aimless

/ˈeɪmləs//ˈeɪmləs/

معنی: بی اراده، بی مقصد، بی مرام
معانی دیگر: بی هدف، بی منظور، بی مقصود

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: aimlessly (adv.), aimlessness (n.)
• : تعریف: characterized by or having no purpose.
مترادف: desultory, directionless, haphazard, objectless, purposeless
متضاد: purposeful
مشابه: adrift, empty, flighty, hit-or-miss, pointless, random, stray, useless

- an aimless lie
[ترجمه Fatemeh] نفس های بی هدف
|
[ترجمه گوگل] یک دروغ بی هدف
[ترجمه ترگمان] یک دروغ بی هدف،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an aimless person
[ترجمه گوگل] یک فرد بی هدف
[ترجمه ترگمان] یک شخص بی اراده،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. aimless violence
خشونت بدون هدف

2. She burned herself out with a life of aimless dissipation.
[ترجمه گوگل]او خود را با یک زندگی پراکنده بی هدف سوخت
[ترجمه ترگمان]با یک زندگی بی هوده و بی هدف خود را به آتش می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She said that her life seemed aimless.
[ترجمه محمد] او گفت که زندگی اش به نظر بی هدف میرسد
|
[ترجمه گوگل]او گفت که زندگی او بی هدف به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]گفت که زندگی او بی هدف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After several hours of aimless searching they were getting low on fuel.
[ترجمه گوگل]پس از چندین ساعت جستجوی بی هدف، سوخت آنها کم شده بود
[ترجمه ترگمان]پس از چند ساعت جستجوی بی هدف، آن ها در حال گرفتن سوخت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He led an aimless sort of life.
[ترجمه .] او زندگی بی هدفی را مدیریت کرد.
|
[ترجمه گوگل]او یک نوع زندگی بی هدف داشت
[ترجمه ترگمان]زندگی بی هدف و بی هدف را به سوی خود می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She said that her life seemed aimless after her children left home.
[ترجمه گوگل]او گفت که زندگی او پس از خروج فرزندانش از خانه بی هدف به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]گفت که زندگی او پس از رفتن فرزندانش بی هدف به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her aimless meandering eventually brought her to the top of Heymouth, directly underneath the towering cliffs.
[ترجمه گوگل]پیچ و خم های بی هدف او در نهایت او را به بالای هیموث، درست در زیر صخره های مرتفع رساند
[ترجمه ترگمان]باد بی هدف او سرانجام او را به بالای صخره های سربه فلک کشیده آورد و مستقیم در زیر صخره های سربه فلک کشیده پرت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Thus, a group is more than an aimless crowd of people waiting in an airport lounge or at a bus-stop.
[ترجمه گوگل]بنابراین، یک گروه چیزی بیش از یک جمعیت بی هدف از مردم است که در سالن فرودگاه یا در ایستگاه اتوبوس منتظر هستند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، یک گروه بیش از یک گروه بی هدف از افرادی است که در سالن انتظار فرودگاه یا در ایستگاه اتوبوس منتظر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Aimless minutes of hand wringing and expletives, followed by resignation.
[ترجمه گوگل]دقایقی بی هدف دست به هم زدن و افراط و تفریط و به دنبال آن استعفا
[ترجمه ترگمان]Aimless دقیقه دست به هم فشردن و expletives، و پس از آن استعفای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This change should stop the aimless kicking downfield.
[ترجمه گوگل]این تغییر باید ضربات بی هدف در زمین را متوقف کند
[ترجمه ترگمان]این تغییر وضع را متوقف خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Now Scott, still aimless at 40, surprises his father with a visit at Christmas.
[ترجمه گوگل]اکنون اسکات که هنوز در 40 سالگی بی هدف است، پدرش را با دیدار در کریسمس غافلگیر می کند
[ترجمه ترگمان]اکنون اسکات، که هنوز بی هدف ۴۰ ساله است، در کریسمس پدر خود را غافلگیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She changed from an aimless, pregnant teenager into a purposeful young woman.
[ترجمه گوگل]او از یک نوجوان باردار و بی هدف به یک زن جوان هدفمند تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]او از یک نوجوان باردار و حامله به یک زن جوان هدفمند تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My life seemed aimless.
[ترجمه گوگل]زندگی من بی هدف به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]زندگی من بی هدف به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They were aimless places that swirled around the cramped rooms where he always ended up.
[ترجمه گوگل]آنها مکان های بی هدفی بودند که در اطراف اتاق های تنگ می چرخیدند، جایی که او همیشه به آنجا می رسید
[ترجمه ترگمان]They بودند که در اتاق هایی که همیشه در آن به پایان می رسید می چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Action without knowledge is aimless and tends to go astray, and action can catalyze and upgrade our knowledge.
[ترجمه گوگل]عمل بدون دانش بی هدف است و به بیراهه می رود و عمل می تواند دانش ما را تسریع و ارتقاء بخشد
[ترجمه ترگمان]اقدام بدون دانش بی هدف است و به بیراهه می رود، و عمل می تواند تسریع شود و دانش ما را ارتقا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی اراده (صفت)
aimless, weak-kneed

بی مقصد (صفت)
aimless

بی مرام (صفت)
unscrupulous, aimless, unprincipled, viewless

انگلیسی به انگلیسی

• purposeless; lacking a goal
a person or activity that is aimless has no clear purpose or plan.

پیشنهاد کاربران

بی هدف / بی برنامه / به درد نخور / الکی
!An aimless cross. . . and goal
یه سانتر بی هدف. . . و گل!
نفس های بی هدف
without any perpose or plan
بی هدف
به درد نخور ، الکی

بپرس