عجین

/~ajin/

مترادف عجین: آمیخته، سرشته، خمیر

برابر پارسی: آمیخته، آغشته، درهم شده

معنی انگلیسی:
kneaded, mixed

لغت نامه دهخدا

عجین. [ ع َ ] ( ع مص ) سرشتن و خمیرکردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آمیختن :
آبش همه از کوثر و از چشمه حیوان
خاکش همه از عنبر و کافور عجین است.
منوچهری.
جان تو بر عالم علوی رسد
چون کنی مر علم را با جان عجین.
ناصرخسرو.
|| بر عجان کسی زدن. ( منتهی الارب ). || دست زدن شتر ماده بر زمین در رفتن. || تکیه بر زمین نمودن برای برخاستن از جهت پیری و ضعف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) خمیر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) سرشته. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || مخنث. ( منتهی الارب ). ج ، عُجُن. || نرم و سست از مرد و زن. || گول. || گروه بسیار. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

خمیر، سرشته، سرشته شده
۱ - سرشته شده . ۲ - خمیر .

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) سرشته شده . ۲ - (اِ. ) خمیر.

فرهنگ عمید

خمیر، سرشته، سرشته شده.

پیشنهاد کاربران

کاشکی این عجین بدترکیب از زبان عربی خلاص بشه.
عجین عربی شده همان آگون و آجین در زبان های ایرانی هست
شمع آجین و . . .
آمیخته شدن
عجین شده:
Ingrained
عَجین
واژه یِ پارسی وَ اَرَبیده یِ : آگین
امیخته شده
یه جورایی همون مخلوط شده یا قاتی شده توهم رفته

بپرس