criteria

/kraɪˈtɪriə//kraɪˈtɪərɪə/

معنی: ضوابط، معیارها
معانی دیگر: ضوابط، معیارها

بررسی کلمه

اسم جمع ( plural noun )
• : تعریف: plural form of criterion.

- The judges' criteria for this breed of dog included erect ears and a straight tail.
[ترجمه گوگل] معیارهای داوران برای این نژاد سگ شامل گوش های راست و دم صاف بود
[ترجمه ترگمان] معیارهای داوران برای این نوع سگ، گوش های صاف و یک دم صاف را شامل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the criteria for accepting students
ضوابط پذیرش دانشجو

2. one of the most important criteria for physical health
یکی از مهمترین سنجه های سلامتی جسمی

3. The enrolment criteria are geographical rather than academic.
[ترجمه JJ] معیارهای ثبت نام بیشتر جغرافیایی است تا آکادمیک
|
[ترجمه گوگل]معیارهای ثبت نام به جای تحصیلی، جغرافیایی است
[ترجمه ترگمان]معیارهای ثبت نام به جای آکادمیک، جغرافیایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The bank is reassessing its criteria for lending money.
[ترجمه گوگل]این بانک در حال ارزیابی مجدد معیارهای خود برای وام دادن پول است
[ترجمه ترگمان]بانک معیارهای خود برای وام دادن را نادیده می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She failed to meet the stringent selection criteria.
[ترجمه گوگل]او نتوانست معیارهای دقیق انتخاب را برآورده کند
[ترجمه ترگمان]او نتوانست معیارهای انتخاب سخت را برآورده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No candidate fulfils all the criteria for this position.
[ترجمه گوگل]هیچ نامزدی تمام معیارهای این موقعیت را ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ نامزدی تمام معیارهای این موقعیت را برآورده نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The UN has established detailed criteria for who should be allowed to vote.
[ترجمه گوگل]سازمان ملل معیارهای دقیقی را برای افرادی که باید اجازه رای دادن داشته باشند تعیین کرده است
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل معیارهای دقیقی برای کسانی که باید اجازه رای دادن داشته باشند را تعیین کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What are the criteria of success for a training scheme?
[ترجمه گوگل]معیارهای موفقیت برای یک طرح آموزشی چیست؟
[ترجمه ترگمان]معیارهای موفقیت برای یک برنامه آموزشی کدامند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What criteria are used for assessing a student's ability?
[ترجمه گوگل]برای سنجش توانایی دانش آموز از چه معیارهایی استفاده می شود؟
[ترجمه ترگمان]کدام معیار برای ارزیابی توانایی یک دانش آموز مورد استفاده قرار می گیرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Students must fulfil the following entry criteria.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان باید شرایط ورود به زیر را داشته باشند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان باید معیارهای ورود زیر را برآورده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The report lays down criteria for disciplining staff.
[ترجمه گوگل]این گزارش معیارهایی را برای انضباط کارکنان تعیین می کند
[ترجمه ترگمان]این گزارش معیارهایی برای تادیب کارکنان ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There are strict criteria for inclusion in the competition.
[ترجمه گوگل]معیارهای سختگیرانه ای برای شرکت در مسابقه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]معیارهای سخت برای گنجاندن در رقابت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is hard to make out what criteria are used.
[ترجمه گوگل]تشخیص اینکه از چه معیارهایی استفاده می شود دشوار است
[ترجمه ترگمان]تعیین اینکه کدام معیارها مورد استفاده قرار می گیرند دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. bacillus, bacilli * larva, larvae * criterion, criteria.
[ترجمه گوگل]باسیل، باسیل * لارو، لارو * معیار، معیار
[ترجمه ترگمان]bacillus، لارو، لارو، معیار، معیارها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. More specific and less subjective criteria should be used in selecting people for promotion within the company.
[ترجمه گوگل]در انتخاب افراد برای ارتقاء در شرکت باید از معیارهای خاص تر و کمتر ذهنی استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]معیارهای ذهنی کم تر و کم تر ذهنی باید در انتخاب افراد برای ترفیع در شرکت مورد استفاده قرار گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضوابط (اسم)
criteria

معیارها (اسم)
criteria

تخصصی

[حسابداری] ضوابط
[صنعت] شرایط، معیارها، ضوابط
[ریاضیات] معیار، ضابطه، معیار ها، محک ها
[آب و خاک] معیارها، ضوابط

پیشنهاد کاربران

معیارها
مثال: The criteria for admission to the program are very strict.
معیارهای پذیرش در برنامه بسیار سخت است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
ملاک ها
شاخص ها, ضوابط، معیارها
( حالا جمع criterion هستش )
You will be assessed on the following criteria:
شرط
مظنه ( منظور همون مفهوم بازاری اش )
تحقق معیار
Fulfill the criteria
Meet the criteria
موُلفه
معیار
در Excel به معنای "شرط" هست
تقریبأ معادل استاندارد است.
ملاک
شاخص
criteria "سنج - یژه " ، "شناس - ویژک : شاخص، سنجه
معیار, شاخص, ملاک
معیار/شاخص تصمیم گیری یا قضاوت
A standard for judging
حالت جمع واژه criterion می باشد.
[رایانه] criterion یعنی معیار.
شاخص, معیار
شاخص
معیار، شرایط
شاخص .
سنجه , شاخص
ملاک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس