oblique

/əˈbliːk//əˈbliːk/

معنی: گونیا، سطح اریب، منحرف، مورب، غیر مستقیم، مایل، اریب، ضمنی، حاده یا منفرجه، رنده کردن، اریب کردن، اریب وار بریدن یا تراشیدن
معانی دیگر: نا راست، کنایه آمیز، کج، مبهم (مخالف: رک)، یک وری، غیر صریح، تلویحی، نابکار، نابکارانه، بد جنس، بد جنسانه، متقلب، متقلبانه، گریز گر، گریز گرانه، (کالبد شناسی) وابسته به ماهیچه ی اریب، (گیاه شناسی - برگ) نا متقارن (که دو طرف آن هم شکل نیستند)، (دستور زبان) غیر فاعلی، اریب شدن یا بودن، مایل شدن، غیر عمود شدن یا بودن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not parallel or at right angles to a line or plane; slanting or inclined.
مترادف: canted, diagonal, slanting
مشابه: cater-cornered, inclined, kitty-cornered, sloping

(2) تعریف: not direct or straightforward in intent, means, or achievement; indirect or devious.
مترادف: backhanded, indirect, masked, roundabout, veiled
متضاد: direct, straight
مشابه: covert, devious, furtive, sly, surreptitious

- He made an oblique reference to his own accomplishments.
[ترجمه شادی حامدی] او اشاره ای غیرمستقیم ( ضمنی ) به دستاوردهای خود کرد.
|
[ترجمه گوگل] او اشاره ای مورب به دستاوردهای خود داشت
[ترجمه ترگمان] او به دستاوردهای خود اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of a solid geometric figure, having an axis not at right angles to the base.
قید ( adverb )
• : تعریف: of military march, at an angle of forty-five degrees.
اسم ( noun )
مشتقات: obliquely (adv.), obliqueness (n.)
• : تعریف: something in a slanting or inclined direction or position.
مشابه: cant, diagonal, slant

جمله های نمونه

1. oblique coordinants
آراینده های کج

2. oblique glances
نگاه هایی از گوشه ی چشم (کج)

3. oblique results
نتایج غیر مستقیم

4. an oblique line
خط اریب

5. his oblique remarks
اظهارات پر ایما و اشاره ی او

6. Mr Golding delivered an oblique warning, talking of the danger of sudden action.
[ترجمه گوگل]آقای گلدینگ یک هشدار مورب ارائه کرد و از خطر اقدام ناگهانی صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]آقای گلدینگ در مورد خطر اقدام ناگهانی هشدار مورب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She made several oblique references to the current financial situation.
[ترجمه گوگل]او چندین اشاره مورب به وضعیت مالی فعلی داشت
[ترجمه ترگمان]او چندین بار به وضعیت مالی جاری اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He drew an oblique line form one corner of the paper to the other.
[ترجمه گوگل]او یک خط اریب از یک گوشه کاغذ به گوشه دیگر کشید
[ترجمه ترگمان]در گوشه ای از روزنامه خطی اریب کشید و به طرف دیگر رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He made an oblique reference to his work.
[ترجمه گوگل]اشاره ای مورب به کارش داشت
[ترجمه ترگمان]او به کارش اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Through the window came the last few oblique rays of evening sunshine.
[ترجمه گوگل]از پنجره، آخرین پرتوهای مورب آفتاب غروب می‌آمد
[ترجمه ترگمان]از پشت پنجره، آخرین اشعه مورب خورشید غروب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He gave her an oblique glance.
[ترجمه شادی حامدی] چپ چپ نگاهش کرد.
|
[ترجمه گوگل]نگاهی کج به او انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاه oblique به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He made oblique references to her lack of experience.
[ترجمه گوگل]او اشاره های مورب به عدم تجربه او کرد
[ترجمه ترگمان]او به عدم تجربه اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Fractions can be written with oblique strokes, for example 2/
[ترجمه گوگل]کسرها را می توان با ضربات مورب نوشت، به عنوان مثال 2/
[ترجمه ترگمان]Fractions می توانند با ضربه های مورب نوشته شوند، برای مثال ۲ \/
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The extension was built at an oblique angle to the house.
[ترجمه گوگل]پسوند در یک زاویه مایل به خانه ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]این امتداد در یک زاویه مورب به خانه ساخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This is an oblique line.
[ترجمه گوگل]این یک خط مایل است
[ترجمه ترگمان]این یک خط مورب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Factors such as oblique and transverse cuts and cell overlap would affect the accuracy of this estimation.
[ترجمه گوگل]عواملی مانند بریدگی های مورب و عرضی و همپوشانی سلول ها بر دقت این تخمین تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]عواملی از قبیل قطع مورب و عرضی و همپوشانی سلول بر صحت این تخمین تاثیر می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Such oblique photography is a selective process, involving archaeological judgment, in contrast to the unselective view obtained by vertical survey.
[ترجمه گوگل]چنین عکاسی مایل یک فرآیند انتخابی است که شامل قضاوت باستان‌شناسی است، برخلاف نمای غیرانتخابی که با بررسی عمودی به دست می‌آید
[ترجمه ترگمان]چنین photography مورب، یک فرآیند انتخابی است که شامل قضاوت باستان شناسی، در مقایسه با دیدگاه unselective بدست آمده از مطالعه عمودی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. This week she has devised the Oblique Crunch, to strengthen abdominal muscles.
[ترجمه گوگل]این هفته او کرانچ مایل را برای تقویت عضلات شکم ابداع کرده است
[ترجمه ترگمان]این هفته او the Crunch را برای تقویت ماهیچه های شکمی طراحی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The story of Aphrodite does include an oblique reference to Demeter.
[ترجمه شادی حامدی] داستان آفرودیت اشاره ای ضمنی به دمتر هم دارد.
|
[ترجمه گوگل]داستان آفرودیت شامل اشاره ای مورب به دمتر است
[ترجمه ترگمان]داستان آفرودیت از یک اشاره مورب به Demeter برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گونیا (اسم)
rule, oblique, bevel

سطح اریب (اسم)
oblique, bevel, slant

منحرف (صفت)
aberrant, deviant, deviated, perverted, perverse, deviating, devious, amiss, lost, awry, errant, turning, oblique, skew, hell-bent, twisty

مورب (صفت)
awry, askew, diagonal, oblique, bevel, skew, bias, boss-eyed, cross-eyed

غیر مستقیم (صفت)
devious, sinuous, oblique, backstairs, indirect, tortuous, circular, sideway, mediate

مایل (صفت)
disposed, willing, longing, keen, solicitous, wishing, desirous, inclined, fond, hankering, bent, oblique, wanting, craving, sideling, sidling, wishful, yearning

اریب (صفت)
thwart, diagonal, oblique, skew, slant, cater-cornered, skewed, sidled, kitty-cornered

ضمنی (صفت)
incidental, implicit, oblique, circumstantial, implied, tacit

حاده یا منفرجه (صفت)
oblique

رنده کردن (فعل)
plane, grate, oblique, bevel, shave, chip, smoothen

اریب کردن (فعل)
oblique, bevel

اریب وار بریدن یا تراشیدن (فعل)
oblique, bevel

تخصصی

[عمران و معماری] کج - مایل - اریب
[کامپیوتر] طرح حرف عادی کج .
[زمین شناسی] مایل، کج، اُریب اسم: یک عکس هوایی که عمداً به صورت مایل گرفته شده است و در نتیجه نمایی از زمین را به همراه الگویی که از ارتفاع معین دیده می شود، در خود دارد. نیز ببینید: low oblique , high oblique.
[نساجی] کج - مایل - منحریف - مورب - اریب
[ریاضیات] مورب، مایل، کج

انگلیسی به انگلیسی

• something diagonal; an angle which is not a right angle (geometry); a leaf not having symmetrical sides (botany); a case which is not nominative or vocative (grammar)
diagonal; inclined, sloping; indirect; of an angle which is not a right angle (geometry); of a leaf not having symmetrical sides (botany); of a case which is not nominative or vocative (grammar)
an oblique statement or comment is indirect and therefore difficult to understand.
an oblique line is a sloping line.

پیشنهاد کاربران

Translation's local strategies:
oblique translation یکی از استراتژی های محلی ترجمه است که در مقابل ترجمه مستقیم قرار دارد و به معنی ترجمه سربسته، کنایه ای و یا غیرمستقیم است . انواع آن :
transposition, modulation, equivalence, adaptation هستند.
در هندسه: چندضلعی نامنتظم ( شکلی که نه اضلاعش موازی یکدیگر هستند و نه زاویه هاش برابر ) که نمی توان آن را در یک دایره محاط کرد.
علائم نگارشی به انگلیسی:
full stop ( British ) / full point ( British ) /stop ( British ) / period ( American ) = نقطه ( . )
question mark = علامت سوال ( ❓️ )
exclamation mark ( British ) / exclamation point ( American ) = علامت تعجب ( ❗️ )
...
[مشاهده متن کامل]

comma = ویرگول (  ,   )
colon = دونقطه ( : )
semicolon = نقطه ویرگول (  ;   )
hyphen = خط پیوند، خط ربط ( - )
em dash = خط تیره ( — )
en dash = خط تیره ( – )
* نکته: تفاوت این دو dash در این موارد است:
em dash
۱: برای اضافه کردن اطلاعات بیشتر مثال: There has been an increase—though opposed by many people—in the education system.
۲: گاهی به جای comma, colon و پرانتز و همچنین برای تاکید می آید
en dash
۱: برای نوشتن فواصل زمانی استفاده می شود مثال: July 5th–9th
۲: برای نشان دادن یک relationship بین دو چیز استفاده می شود مثال: Tehran–Los Angeles flight
brackets ( American ) / square brackets ( British ) = کروشه ( [ ] )
parentheses ( American ) / round bracket ( British ) / brackets ( British ) = پرانتز ( )
* نکته: brackets در انگلیسی بریتیش می تواند پرانتز معنا دهد اما در انگلیسی امریکن فقط به معنای کروشه است
braces = آکولاد ( { } )
apostrophe (  ʼ  ) = آپاستروفی
quotation marks / quotes / speech marks / inverted commas ( British ) = نشان نقل قول (  ʼ ‘ ) و (   ”  “ )
slash / oblique ( British ) = اسلش ( / )
backslash = ( \ )
hash ( British ) / hash sign ( British ) / pound sign ( American ) = ( # )
asterisk = ستاره ( * )
ampersand = ( & )
guillemets = گیومه
* نکته: این کلمه فرانسوی است و تلفظ آن ( گیمِی ) می باشد
tilde = ( ~ )
ellipsis = سه نقطه ( . . . )

سربسته، سرپوشیده، متلک وار، کنایه آمیز ، دوپهلو، چندپهلو، ابرآلوده، مه آلوده، ناآشکار، یواشکی، زیرزیرکی
سیکس پک=oblique muscles
dishonest
مورب ( نامتعامد )
مفعول متممی
oblique "نارُک" برابر نهاد فارسی درست برای آن در نوشتارهای زبان شناسی می باشد .
oblique به معنی : " اُریب"، "مایل" و غیر مستقیم هست. ولی در ترجمه اگر بنویسیم "مفعول مایل" خواننده درک درستی از بند و یا عبارت نخواهد داشت.

بپرس