دژ

/deZ/

مترادف دژ: ارگ، استحکامات، بارو، برج وبارو، برج، حصار، حصن، دز، دزک، قلعه

معنی انگلیسی:
bastion, castle, citadel, fort, fortress, garrison, redoubt, stronghold, tower, fastness, dys-, mal-

لغت نامه دهخدا

دژ. [ دَ ] ( اِ ) دز. رواق. دهلیز. کاشانه. کوشک. بالاخانه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دز شود.

دژ. [ دِ ] ( اِ ) قلعه و حصار. ( برهان ) ( غیاث ) ( آنندراج ). کوت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دز :
بیامد چو نزدیکی دژ رسید
خروشیدن و بانگ ترکان شنید.
فردوسی.
تو اندیشه در دل میاور بسی
تو نگرفتی این دژ نگیرد کسی.
فردوسی.
دژی داشت پرموده آوازه نام
کزآن دژ بدی ایمن و شادکام.
فردوسی.
یکی دژ بکرد از بر تیغ کوه
شد آن شهر با او همه همگروه.
فردوسی.
برآن باره دژ گذشتی سوار
گرفتش ز لشکر مر آنرا حصار.
فردوسی.
دلیران به دژها نهادند روی
به هر دژ که بودی یکی نامجوی.
فردوسی.
در بن دژ چون کمینگاه بلاست
از بصیرت دیدبان خواهم گزید.
خاقانی.
برآن دژ که او رایت انگیخته
سر کوتوال از دژ آویخته.
نظامی.
- دژ آوازه ؛ دژی بوده است به ترکستان. رجوع به آوازه در همین لغت نامه شود.
- دژ اسپید ؛ فارسی شهر «بیضا» است و بیضا ترجمه آن است. نام قدیم «نسا» است که شهری است در هشت فرسنگی شمال شیراز. رجوع به نسا شود.
- دژ بهمن ؛ در شاهنامه فردوسی دژ استوار و سربرکشیده و طلسم شده بددینان و بتکده آنان است. این دژ بر کنار دریاچه چیچست قرار داشت و کیخسرو آن را گشود. نخست فریبرز پسر کیکاوس با طوس و لشکری نیرومند به پای دژ رفتند، اما ناگهان زمین چنان گرم شد که سنانها و زره ها برافروخته و سرخ گشت و مردان جنگی در میان زره سوختند. پهلوانان یک هفته گرد دژ گشتند که درش را پیدا کنند و نیافتند و نومید بازگشتند. آنگاه کیخسرو با گیو و گودرز به گشودن دژ رفتند. کیخسرو نامه ای نوشت پر از آفرین و ستایش خداوند و نام خود در آن یاد کرد و گفت که به فرمان خداوند به گشودن دژ آمده است ، و آن را بر نیزه ای بست و به گیوداد تا به دژ اندازد. گیو نیزه را بر دیوار دژ افکند، و چون نیزه به دیوار فرورفت ، دیوار با صدایی رعدوار شکاف برداشت و روی هوا تیره شد. به فرمان کیخسرو دژ را تیرباران کردند و پس از آنکه دیوان بسیار کشته شدند، هوا روشن گشت و در دژ پدیدار شد و ایرانیان به درون رفتند و آنجا را ویران ساختند و آذرگشسب را به جای آن ساختند. ( از دائرةالمعارف فارسی ). و رجوع به تاریخ گزیده ص 93 و یشتها ج 2 ص 238 و 241 و 308 شود: بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دز، قلعه، پیشونددراول کلمات می آید، زشت وبدوضدوخشم وقهر
در آغاز کلمات بمعنی بد وزشت آید دژ آگاه دژ آلود دژخیم .
زشت و بد بد کار بد عمل دش بد

فرهنگ معین

(دِ ) = (اِ. ) دز: حصار، قلعه .
(دُ ) [ په . ] پیشوندی که در آغاز کلمات به معنی بد و زشت آید: دژآگاه ، دژخیم .

فرهنگ عمید

قلعه، حصار.
۱. بد، زشت (در ترکیب با کلمات دیگر ): دژآباد، دژآگاه، دژآلود، دژپسند، دژخیم، دژکام.
۲. (صفت ) غمگین، رنجیده.

واژه نامه بختیاریکا

دِز

دانشنامه عمومی

دژ (رمان). دژ ( به انگلیسی: The Citadel ) رمانی به نگارش آرچیبالد جوزف کرونین Cronin. Aj است که اولین بار در سال ۱۹۳۷، در پرداختن به موضوع بحث برانگیز اخلاق پزشکی پیشگامانه محسوب می شد. این شد که یک دهه بعد، با پایه گذاری و معرفی NHS در بریتانیا اعتبار پیدا کرد. در ایالات متحده آمریکا این رمان جایزه کتاب ملی را در سال ۱۹۳۷ به خود اختصاص داد و اعضای انجمن کتاب فروشان آمریکا به آن رأی مثبت دادند، دکتر Cronin برای کتاب پنجمش از تجربیات خود در حوزه پزشکی در جوامع و گروه های مشغول بکار در معدن زغال سنگ در مناطق دره های Sauth wales کمک گرفت، همان طور که دو سال قبل برای رمان دیگرش به نام "خیره شدن به ستاره ها"down The stars look این کار را انجام داده بود. مخصوصاً او در مورد ارتباط بین استنشاق گرد و خاک و ذرات زغال سنگ و بیماری ریوی در شهر تردیگارTredegar تحقیق کرد و گزارشهایی را ارائه کرد. او همچنین به عنوان یک پزشک برای انجمن امدادرسانی پزشکی تردیگار در بیمارستان cottage فعالیت می کرد، بیمارستانی که به عنوان الگو و مدلی برای خدمات بهداشت و سلامت ملی به مردم خدمت رسانی می کرد. Cronin یکبار در مصاحبه ای عنوان کرد که "من تمام احساسات مربوط به حرفه پزشکی، بی عدالتی ها و نابرابری های آن، معاندت غیرعلمی وابسته و مخفی آن و فریب هایش را در رمان دژ نظامی نوشته و مکتوب کرده ام . . . ترس و وحشت ها بی عدالتی هایی که به تفصیل در داستان آمده است مواردی هستند که خودم بشخصه شاهد آن ها بوده ام. این حمله علیه افراد نیست بلکه علیه یک نظام است. در سال ۱۹۳۸ این رمان به یک فیلم بدل شد که در آن شخصیتهایی مثل Robert donat, Rosalind russel , Ralph Richardson , rex Harrison بازی می کردند و نسخه های تلویزیونی آن شامل یک مورد آمریکایی ( ۱۹۶۰ ) ، ۲ مورد انگلیسی ( ۱۹۶۰٬۱۹۸۳ ) ، ۲ مورد ایتالیایی ( ۲۰۰۳٬۱۹۶۴ ) بودند. همچنین بر اساس این رمان ۳ فیلم هندی نیز ساخته شد: teremere sapne ( 1971 ) به زبان هندی، jiban saikate ( 1972 ) به زبان بنگالی و madhura swapnam ( 1982 ) .
در اکتبر ۱۹۲۱، اندرو مانسون Andrew manson یک پزشک تازه فارغ التحصیل شده و آرمان گرا برای کار به عنوان دستیار دکترpage در شهرک معدنی کوچک ویلز در منطقه drineffy به کشور اسکاتلند وارد شد. او به سرعت متوجه شد که page آدم نادرست و بی اعتباریست و اینکه وی مجبور است همه کارهای او را برای یک دستمزد ناچیز انجام دهد. با دیدن شرایط غیر بهداشتی محیط شوکه شد، برای اصلاح و بهبود مسائل و امور جاری تلاش کرد و در این راه از حمایت دکتر Philip denny که یک آدم بدبین نیمه الکلی بود برخوردار شد از این شغل استعفا داد و مقامی را به عنوان دستیار در یک طرح کمک رسانی پزشکی به معدن کاران در منطقه aberalaw ( یک شهرک معدنی نزدیک در منطقه زغال سنگی ویلز جنوبی ) بدست آورد. در جریان این کار او با Christine barlow که معلم مدرسه راهنمایی بود ازدواج کرد. کریستین در تحقیقات سیلیکوزیس همسرش به او کمک می کرد. مانسون که مشتاق و علاقه مند به بهبود و اصلاح شرایط زندگی بیماران مخصوصاً معدن کاران زغال سنگ بود ساعت های زیادی را صرف تحقیق در حوزه انتخابی خودش پیرامون بیماری ریوی کرد. او در این خصوص مطالعه و تحقیق کرد و به عضویت پزشکان کالج سلطنتی ( MRCP ) درآمد و هنگامی که تحقیقاتش منتشر شد مدرک پزشکی اش را هم گرفت. این تحقیقات باعث شد او مقامی را در هیئت مدیره معادن ( MINES FATIGUE BOARD ) درلندن بدست بیاورد، اما بعد از ۶ ماه استعفا داد تا یک دفتر کار شخصی را راه اندازی کند و شخصاً فعالیت کند. او کار خودش را با این تصور شروع کرد که می تواند بجای اینکه بر طبق اصول و قواعد پیش برود، به راحتی از طریق مشتریان ثروتمند کسب درآمد کند، در این جریان مانسون با بیماران خصوصی و جراحان شیک و خوش لباس آمد و شد نمود و با آن ها ارتباط پیدا کرد و از همسرش دور شد. تا اینکه به خاطر یک غفلت جراحی، بیماری فوت کرد و این حادثه باعث شد مانسون کارش را ترک کند و به مسیر زندگی قبلی اش برگردد. او و همسرش ارتباطات صدمه دیده خود را ترمیم کردند. اما کریستین در یک حادثه تصادف کشته شد. اکنون این دکترDENNY بود که او را به منطقه ییلاقی ویلز فرستاد تا وضعیت روحی و جسمی اش بهبود پیدا کند. از آنجا که مانسون یک جراح فاقد صلاحیت متهم به قتل بود، از روی انتقام و کینه جویی گزارش وی را به شورای عمومی پزشکان می دهد با این توجیه که او با یک متخصص آمریکایی بیماری سل که فاقد مدرک پزشکی بوده است در درمان بیمارش همکاری کرده است، هرچند که آن بیمار تحت درمان بطور موفقیت آمیزی در کلینیک درمانی معالجه شده بود. او در جلسه دادگاه از عملکرد خود دفاع کرد. وی بعدها به گروه دکتر DENNY و دکتر HOPE ( میکروب شناس ) ملحق شد.
عکس دژ (رمان)

دژ (رومانی). شهر دژ ( به رومانیایی: Dej ) در شهرستان کلو در کشور رومانی واقع شده است. جمعیت این شهر ۳۸٬۴۷۸ نفر[ ۱] است.
عکس دژ (رومانی)عکس دژ (رومانی)عکس دژ (رومانی)عکس دژ (رومانی)عکس دژ (رومانی)عکس دژ (رومانی)

دژ (فیلم). دژ ( انگلیسی: The Citadel ) فیلمی در ژانر درام و رمانتیک به کارگردانی کینگ ویدور است که در سال ۱۹۳۸ منتشر شد.
رابرت دونات
روسالیند راسل
رالف ریچاردسون
رکس هریسون
املین ویلیامز
• Penelope Dudley - Ward
فرانسیس ال سالیوان
سسیل پارکر
• Athene Seyler
ادوارد چاپمن
فلیکس آیلمر
کینستن ریوز
مری کلیر
• نورا سوینبورن
عکس دژ (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

(قلعه، حصار) ساختمان هایی با دیوارهای بلند و محکم با کاربرد دفاعی و نظامی که اشیا و افرادی خاص را در آن ها نگه می داشتند. این واژه در نام برخی شهرهای ایران نیز، آشکار یا پنهان، به کار رفته است، ازجمله شاهین دژ، دزفول (دژ پل). نیز دِج به معنی طبقه سخت زمین که در زیر لایه های سست خاک قرار دارد، و برای پایه گذاری بنا مناسب است.

جدول کلمات

قلعه ، حصار

مترادف ها

acropolis (اسم)
نام دژ معروف اتن، دژ، قلعه

fortress (اسم)
دژ، سنگر، قلعه نظامی، استحکامات نظامی، سنگر سنگی

fort (اسم)
دژ، قلعه، حصار، برج و بارو، سنگر، دژ یا قلعه کوچک

castle (اسم)
دژ، قلعه، قصر، رخ

stronghold (اسم)
دژ، پناه گاه، سنگر، قلعه نظامی، محل امن

citadel (اسم)
دژ، ارک، سنگر، قلعه نظامی

chateau (اسم)
دژ، قلعه، کاخ دوره ملوک الطوایفی، قصر ییلاقی

alcazar (اسم)
دژ، قصر

presidio (اسم)
دژ، زندان، پادگان، پادگان مجزا

فارسی به عربی

حصن , قلعة , معقل

پیشنهاد کاربران

قلعه و حصار
کلماتی که با شاه در ارتباط هستند
شاهراه
شاهدار
شهر
شاه ایندر یا شاه اندر
شاه دیر یا شاه دایر
شاه اندر���شاهیندر���شاهین دژ
شاهین پرنده شاهان که معمولا در کوهستانها و جاهای بلند لانه دارد
...
[مشاهده متن کامل]

و احتمالا واژه شاهیندر کم کم به شاهین دژ تغییر پیدا نموده و کلمه دژه به معنای قلعه و بارویی که مرزبانان استفاده میکردند در امده است
diz شاید از دیر و دیار و دایر باشد
در ترکی هم چنین کلمه ای به معنای راست کردن و دایر کردن ( احتمالا چادر ) وجود دارد

دِژ =دِش= ضد
کلمه" ضد" عربی هستش
دشمن = دژمن= ضدمن
در زبان فارسی حرف ژ به مرور به حروف ز یا ش و یا ج و. . . تبدیل شده است
همانند
ژِن به زن
دِژمن به دُشمن
دِژنام به دُشنام
بیژن همان بیژن مانده
...
[مشاهده متن کامل]

دِژ به دج سنندژ به سنندج
ژوان به جوان
دِژوار به دشوار
روژ به روز
دژله به دجله ( رود دجله )
رِژ به ریز ( ریختن )
کَژ یا کژی به کج و کجی
بَرز به بُرج یعنی بلند
بَرژوندیا بَرجوند ( بَرج وند ) یعنی منظره

واژه دژ
معادل ابجد 11
تعداد حروف 2
تلفظ dož
نقش دستوری اسم
ترکیب ( پیشوند ) [پهلوی: duš] ‹دش› [قدیمی]
مختصات ( دُ ) [ په . ]
آواشناسی deZ
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
این سرم دژ می خورد: این سرم بد می خورد.
این برم دُشخور است: لین برم بد خور است.
دُژ: دیز: dis
دُژستاره: disater
ستاره: بخت.
دُژبخت: بدبخت: disater
دّژبختی: بدبختی: disater
دُژ: دُش: ضد. بد.
دُژمن: دُشمن: ضدی من.
آن دشمنم است: آن بر ضدم است.
دُشخور: بدخور. این به دشخوار بدل شده است.
دُژ:دُش: دِژ: دِیژ: دِیز.
حصار
دژ= دَ ژ: به معنی های جمع شدن و یکی شدن و گردهم شدن
دج شکل دگر گونی آوایی یافته آن می باشد.
در زبان کوردی
دژ= مخالف، برعلیه
دژمن= مخالف من
دژمان=فوش
دژوار=سخت ، وار به معنی محدوده ، منطقه
دژله= مخالف آنها و اسم رودخانه معروف مهمیست که در عربی به ( دجله ) تبدیل شده
مرز طبیعی که بین ساسانیان و یونان و روم
پیوست دیدگاه پیشین:
در رویه یِ 271 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه هایِ اوستا ) ، واژه یِ ( اوز - دئِزَ ) به چمِ ( دژ ( ساختمانِ بلند ) ) آمده است:
دژ
واژه ( دژ ) واژه ای پارسی است که در زبان اوستایی ( دیز diz ) به چمِ ( ساختن، احاطه کردن، دورگرفتن ) ، ( اوز دیز ) به چمِ ( سازه را بالا بردن، برپا کردن ) و ( پَئیری دیز ) به چمِ ( پیرامون گرفتن، فراگرفتن، گرداگرد گرفتن ) و در زبان پارسیِ میانه - پهلوی ( دیز diz ) به چمِ ( دژ، برج و بارو، کلات ) بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

پَسگشت ( reference ) :
1 - رویه یِ 26 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی )
2 - رویه یِ 736 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا )

دژدژ
دژ
برازجون
قلعه و ارگ و بارو
دژ ( Dej ) :کلمه ای ترکی. در آذربایجان وسیله ای بود چوبی که هر کدام شکل مخصوصی داشت و مباشر مالک با آن روی گندم چیده شده هر دهقان در خرمنگاه علامت میزد تا اینکه تا زمان تقسیم محصول بین زارع و مالک دست نخورد
البته اگر این واژه نامه را بپذیرین یا نه اینجا آشکاره که اینجا یا گرفته شده داده شده البته شباهتی که میان زانو و قلعه وجود دارد آن هم برامدگی است و به دیدگاه بنده نقل قولی که شما از آقای کاشغری اوردید
...
[مشاهده متن کامل]
کافی نیست چون بر پایه گفته ی شما فقط دیدگاه شان را بازگو کردن . خوشحال می شوم که اگر دانسته بیشتر دارید مطرح کنید

شور بختانه به یاد ندارم در کدام فرهنگ واژگان پهلوی به این کارواژه برخورد کردم ولی در واژه نامه ی فارسی به پهلوی بهرام فره وشی هشت واژه ی پهلوی بود که مانای قلعه را میداد که دز یکی از آن ها بود ولی اینگونه که پیداست فرهنگ واژهگان برای شما پذیرفته نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

واژگان که بهرام فره وش آورده بود dēz , diz, dez, va, awahan, drupuštih, drupušt, karita, karitak بود و چون پژوهش بسیار کمی در زمینه نوشته های پهلوی دارم ولی برای اطمینان شما از واژه نامه، drupušt را در بندهشن فصل ۱ الف برخورده ام

البته استدلال شما را واژگون هم میتوان کرد که دز ترک ها از دژ پارس ها گرفته شده است
در پاسخ به کاربر گرامی کاف
دز یا دژ از کارواژه ی پهلوی دئیزیتن گرفته شده که مانای بنا کردن است.
قلعه، حصار، قصر
Tiz یا Diz: دو معنی در زبان ترکی دارد به معنای" زانو" و " مکان مرتفع" در ترکی ست.
توضیح شیخ محمود کاشغری در "دیوان لغات الترک" در مورد واژه دیز:
فارس ها این کلمه را از ترکان آموخته اند و به قلعه "دز" میگویند.
به حسار یا قلعه یا سنگر و یا هرچیز دیگری که مانند این سه چیز باشند میگویند
به نظرمن دژفقط معنی یک قلعه را میدهد
قلعه
قلعه نظامی
سنگر
حصار، قلعه
دژ در زبان اوستا ، پهلوی و پارسی به یک ریخت آمده و همگی به معنای کلات و بارو می باشد و در برخی گویش های پارسی باختری به گونه "دز" و " دیز" آمده ، مانند: دزفول ، دیزین ، دیزمار و دزبن.
این واژه در زبان ترکی " دوز شده است ، مانند: باران دوز ، روان دوز ، اصلان دوز.
...
[مشاهده متن کامل]

دژ در زبان تازی ( عربی ) دج گردیده ، مانند : هیدج ( هیردژ ) ، سنندج ( سئن دژ = دژعقاب ) .

واژه " دژ dež " یا دز به معنی سخت و مشکل و غیر قابل دست رسی است در زبان تالشی که هم تای زبان پهلوی ویکی از گویش های زبان پارسی باستانی است در این زبان به واژه دشوار ( دژوار ) ودر برخی نقاط دژقار و دسخوار
...
[مشاهده متن کامل]
نیز تلفظ میشود . که واژه دژخوار یا دژخوار ودشخوار یا وشوار نیز به مشابه واژه مرکب ( مانند دژ ) میباشد

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس