هنوز

/hanuz/

معنی انگلیسی:
still, yet

لغت نامه دهخدا

هنوز.[ هََ ] ( ق ) تاکنون و تا حال. ( برهان ) :
دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوز
فرازنامد هنگام مردمیت هنوز؟
آغاجی.
هنوز از لبت شیر بوید همی
دلت ناز و شادی بجوید همی.
فردوسی.
بدو گفت نیرنگ سازی هنوز
نگردد همی پشت شوخ تو کوز؟
فردوسی.
هنوز آن کمربند نگشاده ام
همان تیغ پولاد ننهاده ام.
فردوسی.
پیش من یک بار او شعر یکی دوست بخواند
زآن زمان باز هنوز این دل من پرهنر است.
لبیبی.
تهی نکرده بدم جام می هنوز ازمی
که کرده بودم ازخون دو دیده مالامال.
زینبی.
هنوز اندرآن خانه گبرکان
بمانده ست بر جای چون عرعری.
منوچهری.
باش که این پادشه هنوز جوان است
نیم رسیده یکی هزبردمان است.
منوچهری.
عصیر جوانه هنوز از قدح
همی زد به تعجیل پرتابها.
منوچهری.
هنوز ده روز برنیامده است که حصیری آب این کار را پاک بریخت. ( تاریخ بیهقی ).
هنوز اندراین کار بد سرفراز
رسیدند دو پیر نزدش فراز.
اسدی.
بنی امیه شدند و ز بعد بن عباس
بسی شدند و از ایشان هنوز نیست اثر.
ناصرخسرو.
اگر هنوز شوری مانده باشد روزی دیگر در آب کنند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و آن باغ که در او تخم انگور بکشتند هنوز برجاست. ( نوروزنامه ). گفت : اگر نه آنستی که تو هنوز خردی و این ادب نیاموخته ای من تو را امروز مالشی دادمی. ( نوروزنامه ).
کشمکش جور در اعضا هنوز
کن مکن عدل نه پیدا هنوز.
نظامی.
هنوز از عشقبازی گرم و داغ است
هنوزش شور شیرین در دماغ است.
نظامی.
هنوزم آب در جوی جوانی است
هنوزم لب پر آب زندگانی است.
نظامی.
هنوزم هندوان آتش پرستند
هنوزم چشم چون ترکان مستند.
نظامی.
اگر بیگانگان تشریف بخشند
هنوز از دوستان خوشتر گدایی.
سعدی.
هنوز با همه بدعهدیت دعا گویم
هنوز با همه بدمهریت طلبکارم.
سعدی.
آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر
شیرین لبان نه شیر که شکر مزیده اند.
سعدی.
برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوزبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

تاحال، تاکنون، تااین هنگام، بازهم، هنی گویند
تااین زمان تااین هنگام تاکنون : ... و سه کس را هنوز از حیات رمقی مانده بود. یا هنوز که هنوزاست ( بود ) . (تعبیر قیدی ) تااین زمان که در آن هستیم : هنوز که هنوز بود آهو سر بند و نیمتن. کردی آن زمان خود را ... محض یادگار در صندوق نگه داشته بود .

فرهنگ معین

(هَ ) (ق . ) تا این زمان ، تا این هنگام ، تاکنون .

واژه نامه بختیاریکا

هَنیزه

مترادف ها

still (قید)
باز هم، همیشه، هنوز، هنوز هم مع ذلک

yet (قید)
باز هم، هنوز، تا کنون، با این حال، تاحال، تا ان زمان، در عین حال، تا انوقت

nevertheless (قید)
باز، هنوز، ضمنا، با این حال

however (قید)
بهر حال، هنوز، ضمنا، با اینکه

as yet (قید)
هنوز، تا کنون

فارسی به عربی

رغم ذلک , علی ایة حال , ما زال

پیشنهاد کاربران

هنوز هم هست
هنوز
تا این زمان ، تا این هنگام ، تاکنون .
تو هنوز ناپدیدی تو جمال خود ندیدی
سحری چو آفتابی ، ز درون خود بر آیی
نظامی
درحال حاضر
اکنون
هنوز
همچنان
در جملات مثبت قبل از فعل اصلی یا بهد فعل توبی از still
در جملات منفی ودر اخر جمله از yet
هنوز= فعلا*تاکنون*
تا به حال

بپرس