پیشنهادهای علی حقی (٥١٩)
انر زشت مهیب هیولایی بد خو در زبانهای ایرانی امروزه است شکل ایرانی باستان آن" انگر" بوده است و به معنی دیو خوی و دیو و شرارت بوده است بازمانده های آن ...
انگریم در زبان ایرانی باستان به معنی، بدترین ، دیو کشنده، دیو زشت خوی بوده است. و با واژه، ریم به معنی بدی همریشه است و ریم کنونی به معنی چرک نیز به ...
ابَرگی/abaregi/: فوق العاده بودن، شگفت آور بودن ، مافوق بودن، اَبرسا: ابرگون، ابَرمند، ابَرینگی، ابَروار و غیره
تدبیر در زبان عریی وامواژه است از واژه دب به معنی نوشتن و ثبت تاریخ و شمارگان از ایرانی باستان یعنی زبان کیانیان
پیواژ، پی بست و شناسگر، نشانگر، در دانش زبانشناسی؛در ساختار شناسی ونحو به تکواژی که تکیه نداشته و اگر هم داشته باشد به واژه یا تکواژه پیش از خود دهد، ...
ری= /reyi/ ؛ ، سره، اندازه، پاکی، درجه، خلوص، بیشتر در اندازه ی گیری خلوص شئی گفته می شود
" اشبالت" گاهی اشپات" نیز گفته می شود عبارت است از گونه ای از چرم در صنعت چرم سازی که از بخش و لایه های زیرین چرم گاو و یا پوست حیواناتی که دارای پوس ...
صداهای منقطع و یا یکنواختی ناگهانی که در مجالس شادی و سورها توسط خوانندگان و دمگیران و کف افروزان مجلس به صورت پیاپی از گلو در آورده می شود. گویا در ...
ساقدوش از وآژگان اصیل باستانی ایرانی هست که از دو جز ساگ به معنی سمت راست و دوش نمودیافته است. بسیاری این واژه را به اشتباه ترکی می پندارند ولی واژه ...
به معنی عروس در فرهنگ اسدی ثبت و نویسمند شده است.
زمین های توقیف شده، زمین های ایستانیده شده، سرزمین های غصب شده، آثار غصب شده، اموال توقیف شده،
توقیف شده، سلب کردشده ، مسدود شده ، نمونه کاربرد: foreclosd state به معنی املاک توقیف شده، زمین های ایستانده شده
بیابان حالی از سکنه، دشت شب زده، haunted desert/ کنایه می تواند به معنی و مفهو هایی همانند: جای بی در وپیکر، بیابان ارواح و جن ها باشد
آب روناس آب گرفته شده از گیاه روناس و در رنگرزی بکاربرده می شود
sociolect به گویشی و گاهی شیوه ای از کاربرد یک زبان، وهمچنین روش گفتاری در میان یک طبقه ی و یا گروه اجتماعی ویژه از یک زبان عمومی میباشد ، گفته می شود
اصطلاح کشاورزی است به معنی شیار باز کردن نوعی شحم زدن. اچانیدن هم گفته می شود
سنگ سیاه بازالت ، سنگ محک، می باشد
قابی یا ظرفی برای حمل آب و مایعات : دلو، سطل آبکشی
ابَر = abar . پیشوندی است در معنی هایی همانند: مافوق ، شگفت آفرین ، اسطوره ای ، خارق العاده، بر تر ِ برترین ها، بی همتا، کاربرد این واژه در جملاتی و ...
خوشحال" یک واژه ای کاملا ایرانی است واژه" حال" که بسیاری آن را عربی نوشته اند اشتباه هست "حال" خود به معنی سادی بوده است این وآژه از زبان ایرانی باست ...
preradical = پیش رادیکال، فرا رادیکال ، در دانش زبانشناسی: "پیش ریشه" و به جایگاهی که پیشوندها به ریشه واژه می چسبند گفته می شود.
به کسی که سیستم و اندیشه فدرالیزم را باور دارد و از آن دفاع می کند، گفته می شود. خود فدرالیزم به سیستم سیاسی و اندیشه ای گفته می شود که متحد کردن و ی ...
کوته نویسی برای اصطلاح ریاضی : اعداد ترتیبی ، رج شمارگان
در زبانشناسی به معنی بازگویشی، واگفتاری، باز نوشت، و در ریاضی باز شمارگی، چرخشی
اعداد ترتیبی" شمارگان رجبندی" یا "رج شمارگان" را اعداد ترتیبی می گویند و برای عمومیت دادن به اعداد طبیعی را که برای توصیف روشی برای رج بندی گردایه ها ...
" شمارگان رجبندی" یا "رج شمارگان" را اعداد ترتیبی می گویند و برای عمومیت دادن به آعداد طبیعی را که برای توصیف روشی برای رج بندی گردایه ها در چیز ها و ...
امروزه "سرواژ ه" به معنی "مدخل" بکار برابر برده می شود. اما می توان " واژگاه" را نیز به جای آن بکار برد.
واژگاه به معنی ترتیب نوشتن واژگان در واژه نامه ها است معادل و برابر واژه " مدخل" عربی می باشد. در واژگاهی دیگر = یعنی در مدخلی دیگر
داروی در مورد کتاب دساتیر و آذر کیوان از روی غرض ورزی هایی بوده است که ابتدا از سوی شاد روان ابراهیم پور داود به دلیل شیفتگی ایشان به دین زرتشتی و مر ...
پای واژه ای ایرانی استfoot در کنایه به معنی سهم و بخش نیز می باشد
patient در دانش زبانشناسی این واژه فرازه ( صفت ) است و به واژه و تکواژی که ( اعم از فعل یا وند فعل ) تکواژی که در یک گزاره که به جای یک فاعل می نشیند ...
هنوز= انگار که، چنین می نماید،
" میش" در واقع به بز نر و گوسفند نر و نیز گفته می شود و گاهی به ماده های این دو جانور نیر اطلاق می شود. این اغتشاش معنی از دوران باستان در متنهای باس ...
جناب اورهان خان از نامتان مشخص هست که از شمال شرقی آسیا هستید. اگر از ترکیه بودید که بایستی می نوشتید "هان" و یا از اغوزهای چین بودید می نوشتید اورکا ...
بزعم: اصطلاحی عربی رایج در نوشتارهای رسمی و گاه بگاه در نوشتارهای ادبی به معنی : با رویکرد به ، با توجه به ، باتوجه به دیدگاه، با خیال به، با تصور ای ...
" جار " واژه ای ایرانی باستان و پهلوی هست به معنی" بانگ" و" ندا" و شاد روان دهخدا که لغت دان بود نه لغت شناس، به دلیل عدم آشنایی دقیق اش با زبانهای ب ...
داخلی ، درونی ، موضوع درونی، مربوط به درون ، اجزا درون شکمی
ligature = "پیوندسازه" و "پیوند واژ " برابر فارسی آن در زبان شناسی تاریخی ( فیلولوژی ) پیوند واژ می باشد وقتی نمود از یک واژه در پیوند بانمود دیگری ق ...
برابرنوشت این نوشت واژه این واژه phonographic در دانش زبانشناسی /"آوا نوشت" می باشد مهمترین خط آوا نویسی پذیرفته شده میان زبانشناسان نمایه ها سمبلهای ...
درست ترین معادل برای" uniform " واژآمیخت ایرانی هم نمود، و تکمنود می باشد. واژه ی نمود برابر با واژه "فرم" در زبان اینگلیسی می باشد. هر چند گاهی و بن ...
قید است از /ctucial" به معنی: مهم ، سخت، crucially به معنی تعیین کننده، به جد، حیاتی مبرم : جدی، سخت، قاطعانه، more crucially= بطور یقین
terminative case برابر نهاد این واژه در زبان فارسی ( دری ) "حالت پایانه ای" و "پایانه گی" می باشد این اصطلاح در زبانشناسی و ساختارشناسی حالت کاربرد د ...
زوار=zavar= واشر : نگهدارنده ؛نو بودن زوار در رفته به معنی کهنه شده = پیم:گوه . شاید مرتبط به همان زهوار بوده باشد در رهوار دررفته
پیم =/pim/به معنی گوه =/gove/
"سرشتن" چسبیدن به هم دو یا چند چیز ، از ریشه "سیر" ایرانی باستان به معنی چسبیدن به هم آمیختن دو چیز
سقز یا سگز معنی آدامس می باشد و یک واژه اصیل ایرانی است با /گزش/ به معنی جویدن هم ریشه است منتها به دلیل تاثیرات زبان عربی در آوا های زبانهای ایرانی ...
برابر نهاد برای هر وآژه ای باید به نقش آن در بند و یا گزاره های در پیوند بینشی ژرف اندیشه ای نمود چرا که هر یک از زبانهای جوامع بشری بیرون از اشتراکا ...
دوستان و هم میهنانی که پافشاری بر ترکی بودن ننه و دده می کنند باید برایشان عرض کنم که درست است که در زبان ما آذربایجانی ها ده ده و ننه به پدر و مادر ...
این واژه در زبان عربی وامواژه از زبان فارسی است از فراوان
درق از واژگان ایرانی باستان است که به توالی می توان آن را درنوشتارهای ایرانی و کتب به وفور آن را یافت از جمله در متنهای پهلوی و فارسی دری میانه و در ...
در دانش زبان شناسی ( بویژه در دستور زبان ) به معنی مضاف الیه توان معنی کرد
در زبانشناسی بویژه در شاخه فیلولوژی regens می توان به معنی مضاف در حالت ملکی ( دارندگی ) ترگمان کرد
اتفاقا درست ترین نمود شعر را جهانگیری اورده است. ز دانا شنیدم که پیمان شکن زن جاف جاف است آسال کن آسال د ر زبان های ایرانی باستان به معنی پی ریزی و ...
نان در ایرانی باستان به نمود نیندا بوده و معنی درست آن افریده ننه و مادر هست به معنی "مادر آفریده" است
تدبیر= دبیر مندی= دبیرایی
استبداد به معین بیدادگری رایج است ایا واژه ایرانی هست یا نه عربی هست اگر هم واژه عربی باشد خود به خود معنی درستی از استبداد را می بینیم . ژرف ساخت وآ ...
چکرز گونه ای سلاح شبیه شمشیر است کمی کوتاه تر از آن و بلندتر از کارد سلاخی
در زبان های ایرانی آغازین کول بن واژه است به معنی مقعر و کاسه مانند. که زایای واژگانی بسیاری داشته است در زبان ایرانی باستان به معنی ظرف یا محوطه ای ...
در زبان ایرانی آعاین به معنی پوست و چرم بوده است.
کلاهخود در زبان ایرانی آغازین واژآمیختی از کلاه و کود= به معنی پوست و چرم در ایرانی نخستین نمود یافته است. به معنی کلاهی از پوست و چرم بوده است که در ...
در گویش ها و زبان های محلی ایرانی به معنی پدر ، له له و پرورش دهندگان کودکان گفته می شود.
محل انبار کردن غله ها و آرد. انبار و یا انبارک و یا اتاقکی و برای نگهداری آرد و دانه های آسیاب شونده همانند جو ، گندم و ارزن و آرد در تاریخ بیهقی آو ...
از واژههای ایرانی باستان است به معنی های 1 - زشت، وحشتناک، 2 - سخت، ناسازگار 3 - نامناسب ، خراب
میهن به معنی کشور نیست معنی و مفهومی که در میهن نهفته است بسیار مثبت می باشد . به نمونه کاربرد آن نگاه کنید . نیروهای میهنی در جبهه های جنگ پیروزی ه ...
/همیشه/ واژه ای آمیخته ایرانی است ار هم به معنی همه و هر و پسوند /شه/ پسوند تایی به معنی تا به در ایرانی نخستین به معنی ابدی و جاودانگی بوده است .
لکه: در معنی هایی 1 - نقطه، خال 2 - بیماری پوستی که در آن توده ای کوچک به شکل خال در روی پوست باشد 3 - قطره 4 - گردو خاکی که به سطحی نشسته باشد 5 - ا ...
زوبین= چوبین ( گوبین ) از واژه های ایرانی باستان هست به معنی چوبی که برای پرتاب بکاربرده می شده است. در زبان ایرانی نخستینه چوب در اصل به معنی نیزه س ...
عو ر ur در اصل به معنی کندن در زبانهای ایرانی بوده است . کندن مو و گیسو
گشن به معنی الت تناسلی مردانه هم بوده است
در زبانه ایراننی باستان درست ترین نمود برا حفاش شوده sude و شبدهshubde بوده است.
در ایرانی باستان به معنی ساختگی بوده است از زبان مردم عادی به زبان فارسی راه یافته است در اصل به معنی سوراخ در زبانهایایرانی باستان بوده است شوربختان ...
چوپان واژه ای ایرانی باستان است و از دو جز"سی" و "پاد" به معنی نگبان گله ساخته شده است بعد ها این واژه در زبان اوستایی به "پشو" و"شی" به معنی گله و ر ...
زره یا زیرِه از واژگان ایرانی آذری باستان به معنی زیارتگاه است واژه عربی زیارت وام واژه از زیره و زره ایرانی می باشد.
بانو نمود نخستین این واژه unu /او نو/ بوده به معنی دختر دوشیزه بوده در فارسی میانه دگرگونی آوایی و هم معنایی در آن پدید آمده است و به بانو دگرگون شده ...
pretonic برابر نهاد پارسی پیشنهادی برای این وآژه انگلیسی : فرا آوا می باشد و به مفهوم و معنی های :پیش سدا، پیش واژ، پیش واک در زبان شناسی به کار برده ...
از واژگان باستانی ایران هست و یکی از معنی های اصلی /مَر /mar] مگر , است
شناسا شده برابر نهاد پیشنهادی برای واژه معّین عربی : شناسا شده و بشناخت و شناختیده است
شناختا برابر نهاد درست برای تعیین عربی است و واژه برگزیده یا گزیده نمی تواند دقیق و درست باشد. زیرا گزینش و برگزیده برابر با انتخاب می باشد/ تعیین مف ...
برابر نهاد پارسی آن میانوند های فرانامواره ای: pronominal infixes؛، میانوند های ضمیر واره ای
نقش نحوی ، کارکرد دستوریف کنشمندی، و گشنمندی
اصلان اوغلان جانیم تورکی هنوز اوزنون آدینی توضیح وئره بولمور هاندا قالسین کیشمیشی. جناب اصلان اوغلان وقتی از توضیح نام خود تورک یا ترک یا هر چه دوس ...
معنی و مفهوم واژ] ی نام به معنی /سرنوشت/ هست. انسان های باستان ایرانی با نامی که به او می نهادند سر نوشت اتی او را تغیین می کردند.
پادست ، پایه دم دست، پایه ستون: محلی که پایهای برای ستون و غیره قرار می گیرد.
در زبانهای ایرانی باستان به معنی زبانه آهنی در گاو آهن ؛ زبانه
کالبد شکافی واژگان یک زبان از دیدگاه فیلولوژیکی ( زبانشناسی تاریخی )
کشور در زبانهای ایرانی باستان به معنی سرزمین آهنگ های خداوندان است . جایگاه آهنگ ها و تصمیمهای خداوندان
وشینگ یا پرپیناز واژگان ایرانی باستان است . گیاهی است خزنده با ساقه های خوابیدهٔ قرمز رنگ و برگ های دایره ای گوشتی و گل های کوچک زرد رنگ. کاربرد های ...
طاعون سیاه دینی - اشاره به بیماری تاعون سیاه در قرن چهاردهم و نقش منفی کلیسا و دین داران و رهبران دینی در مرگ انسانها 2 - سرقت ادبی
پیش دادیان و کیانیان افسانه نیستند حقیقت های محض تاریخی ایرانیان هستند که به دلیل گذشت زمان؛ پراکندگی هایی در ردیف پادشاهی و حکمرانی آنها و تلفظ نام ...
تابش، اوشگ،
از واژگان ایرانی باستان بوده است و معنی اصلی واژه سودن خورده ( خرد ) و ریز کردن بوده است و زدن بوده این از برخی شعرها یی که به زبان فارسی سروده شده ا ...
شکن پوست را ی گویند و شکنج به معنی پوست کنده شده از لاشه و تن و بدن است
/کناره /گونه ای فرش که به شکل مستطیل باشد و طول آن حداقل دو برابر عرض آن باشد گفته می شود. در زبان آذری فرش کنار ه برای کناره های دیوار بافته می شود.
واژه ای ایرانی باستان که از دو پاره شو= شدن/ / و لا/= را/ به معنی آویخته آویزان نمود یافته است. و ربطی به فعل چالماک رواج پیدا کرده در زبانهای ترکی ن ...
اگر به نوشته هایم دقت فرموده بودید می فهمیدید در دیگر زبانهای ترکی هم نگاه کنید و در خود نوشته هایی که عکس اش را آورده اید متوجه می شوید که وام واژه ...
به معنی نیاگویه، ضرب المثل
برابر نهاده ی پارسی برای ضرب المثل 1 - نیا گویه ها، = گفته های نیاکان: ضرب المثلها 2 - فرا گویه ها، نیا پند
جنابان محمد و حمیدح گرامیان چه اشاره خوبی کردید به این ضرب المثل آذری در زبان مردم آذربایجان که می گوییم : قارداش : قاردان سه رین اورگی داشدان باش به ...
گرزه: گزذه = عصا ، چماق،
به خدمت دوستان و هم زبانان آذربایجانی ام عرض کنم که قارداش از دو پاره کارین= شکم و تاش = هم نمود یافته است و واژه قیز در زبان ترکی وام واژه است از زب ...
اَبَر= abar= فوق بالا ، برتر، برابرنهادی برای خارق در زبان عربی : خارق العاده و ultra :اولترا: در زبان انگلیسی
پیشتر به همه حشرات و پرندگان را شامل می شد. مردکی را به دشت گرگ درید / زو بخوردند کرکس و دالان ( ناصرخسرو )
در زبانهای ایرانی باستان به معنی شدت، سختی ، گناه، تنبیه شدید
برابر نهاد پارسی این واژه /کنش پذیر نارک/ یا مفعول غیر مستقیم میباشد
جناب رضایی دهها نظر در مورد واژه ترک گفته شده است فاروق سومر در کتاب اوغوز ها در این مورد گفته هایی جالب دارد. که در آن هم به نتیجه گیری درستی نتوانس ...
پرسه ، کسی که زیاد پرسه می زند، بیهورده حرکت کردن و راه رفتن
/لی/ واژه ای از زبانهای ایرانی باستان برای درخت قره آعاج در زبان آذری ولی در زبانهای: ترکی: زبان ترکیه ای به آن /ارداچ/ و در زبان قزاق ها به آن / ا ...
initial position برابر نهاد پارسی برای این واژه زبان شناسی جایگاه آغازین ، آغاز گاه، آغازجای و آغاز گاه باشد
ناپیوندی نا پیوستگی گفتاری، عدم ارتباط
Cross - linguistically= / از دید زبانشناسی مرزگذر، / زبانشناسی مرزگذر Cross - linguistic زبانشناسی متفابل
midle maker= میان واک در زبانشناسی به معنی واکه یا تکواژست ک با پیوست به دو واژه یا تکواژ واژی آزاد بامعنی دیگر را پدید می آورد.
homonym : برابر نهاد در آن در زبان پارسی همآوا - واژ و یا/ هما آوا/
پیوند واژ یا conjunction : برابر نهاد پارسی آن در زبانشناسی پیوندواژ می باشد
جناب باقری گرامی با پوزش باید در مورد نوشته تان که از استاد کرزای آورده اید گفتنی باشم ایرادی در آن هست از دید من شعر فردوسی با توجه به چاپ مسکو چنین ...
دختر به معنی انسانی که توان زایش دارد دوغتر= دوغخ در ایرانی باستان به معنی بچه به دنیا آوردن و زاییدن بوده است نام مادر اشو زرتشت هم دوغدو بوده است ...
معنی اصلی برو رو : پشت و جلو است مثال برو روی خوبی دارد . یعنی پشت رویش زیباست درون و بیرون اش خوب است. و به معنی زیبا بودن است ولی معنی اصلی اش نی ...
conditional clauses: فراز های اگرینه ، بند های اگرینه
بند اگرینه برابر نهاد درست برای این واژگان زبانشناسی /بند اگرینه/= جمله شرطی
اگرینه: بند های اگرینه شرطی کردن جمله ، جمله شرطی، برابرنهاد پارسی آن :بند اگرینه ,
موی حیوانات، پشم جیوانات
اود آتش در زبان های ایرانی باستان و خورشید را می گفتند کلمه آفتاب بازمانده این واژه هست
نیم دایره، نیمه گرد
توک به معنی 1 - کردن ، انجام دادن 1 - خسته شدن در ترکی آذری به معنی : 1 - مو اعم از حیوانات و انسان به موی انسان زنان ساچ گفته می شود 2 - ریختن
travilling wave در زبانشناسی به موج گدرنده موج متحرک، موج آنی گفته می شود
یکی دیگر از معنی های /شان/shAn تکه و پاره می باشد
میانوند در زبانهای ایرانی و زبانهای باستانی ایرانی وجود داشته است: همانند: دمادم روارو، گوناگون، رویرو، دمبدم، شب و روز
infixes = درون وند، میان وند، تکواژ گونه یا هجایی که در میان واژگان برای گسترش معنایی یا دگرگونی مفهومی و دیگر تغییراتی دستوری برای ساخت جمله یا واژه ...
دبر = dobur از واژه های ایرانی باستان به معنی: بنیان، پایه، نشستنگاه می باشد.
معادل تناسخ در زبان پارسی آگون ؛ آجینگی، آگینگی
عجین عربی شده همان آگون و آجین در زبان های ایرانی هست شمع آجین و . . .
فروزه ی ترین برابر نهاد درست برا یsuperlative فروزه ی ترین = صفت عالی
داغون کردن به معنی داغ زدن باشد جزو واژه های پارسی هست. اما به معنی داغان کردن و تارو مار کردن باشد می توان گفت که ترکی آذری هست . واژه داغیلماق مصدر ...
اگون 1 - به معنی حل شدن در چیز دیگر و جزیی از آن شدن، تناسخ در عربی 2 - همان آجین است به معنی پیچیدن در ژرفای تن و یا جسم و ماده ای دیگر 3 - یگانگی ...
ابله از واژگان باستانی ایرانی هست که کاربرد آن پیشینه ی پنج هزار ساله دارد نمود نخستینه آن / اوبولو = /اوبورو / بوده است و به معنی اماس جوش و دمل بود ...
تکیده در زبان رایج مردم ایرانی می تواند سه معنی را در بر داشته باشد 1 - تَکیده: تنها شده مجرد، 2 - تکیه دهنده جاسوس عامل بیگانه، فضول 3 - لاغر، نزار ...
زوزو یا ژوژو: زوز یا ژوژه پرنده و یا جونده ای افسانه ای در ایران باستان بوده است. با توجه به اوستا کتاب مقدس ایرانیان برخی از پژوهشگران غربی همانند ...
سیسان نام دو دهگده ای ابادان در شهرستان بستان اباد پیش از 1357 مردمش بهایی مذهب بودند. آنها اولین کشتکاران سیب زمینی در ایران بودند بهاییان سیسان او ...
سیس و سیسگا درزبان آذری به معنی چروکیده و لاغر و استخوانی
ejective stops ایست - فورانی واژه ای زبانشناسی ( آوا شناسی ) است واکه ای است که در برخی از زبانهای سامی همانند آکدی وجود داشته و در زبانهای زنده ای ...
آرش: در هر یک از زبانهای ایرانی امروزی به معنی هایی که دوستان گقته اند می تواند باشد و هست. اما آرش ایرانی باستان به معنی خردمند و دانا بوده است. و آ ...
فرزانه به معنی کسی که داناییش فرا تر است. از زبانهای باستانی به اوستایی و از آن به زبانهای پهلوی رسیده است و در زبانهای ایرانی مانند آذری، کردی، تاتی ...
ایرج و ایرش: در زبانهای ایرانی باستان به معنی خردمند و فرزانه بوده است
ایرج؛ تففطی قدیمی برای نام ایرج در شهر قدیمی اوجان
بساک یا بساگ واژه ای ایرانی باستان به معنی: سبد گل و ریحان، در دوران باستان علارت بود از تاج گل، سبد گلی که بر سر می گذاشتند.
گمیز واژه ی ایرانی باستانی بوده است و به معنی نوشیدنی الکلی بوده است بعد از ورود اسلام و نهی دین اسلام و گناه بودن شراب خواری معنی خود را عوض کرده اس ...
در زبان آذری نیز تا همین 30 سال پیش پنیر را پندیر pendir می گفتیم
طناب، ریسمان، کنفتیر
چهار چوب، پیرامون رینک
طناب ، ریسمان، ایب، ایپ
پند اندرز و نصیحت هم رایی رایزنی
او ر ur . یکی دیگر از معنی های اور =ur برجستگی ، دمل ، غده بزرگ
در زبان آذری به معنی : چیزی شبیه به روح، پاک، تمیز ، شَبَه ، و به بادی که بدون و غبار بوزد گفته می شود .
معجون و میگون واژه ای ایرانی است نمودیافته از : می گون �می� همان /می/ است به معنی نوشیدنی و گون به معنی چندینی و گوناگونی که از آمیختن جند نوشیدنی ...
از واژگان باستانی ایرانی به معنی : 1 - ریختن 2 - جوشش ، گرم شدن، 3= عشق و علاقه و هوای نزدیگی کردن به کسی 4 - معجون، دم کرده گیاهی
تکرار ، بالاو پاببن شدن ، قطع و وصل زیگزاگ،
بانو گلناز در ترکی به نسترن �اییت بورنی� می گویندهمچنین است گیلاس گرامی گیله نار به معنی دانه ای چون نار می باشد و ترکی نیست بلکه باید گفت که آذری پ ...
گل دیگ واژه ای ایرانی باستان هست در حقیت در آذربایجان به بازمانده گل نسترن گفته می شود بدون برگهایش. گل دیگ در زبانهای ایرانی: آذری، لری و مازنی، ب ...
1 - کردن انجام دادن ، ریشه قغل کردن است 2 - کن و کان از واژه های اصیل واژه ایرانی باستان در اصل به معنی تیر چوبی و دروازه گفته می شده است ولی بعدتر ه ...
از واژه های باز مانده در زباهای ایرانی باستان چفت درب، اشکیل، لولا، ابزاری که باآن محفظه چار دیواری یا چمدان و یا کیفی را بان می بندند. در زبانهای ای ...
چفت درب ، هنگاما ، اشگیل، نیشگیل
سیب : خوش خور
ژیان شکارچی ، خشمگین، درنده در اصل ژیان به معنی مادینه بوده است و شیر ژیان به معنی شیر ماده بوده است در درازنای تاریخ با فرگشت معنایی روبرو شده و ب ...
پاگ در زبان های ایرانی باستان به معنی جایی که گردا گرد آن دیوار کشیده شده و جای محصور و بسته و چهار دیواری شده معنی می دهد
کتان واژه ی سامی نیست جناب باقری واژه ای ایرانی هست که آکدی ها از سومری ها وام گرفته اند
ننه به معنی :مادر و مورد احترام ترین گونه ی زنان در ایران باستان در زبان آذربایجان به مادر ننه گفته می شود گفتینی هستم واژه/ آنا/ به معنی مادر در ...
زاینده ابستن، زن حامله در زبان آذری زاهی به زائو گفته می شود
جناب آرش مجمدی و جناب وهسودان با پوزش هر دو دارید سهو می فرمایید و ریشه یابی عوامانه می کنید . خود گنشواژه /باغ/ که زایه های باغلاماق و باغیشلاماق= ...
از واژگان ایرانی باستان، اوستایی، پارسی باستان، ایرانی میانه که می توان برای معنی و مفاهیم زیر بکار برد ایدون و ایتون به معنی همچنین ، سپس، در عین ...
\پوست چرم، کوس ، دهل بزرگ
اما آی/ به معنی ماه در میان مردم ترک زبان در ترکیب با واژگان ترکی دیگر رایج بوده هست همانند: آی/ آی خانیم/ آی بنیز = چون ماه. آیلار = ماهها
آیدا نامی است که بیشتر به مر باستان و در دو سده اخیر مربوط به کشور های لاتین زبان می شود بویژه ایتالیا می شود ( اپرای آیدا ساخته جوزپه وردی میانه های ...
بلوغ در زبانهای ایرانی به معنی بزرگ شدن ، برجسته شدن به چشم آمدن بزرگی بر شدن به بیرون آمدن است و در غربی و زبانهای سامی وامواژه است
در زبانهای ایرانی باستان به معنی دل ، قلب، عشق اگر پیش از آن /آ/ یا آب آورده می شد به معنی ابستن کردن بوده است
دادار : آفریننده و یزدان و افریدگار واژه ی دادار/ در زبانهای ایرانی باستان از ریشه /دا/ بدست آمده و به معنی افریدن می باشد
به معنا های : 1 - توانا، قدرتمند، زورمند نجیب 2 - بار آورنده واژه ایران زایه ای از این واژه می باشد
زال در زبانهایی ایرانی به معنی های متفاوتی بکرا برده شده است و مفاهیم گوناگونی از آن برداشت می شود - افتاده، غروب، پیر، از کار افتاده 2 - زرد 3 زر ...
کلاف گل
خانه واژه ای ایرانی است به معنی جای محصور و گردار شده زمینه یا سطحی دور و بر آن دیوار کشی شده باشد همچنین تا چندی پیش در سرزمین های غربی و شمال غربی ...
کوره در زبانهای ایرانی دو معنی دارد : یکی به معنی اجاق بزرگ تنور بزرگ کوره در زبانهای ایرانی باستان : به معنی زمین ، سرزمین، زمینی محدود و مرز دار، ک ...
شیم به معنی بو در زبانهای ایرانی باستان
گم : به معنی های :خم، حلقه ای کردن، گرد کردن، و واژه جمع عربی وامواژه ای است که از این واژه ایرانی برگرفته شده هست
گیج، واژه ایرانی که تلفظ های دیگر آن در میان اقوام ایرانی : گیج، گیژ، گیگ، گیک و گیز بوده است و در زبانهای ایرانی به معنی درد، درد سر . گیجی سستی، گر ...
نام روستایی از آذربایجان از شهرستان سراب پهلونان نامی داشته است
چگونگی شنیدن و دریافت صداها چه صداهای طبیعت و چه صدای گفتار های مردمانی که به زبان دیگر اواها را اددا می کنند دریافت صداها در گویشوران زبانهای مختلف ...
دَردر= آوا واژ است شِنَوِش ایرانیان باستان برای آواز کبک دری که بر اساس این شنوش نامواژ کبک دری /دری/ نهاده شده است خوانده اند/آوا واژ ها اهمیت زیاد ...
نیر: واژه ای ایرانی باستان به معنی برتری بوده است عالی فوق العاده بعد ها معنی قدرت توان توانایی و در طول زمان به / نیرو/ فرگشت یافته است : واژه های ن ...
رایزن ، اندیشه، اندیشمند، خردمند
در اصل سترنگ بوده هست و به معنی زدودن ، برداشتن ، حذف از واژه ی ستردن
ریج در زبانهای ایرانی چندین معنا دارد. : 1 - ریز، ریزش ، ریختن ، جزئیات تکه ها، بخش های شکل دهنده 2 - میراث هدیه، بخش؛ ریگ 3 - - ریگ ( شن و ماسه )
غش: ایراد اشتباه ، سستی ، کرختی بیماریی که از خود بی خود میشود و از دهانش کف بیرون می آید بیماری صرع
گش به زبان ایرانی باستان به معنی آلت تناسلی مردانه واژه /گشن/ زایه ای از این واژه است
موجب باریدن باران شد . نمود سببی از کنشای ریشه واژه / ابار/ به معنی بارش باررن یا هر چیز دیگر
زمین
زن زیبایی روی که پوستش برنزه باشد . و کمی لاغر باشد و اهل ناز و کرشمه
شیتیل هر نهال و یا شاخه نو رسته از گیاهان و میوه های بستانی همانند گوجه فرنگی، توت فرنگی ، برنج و عیره گفته می شود که نهال نورسته آن میوه و تره بار ر ...
با درود از دوستان بختیاری سوالی دارم. سپاسگزار خواهم بود اگر راهنمایی کنند. آیا از واژه شیت مفهوم خواب و بی هوشی به دست می آید یا مفهوم و معنای خوابا ...
بارا یک واژه ایرانی است و در زبان آذری بازمانده از واژگان پهلوی هست و چندین معنی دارد و ربطی به زبان ترکی ندارد به معنی سهو، اشتباه ، سوتی 2 - از ع ...
جناب نادر اتیشکا و پوتیشکا روسی کلمه دی لر آتیشکا و پوتیشکا اینها واژگان روسی هستند که در زبان ما هم رایج شده اند در زبان ترکی هیچ ترمین و واژه ای ...
نجاری نجار ی که بیشتر از چوب برای ساختن لوازم خانگی همانند بشقاب چوبی، بشکه آب ، الک و الرد و هاون و مجسمه های چوبی و غیره می سازد.
باده، ابریق ، آبریز ، ظرفی برای باده نوشی که اندازه آن نزدیک 50 گرم می باشد پیکی دیگر زدند وبعد از آن باده شان را بشکستند.
نوعی رنده بزرگ که نجاران برای صاف کردن کناره های تخته ها بکار می بردند.
کف هایی که بعد از آب شدن طلا و نقره و دیگر فلزات به جا می ماند واژه در کتب عثمانی واژه ای فارسی نوشته شده است.
قهرمان واژه ی اصیل ایرانی هست شگل دیگر ایرانی آن گهرمان می باشد در واژه نامه های ترکی دوره ی عثمانی نیز واژه ای فارسی نوشته شده هست
نور در زبان فارسی وام واژه ای از زبان آکدی هست و پیش از اعراب از زبان آکدی ها به زبان ها ایرانی راه یافته است . برابر های نزدیک به آن در زبانهای ایر ...
وز= وَر=vaz در زبان ها ی ایرانی باستان کاربرد داشته بازمانده آند وزیر و نخست وزیر است و در عربی وامواژ هست به معنی های زیر می تواند بکار برود 1 - ...
سابش برخورد برابر و پیاپی دو جسم به همدیگر ، سودگی برابر نهادی برای اصطکاک عربی هست
واژه ایرانی آذری به معنی جاروب
گال به معنی سوراخ و گودال در زبان های ایرانی باستان بوده است غار در زبان عربی وامواژه از زبانهای ایرانی بوده گال به غار تغییر یافته است هنوز هم در زب ...
امرد، تیروز، آخته
از واژگان باستانی ایرانی هست به معنی محصور کردن، به دور و اطراف چیزی حصار کشیدن هست.
سا/sa/ در زبان های ایرانی باستان به معنی برابر و تساوی بوده است
سر ریزان، محل ریختن شاباش، زمان ریختن بخشش ها
سر ر یگ به معنی سر ریز: بخشش هدیه شاباش، سر ریز بخششی که به سر کسانی ریخته شده است که کار بزرگی کرده اند و یا دوستشان داری و یا نسبتی
دانستن ، آگاه، خردمند
عصا : چوب رو ، چوب بَر، چودار در زبان آذری مخفف ، چوبدار. در زبان ترکی چلییک گفته می شود که کوتاه شده چوبلوق می باشد. و وام واژه هست از زبانهای ایران ...
جایگاه خود را گرفتن اداره کردن جلسه؛ عهده دار بودن سخنرانی کردن H e asked me to take the chair او از من خواست که مدیریت جلسه را به عهده بگیرم از من ...
قراری دادن به احتمال زیاد فرار از دو جز /فرا/ و /رو/ شکل گرفته است که آنگاه معنی درست آن از دست رس خارج کردن ، فرا رواندن به دور دست راندن خواهد بود،
جناب آزاد گرامی واژه اوست/ به معنی ، بالا ، بلند ، اوج یک - ترکی نیست اذری هست و یک واژه ایرانی باستان است . اولین متنی که واژه اوست را می توانی ب ...
شرگه به معنی ردیف میوه ها
از واژگان پهلوی به معنی سوغاتی آرمغانی که برای عروس می آورند . بسته و بقجه های هدیه ایی که از مسافرت آوره می شوند . در زبان آذری هنوز رایج است. شنگی ...
گامون ( گمون ) همان زیره که گونه ای از تخم معروف کرمانی است ضرب المثل معروف : گامون ، گمون به کرمان بردن . یا : زیره به کرمان بردن مشهور است که م ...
گامون ( گمون ) همان زیره که گونه ای از تخم معروف کرمانی است ضرب المثل معروف : گامون ، گمون به کرمان بردن . یا : زیره به کرمان بردن مشهور است که م ...
زیره یا گامون واژه ایرانی باستان است که آکدی ها آنرا از سومری های ایرانی ربان وام گرفته اند و کمون تلفظ کرده اند.
زیره یا گامون واژه ایرانی باستان است که آکدی ها آنرا از سومری های ایرانی ربان وام گرفته اند و کمون تلفظ کرده اند.
هیس در زبانهایی ایرانی همانند تاتی و تالشی و آذری به معنی دود و دود سیاه نشسته به در و دیوار خانه گفته می شود . شاید فرم وارونه شدگی و گویشی از واژه ...
اوت همان آتش است در زبان های ایرانی بازمانده آترو و اوترو اوستایی است در زبان آذری هنوز هم کاربرد دارد و به آتش اوت می گفته می شود.
دَب: در زبان آذری به معنی روال ، رایج شدن ، مد، سنت هست
خور در زبانهای ایرانی باستان به معنی های زیر بوده است 1 - دمیدن، 2 - سوختن، آغاز به سوختن کردن 3 - خورشید 4 - سحرگاهان طلوع
زل به معنی تکان خوردن لرزیدن زلزله از این واژه است و در عربی وام واژ از زبانهای ایرانی است. در زبانهای سامی که عربی هم جزء آنها می باشد برابر نهاد ...
پادار ، مداوم، پیا پی، پی دار از واژگان پهلوی آذری بازمانده در زبان آذری است
پله گوش به معنی گوش بزرگ ؛ کسی که گوشهای بزرگ و پت و پهن و صاف و هموار دارد/ کنایه از نفهم بودن و خریت و نادانی بوده است
پله بدون تشدید به معنی 1 - �بزرگ� �نیرومند� 2 - بزرگ صاف شده ی هموار در زبان آذری
یکی از واژگانی است که گفتگو ها و نوشته های بی مورد در باره آن زیاد شده است . تاسف بار است که نویسندگان ایرانی بدون درکی کامل از زبانشناسی تاریخی زبان ...
/ ایب /: مقعد، بخشی از بدن که مدفوع از آن خارج می شود = امروزه در زبان فارسی به آن کون گفته می شود. و ایب دیگر از بکار بردن افتاده است اما: کون در اص ...
گز اندر گز : به معنی طول ضرب در عرض ضرب اندازه ضلع های پیرامونی یک زمین یا هر چیز دیگر این اصطلاح در یمان کشاورزان و دهقانان در آذربایجان شرقی شهرس ...
کور : همان /کوه/ است در شکل ایرانی غربی باستان اش. متضاد آن /هور/ است به معنی دشت در زبانهای ایرانی باستان. هور در زبان عربی وامواژه از زبانهای ایر ...
foothills به معنی دامنه کوه و کوهپایه
انگور ، رز، مو،
گوره از واژهای ایرانی باستان است. آواگویه ای از غوره در آذربایجان هنوز هم گورا تلفظ می شود انگور نارس گور= انگور گوری: گونه ای از گونه های از انگور ...
گور و گوری به معنی انگور هست
کاخشوک به معنی داس ابزار درو کردن و درویدن می باشد
ساقه ، شاخه، بخش پایین بدن محل پیوند پا به نی بزرگ و زینگ پا
پته ، سند ، مدرک، نوشته
آس ئ به معنی سنگ است کلمات آسیاب و آسمان از این واژه درست شده اند
فلاخن، سنگ فلاخن، فلاخن،
دلو به معنی قابی برای حمل یک واژه ایرانی باستان هست زیرا: دلو در زمانهای قدیم به معنی ظرفی بوده است که از چرم درست می شده است برابر نهاد آن در زمان ...
از واژه های آذری ایرانی و بازمانده از زبان پهلوی آذری است به معنی : کیسه ، امحاء و احشا حیوانات و یا انسان، شکمبه حیوان گویونون باراتاسی توکولموش دی ...
با توجه به دلایل ( اش ) ، دیدگاهی خردمندانه است، به پشت گرمی خرد
پیواژ / بخشی از یک واژه است که به گونه ی آزاد آوایی کاربرد ندارد و با چسبیدن به کلمه پیش از خود بکار برده می شود همانند پیواژ . que به معنی/و/ در فرا ...
برابر نهاد فارسی average balance : به معنی میانگین همبر، میانگین برابرین می باشد
فلوس درختی که به آن خرنوب نیز گفته می شود. درختی بومی جنوب ایران و یونان روم صغیر ( ترکیه کنونی ) در کشورهای امریکای لاتین نیز گونه هایی از این درخت ...
فریک یا فریه به معنی : مرغ ماده که بزرگتر از جوجه باشد.
دژ= دَ ژ: به معنی های جمع شدن و یکی شدن و گردهم شدن دج شکل دگر گونی آوایی یافته آن می باشد.
واژه تیشه ایرانی است و باز مانده ای از واژه /تیژی/ است به معنی : تیز و ربطی به دندان ندارد .
قاتق = گاتگ کله ای ایرانی باستان آست از واژه سومری /گا/ به معنی شیر و /تق/ به معنی بسته و در کل به معنی /شیر بسته/ می باشد. و برابر نهاد ترکی آن یوغو ...
پبواچ و یا /چسبواج/که در زبانشناسی به آن cilitic گفته می شود. پیواج یک واچ ( حرف ) که به واژه ای دیگر می چسبد و بیشتر زمانها تکیه ندارد همانند: واچ ...
ciltic =, واژبست ، پبواچ و یا /چسبواج/را نیز به کار برد. cilitic: یک واچ ( حرف ) که به واژه ای دیگ می چسبد و بیشتر زمانها تکیه ندارد همانند: واچ/م/ ...
گلگ = قلق= روش، برنامه داشتن، راهکار. رمز ( کلید )
برابر نهاد درست برایonomatopoeic . Bang and pop are onomatopoeic words 1. بنگ و پاپ واژگانی اندیش آوا ( آواندیش ) هستند. دوستان دقت فرمایند وقتی ن ...
پیشنهاد من برای برابر نهادفارسی درست این واژه در مقوله های زبانشناسی 1 - اندیش آوا و 2 - آواندیش می باشد.
روحیه: برابر های فارسی برای روحیه با توجه به هر جمله ای می تواند: 1 - نای2 - ، خوی، 3 - حال، 4 - حوسله، 5 - رمق باشد.
برابر نهاد پارسی این واژه می شود . سنجشگر ، سنجایه
سگرمه واژه ایرانی باستان است به معنی:1 خط 2 - چین و شکن ممتد، 3 - ، راه . واژه سگرمه= سه گرمه از این واژه شکل گرفته است سه خط پیشانی را سگرمه گویند
کوتاه نوشت :compound verb nominal element ) شناسک نامواره ای واژآمیخت
1 - دهانه لگام، 2 - پیوند دهنده ، نقطه جوش
گم به معنی بستن و به هم بستن می باشد همان لگام هست پوز بند
نگارش دیگر ( شاید درست تر ) از قاب به معنی ظرف چهار چوب : گاب تابلو ، قاب عکس بشگاب یا بشقاب
واگویه یا تلفظ دیگری از قاچ به معنی تکه و پاره ای از چیزی همانند هندوانه پنیر با هر میوه یا خوردنی را می گویند
نوگ تیز ، نی نی مانند سوزنی
قاتق : برابر نهاد فارسی آن ماست میباشد . از دو جز قا/ به معنی شیر و/تق/ درست شده است واژه ای ایرانی باستان است برابر ترکی آن یوقورت هست که به زبانها ...
گارا در زبانهای ایرانی باستان به معنی وسیع گشاده بزرگ بوده است.
یکی دیگر از معنی های /گار/ بزرگ می باشد
پیچ و شکن ، نیم دایره ، فر، قوس
سایبان ، واژه های آلایش و آلودگی، آلوده از این واژه ساخته شده اند
سابش ٍ سابیدن ، سودن و ریز کردن2 - پیام ، نصیحت
ساب: سوهان زدن و سودن و سابیدن
فرقه ای دینی و مذهبی بیشتر برای گروههاو آیین های دینی بکار برده می شود ولی گاهی برای جریانات فرهنگی نیز اطلاق شده است.
dodangeh 'گرامی متاسفانه همه ی نوشته های شما در مورد زبان سومری و تاریخ و واژگان سومری غلط های آگاهانه ای است که از سوی پان ترک ترویج می شود و زمینه ...
ارکینه کردن= آرشیو کردن = بایگانی کردن
ارکینه کردن آرشیو کردن بایگانی کردن
بایگانی، ارکینه =arkine= به معنی نوشته وسندی که در ارک نگهداری می شود
جادو، یدی
noserope = لگام ، دهانه ، دماغ بند، دمکا،
آمیختن ، در هم شدن
ریو: 1 - فریب حیله نیرنگ 2 - نامی از قهرامانان استوره ای ایرانی در شاهنامه به معنی قدرتمند و جسور
ِری=/rey/: در زبان های ایرانی /رِی/ به معنی خلوص ، در صد و اندازه وجود یک ماده در جسمی دیگر است
را در زبان فارسی وپهلوی گاهی نقش شناسگر خالت مالکیت نیز بوده است
دستگرا ، سفالگر
جوان ، تمیز، رنگی رو دار
آوازی در هنگام عییب گرفتن، آوازی از روی تمسخر، عیب جویی مسخره کردن
امضا؛ دستینه، امضا، شیرامز و شیرامگان دو واژه ایرانی باستان به معنی :امضا بوده است.
شعر= شیر: در آغاز در ایران باستان به معنی ترانه بوده است که بعد ها به معنی سرود، چکامه بکار برده شده است معادل سامی اینواژه در زبانهای سامی یعنی عر ...
شگیفتن= چسبیدن ، دل سپردن . آرام و قرار گرفتن.
شاسی= چوب های زیر ین ارابه در زمان باستان. چهارچوب ، قاب ، شاسی . شاسی یک واژه ایرانی است. بر خلاف باور فرهنگ نویسان که عموما این واژه را فرانسوی می ...
شار= گوی، حجمی حبابی گرد از شیشه ، گوی، گردانه ، جهان
چوبزنبور، رنبور دورد گر، زنبور نجار
زنبور واژه ایرانی است که به برخی دیگر از زبانهای سامی نیز راه یافته است
رسوب لردینه، لردینگی: رسوب شدگی
فاووت خوردنی ایرانی هست و در همه جای ایران کاربرد دارد
زردی در زبان فارسی چند معنی دارد 1 - روشنی، 2 - سبز بودن، 3 - بیماری زردی 4 - رنگ زرد بودن 5 - پست بودن حقیری
هموک
در زبان شناسی : گذشته گنگ: گذشته ساده و گذشته ناشناخته می توان ترجمه کرد
معنی دیگر آن بفروش رساندن در مزایده ؛ کالایی را در جایی برای فروش گذاشتن . سبب فروش مال دیگران شدن
کنشای سببی می باشد و به معنی : با دست کسی چیزی را به فروش رساندن سبب فروخته شدن چیزی با دست کسی دیگر شدن.
برابر با تخلیه کردن است ، در آوردن، بیرون کشیدن، از انچه که داشت محروم کردن، خالی کردن،
پر از گناه، آبوده به گناه، 2 - نامدار، کسی که آوازه بد او همه رسیده است. با پراکنده فرق درد.
در زبان ایرانی باستان به معنی خورشیدو آـفتاب است
جنابی که داریوش را به یورش کننده معنی می فرمایید کمی اگر فرصت کردید کتاب بخوانید آفرین کتاب بخوانیم هر دو مان را عرض می کنیم. یورش واژه ی صد در صد تر ...
واژه ی آمیخته است و از دو جزء : آود تاو شکل گرفته است . در گذر زمان با دگر گونی آوایی روبرو شده و نمود آفتاب را به خود گرفته است. امروز آفتاب به معنی ...
جای تابش نور
استخوان پا
1 - ارره= شوخی کننده مسخره باز وسیله برش دندانه دار
1 - ارره= شوخی کننده مسخره باز وسیله برش دندانه دار
در ایران باستان چیرکینگ درخت انگور و خود انگور را می گفته اند : اما اکنون با گذشت زمان به گونه ای از انگور در بخش های جنوبی ایران گفته می شود انگور ...
واژه باستانی ایرانی است به معنی: دهان گرداد گرد دهان
سنبله میانبرگ گل
انباشتن، تپه کردن ، توده کردن، جمع کردن ، جمع و جور کردن
نگار یعنی : کس ِ نیک و زیبا و سودمند. بقیه فرموده شباهت ها آوایی هستند
سومری به ترکی هیچ ربطی ندارد تنها زبانی که سومری به آن ربط ندارد ترکی هست
زبان سومری زبانی است که به ترکی هیچ ربطی ندارد
از واژه های باستان ایرانی است که 5000 سال دیرینگی دارد
دبستان واژه ای دیرینه ایرانی هست ربطی به ادب و فحاشی ندارد.
در زبانشناسی یه معنی " پیکره" دگرگونی در عبارت و یا واژه ای که تنها یکبار رخ می دهد
روغن کره در ایرانی میانه ماسکه هم گفته می شد
پولی که جهت پشتیبانی جمع می گردد
ویراستار، دیبایشگر، دیباگر
ویراستاری
ضربه ، کوبیدن ، جدا افتاده ، چسبیده،
پشتیبانی ، حمایت
در زبان های ایرانی باستان "داریوش" به معنی پشتیبانی کننده هست
ظرف ، کهنه، از کار افتاده، کالبد
سر به معنی:: بهتان و تهمت " واژه ی ایرانی هست
"پختن"
از واژه های باستانی ایرانی است به معنی : "اوج" "بلندا" و "فراز"
یکی دیگر از معنی های "شدن " پذیرفتن و قبول کردن می باشد.
نام ایزد باستانی ایرانی در اوستا
گوؤ پشت قوز کسی که پشت
در ایرانی باستان آلاد یعنی روح روان= اراد هم گفته شده است
اراد= در ایرانی باستان به روح می گفتند و نام فرشته ای است
ظرف آب ،
چکیده شده ؛خالی شده پوک، پوچ شده
پوچ، پوک ، پوکیده، چوکیده
جلیقه ، تاب ؛، زیر پوش بند دار
آنها شکاف های کوهستانها را می شناسند
از کجا در آوردی اکدی این را؟ اکدی ها هم چنین واژه ای ندارند
دریای مازندران
همسایگی
مهستی: "بلند مرتبگی" شگوه ، عظمت، شوکت
نگاره واره 2 - نگاره سا
مجوعه ای از قوائد.
برابر نهاد درست فارسی برای آن " پیشوند واره
برابر نهاد فارسی درست آن: 1 - "پرسشنامه" 2 - " پرسش نامه" می باشد
برابر نها فارسی آن: 1 - شبه آزاد2 - آزادنما"3 - نیم آزاد4 - نیم رها
شناسک نقل قول راست 2 - شناسک گو شنو راست"
برابر نهاد فارسی آن در زبانشناسی : 1 - شبه دو زبانه 2 - دو زبانه نما
در زبانشناسی : 1 - "آدات پیوندی" 2 - "پیوند افزار"
دهگان
زمان دستوری
برابر نهاد فارسی درست برای tenseness : 1 - تنیدگی 2 - تنش
"آزمون شنونده "برابر نهاد فارسی آن 1 - "آزمون شنونده" 2 - امتحان شنونده و "شنوآز مون" می باشد
تمر همان خرما است و در آن هم تحول آوایی قلب روی داده است و هم دگر گونی از گونه ی نگارشی
رطب دو معنی دارد یکی به معنی تر و دیگری به معنی رطب خرما توبر و تازه را می گویند. خرما که اعراب به آن تمر می گویند یک واژه ی ایرانی است که در آن دگر ...
در زبانشناسی tonal language به معنی "زبان نواخت دار" زبان "نوایشتی" و نواخت دار
tonality برابر نهاد فارسی آن " نواختار " و "نوایشت "می باشد
taps : در زبانشناسی آوا شناسی/: زنشی . تک زنشی ، تک ضربی
tap در زبانشناسی: در آوا شناسی به معنی "زنش" "زنشی " ضربه عربی آن است
هشتی هیچ ربطی به عدد هشت ندارد و اینجا همه به ایحتمال زیاد با توجه به آواگویی همانند هشت و هشتی به مغز استاد دهخدا و دیگران فرود آمده است هشتی مرتبط ...
اصطلاحی است به معنی : آوردن چیزی در انظار عمومی: به نمایش گذاشتن، عرضه کردن، چیزی تازه ای به بازار آوردن
برابر نهاد آن در زبان فارسی "کنشاهای پسینک" "کنشای بی مرز"
" پسینک= " pasinak" برابر نهاد این واژه در زبانشناسی "کنشاهای پسینک" میباشد از پس اینک نمود یافته است که دارای مفهوم زمان کنونی و آینده هست.
کنشای بی مرز " و یا " کنشای بی شمار"
در زبان شناسی به معنی "نمود وصفی" و یا "وجه وصفی"
به گونه ی شگفت انگیز "، شگفت انگیزانه"، به شگفتی" حیرت بر انگیز" ، ناباورانه
"پیشنهادی" ، پند واری"، " اندرزی" در زبانشناسی مجموعه فروزه ها و کنشاهایی که در بندی و جمله ای پند و اندرز و یا پیشنهاد را می شناسانند/
"پیشنهادی" تشویقی " در زبانشناسی
در زبانشناسی : "دگر نام"
در زبان شناسی "پیش هِشت"، پیش هشته"
پیدایش"، : پدیداری: ظهور
epenthetic :در زبانشناسی = "میان هشت"
"دنیای نیستی"
در زبانشناسی به معنی: "ارادی" ، بخواست: ،
"رویارویی دهنده" و برابر فارس دیگر آن "رویارو دهی"
نمود نابجا"، و یا " قیاس نابجا"، " تمثیل نابجا"
"نمونه نابجا"، " تمثیل نابجا"
کوهانه گذرمند" ، و یا " کوهانه رونده"
synpraxic speech "زبان آمیخته"
"هم آنی" و یا"در زمانی " و یا "به یک آنی نگری" " نگرش یا دید همزمانی در زبان به مقولات زبان
"با خه" باغه" سنگ پشت" نمود باستانی ایرانی این واژه "باخه " است واژه های سنگ پشت و لاگه دیگر واژگان برای باخه هستند که در واقع صفات ساختی این جانور ...
بی ارزش ، واحد پولی بوده است ( کمترین واحد پول که از گل درست می شد در یونان قدیم
از واژه استراک= استوراخ به معنی بی ارزش
"سامان گریزی" ، و "رج گریزی"، نظم گریزی
"نیم واکه" در زبانشناسی آواشناسی
همپوش، همسان در زبانشناسی همپوشانی ( نحو ) تطابق
"لک لک" واژه صد در صد ایرانی هست و از زبان ایرانی باستان به عربی و دیگر بانها راه یافته است.
فرستاده شده، فرستادن آنی و با شتاب ، زود فرستادن، یکی از معنی های آن کشتار بدون تاخیر است
"پسامدن" پسآیش" در زبانشناسی
در زبانشناسی : پسواکی ، پس واکی
بن دارمند، اصل مسلم ، "شدستنی"
لانه ای > ساخت لانه ای
"همبسته" همبستار
در زبانشناسی نماد آشفته " ، نماد درهم آمیخته" interfused symbol
پرآکنده ، و آشفته گویی ، گزارش در هم و برهم آنی، دری وری گویی
تیتاب" در ایران باستان چیزی شیرین بوده است که به ابجو ها ریخته میشد تا سکر آورتر کند
ناپایدار ، خنثی شوندگی
ویژگی همبستگی داشتن"، همبستگی گرایی، همبستایی
آفریدن خلق کردن
نافه دار، "شجره" ، "نیادار"، "نافپی"
در زبانشناسی patient به معنی :پذیرا" می باشد
haıgh front: "پیشا تندی" ؛ برخاسته ی پیشین ( در آوا و صدا ) در زبانشناسی
در زبانشناسی به معنی : گستره ی شنوایی"، و "شنودزار و "حوزه شنوایی"،
haplology در زبانشناسی "همادآیی" و " تقلید"، میمون کاری
در زبانشناسی برابر نهاد فارسی half - spread می شود : "نیم گسترده"
در زبانشناسی: برابر نهادhalf - long می شود "نیم کشیده" ، "نیم بلند"
در زبانشناسی: "بخشی"
در زبانشناسی :" اضافه بخشی "، بیشا ی بخشی"
در زبانشناسی " همپایگی" ، همرده گی"
برون داد، برون ریخت
1 - نوسانشناس 2 - لرزه نگار
1 - نگارشگری 2 - خط شناسی ، 3 - خطاطی4 نگارشی5 - نگاشتگری
upstream= معنی های گوناگونی دارد همانند "بالای جریان رودخانه: نمونه ، . in the neighbouring area more upstream on the Lena در صنایع به معنی : "بالا ...
خاییدن ، نگاریدن ، نوشتن، درج کردن، خایش همانندکاری مثل سابیدن است : سابش با مالیدن آنجام می گیرد؛ ولی خاییدن با یک ابزار که به آن با چکش یا با زور ب ...
stress : در زبانشناسی برابر فارسی آن تَنِشَک:/taneshak/ به نظر من می تواند بهترین گزینه باشد.
آن به معنی: دم ، لحظه ، روز ، در ایران باستان به معنی خورشید و روز بوده است
همایش بزرگان همایش دانشمندان ، همایش ، مهستان ، گرد هم آیی، انجمن هر گرد هم آیی که در آن گروهی از بزرگان گرد هم آیند. نمونه: opaning of this film ...
1 - کهکشان انبوه ستارگان ، بزرگ انبوه 2 - a galaxy od همایش ، همایش بزرگان، مهستان ، دیوان مهست
قیافه، شکل هنر . لیاقت
notoriously قید است برابر نهاد فارسی این واژه : آبرو برانه ، آبرو برانه ای، رسواگرانه ای، گاهی به مفهوم و معنی : به گونه ی رسوا کننده ای . . .
بَسوایش= basvauesh بسواییدن = لمس کردن بسوا= ملموس
بلغور است گاهی با ارزن عوضی گرفته می شود در گفتگو های برخی انگلیسی زبانها
لیل به معنی شب واژه عربی است اما "ریر" و" لیل" در زبان های ایرانی به معنی روح باد و طوفان بوده است متاسفانه در فرهنگ واژه ها نگاشته نشده است و هیچ پ ...
در زبان های ایرانی واژه ی "تیر" دو گونه است 1= تیر به معنی پیکان : در کمان می کنند و به سوی هدف می اندازند. این تیر با تیزی و تیغی ایرانی باستان هم ر ...
criteria "سنج - یژه " ، "شناس - ویژک : شاخص، سنجه
"بافتن : تو ختن و دوختن توختن فرو کردن و در آوردن کاری است که هنگام بافتن و دوختن انجام می گیرد.
تنیده در برهان قاطع به معنی " سکوت" ، "خاموش بودن و به معنی "فریب دادن" هم استاز برهان قاطع چاپ هند ص 378
تنیده ، تنیده بر وزن رسیده خاموش بودن "سکوت"
" برابری گرا "برابری خواهی" مزدگ گرا" " کمونیست"
کوهل یا کهل : از واژ] های پهلوی آذری است به معنی "غار" دست ساز انسان است و روستاهایی فراوانی در شهر ستان بستان آباد هستند که در نامشان واژ نام : کهل ...
کوهل یا کهل به معنی "غار" دست ساز انسان است و روستاهایی فراوانی در شهر ستان بستان آباد هستند که در نامشان واژه نام :"کوهل: وحود دارد مانند دهکده بنه ...
کوهل یا کهل به معنی "غار" دست ساز انسان است و روستاهایی فراوانی در شهر ستان بستان آباد هستند که در نامشان واژه نام :"کوهل: وحود دارد مانند دهکده بنه ...
" نایی باره ای" و یا "نهی یِ باره ای " categorical negative : " نهی یِ مقوله ای" ترمین دستوری زبانشناسی هست به وند هایی ( پیشوند ها میانوند ها و پسون ...
transgress برابر فارسی آن : "تخطی کردن تجاوز کردن" گذر کردن از مرز ها ) گفتگو و غیره ) و پافرا تر نهادن
"با این روش" whereby و "بدینگونه " گاهی ممکن است که به معنی به "کدامین روش" ترجمه کنیم
morphophonemicspelling برابر نهاد فارسی آن " نگارش واژ - واجی" و هم چنین : " نگارش واج - واژکی"
"کمپوش" به معنی استثناء. واژه ای آذری است برای برابر نهاد استثنا
نمود " در ر زبان آذربایجانی به معنی شکل و فرم میباشد.
بخشنده ، حاتم
نافرمانی در نوشتارهای کهن که از زبان یونانی ترجمه شده اند بکار رفته است اما واژ آمیخت های آن در انگلیسی زیاد است
بروشنی به شفافی
"مایع زرنیح" ، "مایع موبر" یا "روغن موبر"
حالت andative مندوری" یا برون رفتایی" در زبانشناسی حالت به حالتی گفته میشود که کنشا ها ( فعل ها ) حرکتی با گرفتن پی بست پسوندی و بندرت پیشوندی سر راس ...
حالت "سرراستایی "در زبان شناسی ventive در گفتار حالت به حالتی گفته می شود که کنش و یا ندا سرراست به خود سخنور بر می گردد. شناسگر، حالت" سر راستایی" د ...
"بسته" و"دسته علوفه"
دریغ همان دریگ است به معنی :" بی بخشش" و "بی وارث" و در کل افسوس معنی می دهد
از دو بخش شکل گرفته = ریگ سود ، ارث = بی دریغ=" بی بخشش" "افسوس"
بهره، نزول
ریگ به معنی : "هدیه"، و " بخشش" "ماترک" در مرده ریگ هم بجا مانده است الته برخی به اشتباه فکر می کنند که این به نمود مجازی هست ولی ان درست نیست ریگ خ ...
" اهل گذشت کردن" دست باز= خّیر دست باز=وضع اقتصادی خوب داشتن دست باز = رام ، مطیع
"کتک زدن" حمله کردن" ، "ردن"، و " زیاده روی کردن": در کاری
خشه =khashe در اصل به معنی "نیرو " بوده است خشه گیاه قدرت" اسپست گیاهی هفت ساله که کاشته می شود دانه های آن بنفش رنگ می باشد و بسیار نیروزا هست در ز ...
" پیشا درو" نخستین درو گیاهان در کشاورزی بویژه درو کردن یونجه و خشه ( اسپست ) و دیگر علوفه هایی که می توان دوبار درو کرد
زن دوبیتی سرا ی سوگواری زنی که بداهه گویانه در سوگواری ها مداحی کند
گرد = gerd "شهر" و "آبادی" محل زندگی یکی دیگر از معنی های " گرد می باشد مانند هشتگرد دستگرد دارابگرد
محل ورود آب به گول سوراخ ورود آب
برابر فارسی آن "پیشوند های پرکنش" در زبانشناسی پیشوند هایی که نقشی متفاوتی دارند وبسته به گونه و حالت و واژگان و جایگاه خود معنی های متفاوتی را به وا ...
قیدواره ای = adverbially
domesticated: جانواران خانگی شده " رام شده" اهلی
"تکواژ واژگانی" lexical morpheme :برابر فارسی آن هست واژه ای آمیخته است وکاربرد آن در مقولات زبانشناسی هست به معنی های " تکواژ واژگانی" و همچنین " ت ...
determining: برابر فارسی " باز شناسی " "شناسگری " " باز تعریف کردن"
حماسه : برابر عربی آن می شود" "رجز" و "رجز خوانی " وازه آمیخته ی عربی فارسی هست که در زبان فارسی هم بکاربرده می شود. حماسه " از نظر اتیمولوژیکی در ...
برابر فارسی توالی " تواتر: پیاپی، پیاپِیش، پشت سرهمی،
contracts: "همیدگی " در زبان شناسی فرو شدن یک یک آوا در صدای دیگر را می گویند. این رخداد بیشتر در واکه ها رخ می دهد در همخوان ها کمتر رخ می دهد. معنی ...
اخته واژه ایرانی هست که به زبان مغولی و ترکی راه یافته است و همان واژه آهیختن هست به معنی بیرون کشیدن و اقته چی به معنی کسی بود که کارش بیرون آوردن ...
در زبان فارسی "لنگر" معنی های بسیار دارد 1 - الوار : چوب بزرگی و سخت و درازی که در ساختمان های قدیمی، در اتاق هایی که بزرگ بودند و یا در ساختمان ها ...
marker برابر نها فارسی آن "شناسگر " می باشد ولی "نشانگر "هم مفهوم را می رساند اما درست ترین گزینه "شناسگر" میباشد
برابر پارسی preceded : "جلودار "، طلایه دار "پیشتر" "جلوتر بودن:، : بدنبالِ:
Verifiability :برابر های فارسی این واژه انگلیسی : "همپذیرفتاری" ، "همپذیره گی "
" نام ساختن" " نام سازی " نامواره کردن" در دانش زبانشناسی nominalizing و nominalisation به مفهوم آن است که با بهره جستن از یک واژه ای که خودش نام نیس ...
چادر یک . واژه ی سانسکریت هست و در ترکی و فارسی وام واژه است.
undergo: برابر های فارسی برای آن : بندیده به و " در بند آن است" و " دستخوش " " زیر رفتار"
assimilated برابر های فارسی : "همگنیده" "همگون سازی شده ، همرنگ سازی شده، همانند سازی شده، همگرایانیده ( بندرت ) assimilation: همگون سازی فرهنگی از ...
glottal stop برابر پارسی آن "چاکنایی بستشی" و "چاکنایی انسدادی" می باشد همانند صدای/ع/ در آوا شناسی بین المللی با نمایه/Ɂ/ نشان داده و شماره 113 شنا ...
انگ:ang : ] چانه ، فک، از واژگان اوستایی است و در پهلوی وارد شده است . نامواژ "نهنگ" بازمانده این واژه است : نهنگ به معنی تمساح و کروکودیل است از د ...
به احتمال خیلی زیاد قایق ترکی است صددر صد نه و به احتمال زیاد فارسی نیست. چون در زبان ترکی کنشای ( فعل ) کایماق وجود دارد به معنی لیز خودن و غیره, ...
بارگه=barge به معنی کشتی کوچک در زبان آذری است بازمانده از زبان پیشین آذربایجان یعنی پهلوی آذری
بارگه قایق کشتی کوچک
explicit: برابر های فارسی این واژه "هویدا" ، " روشن" و " آگاهانه"، "بارز "، و "نمایان"
explicit knowledge برابر فارسی آن می تواند" دانش آگاهانه" و "چیستآگاهی" باشد
نگر ماند "، "به چشم بودن" واچشمی" چشم داشت" پسوند ها و پیشوند های زبان فارسی برای ساخت قید ها و فروزه ها و اسم بسیار فراوان است برای واژه ی انتظار ع ...
سفتایش" و هم آهنگ برابر فارسی برای آن می باشد کتاب از انسجام لازم برخوردار است = کتاب از سفتایش لازم برحوردار است زایه ها و آمیزه های دیگر : سفتید ...
Adverbiative حالت قیدی، در " دیدگاه حالت" زبانشناسی
auxiliary در معنی های گوناگونی در زبان انگلیسی بکار برده میشود برابرفارسی درست برای آن "بجایشی" میباشد = یعنی کس یا چیزی که به جای کس یا چیز دیگری ب ...
adnominal برابر فارسی آن "نام آمیخته" در فراز هایی نامی دو جزءیی یکی از عناصر آن "نام" است و جزء دیگر می تواند از صفت صفت یا غیره باشد همانند: آش دا ...
" پُر نوشت" pornevesht واج یا واژه ای که به گونه کامل نگاشته شود. گاهی هم برای کامل نگاشتن عنصر های دستوری بکار برده می شود داشتن نگارش کامل بیشت ...
برابر نهاد برای استثنا ; "کمیزه" و "کم خیزه"" کم باشگی" کم ازبیش" میباشد. برای مثال در جمله زیر" گاهی استثناهایی نیز وجود داشته است گاهی کماز بیشی ها ...
oblique "نارُک" برابر نهاد فارسی درست برای آن در نوشتارهای زبان شناسی می باشد . oblique به معنی : " اُریب"، "مایل" و غیر مستقیم هست. ولی در ترجمه ا ...
" کنش پذیر - نا رُک: oblique object کنش پذیر غیر صریح "کنش پذیر نا رک" با کنش پذیر غیر مستقیم تفاوت دارد.
copular برابر فارسی این واژه "پیوند ساز" است از ریشه لاتین copula هست به معنی:" پیوند دهنده"، پیوند ده" از نکته نظر زبانشناسی، در بندهای ( عبارتهای ) ...
برابر نهاد copular clause در زبان فارسی بند پیوستی می باشد "بند پیوستی" مفهومی همانند با بند موصولی دارا می باشد " copular clause"
برابر نهاد فارسی to begin with " پیش از همه" می باشد در زبان فارسی اما گاهی بسته به بند ها، از " پیش از هر چیز " یا "در آغاز" " در نخست" و یا از " ...
فراگشتfaragasht به معنی تحول در زبانشناسی فراگشت معنایی= تحول معنایی و فراگشت آوایی تحول آوایی فرگشت برابر با واژه عربی تکامل که تقریبا از سوی همه ...
نیموک /nimuk/ برابر imperfective در زبان نگلیسی است نیموک : نمود ناقص وجه ناقص
هموک معادل تام و کامل است در زبان عربی برابر انگلیسی آن perfective, : نمودتام . نمود هموک
construe برابر فارسی آن "ساز گسترد "می باشد ، و به معنی و مفهوم تجزیه و تحلیل و آنالیز دستوری است. بیشتر برای تفسیر و تجزیه و تحلیل ساختار ِ جمله ، ب ...
همپاول Hampovuol : به گویشی دیگر " همپوول": کبوتر به زبان آذری / امروزه بیشتر مردم آذربایجان واژه ی ترکی ( احتمالا ) مشترک با مغولی این واژه یعنی گوگ ...
فرانام= ضمیر
Stative به معنی ایستا می باشد اما به دلیل عدم همسانی ستاک های واژگان تخصصی ( در زبان شناسی و ترجمه ) در زایایی برای ادای مفاهیم گوناگون ما با مشکل رو ...
چراگاه ، چمن دشت، چمنزار
جوله پسر : پسر بافنده پسر ریسنده : مهستی کنجوی بانوی شاعر قرن چهارم در شعری چنین آورده است: جوله پسری که جان و دل خستهٔ اوست از تار زلفش تن من بس ...
فرانام های دارندگی
فروزه های گنگ ( صفت های گنگ ) برای بیان اندیشه هایی بکار می رود که شمار روشنی ندارد و یا مرزی برای سنجش آن نیست: همانند: هیچ ، هر ، همه، فلان و بهم ...
فرانام دارانا در زبان پهلوی "دارانا " پولی بود که به ضاحب ملک جهت اجاره بها داده می شد
"فرانام" درست است و از سوی همه بکار برده می شود
ذوزنقه ، چَندار ، و "چنداره " برابر ذوزنقه می باشد . در عین اینکه مفهوم چانه دار = یعنی ذوزنفه را می رساند چون "چنَ" همان "چانه" می باشد و "دار " هم ...
معادل مالکیت عربی در زبان فارسی خداوندی ، دارایش، داشتاری، دارا وندی است برای نمونه : در برابر ضمایر ملکی: فرانام های دارایشی و داراوندی داراوند گزین ...
تحت الفظی با توجه به برابری انگلیسی literally برابر نهاد تحت الفظی می شود واجانه, واجگویه: واژگفت. واجانه گفتن= تحت الفظی گفتن
( لُوُم ) :اسم آلت ) :[LUM] ابزاری آهنی ِ دراز با نوکی تیز، اهرم مانند برای شکافتن زمین های سخت، صخره سنگ و بتن؛و جابجایی وزنه های سنگین.
آراز َنامواژه است با تلفظ=Araz در زبان آذری به رودخانه ارس گفته می شود رود اَرَس در زبان ( ارمنی: Արաքս آراکس؛ در ترکی آذربایجانی: Araz آراز ) رودی ...
برخی می گویند/ آز/ نام قومی بوده درست می گویند ولی می دانیم که در سنگ نوشته گل تکین یکی از خاقان های ترک در مورد /آز / های مورد نظر نوشته ( سنگ نوشته ...