم انجام بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to put out an offer to buy something at a certain price or to do a job for a certain price.
مشابه: offer, propose

- Only a few people bid on that silver tea set.
[ترجمه گوگل] فقط چند نفر برای آن ست چای نقره ای پیشنهاد دادند
[ترجمه ترگمان] تنها تعداد کمی از مردم روی آن چای نقره کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you ever bid at auctions?
[ترجمه گوگل] آیا تا به حال در حراجی ها پیشنهاد می دهید؟
[ترجمه ترگمان] هیچ وقت مزایده رو پیشنهاد میدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Many contractors were anxious to bid on the proposed housing project.
[ترجمه گوگل] بسیاری از پیمانکاران در مناقصه پروژه مسکن پیشنهادی مشتاق بودند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از پیمانکاران برای پیشنهاد طرح مسکن پیشنهادی نگران بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: bidder (n.)
(1) تعریف: an offer to buy something at a certain price or to do a job for a certain price.
مترادف: offer, offering, proffer
مشابه: proposal, proposition, submission

- Their bid was too low for such a valuable work of art.
[ترجمه گوگل] پیشنهاد آنها برای چنین اثر هنری ارزشمندی بسیار کم بود
[ترجمه ترگمان] پیشنهاد آن ها برای این کار با ارزش بسیار پایین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Another couple has also placed a bid on the house.
[ترجمه گوگل] زوج دیگری نیز برای خانه پیشنهاد داده اند
[ترجمه ترگمان] زوج دیگر نیز پیشنهادی بر روی این خانه گذاشته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The town council accepted their company's bid to build the new recreation center.
[ترجمه گوگل] شورای شهر پیشنهاد شرکت آنها برای ساخت مرکز تفریحی جدید را پذیرفت
[ترجمه ترگمان] شورای شهر پیشنهاد شرکت آن ها برای ساخت مرکز تفریحی جدید را پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) an invitation.
مترادف: invitation, offer, request
مشابه: petition, proposal, solicitation

- He received a bid to join the association.
[ترجمه گوگل] او پیشنهاد پیوستن به انجمن را دریافت کرد
[ترجمه ترگمان] او پیشنهادی برای پیوستن به این اتحادیه دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a serious attempt to attain something.
مترادف: attempt, try
مشابه: aim, crack, effort, endeavor, offer

- They're both making a bid for the chairmanship.
[ترجمه گوگل] هر دو در حال پیشنهادی برای ریاست هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها هر دو در تلاش برای ریاست این سازمان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bid fair
محتمل بودن،به احتمال زیاد (کردن یا بودن)

2. bid in
(در حراج) پیشنهادی بالاتر از بالاترین پیشنهاد دادن

3. bid up
قیمت بیشتری پیشنهاد کردن،(در حراج) رو دست دیگری رفتن

4. bid welcome
خوشامد گفتن

5. a bid for fame
کوشش در کسب شهرت

6. she bid us farewell with a dismissive tone
با لحن تحقیرآمیزی از ما خداحافظی کرد.

7. to bid defiance
علنا به مقابله پرداختن

8. to bid farewell
خداحافظی کردن،وداع گفتن

9. to bid adieu
خدا حافظی کردن

10. he made a bid to control the company
سعی کرد کنترل شرکت را به دست آورد.

11. the fraternity will bid five new men
انجمن اخوت به پنج دانشجوی جدید پیشنهاد عضویت خواهد داد.

12. the worthies of the city bid welcome to taymoor
بزرگان شهر به تیمور خیرمقدم گفتند.

13. his enemies tried to sink his bid for the presidency
دشمنانش کوشیدند اقدام او برای رئیس جمهور شدن را تخطئه کنند.

14. how much are you willing to bid for this rug?
چه مبلغی حاضری برای این فرش بپردازی ؟

15. a faint noise was coming from afar and he bid us hark
صدای خفیفی از دور می آمد و او خواست که گوش فرا دهیم.

16. The takeover bid now looks unlikely to succeed.
[ترجمه گوگل]اکنون بعید به نظر می رسد که پیشنهاد تصاحب موفق شود
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد تصاحب حالا بعید به نظر می رسد که موفق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He urged further interest rate cuts in a bid to kick-start the economy.
[ترجمه گوگل]او خواستار کاهش بیشتر نرخ بهره در تلاش برای شروع اقتصاد شد
[ترجمه ترگمان]او خواستار کاهش بیشتر نرخ بهره در پیشنهادی برای شروع به آغاز اقتصاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She bid frantically for the old chair.
[ترجمه گوگل]او دیوانه وار برای صندلی قدیمی پیشنهاد داد
[ترجمه ترگمان]با عجله صندلی کهنه را صدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A German firm launched a takeover bid for the company.
[ترجمه گوگل]یک شرکت آلمانی پیشنهاد خرید این شرکت را آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]یک شرکت آلمانی پیشنهاد تصاحب این شرکت را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. They put in a bid for the house.
[ترجمه گوگل]برای خانه پیشنهاد دادند
[ترجمه ترگمان] اونا برای خونه یه مزایده گذاشتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The company successfully mounted a takeover bid in 199
[ترجمه گوگل]این شرکت با موفقیت در سال 199 پیشنهاد خرید را انجام داد
[ترجمه ترگمان]شرکت در ۱۹۹ پیشنهاد تصاحب در ۱۹۹ راس شرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Mourners gathered to bid farewell to the victims of the plane tragedy.
[ترجمه گوگل]عزاداران برای وداع با قربانیان فاجعه هواپیما گرد هم آمدند
[ترجمه ترگمان]سوگواران برای خداحافظی با قربانیان تراژدی هواپیما گردهم آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Thornbury has announced a takeover bid of a regional TV company.
[ترجمه گوگل]تورنبری پیشنهاد خرید یک شرکت تلویزیونی منطقه ای را اعلام کرده است
[ترجمه ترگمان]Thornbury پیشنهاد تصاحب یک شرکت تلویزیونی منطقه ای را اعلام کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The little girl bid her grannie good morning as she gets up in the morning.
[ترجمه گوگل]دخترک صبح که از خواب بیدار می شود به مادربزرگش صبح بخیر گفت
[ترجمه ترگمان]دختر کوچولو فردا صبح به راش دعا می کنه که صبح زود بیدار شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He bid us keep in a ready posture.
[ترجمه گوگل]او به ما دستور داد در وضعیت آماده باش باشیم
[ترجمه ترگمان]او به ما دستور داد که خود را آماده نگه داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مزایده (اسم)
bid, auction, public sale, going public

پیشنهاد (اسم)
motion, tender, offer, bid, plea, suggestion, proposal, proposition, proffer

فرمودن (فعل)
order, command, bid, mouth

امر کردن (فعل)
direct, command, bid, ordain, enjoin, dictate

توپ زدن (فعل)
bid, bluff, kick off, bluster, bunt

قیمت خریدرا معلوم کردن (فعل)
bid

پیشنهاد کردن (فعل)
submit, motion, advance a proposal, offer, propose, suggest, bid, hold forth, propound, proffer, move a proposal, propone

دعوت کردن (فعل)
invite, bid, ask

کلمات اختصاری

عبارت کامل: (Bis In Die)2 times a day
موضوع: پزشکی
2بار در روز

تخصصی

[حسابداری] پیشنهاد مزایده و مناقصه
[عمران و معماری] پیشنهاد
[کامپیوتر] مزایده - پیشنهاد خرید چیزی به قیمتی خاص
[حقوق] در مناقصه یا مزایده شرکت کردن، پیشنهاد خرید کردن، مناقصه، مزایده، پیشنهاد خرید

انگلیسی به انگلیسی

• congratulate; offer a price; plead; summon, call
tender; offer, proposal
a bid is an attempt to obtain or do something.
a bid is also an offer to pay a particular amount of money to buy something.
if you bid for something that is being sold, you offer to pay a particular amount of money for it.
if you bid someone good morning, you say good morning to them; a formal use.
if you bid someone do something, you ask or invite them to do it; an old-fashioned, literary use.
see also bidden and bidding.

پیشنهاد کاربران

مبلغ پیشنهادی یا براورد هزینه اجرا
bid – the amount of money a person or company says it will charge to do work
that the person or company wants to have done; an estimate of charges for work
...
[مشاهده متن کامل]

done
* The first company made a bid of $500, but the second company said that it
could do the same work for $450.

سلام دوستان،
این واژه باعث کلافگی نان نیتیو ها می شود،
واژه زیبا و در عین حال سخت و چغر bid را خدمت عزیزان توضیح می دهم:
۱ - پیشنهاد قیمت، قیمت دادن
کالوکیشن اش این است:
Put in a bid
...
[مشاهده متن کامل]

الف -
اگر قیمت و رقابت برای برنده شدن انجام پروژه ای است، شما باید پایین ترین قیمت رو بدی تا برای کارفرما بصرفه ، در این صورت شما برنده مناقصه شده ای و یا در مناقصه شرکت کرده ای،
ب -
اگر قیمت و رقابت برای برنده شدن در خریدن اقلام فروشی هستش، شما باید بالاترین قیمت رو بدی، در این صورت شما در مزایده شرکت کرده ای،
۲ - رقابت کردن
۳ - in a bid to تلاش برای
۴ - گفتن چیزی مثل خداحافظی کردن، احوالپرسی کردن
He bade us a farewell
او باهامون خداحافظی کرد .
۵ - پیشنهاد دادن

In prison slang, a bid refers to a period of time that a person serves in prison as part of their sentence.
در زبان عامیانه زندان، bid به مدت زمانی اطلاق می شود که فرد به عنوان بخشی از مجازات خود در زندان سپری می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

مدت زمان تحمل حبس
“He’s currently serving a five - year bid. ”
In a conversation about criminal justice, someone might say, “Long bids can have a significant impact on a person’s life. ”
Another might discuss the challenges of adjusting to life after a bid, saying, “Reintegrating into society after a bid can be difficult for many individuals. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-prison/
Attemp to achieve : تلاش برای بدست آوردن
To bid farewell
خداحافظی کردن
پیشنهاد فروش
قیمت پیشنهادی
نرخ عرضه
شرکت در مناقصه یا مزایده
to bid on a contract عقد قرارداد، بستن قرارداد
در بازار فارکس برای معامله هر جفت ارز , دو قیمت وجود دارد. مثلا اگر شما بخواهید یورو را بفروشید , بروکر ( کارگزاری ) آن را در قیمت Bid از شما می خرد. فرض کنیم 100 تومن. حال اگر شما بخواهید یورو به هر مقدار که باشد بخرید, بروکر آنرا با قیمت بالاتری به شما می فروشد فرضا 102 تومن. به این قیمت , Ask می گویند و اختلاف بین قیمت بید و اسک که در اینجا 2 تومن می شودرا اسپرد Spread می نامند. البته در بازار معمولی هم این موضوع وجود دارد یعنی یک فروشنده یک کالا را با قیمتی مشخص به شما می فروشد , اما اگر همان کالا را شما بخواهید به او بفروشید با قیمت پایین تری از شما خواهد خرید. در واقع با bid می خرد و با ask می فروشد تا سود کند.
...
[مشاهده متن کامل]

پی نوشت :واژه اسپرد به غیر از معنایی که در اینجا آورده شد معنی دیگری نیز دارد که گفتنش در اینجا بی ربط است.

تلاش
An effort to do sth or get sth
پیشنهاد
پیشنهاد یا تلاش
Pregnant woman brutally beaten and kicked in stomach by boyfriend in horrific bid to kill their unborn baby
زن باردار ی وحشیانه زیر بار ضرب و شتم لگد در شکم قرارگرفت توسط دوست پسرش در تلاش وحشتناک برای کشتن نوزاد متولد نشده خود
...
[مشاهده متن کامل]

Asghar made an agreed takeover bid of a million
اصغر پیشنهاد خرید یک میلیونی رو اراعه داد

say as a greeting
bid ( اقتصاد )
واژه مصوب: قیمت پیشنهادی
تعریف: قیمت پیشنهادشده برای خرید یا فروش کالا یا خدمات که از یک منظر بالاترین و از منظر دیگر مناسب ترین است
دوبار در روز ( در رابطه با مصرف دارو )
proposal, offer, suggestion
پیشنهاد
⁦✔️⁩مبلغ پیشنهادی ( دادن ) - قیمت خریدرا معلوم کردن
👈1 ) They have not made a second bid for the company but their original offer still stands
👈2 ) The auctioneer opened the bidding at $4 million
...
[مشاهده متن کامل]

3 ) Chelsea owner Roman Abramovich
receives eye - watching �2. 7 billion 💥bid💥 from Saudi Media Group to buy club

To order
To command
To tell
To require
To demand
To call upon

در دیکشنری کمبریج سه قسمت این فعل به یک شکل و به صورت bid آمده است اما در مطلب بالا اشکال دیگری ذکر شده.
Bid bid bid
پیشنهاد کردن ، offer
( Bid ( bid_bade ) ( bid - bidden
، دستور دادن
گفتن
درخواست کردن
خداحافظی کردن
👇
bid sb good afternoon/good morning etc
is going to attempt
In a bid در یک مناقصه یا دریک حراجی ، win a bid مناقصه را بردن ، bid price , قیمت پیشنهادی شرکت برا مناقصه ، پدر آخر در قرآن های بازیکن فوتبال هنگام انتقال از باشگاهی به باشگاه دیگر to make a bid valuing 100 million dollorsپیشنهادی را به مبلغ صد میلیون دادن
تلاش
her bid for re - election was unsuccessful
تلاش او برای انتخاب مجدد بی ثمر بود
به زبان آوردن
خداحافظی کردن
پیشنهاد قیمت
( در انتخابات سیاسی ) وعده دادن، قول دادن
پیشنهاد ( قیمت معین ) برای چیزی، به ویژه در حراج

شرکت کردن
If the company does not bid on this tender، then
اگر شرکت در این مناقصه شرکت نکند، آنگاه

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس